بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

تير 1387 ـ   ژوئن  2008

 

مکاتبات حسين میرمبينی با آيت الله منتظری دربارهء « ولايت فقيه»

مکاتبهء چهارم

 

 

يادداشت سکولاريسم نو: حدود سه سال پیش، در باب نظريه های مذهبی «معصوميت» و «ولایت فقیه»، آقای حسين ميرمبينی، نويسندهء مسلمان اهل شمال کاليفرنيا، با آقای منتظری مکاتباتی را صورت داد. تعداد آن ها از جانب آقای ميرمبينی شش نامه و از جانب آقای منتظری پنج تا بود چرا که آخرین آن را آقای منتظری پاسخی نداد. از آنجا که مسائل مطرح شده در این نامه ها با «مقاصد سیاسی» بسیاری از کسانی که خود را «روشنفکران دینی» می خوانند سازگاری پیدا نمی کرد، این مکاتبات هرگز در مطبوعات و انتشارات آنها انعکاس پیدا نکرد. به همین خاطر موضوع اين مکاتبات همچنان تازه و دست نخورده باقی مانده است و «سکولاریسم نو» بر آن شده تا به انتشار مجدد آن ها بپردازد، چرا که نحوهء استدلال ها در اين مکاتبات نور مستقيمی بر ضرورت طرح «سکولاريسم»، بعنوان نياز نخست جامعهء کنونی ما می اندازد. اين هفته دومين مکاتبه منتشر می شود.

 

نامهء چهارم حسين ميرمبينی

با سلام و تحیت

آقای منتظری عزیز،

من فکر نمی کنم که مطلبی را که شما در جواب نامه ی ۲۰ صفحه ای من مرقوم فرموده اید، پاسخ خداپسندانه ای باشد. چرا که موضوع آن نامه با محتوای این پاسخ هیچ تناسب و مناسبتی ندارد. به همین خاطر اغلب کسانی که در روی سایت بنده[1] پاسخ شما را مطالعه کرده اند به من  گفته اند که جنابعالی خواسته اید از مسئولیت دادن پاسخ به مطالب آن نامه شانه خالی کنید. این نیز از آنجا ناشی می شود که جنابعالی خود در نامه قبلی تان از من خواسته بودید به این پرسش شما پاسخ دهم که: "شما چه اصراری دارید که پیامبران و امامان (ع) را حتا در دو حوزه  رسالت و امامت یعنی وحی و الهام و ابلاغ و تبیین معارف و احکام الهی که یک امر آسمانی و غیرزمینی است خطاکار بدانید و آنان را در حد مجتهدین معمولی حساب کنید؟ شما چه پاسخی به این استدلال برای عصمت آنان در دو حوزه ذکر شده دارید؟". حال که سطر به سطر ، به تمامی ایرادات شما و نکاتی را که شما مد نظر داشتید پاسخ داده ام از شما انتظار می رود که به موارد پاسخ داده شده جواب مقتضی و مناسب بدهید. آقای منتظری این موضوعات در ارتباط با دین خدا و سرنوشت آدمیان (حداقل مسلمانان و ایرانیان) در این کره خاکی است. چگونه از آنها با همین عبارت مختصر می توان گذشت؟

شما در همه جا گفته اید که در امور دینی مرجعیت دارید و در این گونه موارد همه جا نزد شیعیان به عنوان یک مرجع دینی ظاهر شده اید و اظهار نظر کرده اید. شما بر طبق همان احکام اسلامی و مقام مرجعیت تان مکلفید و مسئولید که اگر مردم سئوال دارند و یا حتا شبهه دارند به آنها پاسخ درست بدهید و آنها را از شبهه بدر آورید. شما در طی همین روزهایی که نامه ی مرا را نزد خود داشته اید با بسیاری از رسانه های خارجی مصاحبه کرده اید (حداقل با سه رسانه مهم خارجی) و برای چند واقعه مهم (مثل تخریب حسینیه دراویش و انفجار گنبد حرمین در سامرا و انتشار آن کاریکاتورهای کذایی و همچنین درگذشت آقای فلسفی نامی) به اظهار و ابراز نظر پرداخته اید. چگونه شد که سن شما و کسالتهای شما یک باره برای من مسلمان "مستضعف" مانع از آن شد که پاسخی شایسته از شما دریافت کنم؟ شما اگر قصد داشتید کار سئوالات مرا به گفتگوی دونفره نکشانید، دیگر نمی باید برای من طرح پرسش می کردید. من ۲۰ شبانه روز از عمر عزیز خدادادی خویش را صرف مطالبی کردم که شما در آخرین پاسخ تان مرا بر آن داشته بودید که به آنها جواب دهم. فکر نمی کنم که خداوند از این برخورد شما و نوع مطلبی را که شما در این مختصر کلام بیان کرده اید، خشنود باشد.

من نیز از ابتدا قصد گفتگوی دو نفره را نداشتم ، شما در ارتباط با نامه خانم گنجی و اظهار اینکه پیامبر می فرماید: " کل بنی آدم خطاء ..." در  آن مصاحبه ای که با خبرنگار نشریه اینترنتی "روز" کردید در پیوند با موضوع "ولایت فقیه" مطالبی بیان فرمودید، که برای این کمینه مسائل (یا بقول شما شبهاتی) را بوجود آورد. من به حکم وظیفه مذهبی ام آنها را با شما  درمیان گذاشتم و انتظار داشتم که از جنابعالی (که بعنوان یک مرجع مذهبی عمل می کنید و کسی که پیروانتان از شما بعنوان "بزرگترین نشانه خدا در روی زمین" یاد می کنند) پاسخ درست بگیریم. شما در پاسخ من موضوعاتی را مطرح کردید که بالطبع سئوالات جدیدی را بوجود آورد. این است که جنابعالی فکر کردید که گفتگوی ما دو نفره شده و شما هم به علت کسالتهایتان قادر به ادامه آن نیستید. اما آقای منتظری اذعان بفرمایید که مطالب شما به هیچ رو پاسخ سئولات من به حساب نمی آیند و شما خودتان موضوع پرسش های مرا به گفتگوی دو نفره تبدیل کردید. من هنوز در این سردرگمی که از نوع سخن شما و نوع سخن قرآن و حضرت پیامبر و بویژه سخن محکم حضرت علی که در خطبه یاد شده فرموده اند "من معصوم نیستم" باقی مانده ام. لذا در این حالت پریشانی فکر می کنم که چاره ای ندارم جز اینکه به خدا پناه ببرم و داد خویش را از او بخواهم.

درواقع شما با این طرز برخوردتان، برای افرادی مثل من این فکر را تقویت می کنید که شما (و سایر مراجع مذهبی) را بیرون از فطرت انسانی خود و امر هدایت پروردگار بدانیم. به این طریق ما باید باور داشته باشیم که شما هدایت یافته نیستید و به همین خاطر شما نسبت به سئوالاتی که در ارتباط با مذهب و دینمان برایمان مطرح می شود، نمی توانید پاسخگو باشید. این مطلب یعنی اینکه شما نمی باید در جایی بنشینید که در ارتباط با زندگی مردم و امر هدایت خدا است. درواقع اگر خداوند راه و مسیری را برای سیر تکاملی خلقش به سوی خود استوار نموده باشد (سبیل الله)، آنگاه شما با قرار گرفتن تان در این وسط آن را سد نموده اید. به هر حال خود می دانید. من بنا به نوع باوری که دارم و احساس مسئولیتی که می کنم، می باید شما را از این کار خطرناک برحذر بدارم و به شما یادآوری کنم که شما مطمئنا از این بابت مورد موآخذه پروردگار قرار می گیرید.

من که راجع به مسائل غیردینی از شما سئوال نکرده بودم که شما ادامه این گفتگوها را غیرضروری تشخیص بدهید و نخواهید درباره آنها سخنی بگویید. من از شما درباره مهمترین مسئله ما مسلمانان ایرانی یعنی مسئله ولایت فقیه سئوال کرده ام. مسئله ای که فکر می کنم ما ایرانیان تمامی حقوق طبیعی و انسانی مان با این "تز" کاملا غیر الهی و غیر انسانی همه از بین رفته و می رود که از این محمل بیشتر از آنچه تاکنون بر سر ما وارد آمده ظلمها و خسارت های بیشتری را متحمل شویم. من نمی دانم چرا دیگر ایرانیان مسلمان از این بابت شکایت سر نمی دهند؟ چراکه اگر آنها هم خوب ببینند متوجه خواهند شد که بر اثر این فکر انحرافی، دین و استقلال و هویت ملی و آزادی و همه هستی انسانی شان بر باد رفته است. به همین خاطر از شما توقع دارم که حساسیت مرا در این باره درک کنید و به من حق بدهید که در این مورد بعنوان یک مسلمان و یک ایرانی، به دنبال حقوقی باشم که دفاع از آن بر حسب همان تعاریفی که پیامبر عظیم الشان اسلام و امامانی چون علی بن ابی طالب به دست ما داده اند جزو یکی از ضروری ترین و طبیعی ترین حقوق انسانها به شمار می رود. به همین خاطر اینک من به غیر از خواستن پاسخ درست از شما مجبورم از شما نزد خدا شکایت کنم. چراکه شما به عنوان یکی از پایه گذاران این"تز" (ولایت فقیه) و کسی که کماکان از آن دفاع می کند، از جمله کسانی هستید که کوشش هایتان در آنچه که امروز ما در آن بسر می بریم تاثیرگذار بوده است. شما که سنگ علی بن ابی طالب را این همه به سینه می زنید و از روش آن امام همام در هرجا تعریف و تمجید می کنید چگونه است که اینک اینچنین با من مسلمان برخورد می کنید؟ من و شما اگر بخواهیم به سنت پیامبرمان و راه و روش امامان مان عمل کنیم و رفتار آنها را ملاک قرار دهیم جز این نیست که باید شرایطی بوجود آوریم که این سئوالات و این شکایات در جای خودش مطرح شوند و آنها که مسئولند (مراجع) پاسخگو باشند. تعارف که نداریم. موضوع مربوط به دین و عقیده و نوع زندگانی ما مردم (مسلمان) در این جهان است و آن به مرگ و حیات و نجات ما بستگی دارد. امری است که به رستگاری (بهشت) و گمراهی (جهنم) ما مردم گره می خورد. اینکه شما در هرجا از حقوق مراجع و فقها دفاع می کنید، همه اش این نیست که بر مردم ولایت و سروری کنید. شما در جایی نشسته اید که می باید پاسخ مردم را هم بدهید تا آنجا که اگر در شبهه بسر می برند از شبهه به درشان آورید. نجات و گمراهی خلق خدا به همین نکته های ظریف و سرنوشت ساز گره خورده است. اگر اینگونه نبود هرگز خدا نمی فرمود: (نحل/۴۳) "فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون"! من از شما درباره موضوعی حیاتی که به سرنوشت اجتماعی و معنوی ام گره خورده است سئوالاتی را مطرح کرده ام. به همین خاطر از شما (بعنوان کسی که مدعی است مرجع دینی است و بزرگترین نشانه خدا در روی زمین است) انتظار دارم که به سئوالات من پاسخ گو باشید. همین و بس.

آقای منتظری شما باید گستاخی مرا ببخشید چراکه من درد دین دارم و تا به درمان نرسم از فریاد و داد و قال باز نمی ایستم. شما که می فرماید در این زمینه پزشک متخصص هستید چرا به دردم رسیدگی نمی کنید؟

شما نمی توانید به اختصار و تنها با گفتن اینکه "در نامه قبلی پاسخ شبهات جنابعالی داده شد"و یا "ظاهرا با دقت نخوانده اید"، از زیر بار مسئولیت پاسخ به سئوال من شانه خالی کنید. چراکه من مطالب شما را در آن نامه (و نامه اول) به دقت خوانده ام و سطر به سطر همه جوانب و حواشی آن را نکته به نکته زیر سئوال برده ام. اصلا شاید حق با شما باشد و من در این زمینه ممکن است به شبهه افتاده باشم. شما که می فرمایید معصوم نیستید و خود جنابعالی هم ممکن است به شبهه و خطا گرفتار شده باشید، چگونه با این قاطعیت (بصرف دو جمله گنگ)، (مرا که برای شما ۲۰ صفحه دلیل و برهان از قرآن خدا آورده ام) به امان خدا رها می کنید؟ پیگیری این مطلب بسیار مهم (که به سرنوشت ما و فرزندان ما و سلامت و بقای این سرزمین بستگی دارد) تا آنجا که ما مردم را از شبهه بدر آورد، جزو وظیفه دینی ما و شما است. اگر این سخن به نظر شما موجه است آنگاه باید به من حق بدهید که چنین پیگیر مطالبم باشم و از شما انتظار داشته باشم که به آن به تمامی پاسخ دهید. چراکه همانگونه که ما موطفیم از چیزی که بدان علم نداریم پیروی نکنیم، شما هم مسئولیت دارید که به سئوالات ما مردم پاسخ دهید. پس روی سخن خداوند در آیه ۳۶ سوره اسرا که می فرماید: "ولا تقف ما لیس لک به علم" (از چیزی که به آن علم ندارید پی روی نکنید)، به چه کسی است که امروزه شیعیان ایرانی بخودشان اجازه می دهند مثل گوسفند (فلاماریون) مقلدانه رهسپر راه قتلگاه و ورطه نابودی شوند که مراجع شیعه پیش روی آنها گذاشته اند؟ کدام یک از این مراجع در این زمینه پاسخگو است؟ من بارها این مسئله را مطرح کرده ام و تجربه کرده ام. به غیر از شما که چندبار مصدع وقتتان شده ام بارها در این زمینه ها از مراجع مختلف طرح پرسش کرده ام. تاکنون هیچ یک از آنها به پرسش های من پاسخ نداده اند. باز هم خدا بر شما رحمت آورد که حداقل باب گفتگویی را با من باز کردید (گرچه از ادامه آن امتناع دارید).  

اما آقای منتظری عزیز، حق نبود که شما در جواب نامه بلند و مستدل من با گفتن اینکه من "شبهه" کرده ام به این مختصر بسنده کنید و مرا به کتابهایی (نا مشخص) حواله بدهید که موفقیت فهم آنها (درصورتی که مشخص شود آنها کدامند) حتا با مشیت الهی (چنانکه در آخر نامه فرموده اید: ان شاء الله)  غیرممکن می نماید. من از شما راجع به دینی بودن و الهی بودن موضوع ولایت فقیه پرسش دارم، آنگاه شما مرا به کتابهایی که معلوم نیست کدامند رجوع می دهید؟ راستی که خیلی جالب است. مگر کتاب خدا کافی نیست؟ کتابی که من و شما حداقل به درستی سخن آن باور داریم و به کسی که آن را آورده اعتماد داریم؟ شما اگر عالم دین هستید می باید پاسخ مرا با استدلالات قرآنی بدهید، نه استدلالات عقلی، که به هرحال به حوزه عقل شما محدود می شود و با عقل دیگر انسانها لزوما همخوانی ندارد. به هرحال من اگر شبهه ای هم کرده باشم باز از مسئولیت شما (بعنوان مرجع) از اینکه مرا از شبهه بدر آورید نمی کاهد.

مرحوم کلینی رازی (قریب ۱۱۰۰ سال پیش) در پاسخ یک سئوال کننده شیعه که از او پرسیده بود: " آیا درست است که مردم علم و دانش را رها کنند و در جهل و نادانی غوطه ور شوند و در ارتباط با مسائل دقیق و طریف دینی شان به عقل خود مراجعه کنند؟ آیا انسانها بصرف اینکه بگوبند مسلمانند می توانند هرطور دلشان خواست اعمالی را از روی گمان و عادت و تقلید از نیاکان و بزرگانشان انجام دهند؟ آیا چنین طریقه و روشی درست است و ما مردم می توانیم به این رویه خود را مسلمان بدانیم؟" و آن دانشمند بزرگ و انسان شریف و برجسته در پاسخ سئوال آن سئوال کننده حق طلب کتابی را نوشت که اگر جعلیات و تعلیقات و عقلیاتی را که مراجع مذهبی به آن افزوده اند، از آن حذف کنیم آن کتاب بزرگترین کتاب اسلامی بعد از قرآن کریم است. امروز برای همگان این سئوال وجود دارد "پس چه شد و کجا رفتند آن بزرگانی که این چنین احساس مسئولیت می کردند و پاسخ سئوال کنندگان را با این وسعت می دادند ؟ چگونه است و چه اتفاقی افتاد که بذر آن انسانها همه فاسد شد و کسی با آن درجات و اندازه ها دیگر ظهور پیدا نمی کند؟"

مسلما موضوع "ولایت فقیه" در بسیاری از کتب آمده و بسیاری از مجتهدین ما- از جمله جنابعالی- در این مورد قلمفرسایی کرده اند. اما اگر فهم آن مطالب با مراجعه به آن کتاب ها می توانست عملی باشد، آنگاه این موضوع امروز جزو اهم مطالبی نبود که هر چند گاه برخی از "مجتهدین شیعه" (ازجمله جنابعالی) باز مطالب جدیدتری را درباره آن مطرح سازند و باز بر خود لازم ببینند که با چرخاندن برخی از کلمات و افزودن برخی از واژه ها، سخن سابق شان را به نوعی بازسازی کنند. این نشان می دهد که شما (مراجع) درواقع بیشتر از هرکس در این مورد به شبهه افتاده اید و به همین خاطرهم، هر زمان شبهات جدیدتری را در این مورد بوجود می اورید. درواقع مراجع شیعه خودشان در این مورد بخصوص از هرکس سردرگم تر اند.

دلیل درستی سخن من همین محتوای گفته اقای مصباح یزدی است که اخیرا در نشریات داخل کشور و همچنین نشریات اینترنتی بازتاب گسترده ای یافت. ایشان گفته اند: "مشروعيت ولي فقيه از خداست"[2]. همانگونه که ملاحظه می شود مطالب ایشان در باب موضوع "ولایت فقیه" شبهات بیشماری را بوجود می آورد که لازم است ابتدا اهل فن پاسخگوی آن باشند.  شما اگر از زبان من سر در نمی آورید اما می باید با زبان حوزوی دوست سابقتان آشنا باشید. چگونه است که از طریق استدلالات مذهبی به صراحت پاسخ ایشان را نمی دهید؟ در باور من و زبانی که من بدان سخن می گویم سخن ایشان شرک مطلق است. با نظرداشت به این بیان ایشان مصداق کامل طاغوت اند. لذا با ایشان باید مبارزه و  جهاد کرد تا آنجا که اگر لازم باشد  باید در این راه جان داد.  چراکه ایشان با وصل کردن موضوع ولایت فقیه به خدا و معصوم درواقع سعی دارند جلوی دهان مردم را بگیرند و نگذارند که انتقادات و ایراداتی متوجه رهبر خودکامه و دیکتاتور شود. به هرحال سخن ایشان در چهارچوب اندیشه های اصیل اسلامی جز اینکه شرک معنی دهد و جز اینکه کشور را به دیکتاتوری محض بکشاند و مملکت را به بدبختی و فلاکت سوق بدهد، معنایی ندارد. امروز بر اثر اینگونه سخنان تمامیت ارضی کشور (استقلال) و سلامت دین (اسلام) و آزادی و امنیت مردم به خطر افتاده و بیم آن می رود که نفوس بیشماری از خلق خدا در پی مقاصد شوم این کسان از بین بروند. بی توجهی نسبت به این سخنان به فساد در روی زمین وسعت می بخشد. به همین خاطر شما اگر از حکم و قانون الهی آگاهی دارید و نسبت به آن احساس مسئولیت می کنید به صراحت آن را بیان دارید و آن را عمل نمایید.

اگر من در این فکر به خطا رفته باشم باز معنای سخن ایشان از دو حال خارج نیست. یا سخن ایشان بر مبنای اصول درستی قرار دارد که ما از آن خبر نداریم و یا ایشان دروغی را به خدا نسبت می دهند که بر حسب حکم قرآنی ایشان در نزد خداوند بزرگترین ظالم و ستمکار به حساب می آیند و درواقع ایشان مشرک است. اگر این حالت در مورد ایشان صدق کند (که به نظر من صدق می کند) دیگر شما نمی توانید بی تفاوت بنشیند و تنها با این سخن که "ایشان در گذشته از صحنه انقلاب کنار بود" خود را از مسئولیت قضاوت در مورد ایشان برکنار بدانید! در این حالت، تکلیف کاملا روشن است و باید بر حسب احکام الهی با ایشان روبرو شد.

اما اگر حالت نخست صدق کند و شما معتقد باشید که نظر ایشان بر اصول درستی بنا شده که ما از آن خبر نداریم آنگاه باید معلوم بدارید که:

خداوند " مشروعیت ولی فقیه را از چه راه به اثبات می رساند؟

تایید و اعتبار فقیه بعنوان "ولایت" را خدا چگونه به شما مجتهدین معلوم می دارد؟

دخالت معصوم در اعتبار بخشیدن به این مشروعیت از کجا بر شما معلوم می شود و همچنین از کجا بر ما معلوم شود؟

آیا معصوم با شما مجتهدین در ارتباط است؟

آیا معصوم به شما مجتهدین می گوید کدامتان مشروع هستید و کدامتان نامشروع؟

معصوم کیست؟ و کجا است ؟ ارتباطش با شما به چه نحو است؟ چگونه است که معصوم فقط با یکی از مجتهدین در تماس است و با دیگر مجتهدین در تماس نیست؟ چگونه است که با جمع فقها در ارتباط نیست که در این مورد اختلافی صورت نگیرد؟

اصلا معنای این سخنان چیست ؟ و درستی و نادرستی این سخنان بر چه  بنیان است؟

در جامعه درستی و نادرستی این سخنان را چه مرجعی معلوم می دارد و تعیین می کند؟   

من می دانم که شما یا پاسخ هیچکدام از سئوالات مرا نمی دهید و یا اگر بدهید دوباره مرا به دنبال نخود سیاه می فرستید. اما شما را به خدا قسم می دهم که به این سئوالاتی که از شما می کنم پاسخ روشن بدهید.

ما مردم در این ۲۷ ساله با پوست و گوشت و استخوان مان این قسم از حکومت دیکتاتوری مذهبی را (که باید گفت "لامذهبی") تجربه کرده ایم و دیگر در مقابل کسانی که از تز ولایت فقیه دفاع می کنند ساکت نمی نشینیم. این است که همانگونه که در نامه اولم از شما بصراحت خواسته بودم از این تز وحشتناک دست بکشید و از مقامی که دارید به جهت اصلاح امور و به جریان انداختن اراده الهی در بستر آزادی و دموکراسی استفاده کنید، اینک نیز از شما می خواهم تا دیر نشده وسائل لازم را برای رسیدن به این منظور فراهم آورید. من این مسائل را از آنرو با شما در میان گذاشتم که هنوز باور دارم که شما نزد اکثریت ایرانیها (به هر دلیل) محبوب ترین چهره اید و چشمها همه به سوی شما است.  آقای منتظری روزهایی را که در پیش رو داریم روزهای خوبی نیستند ، آنچه را که خدا بر پیش پای قوم بنی اسراییل در سه دوره تاریخی گذاشت پیش پا و پیش روی "مجتهدین شیعه" و مقلدان ایشان گذاشته است. امیدوارم که با تاریخ یهود و انتقام خدا از قومی که بدعت کردند و کلام خدا را تحریف کردند آشنا باشید!

به همین خاطر فکر نمی کنم سخن قرآن كريم (٢٠٩ سوره شعرا) که مي فرمايد: «و ما اهلكنا من قريه الاّ لها منذرون ، ذكري و ما كنّا ظالمون = ما مردمان هيچ شهري را نابود نكرديم جزآنكه برايشان هشدار دهنده اي بود كه پندشان گويد و ما ستمگر نيستيم» ، فقط مربوط به تاریخ گذشته باشد و در مورد زمان من و شما صدق نکند. آقای منتظری خداوند با قومی که دین او را بهانه قدرت طلبی خود کرده اند و بر خدا افترا می بندند و دروغ می زنند و انسانها را از راه حق گمراه می کنند یا بابلي ها و رومي ها را مسلط کرده و یا بر آنها مغول ها و اروپایی ها و آمریکایی ها را چیره کرده است. چرا که او با این کار ظالمترین انسانها را (که همان دروغزنان به خدا باشند) از نعمت زندگانی در این جهان و نعمت شناخت حقیقت دین محروم می نماید. به همین خاطر بعید نمی بینیم که بزودی کشورهای صنعتی جهان با همکاری آمريكایی ها شهرهای کشور ما را نیز (همچون کشور عراق) بر سر ساکنین اش خراب کنند تا مشخص شود که جامعه ریاکار مذهبی و شرک آمیز و دیکتاتور زده فاسدترین جوامع اند.

مگر شما باور نداريد که اراده خدا در خلق انسان برای تکامل و تجلی اسماء الله کماکان در جریان است و خدا از این موضع هیچگاه عقب نشینی نکرده است؟ مگر شما با من هم عقیده نیستید که اراده خدا در جهت خلیفه قرار دادن انسان در روی زمین در سر جای خود باقی است و کماکان جریان دارد ؟ بنابراین مطمئن باشید که خدا به هر وسيله (كه خودش لازم بداند) امر خویش را به جریان می اندازد و بخصوص جوامعی را که از نظر رشد انسانی به بن بست رسیده اند، دمار از روزگارشان در می آورد. چرا و چگونه است که قرآن کریم از نابودی اقوام مشرک و دیکتاتور پرور به دست اقوام مرفه و نازپرورده خبر می دهد؟ چنانکه می فرماید(اسرا/۱۶):" واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول، فدمرنا تدمیرا" (هرگاه اراده کنیم کشوری را نابود کنیم مردمان مرفه ای را دستورشان دهیم (تا حتا) زیاده روی و زشت کاری کنند و در حق آنان سخنی بگویند که سزاوارش هستند. سپس دماری ویرانگر از روزگارشان درآوریم. (یعنی خدا از مردم کشوری که به خدا دروغی را نسبت می دهند این چنین انتقام می گیرد). امیدوارم که جنابعالی معنی این سخن قرآن را اکنون بهتر درک کنید و با خبرها و مسائلی که این روزها از جامعه شرک زده "اسلامی" به شما می رسد، باور داشته باشید که خدا به هر وسیله که خود بخواهد امر خویش را جاری می سازد: "ابی الله ان تجری الامور الاباسبابها".

امیدوارم که در آن روزها که بمب های آمریکایی بر شهرهای ما فرود می آیند شما اعلامیه صادر نکنید "این مصیبت بزرگ را به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه و به حوزه هاي علميه و حضرات مراجع و‏ ‏علماي اعلام تسلیت می گویم"، چراکه این مصیبت، مصیبتی است که شما "حضرات مراجع" و "علمای اعلام" خودتان با دستان خودتان بر ما مردم وارد ساخته اید. این که خداوند (آیه ۶۲ سوره نساء) می فرماید: "آنگاه كه به سبب آنچه كه خود با دستهاي خود به آن دست زده اند و اقدام كرده اند، به مصيبتي برخورد مي كنند و ....."، یا (شوری/۳۰): "و ما اصابکم من مصیبتة فبما کسبت ایدکم" (= و هر مصیبتی که به شما برسد از چیزی است که خودتان به آن دست زده اید و کسب کرده اید), معنی اش این است که این طوفانها از نتیجه بذر همان بادهایی است که شما حضرات مراجع خود آنها را کاشته اید. یعنی بی معنی است اگر مصیبتی را که خودتان در بوجود آوردنش دخیل هستید به خودتان تسلیت بگویید و تاسف بخورید و در این میان بخواهید ارواح خودتان را و معلوم نیست چه بیشمار انسانهایی را از کیسه خلیفه ببخشید و آنها را فدای امامی کنید که اگر امروز پیدایش شود و همان سخنی را بگوید که دیروز گفت (والله من معصوم نیستم) توی دهنش خواهید زد و او را به خیل راه نیاکانش یا خانه نشین می سازید و یا روانه کشورهای خارج می کنید (البته اگر او را نکشند). جالب اینجاست که بعد از  خداوند عاجزانه می خواهید "هرچه زودتر امنیت و اسایش را در کشور مستقر سازد و دست قدرتهای خارجی (ملتهای مرفه) را از کشور مظلوم عراق (و بعدا ایران) کوتاه نماید". [3]

آقای منتظری این حرفها همه باطل و مخالف روح قرآن است. آنچه مسلم است این است که خداوند هیچ تغییری در بهتر شدن وضع ما مردم (و هیچ مردمی) نمی دهد. درواقع وقتی مردمی باورهای ناسالم و نادرست شان را از خودشان دور نمی کنند و در وضعیت خودشان دگرگونی بوجود نمی آورند مشمول حالتی می شوند که خدا نابودی شان را اراده کرده است. (و اذا ارادالله بقوم سوء افلا مردَ له) چراکه او بعداز ارسال رسل و پیامبران، درست شدن این ماجرا را به من و شما واگذار کرده است (رعد/۱۱). یعنی اینکه تا شما و من خودمان را اصلاح نکنیم "اوضاع این چنین و بدتر از این باشد". تازه کجایش را دیده اید؟

به هرحال، من آنچه شرط بلاغ بود با شما گفتم. شما خواه از سخن من پند بگیرید و یا ملال. می بخشید که مصدع اوقات شما شدم و خاطر جنابعالی را مکدر نمودم.

پیروز و پایدار باشید.

پانویس ها:

  www.peikekhabari.com-[1]

 [2] --

در خبرهای روز84/۱۲/۱۵ خبرگزاري رسمی جمهوري اسلامي(ايرنا) آمده بود:

 "آيت الله محمد تقي مصباح يزدی رييس موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني با رد نظريه " اعتبار و مشروعيت ولي فقيه از سوي مردم"، گفت : مشروعيت ولي فقيه از خداست.
به گزارش شماره اخير هفته نامه "پرتو سخن"، وي در سخناني در جمع ناظران شوراي نگهبان گفت : كساني كه مي‌گويند ولي فقيه اعتبار ومشروعيت خود را از مردم مي‌گيرد، " تحت تاثير فرهنگ غربي" واقع شده‌اند.
مصباح يزدي گفت : اعتبار ولي فقيه از جانب خدا و معصوم مي‌باشد ، البته اين اعتبار وقتي عينيت مي‌يابد كه مردم قبول كنند.
استاد حوزه علميه قم در توضيح ديدگاه خود اين سووال را مطرح كرد كه "آيا مردمي كه در دوران نهضت به تبعيت از مراجع به خيابانها ريختند ، زندانها رفتند و كشته دادند، با راي خودشان نظر امام را معتبر كرده‌بودند يا چون امام فرموده بود "تقيه حرام است" به اعتبار فتواي ايشان اين كارها را مي‌كردند؟! امام به كار اينها مشروعيت بخشيد يا اينها به امام مشروعيت داده بودند"؟
استاد حوزه علميه قم با اشاره به اين كه هر عالم با تقوايي نمي‌تواند جامعه را اداره كند، گفت : ولي فقيه يعني كسي كه واجد سه شرط اساسي، "علم به احكام اسلام"، "تقوا" و "قدرت مديريت" باشد و از طرف امام معصوم تعيين شده است.
وي گفت : خبرگان هم رهبر را نصب نمي‌كنند ، بلكه مي‌گويند ما شهادت مي‌دهيم كه اين فرد از ديگران اصلح است ، آنها به رهبر مقامي نمي‌دهند مقام را امام زمان به او داده است .
مصباح يزدي گفت : در مسايل سياسي - اجتماعي ولي فقيه بايد دستور بدهد و همه عمل كنند. حتي فقها فرموده‌اند : حكم حاكم بر همه فقها - حتي اعلم از او ، نافذ است".

[3]- نگاه کنید به پایانه متن اعلامیه اقای منتظری در رابطه با انفجار گنبد حرمین در سامرا
" ‏اينجانب اين مصيبت بزرگ را به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه و به حوزه هاي علميه و حضرات مراجع و‏ ‏علماي اعلام و همه مسلمانان جهان تسليت مي
گويم . و از خداوند متعال عاجزانه مسألت دارم كه هرچه زودتر‏ ‏امنيت و آسايش را در كشور اسلامي عراق مستقر سازد، و دست قدرتهاي خارجي را از كشور مظلوم عراق‏ ‏كوتاه نمايد.
‏ ‏والسلام علي جميع الاخوة و الاخوات و رحمة الله و بركاته

 

پاسخ آقای منتظری به نامهء  چهارم

اصل اين مقاله را در اینجا بخوانید:
www.peikekhabari.com

پيوند به مکاتبهء اول

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630