بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مرداد 1387 ـ   اوت  2008

 

پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت

معرفی کتابی از دکتر منصوره اتحاديه

شروين وکيلی

پژوهش درباره ي الگوهاي شکل گيري نخستين احزاب سياسي در ايران، درعمل، معادل است با پرسش از چگونگي احداث نهادهاي سياسي مدرني در يک جامعه ي سنتي، و از اين رو از ديد جامعه شناسي سياسي حائز اهميت بسيار است. اين کتاب يکي از متون مستند و به نسبت کاملي است که با تکيه بر مدارک دست اول به طور خاص به توصيف ساختارهاي حزبي در مجلس اول و دوم مي پردازد و چگونگي پيدايش احزاب از دل انجمنهاي مخفي و گروه بندي هاي سياسي غيرشفاف پيشين را پيگيري مي نمايد. هدف اين نوشتار به دست دادن خلاصه اي از مباحث کتاب، بدون پرداختن به نقد و تحليلي اضافي است. چرا که بحث درباره ي روندهاي تکاملي حاکم بر پيدايش احزاب در ايران به مجالي گسترده تر و متني ديگر نياز دارد. از اين رو، براي به دست دادن تصويري به نسبت دقيق از مباحث مطرح شده در اين کتاب، مفاهيم را به همان ترتيبي که در فصول پياپي کتاب عنوان شده اند، ذکر مي کنيم. 

1. نيمه­ي دوم سلطنت مظفرالدين شاه، همزمان بود با پر و بال گرفتن انجمنهاي مشروطه خواهي که به طور مخفيانه فعاليت مي کردند و از تساهل و تسامح رواج يافته از سوي شاهِ نرمخو براي ترويج عقايد و افکارشان بهره مي بردند. در اين دوره، شمار زيادي از اين انجمنها در تهران و شهرهاي بزرگ ديگر پديد آمدند که تنها نام و نشان برخي از آنها به ما رسيده است و ساختار و نحوه ي عملکرد بيشترشان به دليل مخفيانه بودن طبيعتشان هرگز فاش نشده است. مهمترينِ اين انجمنها تا سال 1283 خورشيدي، يعني دو سال پيش از امضاي فرمان مشروطه، به قرار زير بودند:

الف) مجمع آدميت. اين انجمن ادامه ي فراموشخانه ي ميرزا ملکم خان بود که توسط ميرزا عباسقلي خان قزويني، از شاگردان پرشور ملکم خان تاسيس شده بود. اعضاي اين انجمن خود را آدم مي ناميدند وبه ظاهر نام آدميت را به عنوان ترجمه ي اومانيسم فرانسوي اختيار کرده بودند. افکار رهبران آدميت، از آراي اگوست کنت و مثبت انگاران فرانسوي متاثر بود و تلاششان در راستاي دستيابي به پيشرفت و تمدن از راه مهندسي اجتماعي و توسعه ي سواد و علم در ميان مردم بود.

ب) انجمن مخفي. توسط سيد محمد طباطبايي، مجتهد مشهور مشروطه خواه، تاسيس شده بود. سيد محمد خود از اعضاي فراموشخانه بود، اما با سيد جمال الدين اسدآبادي و فراماسونها همکاري چنداني نداشت. در ميان اعضاي اين انجمن به اين نامها بر مي خوريم: ناظم الاسلام کرماني، شيخ محمد شيرازي، سيد برهان الدين خلخالي، ميرزا آقا اصفهاني، ذوالرياستين و مجد الاسلام کرماني که اين آخري دوست نزديک ميرزا حسن رشديه -بنيانگذار نخستين مدارس جديد در ايران- بود. ناظم الاسلام کرماني هم مجتهدي بود که با طباطبايي و بهبهاني دوستي نزديک داشت وعامل اتحاد اين دو با هم و با مشروطه خواهان تلقي مي شد. اعضاي اين انجمن خود را فدايي مي ناميدند و خواسته هايشان براي آن دوران تندروانه بود. از جمله اين که براي نخستين بار ايشان به طور رسمي تاسيس عدالتخانه و مجلس را مطرح کردند. سيد محمد طباطبايي پس از چند سال که کارهاي انجمنش به مشکل برخورد، در 1324ق. انجمن مخفي ثاني را تاسيس کرد و بخشي از اين عده را بار ديگر به شکلي تازه سازماندهي کرد.

پ) انجمن ملي. در محرم 1322 ق. تاسيس شد و شصت عضو داشت که ملک المتکلمين، سيد محمد رضا مساوات، ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل، سيد جمال واعظ اصفهاني، ذکاء الملک فروغي، علي محمد و يحيي دولت آبادي، سليمان خان ميکده و حاج سياح از ميانشان نامدار بودند.

انجمن مخفي و ملي پس از شکل گيري مجلس فعاليت اندکي داشتند و شمار کمي از اعضايشان به مجلس راه يافتند، از اين رو نمي توان آنها را با احزاب مدرن همسان گرفت.

ت) فرقه ي اجتماعيون- عاميون. اين گروه در واقع شاخه اي از حزب سوسيال دموکراتهاي روس بود که به عضوگيري از ميان مسلمانان گرايش داشت. سوسيال دموکراتهاي منطقه ي قفقاز به زودي با رهبري نريمان نريمانوف براي خود گروهي مستقل تاسيس کردند و نام آن را حزب همت گذاشتند. مرکز اين حزب در باکو قرار داشت و بخش عمده ي فعاليتهايش به سياست روز ايران مربوط مي شد. اين حزب از ميان ايرانياني که به عنوان کارگر يا مهاجر به قفقاز کوچيده بودند و شمارشان به صد هزار نفر مي رسيد عضوگيري مي کرد. اولين سند از فعاليت گروه اجتماعيون-عاميون به اساسنامه ي اين فرقه مربوط مي شود که در سال 1323 ق. در باکو نوشته شده است. پس از دوسال، شاخه اي از اين فرقه در مشهد تاسيس شد و برنامه هايي را تبليغ کرد که از شاخه ي قفقازي واقع بينانه تر و با شرايط اجتماعي ايران همخوان تر بود. به گفته ي ملک الشعراي بهار، شعار اين فرقه "عدالت، برابري و آزادي" بود. ايشان به جاي خواستهاي راديکالي مانند تقسيم اراضي و آزادي مذهبي که مورد نظر حزب همت بود، تاسيس بانکي براي فروش تدريجي زمين به کشاورزان را درخواست مي کردند. رهبر عملياتي حزب اجتماعيون -عاميون، حيدرخان عمواوقلي بود که نخستين اعتصاب در کارخانه ي برق مشهد را سازماندهي کرد. اين گروه فاقد تبليغات علني بود و به طور مخفيانه عضوگيري مي کرد.

ث) کميته ي انقلابي. اعضاي اين انجمن از بزرگاني تشکيل شده بود که بيشترشان در ساير انجمنها عضويت داشتند: ملک المتکلمين، سيد جمال واعظ، صوراسرافيل، مساوات، تقي زاده، حکيم الملک، سيد برهان الدين خلخالي، ميکده، حسينقلي خان نواب، دهخدا، اديب السلطنه سميعي، نصرت السلطان، و معاضد السلطنه از اعضاي اين گروه بودند. عباس آقا نامي که امين السلطان (اتابک) را ترور کرد و راه را براي برقرار مشروطه هموار ساخت، از اعضاي اين انجمن بود.

چنان که مي دانيم، شکل گيري جنبش مشروطه و تاسيس مجلس شوراي ملي، با تلاشها و اعمال فشارهاي همين مشروطه خواهان اوليه ممکن شد و به اين ترتيب در آغاز تاجگذاري محمدعلي شاه قاجار، مجلس نخست تشکيل شد.

 

          2. قانون اساسي ايران، که به دليل بيماري شاه و ترس از مردنش پيش از امضاي متن آن، با شتاب بسيار تدوين شده بود، چند ايراد بنيادين داشت. مهمترين مشکل، به ابهامي مربوط مي شد که در رابطه ي وزرا و مجلس نهفته بود. اين اشکال، هنگامي برجسته شد که مسيو نوز بلژيکي که ابتدا براي سازماندهي گمرکات استخدام شده بود، فرمان به تبعيدِ سعدالدوله داد که خود وزير تجارت بود. به اين ترتيب جناح تندروي مجلس به رهبري تقي زاده که هوادار سعدالدوله بودند، مسئله ي رابطه ي وزرا و مجلس را مطرح کردند. تقي زاده اعتقاد داشت که مجلس ايران به دليل شرايط ويژه اش، بايد قدرتي بيش از هيئت دولت برخوردار بوده و حتي از جايگاه همتايان غربي اش هم مقتدرتر باشد.

اشکال ديگر قانون اساسي، به آنجا برمي گشت که برخي از تضادها و کشمکشها در داخل آن پيش بيني نشده بود. مثلا معلوم نبود اگر شاه از امضاي حکم مجلس خودداري کند، چه بر سر مشروعيت آن خواهد آمد. اين دقيقا اتفاقي بود که در آغاز سلطنت محمدعلي شاه رخ داد و نزديک بود به برچيده شدن بساط مشروطه منتهي شود. اين اقدام محمدعلي شاه مجلسيان را به او بدبين کرد و ايشان هم در مقابل از تشکيل مجلس سنا جلوگيري کردند.

سومين ايراد قانون اساسي، به خاستگاه غربي اش مربوط مي شد. نخستين قانون اساسي، عمدتا بر مبناي قانون اساسي کشورفرانسه که در سال 1830 نوشته شد مبتني بود. اين قانون، در زمينه ي اروپايي اش، به برخي از سنن و عرفهاي جا افتاده که باعث تسهيل کارها مي شد و در ايران هم وجود نداشت، اشاره نکرده بود. به عنوان مثال، وزراي اروپايي بنا به سنت کهن سياسي شان، نشستهاي منظمي را در هر هفته برگزار مي کردند و در آن به تصميم گيري درباره ي امور مي پرداختند. چنين سنتي در ايران وجود نداشت و در نتيجه هيئت وزيران به گروهي پراکنده و پرتعارض تبديل شده بود که مستقيما زير تاثير آراي شاه قرار داشت.

دومين مشکل، به اين واقعيت باز مي گشت که در اروپا احزاب پس از تشکيل مجلس پديدار شدند. در نتيجه در قانون اساسي پارلماني فرانسه اشاره اي به نقش احزاب ديده نمي شد. اين در حالي بود که در ايران گروهها و انجمنهاي سياسي پيش از مجلس پديد آمدند و به نوعي عوامل ظهور مجلس محسوب مي شدند. با اين وجود غياب قواعدي براي مشارکت ايشان در کار مجلس به انفعال و کنده شدنشان از پيکره ي قوه ي مقننه ي کشور انجاميد.

 

3. مجلس اول، ساختاري طبقاتي داشت. به اين معنا که اصناف و گروههاي عمده ي اجتماعي، هريک حق داشتند تعدادي نماينده به مجلس گسيل کنند. طبقات عمده ي موثر در مجلس اول عبارت بودند از:

الف) طبقه ي شاهزادگان قاجاري. اين طبقه از نظر سياسي منفعل بودند و در مواردي که به سياست علاقه نشان مي دادند، عمدتا در برابر مشروطه خواهان جبهه مي گرفتند. نمايندگاني که از سوي ايشان معرفي شده بودند به شاهزادگان درجه ي دو و سه و غيرمعتبر مربوط مي شدند و نقششان در مجلس قابل چشم پوشي بود. تنها معدودي از شاهزادگان مانند شهاب السلطنه و اسدالله ميرزا به امور مجلس علاقه نشان مي دادند و شماري از آن کمتر -مانند سليمان ميرزا- به تندروها گرايش داشتند. رهبر شاهزادگان ضدمشروطه کامران ميرزا نايب السلطنه بود.

در ميان شاهزادگان، برخي از دولتمردان مستبد و استخواندار از ابتداي طرح مسئله ي مجلس از آن هواداري کردند. در اين ميان فهرست اين افراد به نامهايي عين الدوله و ظل السلطان برمي خوريم که خلق و خويي مستبد و مغرور داشتند. در اين ميان دولتمرداني معتدل تر مانند علاءالدوله و عبدالحسين ميرزا فرمانفرما و احتشام السلطنه هم وجود داشتند که مي کوشيدند بين شاه و مجلس وساطت کنند و از کشمکش اين دو جناح جلوگيري نمايند. از اين گروهِ اخير، احتشام السلطنه همان کسي بود که در ربيع الاول 1324 ق. در محفلي از تاسيس عدالتخانه پشتيباني کرد و به همين دليل هم به مرز عثماني تبعيد شد. او بعدها نماينده ي زمين داران در مجلس شد و پس از صنيع الدوله دومين رئيس مجلس شد. احتشام السلطنه پس از کشته شدن اتابک با همراهي برادرش علاء الدوله گروهي به نام انجمن اکابر يا انجمن خدمت را تاسيس کرد که اعضايش به طبقه شاهزادگان تعلق داشتند و فراکسيون کوچکي را درمجلس رهبري مي کردند که از منافع ايشان دفاع مي کرد.

ب) طبقه ي اعيان و زمين داران. که بسياري از وابستگانش به طبقه ي شاهزادگان هم تعلق داشتند. اين گروه به اين دليل ممتاز بودند که منبع ثروتشان زمين -و نه کالا يا سرمايه- بود. آستانه اي از ثروت که براي تعلق به اين طبقه ضرورت داشت، تملک زميني به ارزش بيش از هزار تومان بود. اين گروه ده نماينده در مجلس اول داشتند که 21% عده ي نمايندگان را تشکيل مي داد. شمار نمايندگان اين گروه از اصناف کمتر بودند، اما به دليل آن که معمولا پستهاي وزارت در دست اين طبقه بود، قدرت اصلي را در دست داشتند. مهمترين نمايندگان اين طبقه عبارت بودند از: مشيرالدوله، صنيع الدوله، و ناصرالملک. نظام السلطنه، و مخبرالملک. مشيرالدوله همان کسي بود که مظفرالدين شاه را به امضاي فرمان مشروطه تشويق کرد، و صنيع الدوله نخستين رئيس مجلس ايران بود. ناصرالملک در دانشگاه آکسفورد تحصيل کرده بود و بعدها اولين نخست وزيري شد که توسط مجلسيان انتخاب شد.

وابستگان به طبقه ي زمين داران افرادي اصلاح طلب، علاقمند به وامگيري از ظواهر مدرنيته، و معمولا محترم و در ميان عوام محبوب بودند. با اين وجود معتقد بودند مشروطه براي ايران زود است و سياست ميانه روي را بهترين روش پيشرفت مي دانستند. سازمان يافتگي دروني شان بيشتر بر محور روابط خانوادگي استوار بود تا ايدئولوژي و عقايد سياسي. اين گروه با وجود نفوذ زيادش در مجلس از تصويب برخي از قوانين که با منافع طبقاتي زمين داران تعارض داشت جلوگيري نکرد. به معنوان مثال اصول مربوط به تيولداري و حق تسعير توسط مجلس الغا شد و قوانيني براي جلوگيري از فرار ايشان از ماليات دادن تصويب شد. اعيان، حتي در زماني که حرفِ استقراض از خارج پيش آمده بود خود شروع به گردآوري کمکهاي مالي کردند تا کشور زير بار دين قرضهاي استعماري نرود.

پ) علما و طلاب. اين گروه از دو لايه ي کاملا متفاوت تشکيل شده بود. علماي طراز اول، از طبقات بالاي جامعه و مرتبط با تجار بزرگ و اشراف بودند. در حالي که طلاب و واعظها به طبقات پايين اقتصادي تعلق داشتند. شمار کرسيهاي اين طبقه در تهران تنها چهارتا بود، اما در جريان انتخابات از شهرستانها، بسياري از روحانيون به مجلس راه يافتند و حدود يک چهارم شمار نمايندگان را شامل مي شدند.

يکي از بزرگترين رهبران علما، سيد محمد طباطبايي بود که از تندروها و تقي زاده طرفداري مي کرد. او هوادار تاسيس مدارس جديد و برابري حقوق اقليتها بود. او به همراه بهبهاني در انتخابات شرکت نکرد اما در برخي از جلسات مجلس حضور مي يافت و آرايش بسيار نافذ بود. گذشته از آيت الله طباطبايي، بيشتر روحانيون طراز بالا با معتدلين و ميانه روها همکاري داشتند. در مقابل طلاب و واعظها که از طبقات پايين برخاسته بودند بيشتر به شعارهاي تندروها جلب مي شدند. رهبر نمايندگان طلاب سيد نصرالله اخوي بود که موسس کتابخانه ي ملي هم هست.

ت) بازرگانان. چهارمين طبقه ي مهم در مجلس بودند. در اين طبقه نيز تفاوت منزلت زيادي ميان تجار بزرگ و معتبر و فروشندگان دوره گرد و خرده پا وجود داشت. هردوي اين گروه ها از امتيازهايي که حکام قاجار به فرنگيان مي دادند آسيب ديده بودند و تمايل داشتند دولتي ملي و مستقل بر سر کار بيايد. با اين وجود، آگاهي سياسي ايشان چندان هم زياد نبود و ثبات سياسي و امنيت اقتصادي تمام چيزي بود که مي خواستند. همين تجار بودند که پيش از پيروز شدن انقلاب مشروطه از بازگشت اتابک و تقويت نيروهاي مستبد در اطراف مظفرالدين شاه حمايت کرده بودند و بعد از پيروزي مشروطه هم بيشترشان به گروه معتدلين و محافظه کاران پيوستند. تجار جاه طلبي سياسي چنداني نداشتند. اما به دليل ماهيت شغلشان از شبکه ي ارتباطي نيرومندي در شهرهاي گوناگون برخوردار بودند و انباشت سرمايه در ميانشان باعث شده بود تا نقش نهادهاي بانکي و صرافخانه ها را هم ايفا کنند.

از ميان مهمترين نمايندگان اين طبقه مي توان به نامهايي مانند حاج امين الضرب، حاج محمد اسماعيل مغازه، محمد تقي بنکدار اصفهاني، ارباب جمشيد زرتشتي، معين التجار، آقا محمود تاجر اصفهاني، و آقا محمد شالفروش اشاره کرد که اين آخري نقش زيادي در جنبش مشروطه داشت. سه نفر از نمايندگاني که توسط اعضاي اين طبقه انتخاب شده بودند، خود تاجر نبودند. اين سه نفر عبارت بودند از مخبرالملک، وثوق الدوله، و محقق الدوله که رئيس مدرسه ي سياسي بود.

طبقه­ي تجار همان گروهي بودند که با استقراض دولت از روس و انگليس مخالفت مي کردند و از مداخله ي خارجيان در امور اقتصادي کشور ناراضي بودند. همين ها زمينه را براي عزل موسيو نوز بلژيکي هموار کردند. با اين وجود در درون خود نيز با دودستگي روبرو بودند. هنگامي که معين التجار پيشنهاد کرد تا بانک ملي براي قرض دادن پول به دولت تاسيس شود و خود اقدام به گردآوري چهارصد هزار تومان کرد، با مخالفت و مقاومت منفي صرافها روبرو شد و در نهايت کار بانکش به تعطيلي کشيد.

ث) آخرين طبقه ي مهم در مجلس اول، به اصناف مربوط مي شد. اين گروه سي و دو نماينده از شصت وکيل تهراني را به خود اختصاص مي دادند و بنابراين صاحب نفوذ بودند. با اين وجود به دليل بيسوادي و کم بودن سطح تجربه ي سياسي شان، معمولا آلت دست اعيان و سياستمداران ديگر قرار مي گرفتند و به ندرت از خود استقلال راي نشان مي دادند. اين گروه در جريان نهضت مشروطه فداکاري زيادي از خود نشان دادند و بسياري از مجاهدان و فداييان مشروطه خواه از ميان ايشان برخاستند.

 

4. مجلس اول، محل برخورد دو گروه عمده ي اجتماعي بود. دو گروهي که نماينده ي دو شيوه از دست يازيدن به سياست ملي تلقي مي شدند و با تغييراتي همچنان تا به امروز با همان ساختار قديمي شان باقي مانده اند.

يک گروه، تندروها يا آزاديخواهان بودند که رهبرشان تقي زاده بود و به اصلاحات ريشه اي، سريع، انقلابي و غرب مدار باور داشتند. گروهي که در مقابل ايشان جبهه گرفته بود، معتدلين نام داشت و از محافظه کاران و ميانه روها تشکيل مي شد.

معتدلين، آن طور که تقي زاده فهرستشان را به دست داده است، سي و پنج نماينده را شامل مي شدند که پانزده نفرشان از زمينداران، يازده نفرشان از تجار، هفت نفرشان از روحانيون، هشت نفرشان از اصناف و دو نفرشان از شاهزادگان بودند. فهرست مهمترين اعضاي اين گروه عبارت است از:
آيت الله بهبهاني، آيت الله طباطبايي، دکتر ولي الله نصر، معين التجار، مستشارالدوله، نصرالملک، مخبرالملک، امين الضرب، ارباب جمشيد، عون الدوله، مشارالملک، و حاج سيد نصرالله اخوي. رهبر اين گروه صنيع الدوله بود که نخستين رئيس مجلس هم محسوب مي شود.

تندروها، بيست نفر بودند که به سه گروه کوچکتر تقسيم مي شدند. هسته ي مرکزي اين عده را انجمن آذربايجانيها تشکيل مي دادند. گروهي از بي طرفها و اعضاي کميته ي انقلابي و سوسيال دموکراتهاي متاثر از قفقاز هم متحد اين هسته ي مرکزي محسوب مي شدند و اين جناح را با وجود عده ي کمشان به نيروي اصلي تصميم گيرنده در مجلس اول تبديل مي کردند. مهمترين اعضاي اين گروه عبارت بودند از:

معاضد السلطنه، ممتاز الدوله، حسينقلي خان نواب، حکيم الملک، وکيل التجار، سعدالدوله، بحرالعلوم کرماني، حسان الاسلام، حاج اسماعيل بلورفروش. مستشار الدوله هم پس از کشته شدن اتابک به اين گروه پيوست.

رهبر تندروها در داخل مجلس تقي زاده و در خارج از آن ملک المتکلمين بود. در مورد اين شخص بايد توضيحي بيشتر داده شود. ملک المتکلمين لقب سيد نصرالله بهشتي بود. اين مرد، در بوشهر با سيد جمال الدين اسدآبادي هم قسم شده و بعدها به رهبري کميته ي انقلابي برگزيده شده بود. او با وجود اين که به گروه روحانيون تعلق داشت، عقايدي انقلابي داشت و رابطي بود که بسياري از انجمنهاي مخفي را به هم وصل مي کرد. يکي از همکاران نزديک او، واعظ جسوري بود به نام سيد جمال واعظ اصفهاني که رساله ي روياي صادقه را در نقد رفتار مستبدانه ي ظل السلطان نوشته بود و در آن آقا نجفي -مجتهد قدرتمند اصفهاني- را به هواداري از مستبدين متهم کرده بود. او در سال 1316 .ق نخستين شرکت اسلامي را با صد و پنجاه هزار تومان سرمايه در اصفهان تاسيس کرد و به زودي کار اين شرکت چنان گرفت که شعبه هايي در تبريز و شيراز هم تاسيس کرد.

رهبران تندرويي که در خارج از مجلس فعاليت مي کردند. نفوذ زيادي در جامعه داشتند و بخش عمده ي توانمندي نمايندگان آزاديخواه هم به همين توانايي مربوط مي شد. برخي از اين رهبران شعارهاي بسيار تندي را مطرح مي کردند. مثلا مساوات از همان روزها به طور جدي تغيير نظام حکومتي از سلطنتي به جمهوري را خواستار بود.

پس از گشايش مجلس اول، دولتمردان به نفوذ و کارآيي انجمنهاي مخفي پي بردند و به همين دليل هم ناگهان شمار اين انجمنها زياد شد. چنين به نظر مي رسد که در ماههاي پس از پيروزي مشروطيت، تعداد اين انجمنها به صد تا دويست تا بالغ شده باشد. برخي از اين گروهها خود را حزب مي ناميدند و اين اولين بار بود که چنين نامي با اين کاربرد در ايران به کار گرفته مي شد. انجمنهاي ياد شده در واقع واسطه ي مردم و نمايندگان بودند و بسته به شرايط به تنظيم و تحريک افکار عمومي مي پرداختند. بخشي از اين انجمنها توسط گروههاي محافظه کار يا حتي ارتجاعي تاسيس شده بودند و هدفشان مبارزه با تندروها بود. به عنوان مثال انجمن فتوت، که با دو انجمن ديگر به نامهاي ورامين و همت آباد متحد بود، هوادار نيروهاي ارتجاعي بود. اقبال الدوله -رئيس انجمن ورامين- و ظفرالسلطنه -رئيس انجمن فتوت- هوادار نيروهاي مستبد بودند و هدفشان از تاسيس اين انجمنها اخلال در کار انجمن آذربايجان بود. ميرزا ابوالقاسم - فرزند مهتر آيت الله طباطبايي هم رياست بر دو انجمن سنگلج و اسلاميه را بر عهده داشت و معتقد بود تجربه ي مشروطيت براي ايران زود است.

بسياري از انجمنهاي مشروطه خواه اصيل هم در اين دوران با رسوخ کردن نيروهاي ارتجاعي به درونشان دچار دگرديسي شدند. به عنوان مثال انجمن مخفي ثاني که در ذيحجه ي 1324.ق تاسيس شده بود پس از يوم التوپ به نيروهاي هوادار شاه پيوست. با اين وجود مشروطه خواهان تندرو هم از اين اوضاع غافل نبودند و براي پاکسازي سازمانهاي خود تلاش مي کردند. يک نمونه ي اين تلاشها، به نفوذ ارشد الدوله ي ارتجاعي در انجمن مرکزي مربوط مي شود که با افشاگريهاي ملک المتکلمين روبرو شد و به اخراج وي از اين گروه منجر شد.

انجمنهاي آزاديخواهي که دراين دوره تاسيس شدند، عبارت بودند از گروهي از انجمنهاي برادري محلي که بسته به موقعيت جغرافيايي شان نامگذاري مي شدند. انجمن برادران دروازه قزوين، گروهي تندرو بود که توسط سليمان ميرزا اسکندري بنيان نهاده شده بود. انجمن برادران شاه آباد گروه ديگري بود که جسورانه شاه را نقد و تخطئه مي کرد. انجمن برادران دروازه دولت، و انجمن مظفري نمونه هاي ديگري از اين گروه ها بودند. در اين بين، انجمن آذربايجان بيشترين نفوذ را در پايتخت داشت و شمار اعضايش به 2965 نفر مي رسيد.

اين انجمن پس از ماجراي قتل فريدون زرتشتي با اقبال و پشتيباني زرتشتيان ايران روبرو شد و پيوندهاي محکمي هم با انجمن تبريز داشت. اين انجمن اخير نامداراني همچون علي موسیو و حاج علي دوافروش را در ميان هيئت رئيسه ي خود داشت. اين همان انجمني بود که اعتصاب بزرگ شهر تبريز را سازمان داد و باعث عزل مسيو نوز شد. شعارهاي اين گروه خيلي افراطي بود و عزل شاه را هم شامل مي شد. اين گروه دو روزنامه به نامهاي مجاهد و انجمن را منتشر مي کردند. رئيس انجمن آذربايجان در ابتدا مرتضوي نامي بود، که به زودي جاي خود را به تقي زاده داد. در اين زمان معاضد السلطنه نايب رئيس اين انجمن بود.

 

5. کشمکش بين دو جناح تندرو و معتدل در مجلس اول، در نهايت به جبهه گيري شاه و مرتجعين در برابر مجلس و مشروطه خواهان منتهي شد و پس از يوم التوپ به دو سال استبداد صغير ختم شد که در جريان آن عده ي زيادي از آزاديخواهان کشته يا تبعيد شدند. ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل، ملک المتکلمين و سيد جمال واعظ اصفهاني در باغشاه به امر شاه خفه شدند و مستشار الدوله و يحيي ميرزا دولت آبادي در همانجا به غل و زنجير کشيده شدند. مساوات به تبريز گريخت و مجلس ايالتي آنجا را به مقاومت برانگيخت. بهبهاني و طباطبايي تبعيد شدند و ممتاز الدوله و حکيم الملک به سفارت فرانسه پناه بردند. تقي زاده، دهخدا و معاضدالسلطنه هم به سفارت انگليس گريختند و به کمک انگليسها به اروپا مهاجرت کردند. اين سه تن در سوييس سه شماره از روزنامه ي صوراسرافيل را با هم منتشر کردند. پس از آن ميان معاضد السلطنه و تقي زاده مشاجره اي رخ داد که در نتيجه اين گروه از هم پاشيد. معاضد السلطنه در سوييس با لنين ديدار کرد و تجربيات انقلابي اش را با او تبادل کرد (اين ديدار باعث شد لنين مقاله اي درباره ي انقلاب مشروطه ي ايران بنويسد.) معاضد السلطنه پس از اين رايزني ها به پاريس رفت و در آنجا مبارزه ي تبليغاتي اش را با دولت محمدعلي شاه آغاز کرد. از سوي ديگر تقي زاده به لندن رفت و از آنجا به ترکيه نقل مکان کرد و در آنجا با همراهي يحيي دولت آبادي با گروههاي آزاديخواهي مانند ترکان جوان و اتفاق و ترقي متحد شد.

فعاليت اين مشروطه خواهان تبعيدي به زودي با خيزش انقلابيون در داخل کشور همراه شد و انقلاب دوم مشروطه را رقم زد.

مشروطه خواهان پس از فتح تهران و خلع شاهِ پيمان شکن، تغييراتي در قوانين انتخابات دادند. از سويي، شرط اقتصادي براي انتخاب شدن از هزار تومان به دويست و پنجاه تومان کاهش يافت و اين شرط براي افراد باسواد برداشته شد. سنِ نامزدي براي نمايندگي مجلس هم از بيست و پنج سال به بيست سال کاهش يافت و فساد عقيده از ميان مواردِ رد صلاحيت نامزدها برداشته شد. تمام اين تغييرات نشانگر نفوذ رو به رشد گروههاي تندرو و آزاديخواه است.

مشروطه خواهانِ پيروز، در تهران يک مجلس عالي با پانصد عضو تشکيل دادند تا درباره ي تغيير سلطنت و خلع شاه پيشين تصميم گيري کند. اين مجلس يک هيئت مديره را از ميان خود برگزيد تا به کارها سر و ساماني داده شود. اين هيئت مديره، خيلي زود به دو دسته ي رقيب تقسيم شد. در سويي تقي زاده و تندروهاي قديمي مانند تربيت، حکيم الملک، سليمان ميرزا، حسينقلي خان نواب و وحيد الملک قرار داشتند. در برابر ايشان معاضد السلطنه با سيد محمد صادق طباطبايي، ناصرالاسلام، سردار اسعد و علي محمد دولت آبادي قرار داشتند. گروه نخست بيشتر به تندروها و گروه دوم بيشتر به معتدلين نزديکي داشتند. اين دو گروه بعد از زماني کوتاه به دو حزبِ اعتداليون و دموکرات ها تبديل شدند.

حسينقلي خان نواب از 21 شوال 1328 روزنامه ي "ايران نو" را به عنوان ارگان دموکراتها منتشر مي کرد. اين روزنامه با دولت تزاري روسيه مخالفت شديدي مي کرد و سردبيرش رسول زاده -مارکسيست مشهور- بود. فرقه ي اعتداليون-عاميون پس از پا گرفتنِ حزب دموکرات خود را منحل کرد و نيروهايش به اين حزب پيوستند. دموکراتها از نظر مباني نظري بسيار نيرومندتر از اعتداليون بودند و برنامه ي مشخصي را تبليغ مي کردند. رهبري فکري ايشان با رسول زاده و تقي زاده و رهبري عملياتي و مخفيانه شان با حيدرخان عمواوقلي بود. روزنامه هاي شفق در تبريز، نوبهار در مشهد (با همکاري ملک الشعراي بهار و حيدرخان)، زاينده رود در اصفهان، نداي قزوين در قزوين، فروردين در اروميه و نداي گيلان در شمال ايران توسط اين حزب منتشر مي شد. با توجه به اين نشريه ها، مي توان فرض کرد که حزب دموکرات از سازماندهي و تشکيلاتي قوي برخوردار بوده است.

حزب اعتداليون از سوي ديگر با همکاري بزرگاني همچون دهخدا و لسان الحکما تقويت شد و روزنامه ي مجلس را به عنوان ارگان خود منتشرمي کرد. اين حزب برنامه ي مشخصي نداشت و بيشترِ راهبردهايش بر محور مخالفت با برنامه هاي دموکرات ها تعيين مي شد.

در مجلس دوم ساختار طبقاتي پيشين از ميان رفته بود و بخش عمده ي نمايندگان به طبقه ي اعيان و روحانيون تعلق داشتند. در اين مجلس علاوه بر دو حزب بزرگ ياد شده، دو حزب کوچک ديگر هم وجود داشتند. نخست، حزب اتفاق و ترقي که روزنامه ي استقلال ايران را منتشر مي کرد و رئيسش مستعان الملک بود. خودِ اين شخص نماينده ي مجلس نبود، اما چهارتن از نمايندگان عضو آن محسوب مي شدند. اين حزب از اتحاد دو گروهِ مشروطه خواهِ انجمن ستار و کميته ي جهانگير تشکيل شده بود. اعضاي اين حزب مخالف تشکيل سنا و هوادار شعارهاي سوسياليستي بودند، اما به جاي اتحاد با دموکرات ها، با اعتداليون ائتلاف مي کردند!

دومين حزب کوچک، "ترقي خواهان ليبرال" نام داشت. چنين مي نمايد که اين نام در واقع به دو حزبِ مستقل و کوچک اطلاق مي شده است. يکي که توسط شيخ محمد علي -نماينده ي خوزستان- رهبري مي شده و به پيگيري خواستهاي محلي اهالي جنوب مي پرداخته، و ديگري که توسط لواءالدوله و حاج عزالممالک تاسيس شده و از الگوي حزب ليبرال انگلستان تبعيت مي کرده است.

 

6. برخورد دو حزب اصلي مجلس دوم، خيلي زود به درگيريهاي خشونت آميز منتهي شد. اين درگيريها با تلاش دموکرات ها براي خلع سلاح مجاهدان و تمرکز قواي نظامي در يک ساختار متشکل آغاز شد، و به درگيري مسلحانه با مجاهدان تبريزي هوادارِ اعتداليون در پارک اتابک و گردآوري اجباري سلاح هايشان ادامه يافت. در اين درگيري ستارخان و باقرخان که با دموکرات ها مخالف بودند، شکست خوردند و باقرخان از ناحيه ي پا مجروح شد.

در اين هنگام، صدراعظم سپهدار از گروه اعتداليون بود که با تقي زاده -که در مجلس نفوذ زيادي داشت- درگير بود. ماجراي درخواست امتياز از سوي روسها در مقابل استقراض داغ بود و دموکرات ها با حرارت از اعطاي اين امتيازها جلوگيري مي کردند. پس از آن که روزنامه ي ايران نو تلاشهاي سپهدار براي زد و بند پنهاني با روسها را افشا کرد، صدراعظم کاملا خود را به دامان اعتداليون انداخت و به اين ترتيب به کمک ايشان مجلس اتمام حجت سه ماده اي او را براي حل مسالمت آميز مسئله با روسيه پذيرفت. اين ماجرا واکنشهاي خشني را به دنبال داشت.

آيت الله بهبهاني که تلاش مي کرد حکم ارتداد تقي زاده و مباح بودن خونش را از علماي نجف بگيرد، به دست مجاهدان دموکرات کشته شد و مريدانش هم به تلافي سيد عبدالرزاق و برادر تربيت را کشتند. تقي زاده ناچار شد به خارج از کشور بگريزد و به اين ترتيب اعتداليون يکه تاز ميدان شدند. در 6 صفر 1328 ماجرا با ترور صنيع الدوله که به حزب دموکرات تعلق داشت، جدي تر شد. بسياري بر اين عقيده بودند که گناه وي ارتباط با آلمان و تلاش براي انعقاد قرارداد استقراضي با ايشان بوده است. کاري که اگر نتيجه مي داد، دست استعمار روس را از قراردادهاي راه آهن کشور کوتاه مي کرد. مجموعه ي اين رخدادها، باعث شد دموکرات ها به انفعال کشيده شوند و اعتداليون مهار مجلس را به دست بگيرند. با اين وجود قدرت آنها همچنان آنقدر بود که پس از استقراض سپهدار، مورگان شوستر آمريکايي را به رياست امور ماليه ي ايران منصوب کنند.

شوستر، برخلاف آنچه که معاونش عبدالله مستوفي -هوادار اعتداليون- گفته است، توسط دمکرات ها فريب نخورد. او از ابتدا با عقايد و خط مشي ايشان موافق بود و يک نگاه به زندگينامه اش نشان مي دهد که پيش از اين هم به هواداري از جنبشهاي مردمي و استقلال طلبانه ي کشورهاي مستعمره مي پرداخته است. او پيش از ورود به ايران به شغلي مشابه در فيليپين گمارده شده بود. اما به دليل هواداري اش از نيروهاي بومي در مقابل استعمارگران بحراني سياسي را در اين کشور به وجود آورد و در نهايت از مقام خود خلع شد. در ايران هم تقريبا چنين حادثه اي تکرار شد. با اين تفاوت که کشور استعمارگر روسيه بود. اولتيماتوم روسيه براي برکناري او، آخرين شکافي بود که نيروهاي دموکرات -از جمله خياباني و يارانش- را در برابر نيروهاي ارتجاعي -هواداران روسيه و انگليس و اعتداليون- قرار داد و در نهايت به عمر مجلس دوم خاتمه داد.

 

          7. از يک نظرگاه، آنچه که از خواندن يک کتاب خوب براي خواننده به يادگار مي ماند، پرسشهاي خوب و بارآوري است که از چفت شدنِ مفاهيم ارائه شده در کتاب برمي خيزد. از اين زاويه، کتاب خانم اتحاديه کتابي خوب است.

به گمان من، پس از مرور آنچه که بر احزاب و گروهبندي هاي سياسي کشورمان در فاصله ي مجلس اول و دوم گذشته است، به سه پرسش بنيادي مي رسيم:

نخست: احزاب سياسي در ايران از کجا ريشه گرفته اند؟

دوم: پيوند اين احزاب با يکديگر و شيوه ي کنش متقابلشان با هم چگونه بوده است؟

          سوم: ارتباط اين احزاب با رخدادهاي کلان اجتماعي -مانند انقلاب مشروطه و بحرانهاي بين المللي مانند ماجراي اولتيماتوم- چگونه بوده است؟

از مرور آنچه که گذشت، سه رهيافتِ متصل به هم براي نزديک شدن به پاسخ اين سوالها حاصل مي شود:
نخست: چنين به نظر مي رسد که زيربناي سازماني احزاب در ايران، برخلاف غرب، پارلمان و نظام مجلس انتخابي نبوده باشد. گويا انجمنهاي مخفي و سابقه ي تاريخي طولاني آنها در ايران، داربستي را تشکيل مي
­دهند که احزاب سياسي مدرن به صورت پوششهايي بر روي آن قرار گرفته اند.

دوم: چنين مي نمايد که نوعي "نشانگان تفرقه" در ميان اين دسته هاي سياسي وجود داشته باشد. به اين معنا که همکاري دراز مدت سازمانها و احزاب با هم در تاريخ ياد شده بسيار نادر است و آنچه که فراوان ديده مي شد، ائتلافهاي موقت و منفي -با هدفِ مشترکِ برانداختن قدرتي مستقر- است، و کشمکشها و منازعات دايمي و فراگيرِ پيش و پس از آن بر سر تقسيم منابع قدرت.

سوم: گويا احزاب در ايران، استعداد زيادي براي غافلگير شدن در برابر سير حوادث از خود نشان می دهند. مرور سرگذشت نخستين احزاب ايراني نشان مي دهد که تقريبا در تمام موارد، در درون روندهاي کلان اجتماعي و نه سوار بر آنها بوده اند. به جز مقطع دو سه ساله ي پيش از امضاي فرمان مشروطه، همکاري سازمان يافته و هدفمندي ميان احزاب و گروه ها نمي بينيم، و تازه آنچه که در اين مقطع مي بينيم هم به انجمنهاي مخفي مربوط مي شود و نه احزاب مدرن. در نتيجه چنين مي نمايد که حزب با تعريف ايراني اش، ابزاري مناسب براي مديريت کلان اجتماعي نبوده باشد. شايد اگر اين مشاهده را با دو نکته ي پيشين جمع کنيم، تصويري دقيقتر از حزب ايراني در صدر مشروطه به دست آوريم: فرقه اي مخفي و بسته، با اهدافي مبهم و در عين حال کلان، و در نتيجه، ناموفق.

 

برگرفته از سايت «روزنامک»:

http://rouznamak.blogfa.com/post-330.aspx

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630