بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مرداد 1387 ـ   اوت  2008

 

بازخوانی تاریخ جنبش ملی مشروطیت و آرمان های آن

عقاب علی احمدی

1

در آستانۀ اوج گیری جنبش ملی مشروطیت، ایران که از کشورهای باستانی و دارای فرهنگ و پیشینۀ تمدنی بود، در برابر امواج نوگرایی (تجدد) که از سوی تمدن غربی به سراسر جهان جریان یافته بود، ناگزیر از واکنش بود. سهم داشتن در ساخت بنای تمدن و دانش در سده های گذشته برای زندگی در جهان مدرن و دخالت در ادارۀ کافی نبود. افزون بر این، این کشور از پس هزار و چند صد سال که از هجوم های خانمان برانداز بیگانگان بیابانگرد به آن می گذشت، نتوانسته بود فرمانروایی ملی با اتکا به فرهنگ ملی خود را بنا کند. در دوران حکومت صفوی، «دولت ملی» بار دیگر پدیدار شد، اما این فرمانروایی در پایان کار، کشور را به شورشگران ایلی افغان که از نقطه ای دیگر از ایران آن روزگار، علیه حکومت مرکزی شورش کرده بودند، سپرد. در روزگار فرمانروایی های افشار و زند، ایران از ثبات برخوردار شد؛ اما به روزگار فرمانروایی پادشاهان ایل قاجار، به سبب بی کفایتی آنان، روز به روز پس رفت و اقتدار خود را از دست داد. اوج گیری جنبش فراگیر مشروطیت ایران، واکنشی بود به خودکامگی و لجام گسیختگی و بی کفایتی قدرت سیاسی دوران حاکمیت سلسلۀ قاجار.

در این دوره اوضاع اجتماعی چنین بود: «حکام نه تنها هیچ گونه عمل مثبتی انجام نمی دادند بلکه امکان هرگونه رشد و پیشرفت را از مردم سلب می کردند. نه مرجعی به نام دادگستری وجود داشت نه سازمانهایی به نام شهربانی و شهرداری. تمام اختیارات منطقه در دست حکام وقت بود، و اینان، که ندرتاً در بینشان افراد بالیاقت یافت می شد، به هوای نفس و طرز تفکرشان، به رتق و فتق کارها می پرداختند و چاپلوسی اطرافیان را تحویل می گرفتند. عوام الناس و تودۀ مردم در فقر و جهل و بیخبری به سر می بردند. شرکت آنان در اجتماعات فقط در مجالس وعظ و تعزیه و روضه خوانی و زنجیر و قمه و سینه زنی بود. روحانیون مقامپرست و سالوس چماق تکفیرشان بالای سر روشنفکران و ترقی طلبان بلند بود. علمای حقیقی، که هم پرهیزگار و هم عارف به حقایق دیانت بودند، در انزوای گمنامی می زیستند. تنها رابطۀ اقویا و ضعفا زور بود، رابطه ای که به افراد ناتوان می آموخت چگونه باید راه اطاعت را در پیش گرفته، تسلیم شوند.» (1)

دستگاه سیاسی کشور چنین وضعی داشت: « شاه در رأس نخبگان حاکم قرار داشت و حکومت او اساساً نوعی حکومت مونوکراسی یا یکتا سالاری با استبداد شدید محسوب می شد. درک شاهانه در این جامعه، «آناکرونیک»، یعنی درکی نابهنگام و دیرهنگام از حوادث و وقایع زمان و جامعۀ خود بود؛ چرا که امکان حکومت «مردم سالاری» یا «مردم گرانه» (دموکراتیک) وجود نداشت. بعلاوه «نخبه گرائی» یا «الیتیسم» آن هم بسیار بیمار و مبتدی و با نظریۀ اشراف گرایانه یا اریستوکراتیک باستانی، شباهت و نزدیکیهای زیادی داشت.» (2) خاطره ای از اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات دورۀ ناصری می تواند نگاه شاهانۀ یکی از شاهان قاجار به پدیده ها را بهتر نمایان کند:« روزی اعتمادالسلطنه در حضور ناصرالدین شاه مطلبی را از یکی از روزنامه های فرانسه ترجمه کرد و برای شاه خواند. آن مطلبی انتقادی دربارۀ اوضاع ایران و « نکته چینی از حرکات ناصرالدین شاه» بود. شاه با شنیدن این مطالب، به اعتمادالسلطنه گفت: اعدامش کن، یعنی پاره اش کن و دور بینداز.» (3)

 جامعۀ ایران در طلیعۀ جنبش مشروطیت چنین وضعی داشت: «جامعۀ ایران مجموعه ای از ساخت های متحدی بود که هر یک پایه و رأس با نفوذ خاص خود را داشت. این گروههای گوناگون و متحد که از لحاظ ساخت به یکدیگر شباهت داشتند، هر یک به دنبال منافع خاص خود بودند و از گروههایی نظیر قبیله، عشیره، دهکده یا گروهی از علما، یک صنف و غیره تشکیل می شدند.» (4) و «مناصب حکومتی به بالاترین مزایده به فروش می رسید، گردآوری مالیات به مقاطعه داده و قلمروهای شاهانه فروخته می شد.... طبقات پایین بی اغراق و جداً به صورت گوسفندانی بودند که فقط برای پشمشان نگهداری می شدند و معمولاً آنچنان از ته پشم آنها را می چیدند و آنقدر به دقت و زیاد این کار را می کردند که ارزش آنها و بهرۀ مالک را تقلیل می دادند. چنگ حرص و آز آنقدر محکم بود که حتی مرغی که تخم طلایی می گذارد، غالباً کشته می شد.»(5) در این دوران سیدجمال الدین اسدآبادی که می کوشید پادشاهان ایران و عثمانی و مصر را به انجام اصلاحات و برقراری حکومت قانون مدار تشویق کند، در نامه ای به ملکۀ انگلستان چنین می نویسد: «پیرهای نجبا و شرفای ما حاضر هستند که به پست ترین کارهای مملکت ما مشغول شوند محض اینکه معاش یومیۀ خود را تحصیل کنند. و حال آنکه همان زمینهایی که باید در آنها به کارهای پست مشغول بشوند یک وقتی متعلق به خود ایشان بوده است... دفعتاً دیده می شود که دکاکین را شکسته و هر چه مال التجاره در آنها یافت می شود به نهب و غارت برده شده ... قرائی که یک وقت آباد بوده اند حال تقریباً بی جمعیت شده و به حالت خرابه افتاده اند و چندین هزارنفر از ما در این سنوات آخر سلطنت پادشاه مجبور شده اند که از ممالک خود جلای وطن کرد به ممالک قفقاز و ماوراء قفقاز رفته و در آنجا برای خود ملجأ و پناهی اختیار نماید.»(6)

وضعیت دستگاه اداری نیز از وضعیت دیگر دستگاه ها بهتر نبود: « اهل دیوان هرگز اطمینان نداشتند که چه مدت در مقام خود باقی خواهد ماند. اگر یک حامی مغضوب می شد هواخواهان او نیز به زحمت می افتادند. این ناامنی غالباً منجر به رفتار ظالمانۀ اهل دیوان از اعالی تا اسافل می شد... از مردم طوری مالیات می گیرند که گویی با تمام شدن دورۀ اجارۀ فرمانداران، حکومت پایان می پذیرد.»(7)

روستاها که جایگاه بیشترین تولیدکنندگان بودند، اینگونه توصیف شده اند: «روستاها علیرغم برخورداری از همبستگی گروهی، خودکفایی اقتصادی و استقلال اداری، گاهی به مالکیت مالکان غایبی همچون بزرگان عشایری، تیولداران، زمین داران عمده، اوقاف و دولت و خاندان سلطنت درمی آمد.(8) و «در روستاها، چه در آنجا که مالک بزرگ کشاورز و رعیت را به موجب عرف، قانون بهرۀ مالکانه و سیورسات لخت می کرد، و چه آنجا که مالکیت دهقانی وجود داشت و نیز مأمورین دولتی به عنوان مالیات و آدمهای خان های مجاور یا کوچنده به عنوان باج آنان را غارت می کردند، همگی فاقد امتیازات اجتماعی و قدرت مادی بودند و هیچ کس از آنها حمایت نمی کرد.» (9) خاطره ای از دفتر خاطرات اعتمادالسلطنه، موقعیت شهروندان و میزان مسئولیت پذیری حکومت و کارگزاران آن را بهتر نشان می دهد: «از اتفاقات دیگر تشریف بردن فرمانفرمای خراسان مؤیدالدوله است، به قوچان بعد از آن حادثه که در قوچان رو داده بود و زلزله و خرابی خانه می بایستی از طرف دولت علیه حاکم خراسان آنجا رود از مردم دلجویی کرده و اسباب آسایش آنها را فراهم آورد. فرمانفرمای خراسان از قراری که شنیدیم ملقب سردار کل شده است به قوچان رفت. بجای اینکه طبیبی، جراحی، اسباب و اثاثیه ای (اصل: اساسی)، لباسی، غذایی از برای باقی ماندگان اهالی قوچان ببرد در بیرون شهر سراپرده زده و از سایر خانه هایی که سر پا مانده و خراب نشده بودند هر خانه پنج تومان به اسم جریمه و مصادره و مخارج ورود فرمانفرما مطالبه نموده. سی چهل هزار تومان مأخوذ داشته مراجعت کرد اما روس ها جمعی از طبیب و جراح حتی عمله گورکن با خاک بردار محض قرب جوار و رعایت حقوق انسانیت به قوچان فرستاده بودند. از طرف شاهزاده فرمانفرما هر قدر تعدی می شود از طرف روس ها مهربانی می شود.»(10)

 آموزش و پرورش به شیوۀ سنتی و به دست روحانیان اداره می شد و کاری که انجام می داد، آموزش علوم دینی به طلبه های جوان و خواندن و نوشتن به شاگردانی بود که به دنبال راهیابی به مناصب دینی نبودند. کوشش در جهت یادگیری دانشهای جدید نیز با مخالفت روحانیون روبرو می شد. احمد کسروی در این باره چنین می گوید: «حاجی میرزا حسن[رشدیه]، یکی از ملازادگان تبریزی بود، و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستانها را دید و شیوۀ آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز بازگشت برآن شد که دبستانی به شیوۀ آنها بنیاد گذارد و در سال1267 بود که به این کار پرداخت. بدینسان که به شیوۀ مکتبداران مسجدی را در ششکلان گرفت و هم به شیوۀ آنها شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود به جلو ایشان پیش تخته نهاد، و الفبا را به شیوۀ آسان و نوینی آموخت، و از کتابهای آسان درس فارسی گفت، و شاگردان را پاکیزه نگه داشت، و در آمدن و رفتن برده گذاشت، و پس از همه یک تابلو که نام «مدرسۀ رشدیه» به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانشهای نوین نمی آموخت، و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دستاویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جایی می رفت و به هر کجا ترشرویی ها از مردم می دید تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسۀ کهن بود، گرفت و با پول خود اطاقهای پاکیزه ای ساخت، و آنجا را دبستان گردانیده نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید، و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی می نمودند، روزی طلبه ها به آنجا ریختند و همۀ نیمکتها و تخته ها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (11)

دو قدرت بزرگ دوران قاجار، انگلستان و روسیه به یاری کارگزاران خود، امتیازهای اقتصادی انحصاری را به ثمن بخس به دست می آوردند؛ در کار سامان دهی کشور به دست دولت، به سود عوامل خودفروخته اخلال می کردند، آثار باستانی را به غارت می بردند،(12) و صنعت نوپای وارداتی از غرب که کالاهای مصرفی مردم را تولید می کرد، با توطئۀ آنها و دست نشاندگان شان به راه تعطیل و ورشکستگی می افتاد: «نجس بودن بهترین کارخانۀ قند کهریزک را انگلیسی ها شایع کردند و چند نفر هم، فتوای نجس بودن آن را دادند. » (13)

 

2

در این روزگار تیره و تار، ایرانیان خبرهایی از پیشرفت علم و دگرگون شدن زندگی اروپاییان دریافت می کردند. میرزا حسین خان سپهسالار لایحه ای در ضرورت امر «تفکیک قوا» می نوشت. میرزا فتحعلی آخوندزاده در آثار خود به انتقاد از اوضاع اجتماعی و روابط دولت و ملت می پرداخت. سیدجمال الدین اسدآبادی با یاری شیخ محمدعبده در پاریس روزنامۀ عروة الوثقی را منتشر می کرد. عبدالکریم طالبوف کتابهای کتاب احمد و مسالک المحسنین را می نوشت، و در آن به زبانی ساده، مردم را از آن تیره روزی که به آن خو کرده می بودند، آگاه می ساخت. یوسف خان مستشارالدوله کتاب یک کلمه را در زمینۀ نیاز ایرانیان به یک کلمه (یعنی قانون) می نوشت. میرزا ملکم خان ناظم الدوله رسالۀ دفتر تنظیمات را نوشته بود و روزنامۀ قانون را در لندن منتشر می ساخت. محمدخان سینکی (مجدالملک)، کتاب کشف الغرائب را در انتقاد به حکومت قاجار نوشته بود. روزنامه های اختر در استانبول، حکمت در مصر و حبل المتین در کلکته به دست گروهی از ایرانیان منتشر می شد و مخفیانه، نسخه هایی از آنها به دست ایرانیان می رسید. با رسیدن روزنامه های حبل المتین و حکمت به ایران، مردم به آگاهی هایی دربارۀ مشروطیت ژاپن و پیشرفت های آن کشور دست می یافتند. (14) سیدجمال الدین واعظ اصفهانی، روحانی آزاداندیش کتاب رؤیای صادقه را در شرح ستمگری های ظل السلطان و آقا نوری، مجتهد اصفهان نوشته و مخفیانه در پطرزبورگ به چاپ رسانده بود و با فرستادن آن برای شاه و درباریان، در توجه دادن آنها به رفتار خودسرانۀ حکام ولایات می کوشید.(15)

افزون بر این خبرهایی که از مقاومت آفریقاییان ترانسوال در مقابل انگلستان و ژاپن در برابر روسیه به ایران می رسید، در میان ایرانیان که از قدرتهای بزرگ آن روزگار (روسیه و انگلستان) کینه ها به دل داشتند، هیجان و شادمانی می آفرید. پیروزی ژاپن بر روسیه آنچنان شادمانی ایرانیان را برانگیخت که میرزا حسینعلی شیرازی منظومه ای به نام میکادونامه در ستایش از امپراتور ژاپن و دلیری های ژاپنی ها سرود. اخبار عملیات انقلابیان روسیه علیه حکومت تزاری و همکاری گروهی از ایرانیان مقیم قفقاز با آنان نیز در میان ایرانیان با خرسندی دریافت شد. چنان که کتاب تاریخ شورش روسیه بلافاصله پس از انتشار به فارسی برگردانده شد.(16)

اما پاداش روشنفکران که با به جان خریدن خطر بدگویی و دشمنی قدرتمندان عرفی و شرعی، آراء خود را دربارۀ ضرورت اصلاح ارائه می کردند، چنین بود: میرزا ملکم خان به تبعید به ایتالیا فرستاده شد؛ یوسف خان مستشارالملک به چوب بسته شد و کتاب یک کلمه اش را آنقدر بر سرش کوبیدند که چشمانش آب آورد (17)؛ سیدجمال الدین اسدآبادی در یخ و برف، دست بسته به تبعید به عثمانی فرستاده شد؛(18) افصح المتکلمین ، مدیر روزنامۀ خیرالکلام را به فرمان حاکم گیلان چندان و چنان زدندش که در زیر چوب خون استفراغ کرد. (19)

 

3

در سال 1284، همزمان با درگیرشدن جنگ میان روسیه و ژاپن، قند که کالایی وارداتی از روسیه بود، گران شد. علاءالدوله، پس از احضار بازرگانان و بازجویی از آنان، زیر بار پذیرش این واقعیت  که کمبود قند به دلیل جنگ روسیه و ژاپن است، نرفت و چند تن از آنان را به چوب بست. در اعتراض به این کار حاکم، بازار تهران تعطیل شد. در ادامه، دو روحانی بزرگ عصر، سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی به همراه سیدجمال واعظ اصفهانی، برکناری علاءالدوله از حکمرانی تهران را خواستار شدند. دلیل عمدۀ اعتراض روحانیان به این ماجرا، پیوند محکم بازار و روحانیت بود: بازاریان با پرداخت وجوهات شرعی و ساخت مسجد و برگزاری آیین های مذهبی، عملاً حامی مالی روحانیان بودند.

یک روز پس از به چوب بسته شدن بازرگانان در تهران، مردم در مسجد شاه گرد آمدند و سیدجمال واعظ اصفهانی به پیشنهاد امام جمعۀ تهران به منبر رفت. او در سخنان خود ضمن محکوم شمردن ظلم از شاه خواست با علما همراهی کند، اما ناگهان امام جمعه که خود عامل گردآمدن مردم در مسجد بود، سیدجمال را با فریاد، سید بابی و بی دین خواند و به مزدوران خود فرمان داد تا او را از منبر پایین بکشند. یک روز بعد، به پیشنهاد محمد طباطبائی قرار شد علمای معترض به بارگاه حضرت عبدالعظیم پناهنده شوند. کار بالا گرفت و روز به روز برشمار معترضان افزوده می شد تا جایی که شیخ مهدی فرزند شیخ فضل الله نوری به همراه چند تن به بست نشینان پیوست.(20) به هنگام طرح خواسته های بست نشینان، و به دلیل بی اعتمادی آنان به کارگزاران حکومت، یک منبع دیگر قدرت که مانند روحانیان در وضعیتی میانه، بین شاه و مردم جای داشت، به کار گرفته شد: قرار شد بست نشینان به وسیلۀ سفیر عثمانی با شاه مذاکره کنند. درخواست های بست نشینان چنین است:

1. نبودن عسگر گاریچی در راه قم. (دارندۀ امتیاز درشکه و گاری رانی از دولت که با مردم بسیار بدرفتاری می کرد و گنجاندن این بند برای دلجویی از روحانیان و طلبه های قم بود.)

2. بازگردانیدن حاجی میرزا محمدرضا از رفسنجان به کرمان

3. بازگردانیدن تولیت مدرسۀ خان مروی به حاجی شیخ مرتضی

4. بنیاد عدالتخانه در همه جای ایران

5. روان گردانیدن قانون اسلام به همگی مردم کشور

6. برداشتن مسیو نوز از سر گمرک و مالیه

7. برداشتن علاءالدوله از حکمرانی تهران

8. کم نکردن تومانی دهشاهی از مواجب و مستمری (21)

با پذیرفته شدن این درخواست ها از سوی مظفرالدین شاه، بست نشینان به تهران بازگشتند، اما مدتها گذشت و از سوی عین الدوله، نخست وزیر اقدامی عملی برای برآورده شدن خواسته ها و از همه مهم تر، تأسیس عدالتخانه انجام نپذیرفت. عین الدوله به این هم بسنده نکرد و با تبعید گروهی از مخالفان درصدد ترساندن مردم برآمد. در کوشش برای دستگیری یکی از روحانیان به نام حاجی شیخ محمد واعظ که با مقاومت مردم روبرو شد، طلبه ای به ضرب گلولۀ مأموران از پای درآمد. در مراسم بزرگداشت این طلبه، میان نیرهای دولتی به فرماندهی سپهدار تنکابنی و اجتماع کنندگان در مسجد جامع درگیری هایی روی داد که به کشته شدن افرادی دیگر انجامید. با رسیدن خبر کشته و زخمی شدن مردم در مسجد جامع، آقا نجفی مجتهد بانفوذ اصفهان سپهدار تنکابنی را تکفیر کرد. پس از آن روحانیان تصمیم به مهاجرت به قم گرفتند. در اینجا شیخ فضل الله نوری هم به آنان پیوست. دو روز پس از مهاجرت روحانیان، گروهی در اعتراض به رفتار حکومت، به سفارت انگلستان پناهنده شدند و به گفتۀ کسروی شمار آنها به سیزده هزار نفر رسید. هزینۀ اقامت بست نشینان در سفارت انگلستان از سوی بازرگانان تهران تأمین می شد.(22) در شهرهای خراسان، گیلان، شیراز، قزوین و کاشان بازاریان در اعتراض به حکومت، بازار را تعطیل کردند. در یزد، مردم در تلگراف خانۀ دولتی بست نشستند؛ و چندی بعد، کارگزاران استبداد در یزد، مهربان جمشید پارسایی، بازرگان زرتشتی را به جرم همکاری با مشروطه خواهان کشتند. در رامیان، شیخ عبدالحسین از روحانیان محلی به افشاگری دربارۀ مفاسد استبداد و مزایای مشروطیت پرداخت. او در اعیاد و سوگواریها با صدای بلند به مستبدین می تاخت و گوشزد می نمود که خودمختاری حکام ولایات از جمله سعدالله خان و عباس خان (حاکمان محلی) نمونۀ بارزی از دولت استبدادی است.(23)

این بار معترضان درخواست های خود را به وسیله شارژدافر انگلستان به آگاهی دولت رساندند. خواسته های آنان چنین بود:

اول: بازگشت علمای مهاجرین به تهران؛

دوم: اطمینان براینکه احدی را به بهانه نخواهند گرفت و شکنجه نخواهد کرد؛

سوم: امنیت مملکت، چه امروز کسی دارای جان و مال خود نیست؛

چهارم: افتتاح عدالتخانه که از طبقۀ علماء و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات شرکت در او داشته باشند؛

پنجم: قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند.

در پاسخ، عین الدوله چنین گفت:

اول:چند نفر آقایان به اختیار خود، عازم عتبات شده دیگران در شهر هستند، وجود آنها لازم نیست؛

دوم: بی قصور دولت کسی را نمی گیرد؛

سوم: مملکت در کمال امنیت است؛

چهارم: سالهاست عدالتخانه باز و در انجام امور ساعی، مخصوصاً این ایام حضرت اشرف والا شعاع السلطنه رئیس دیوانخانۀ مبارکه مقرر شده اند که به عرض عارضین رسیدگی کامل شود.هیچوقت در ایران مرسوم نبوده که از طبقات رعایا شرکت در دیوانخانۀ مبارکه داشته باشند؛

پنجم: کسی کشته نشده که قصاصش لازم آید.(24)

در این میان محمدعلی میرزا، ولیعهد که با عین الدوله کینه ها داشت، در تبریز معترضان و روحانیان را واداشت تا با مخاطرۀ تلگراف از روحانیان مهاجر هواداری کنند.

پس از آن معترضان درخواست های خود را گسترش داده و آشکار افتتاح مجلس شورای ملی را خواستار شدند. درخواست های ایشان در این زمان چنین بود:

اول: بازگشت علمای اعلام؛

دوم: عزل شاهزاده اتابک؛

سوم: افتتاح دارالشوری؛

چهارم: قصاص قاتلین شهدای وطن؛

پنجم: عودت مطرودین (رشدیه و دیگر تبعیدیان)

در ادامه، در سیزدهم امرداد 1285، مظفرالدین شاه فرمانی صادر کرد که در متن های تاریخی به« فرمان مشروطه» مشهور شد و در آن از تأسیس مجلس شورای ملی سخن رفته بود. این فرمان به این بهانه که در آن نامی از «ملت»  برده نشده بود، از سوی ناراضیان پذیرفته نشد. در نتیجه در شب شانزدهم امرداد، پس از برگزاری نشستی از ناراضیان در خانۀ مشیرالدوله، شاه فرمانی صادر کرد که در آن به روشنی تعبیر «مجلس منتخبین ملت» آمده بود. چون دورۀ اول مجلس شورای ملی تشکیل شد، محمدعلی شاه و اقتدارگرایان دربار با رفتارهای خودسرانه در کاهش دادن نقش مجلس در ادارۀ کشور کوشیدند و با مقاومت نمایندگان و مشروطه خواهان روبرو شدند. در این زمان مشروطه خواهان تبریز که به یاری تقی زاده از اوضاع مجلس باخبر شده بودند، درخواست هایی از شاه طرح کردند:

1. شخص همایونی باید دست خطی برای اسکات عامه صادر نمایند که دولت ایران مشروطۀ  تامه است؛

2. عدد وزرای مسئول فعلاً از هشت عدد متجاوز نیست و هرگه بعدها تشکیل یک وزارت خانه لازم گردد به امضای مجلس تشکیل داده خواهد شد؛

3. از این و بعد از خارجه وزیر نباید معین و مقرر شود؛

4. در هر ولایات و ایالات به اطلاع مجلس شورای ملی، انجمن محلی برقرار باشد؛

5. وزرای افتخاری ابداً نباید باشند. یعنی اسم وزارت بجز بر هشت و زیر مسئول در دایرۀ دولت نباید برده شود؛

6. عزل مسیونوز و پریم و توقیف لاورس رئیس گمرک خانۀ تبریز فوری لازم است؛

7. عزل ساعدالملک (25)

در مذاکرات نمایندگان مجلس و اعضای دولت دربارۀ خواسته های مشروطه خواهان، و در گفتگویی میان سعدالدوله، نمایندۀ تبریز و مشیرالدوله چنین گفته شد: «سعد الدوله: « در دولت مشروطه باید وزراء مسئول باشند و غیر از وزرای معین هیچ وزیری، خواه افتخاری یا رسمی، باید نباشد. مگر ما دولت مشروطه نیستیم؟!  مگر دولت به ما مشروطه نداده؟» مشیرالدوله: «خیر، ما دولت مشروطه نیستیم و دولت به شما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است.»حاجی امین الضرب: « دولت نمی تواند بگوید من به شما مشروطه نداده ام. اگر ما مشروطه نیستیم، چرا از ولایات مبعوث می فرستند؟ ما خودمان را رسماً مشروطه می دانیم و حقوقی که داریم هیچکس نمی تواند از ما پس گیرد مگر با خون ملت....» (26)

با پافشاری مردم در تهران و تبریز و شهرهای دیگر، در 27 ذیحجۀ 1322 محمدعلی شاه فرمانی صادر کرد.یکی از پژوهشگران معاصر، فرمان سیزدهم مرداد را تنها فرمانی در تأسیس یک مجلس مشورتی می داند و این فرمان را فرمان مشروطیت می داند (27) :

«جناب اشرف صدراعظم  سابق هم دستخط فرموده بودیم که نیات مقدسۀ ما در توجه به اجراء اصول قوانین اساسی که امضا آن را خودمان از شاهنشاه مرحوم انارالله برهانه گرفتیم بیش از آن است که ملت بتواند تصور کنند و این بدیهی است از همان روز که فرمان شاهنشاه مبرور انارالله برهانه شرف صدور یافت امربه تأسیس مجلس شورای ملی شد دولت ایران در عداد دول مشروطۀ صاحب کنستیوسیون به شمار می آمد منتهی ملاحظه که دولت داشته این بوده است که قوانین لازم برای انتظام وزارتخانه ها و دوایر حکومتی و مجالس بلدی مطابق شرع محمدی صلی الله علیه و آله نوشته آن وقت به موقع اجرا گذارده شود. عین این دستخط ما را برای  جنابان مستطابان حجج الاسلام سلمه الله تعالی و مجلس شورای ملی ابلاغ نمایند.» (28)

متن این فرمان، شبانه، به تبریز که مشروطه خواهان آن در راه دستیابی به مشروطیت ایستادگی بسیار کرده بودند و دیگر شهرها، تلگرافی، فرستاده شد.

اختلاف نظر اساسی میان معترضان زمانی پیش آمد که نگارش متمم قانون اساسی مشروطیت انجام می شد. دعوای«مشروعه» با «مشروطه» بالا می گیرد. طرفداران استبداد و سخنگویان رسمی و غیررسمی شان، این جا و آن جا می پراکنند که مشروطه با شرع سازگار نیست و  این یکی، دشمن آن یکی است.» (29) در ادامه چنین روی داد:« همین که دسته بندی انجام یافت ملایان به کار برخاستند. حاجی شیخ فضل الله در نشست های درس به یک رشته بدگوییها از مجلس و قانون نیز می پرداخت. حاجی میرزا لطف الله بالای منبر بی باکانه نکوهش از مشروطه نموده مشروطه خواهان را بی دین می خواند. یک دسته از طلبه ها به بهارستان آمده در جلوی مجلس می ایستادند که هرگاه که گفتگوی قانون اساسی به میان آمد و یا در میان گفتگوی دیگری، اگر کسی از نمایندگان آذربایجان یا از دیگران سخنی« به خلاف شرع» گفتند، بریزند و او را بیرون کشند و بزنند» و « اصلی را که حاج شیخ فضل الله نوشته و برای افزوده شدن به قانون اساسی پیشنهاد می کرد، در این روزها آن را به چاپ رسانیده و در میان مردم پراکندند. روزنامۀ صبح صادق هم آن را در شمارۀ خود آورد. ولی مردم از این کار بد او به خشم آمدند و به ادارۀ روزنامه ریخته و آنچه از آن شماره به دست آوردند، پاره کردند.»(30)

با این همه اصل مربوط به نظارت علما بر تدوین  قانون، با وجود مخالفت های روشنفکرانی چون تقی زاده تصویب شد و به عنوان اصل دوم قانون اساسی در آن گنجانده شد. براساس این اصل، هیئتی  پنج نفره مغایربودن یا مغایرنبودن مواد قانونی تدوین شده در مجلس شورای ملی با شرع را بررسی می کرد.(31) این پیروزی نیز شیخ فضل الله و همراهان او را راضی  نکرد و آنان در اعتراض به قانونگذاری مجلس، راه مهاجرت را در پیش گرفتند. اینان پیامی تلگرافی را به 14 شهر ایران فرستادند. در تلگراف چنین آمده بود:« حضور حجج الاسلام دامت برکاتهم فصلی دائر به حفظ قوانین اسلام و هیئت مجتهدین عظام و سایر اصلاحات مردود و مکنون مکشوف عموم متحیر اساس دین متزلزل جهة پیش آمد غیرمعهود اغلب علماء به حکم تکلیف مهاجر به زاویۀ مقدس عازم عتبات موقع اقدامات لازم . فضل الله نوری- احمدالحسینی الطباطبایی- احمد الحسینی عراقی- علی- علی اکبر.» (32)

اینان برای جلب روحانیان دیگر شروع به انتشار لایحه هایی کردند و در این  لایحه ها، برآورد خود از مشروطه و مشروطه خواهان را به شیوۀ دلبخواه ارائه کردند. برای مثال هواداران شیخ فضل الله در لایحه ای، افتتاح«مدارس تربیت نسوان» و« دبستان دوشیزگان.» را کاری می دانند همردیف « اباحۀ مسکرات و اشاعۀ فاحشه خانه»(33)

در این زمان علی اصغرخان اتابک، که اندک زمانی پیش از آن در حال تبعید در اروپا می زیست، به ایران آمده بود و به عنوان نخست وزیر محمدعلی شاه کابینه ای تشکیل داده بود. برحسب اتفاق روشن شد که ناامنی ها و درگیری های خونین در آذربایجان با نقشۀ او و آگاهی دربار برپا شده است. پس از رسیدن خبر دست داشتن دولت محمدعلی شاه در ناآرامی های اشرار در آذربایجان به اصفهان و کشته شدن گروهی زن و کودک در درگیری های ماکو، کوششی همگانی برای جمع آوری کمک های مالی برای مردم ماکو آغاز شد. پس از آن، ملا محمد کاظم خراسانی که در نجف مستقر بود، فتوایی صادر کرد که براساس آن ایرانیان باید از پرداخت مالیات به دولت خودداری می کردند و اطاعت از پادشاه را حرام می دانستند. در اصفهان، این فتوا در گردهمایی عظیم مردم که همۀ گروههای اجتماعی، از مسلمان تا مسیحی و زرتشتی و کلیمی در آن شرکت داشتند، به آنان اعلام شد. (34)

چون از سوی مشروطه خواهان با اتابک دشمنی بسیار می شد، و در ترور او از جیب عامل ترور کارت عضویتی حاوی واژۀ« فدائی» بیرون آمد، این ترور به مشروطه خواهان نسبت داده شد. این ترور به تحصن بست نشینان پایان داد.

پس از آن دربار و عوامل آن با استفاده از اوباشان و با همکاری شیخ فضل الله و همراهان او پیوسته در تقبیح و ضدمذهبی شمردن اندیشه ها و اقدامات مجلس و مشروطه خواهان کوشید. در همین زمان در بلوکات و روستاهای استرآباد، از جمله در بندرگز، کردکوی، کتول، رامیان، فندرسک و نوده مردم و مشروطه خواهان به بهانۀ مشروطه خواهی علیه ستم و ظلم دیرینۀ خان ها و فئودال های نواحی خود شورش کردند.(35) کوشش نافرجام کمیتۀ مشروطه خواهان ایرانی مقیم قفقاز در ترور یکی از عوامل محمدعلی شاه در تبریز، دو گروه را وادار به صف آرایی در برابر یکدیگر کرد. روز سه شنبه دوم تیرماه محمدعلی شاه با نیروهای قزاق به فرماندهی لیاخوف، افسر روسی ساختمان مجلس شورای ملی را محاصره کرد. یک شاهد عینی ماجرا را اینگونه گزارش می کند:« به هنگام محاصرۀ مجلس، چند تن از داوطلبان ملی از آقایان (بهبهانی و طباطبایی) خواستند که لیاخوف را با تیر بزنند، اما مخالفت شد زیرا از مداخلۀ روس ها می ترسیدند. در این موقع 50 تن از سربازان پیاده که جلوی مجلس رده کشیده بودند، نیم تنه های سرخ خود را کنده و تفنگها را به مدافعین مجلس دادند و خود به ملی ها (مشروطه طلبان مدافع مجلس) پیوستند. تعدادی از قزاق ها هم ناگهان پا به فرار  گذاشتند، اما افسران روس با تیر آنها را زدند.»(36)  چون آتش نبرد درگیر شد، نمایندگان دیوار پشت مجلس را شکافتند و خود را به پارک امین الدوله رساندند. نیروهای مدافع در مجلس یک ساعت، و در «انجمن آذربایجان» و خانۀ وزیر اکرم و انجمن های «هدایت» و «مظفری» چهار ساعت زیر باران گلوله های مسلسل و توپ جنگیدند و پس از خاموش شدن آتش سنگرهای آنان و خاموش شدن توپ های قزاقان، سربازان سیلاخوری و سواران قره داغی به غارت مجلس و ساختمان های وابسته به مشروطه خواهان پرداختند. در روز بعد، دستگیری و اعدام و تبعید مشروطه خواهان آغاز شد: جهانگیرخان شیرازی، مدیر روزنامۀ صوراسرافیل، ملک المتکلمین، قاضی ارداقی و سلطان العلما، مدیر روزنامۀ روح القدس در باغشاه کشته شدند؛ تقی زاده، دهخدا، علی محمد تربیت، دولت آبادی، حکیم الملک  و گروهی از روزنامه نگاران به سفارت انگلستان، ممتاز الدوله، رئیس مجلس به سفارت فرانسه و صنیع الدوله به سفارت ایتالیا پناه بردند.(37) روز بعد از بمباران مجلس، شیخ فضل الله نوری در بازگشت از باغشاه، به ملاقاتیان خود می گفت: « الساعه از باغشاه می آمدیم، فاتحۀ مشروطیت را خواندیم و قهوۀ آن را خوردیم.» (38)

همزمان با تهران، در تبریز هجوم نیروهای استبداد به انقلابیان آغاز شد. گروهی از روحانیان مانند حاجی میرزا محسن مجتهد و امام جمعه به حمایت از نیروهای استبداد پرداختند. با توجه به برخورداری نیروهای مستبدان از اسلحه و مهمات بیشتر، سنگرهای آزادیخواهان به دست نیروهای استبداد افتاد و تنها گروهی به رهبری ستارخان و همراهی باقرخان و مردانی چون علی مسیو، حاجی میرزا علی نقی گنجه ای، حاجی محمد بالا و کربلایی حسین فشنگچی در محلۀ امیرخیزی به مقاومت ادامه دادند. در این زمان گروهی از ایرانیان در استانبول انجمنی به نام « انجمن سعادت ایران» بنیاد نهادند. این انجمن از یک سو کار آگاهی رسانی از ایستادگی مشروطه خواهان ایران به پارلمان های اروپایی  را بر عهده داشت و از سوی دیگر، کمک های مالی ایرانیان را از عثمانی، اروپا و هندوستان به دست مشروطه خواهان می رسانید. (39)

پس از به توپ بسته شدن مجلس، پانوف روزنامه نگار  آزادیخواه بلغاری که به مشروطه خواهان ایران پیوسته بود، به دلیل اخبار دقیقی که از اوضاع ایران برای روزنامه های روسیه می فرستاد، مورد غضب محمدعلی شاه واقع شد و سفارت روسیه او را به اشارۀ شاه به قفقاز تبعید کرد. در راه قفقاز او با شیخ عبدالعلی موبد بیدگلی کاشانی، روزنامه نگار و از اعضای انجمن سری آزادیخواهان آشنا شد. پانوف، بیدگلی را به عنوان نمایندۀ روحانیان نجف به نقاط مختلف روسیه می برد و برای او جلسات سخنرانی ترتیب می داد و سخنرانی های او را به روسی برای روسی زبانان ترجمه می کرد.(40) کوششهای بیدگلی محافل دولتی را در پتروگراد و لندن به دست و پا انداخت.(41) در کاشان مدیرالسلطنه، حاکم کاشان دو نفر از بازرگانان به نام آقا محمدعلی آزاده و سیدمحمد لاجوری را به شلاق بست و پس از گرفتن جریمه، تبعید نمود.(42) حزب اجتماعیون عامیون ایران هم که مقر آن در قفقاز بود، گروهی از اعضای خود را برای جنگیدن در سنگرهای مشروطه خواهان به تبریز فرستاد. در همین زمان، گروهی از مردم گرجی نیز با گذشتن از رود ارس خود را به تبریز رساندند.

محمدعلی شاه، در آغاز عین الدوله و کمی پس از آن، سپهدار تنکابنی را برای سرکوبی مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان فرستاد. با وجود کوششهای بسیار و گلوله باران و به توپ بستن شهر، سپاهیان عین الدوله و سپهدار تنکابنی کاری از پیش نبردند. از سوی محاصره کنندگان کوششهایی برای مذاکره و صلح با ستارخان به عمل آمد. در یک مورد سفیر روسیه برای مذاکره به دیدار ستارخان رفت. اما این آزادیخواه  نستوه بر خواسته های مشروطه خواهان پای فشرد و چون پیشنهاد دریافت پرچم روسیه را از او شنید، چنین گفت: « جنرال کنسول من می خواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشد تا من زیر پرچم بیگانه نروم. » (43)

 محاصرۀ تبریز ادامه یافت. در این زمان سپهدار تنکابنی، پنهانی، درصدد مذاکره و ارتباط با مشروطه خواهان بود. او که خود را هوادار و دلسوز مشروطیت اعلام کرده بود، با این گفتۀ مشروطه خواهان روبرو شد که:« در شهر نیازی به سپهدار نیست، اگر او می خواهد کاری انجام دهد، به تنکابن رفته و بیرق آزادی خواهی را بلند کند که یاری بهتر آن خواهد بود.»(44)

از آن سو محمدعلی شاه در برابر اعتراض دولت ها و پارلمان های اروپایی ، وعدۀ بازگشایی مجلس را می داد و در فرمانی اعلام کرد که قانون تغییر خواهد کرد و «مشروطه بر وفق شرع انور» خواهد بود. در همین فرمان گفته شد تا تبریز منظم و اشرارآنجا قلع و قمع نشود در«انتخابات » بهره نخواهند داشت. این تصمیم محمدعلی شاه هم از هواداری شیخ فضل الله برخوردار شد. در ادامه، اما، محمدعلی شاه از گشایش دوبارۀ مجلس سرباز زد واعلام کرد مجلسی به نام «مجلس شورای کبرای دولتی» از درباریان و اعیان و بازرگانان جانشین مجلس شورای ملی خواهد بود.(45)

طی چند ماه دستگاه استبداد با محاصرۀ تبریز و بستن راه ورود خواروبار و ایجاد قحطی مصنوعی کوشید تا مقاومت مشروطه خواهان را درهم بشکند. پا درمیانی سفیران روسیه و انگلستان نیز برای آتش بس و ورود مواد غذائی به تبریز نیز با این بهانه که آزادیخواهان فرصت حمله به نیروهای دولتی را خواهند یافت، از سوی محمدعلی شاه پذیرفته نشد. و چون دولت های روسیه و انگلستان خود تصمیم به بازکردن محاصرۀ تبریز گرفتند، تبریزیان خود تلگرافی به محمد علی میرزا فرستادند و گفتند سپردن شهر به دست دولت ایران را بهتر از ورود سپاهیان روسیه به خاک ایران می دانند.(46)

در این زمان مشروطه خواهان گیلان، سپهدار تنکابنی را به فرماندهی نیروهای مشروطه در گیلان دعوت کردند. به این ترتیب سپهدار به گیلان رفت و فرماندهی نیروهای انقلاب را بر عهده گرفت. مشروطه خواهان گیلان در چارچوب انجمنی به نام «کمیتۀ ستار» گردآمده بودند. در کمیسیون جنگ این کمیته حسین کسمایی و انتصارالسلطان از سوی مجاهدان گیلان، پیرم خان از سوی مجاهدان ارمنی، والیکو از سوی مجاهدان گرجی، صادق اف از مجاهدان قفقازی و سیدعلی مرتضوی ازسوی مجاهدان آذربایجان عضویت داشتند.(47)

          در این روزها در جنوب کشور، در شهرهای کازرون، لار و میناب میان مشروطه خواهان و مستبدان درگیری های خونینی روی داد که زخمی و کشتۀ بسیار بر جای  نهاد.

در 15 فروردین ماه 1288 مشروطه خواهان گیلان به سرکردگی یپرم خان ارمنی وارد قزوین شدند. در روز بعد سردار محیی، منتصرالدوله، علی محمدخان تبریزی و شمار دیگری از مجاهدان به آنان پیوستند.(48)

در پنجم اردیبهشت1288 سپاهیان روسیه به بهانۀ تأمین غذا برای شهروندان روسی مقیم تبریز به نزدیکی تبریز رسیدند و درهشتم اردیبهشت وارد شهر شدند.

در نهم اردیبهشت همین سال با بالا گرفتن آشوب در شهرهای ایران و بسیج ایرانیان علیه حکومت محمدعلی شاه، مشیرالسلطنه صدراعظم برکنار شد. به دنبال برکناری مشیرالسلطنه، کامران میرزا نایب السلطنه به صدراعظمی رسید، اما تنها دو روز بعد او نیز از کار برکنار شد. در همین روز محمدعلی شاه دستخط دیگری مربوط به برقراری دوبارۀ مشروطه و تعیین روز انتخابات صادر کرد. او همچنین فرمان عفو عمومی را صادر کرد و افزود، همۀ مجرمان سیاسی در ایران و خارج مشمول عفو خواهند بود.(49) براساس این فرمان تبعیدیان نیز می توانستند به کشور بازگردند. روز بعد، ناصرالملک که در اروپا و در حالت تبعید می زیست، به نخست وزیری برگزیده شد و در غیاب او سعدالدوله موقتاً سرپرستی دولت را برعهده گرفت. گروه بزرگی از مشروطه خواهان که در بارگاه حضرت عبدالعظیم و سفارت عثمانی متحصن شده بودند، از تحصن خارج شده  و مسلح شدند. در این روزهای بحران دولت سعدالدوله نیز استعفا کرد، اما شاه استعفای آن را نپذیرفت. در دهم خرداد ماه، گروهی  از سربازان در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق خود در میدان توپخانه بست نشستند.(50) بدین سان دامنۀ بحران، ارتش را نیز فرا گرفت.

در این اوضاع، سردار اسعد که به تازگی از سفر اروپا بازگشته بود، با سپاهی هزارنفری از سربازان بختیاری و یک قبضه توپ، اصفهان را به قصد حمله به تهران و تصرف آن ترک کرد. مشروطه خواهان تبریز و گیلان، تصرف تهران را درست نمی دانستند و این مهم در سایۀ  پافشاری های سردار اسعد و یپرم خان ارمنی ممکن شد. سپهدار تنکابنی که از دولتمردانی بود که به مشروطه خواهان پیوسته بود، در اثر مذاکرات هرروزه با رومانف، کنسول روسیه بارها کوشید مجاهدان را از حمله به تهران و تصرف آن بازدارد؛ اما یپرم خان و دیگر همرزمان او در برابر سپهدار ایستادند.(51)

نیروهای سردار اسعد، مجاهدان زیر فرمان یپرم خان و سپهدار تنکابنی  به هم پیوستند و در بیرون شهر اردو زدند. در نبردهایی که در روزهای 22و 23 تیرماه 1288 در بادامک میان مشروطه خواهان و دولتیان روی داد، مشروطه خواهان پیروز شدند. در روز 23 تیرماه مشروطه خواهان وارد تهران شدند. در 24 تیرماه نبرد خیابانی میان مشروطه خواهان و لیاخوف در خیابان های تهران روی داد که به پیروزی مشروطه خواهان انجامید. در 25 تیرماه محمدعلی شاه به همراه خانوادۀ خود در پناه پانصد قزاق به باغ سفارت روسیه پناهنده شد. یک کمیسیون عالی 28 نفره از میان مشروطه خواهان انتخاب شد و ادارۀ امور کشور را در دست گرفت. این کمیسیون در نخستین جلسۀ خود محمدعلی شاه را از سلطنت برکنار کرد و ولیعهد سیزده سالۀ او، احمدمیرزا را به سلطنت برگزید. در این میان سیدعبدالله بهبهانی در پی آن بود که با گرفتن رشوه ای به مبلغ 150000 تومان از ظل السلطان، مقدمات سلطنت او را فراهم کند.(52) از آنجا که سن ولیعهد به حد نصاب قانونی نرسیده بود، کمیسیون علیرضا عضدالملک، رئیس ایل قاجار را به نیابت سلطنت برگزید. پس از آن در 26 تیرماه یک دادگاه انقلابی برای محاکمۀ کارگزاران محمدعلی شاه تشکیل شد. در هشتم مرداد، دادگاه انقلاب، صنیع حضرت و مفاخرالملک و در نهم مرداد، شیخ فضل الله نوری را به اعدام محکوم کرد.(53) در همین روزها، دولت روسیه که سربازان خود را به تبریز فرستاده بود، می خواست ستارخان و باقرخان را به عثمانی بفرستد و این دو چون از سپهدار تکلیف جستند، او ایشان را به تهران دعوت کرد.

 

4

روحانیان که در دورۀ صفوی از قدرتی کم مانند برخوردار بودند و در دوران فرمانروایی دو سلسلۀ افشار و زند محدود شدند، در دورۀ قاجار و به ویژه فتحعلی شاه، بار دیگر نفوذی بسیار یافتند. در دورۀ محمدشاه و ناصرالدین شاه، قتل دو نخست وزیر با کفایت همچون قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر، با سکوت معنی دار آنها روبرو شد. برکناری نخست وزیرانی چون میرزاحسین خان سپهسالار و امین الدوله هم با دخالت اینان روی داد. با این وصف، گروهی از آنان به جنبش مشروطه خواهی پیوستند. در مقابل، گروهی پشتیبان استبداد باقی ماندند. توجه به این واقعیت که مشروطه، مفهومی غربی بود و زاییدۀ عصر رنسانس که ملتهای مؤسس آن در سامانه های سیاسی خود دین را از سیاست جدا کرده بودند، پیوستن روحانیان به ایران جنبش مشروطه، این پرسش را پیش می آورد که چگونه می شد اصول یک حکومت عرفی مانند مشروطه را با سیاست دینی آشتی داد؟

از آنجا که مشروطه مفهومی غربی بود و ایرانیانی که آن را به جامعه معرفی کرده بودند، در زمرۀ روشنفکران عرفی(سکولار) بودند، روحانیت که از دارندگان قدرت سیاسی و اقتصادی بود و در جایگاهی در میانۀ طبقات حاکم و ملت جای داشت، ناگزیر از واکنش بدین پدیده بود. برای نشان دادن جایگاه روحانیت در ساختار قدرت، نمونه ای از برخورد روحانیت با کارگزاران قدرت سیاسی را از زبان ابراهیم فخرایی دراینجا می آوریم:« در تحصن علما علیه عین الدوله، حاجی آقا محسن عراقی از طرف عین الدوله به مسجد جمعه آمد و پیامی از سوی او آورد به این مضمون:«آقایان علما محرمانه متفرق شوند والا ناچارم بازور متفرق کنم.» حاجی شیخ فضل الله که در مسجد حضور داشت، گفت:«آیا این حرفها از دهان عین الدوله خارج شده است؟» حاجی آقا محسن که خلقش تنگ شده بود، با تغیر گفت: «یعنی من دروغ می گویم، آخوند؟» حاجی شیخ مجدداً اظهار کرد:«کسی که حیات و مماتش زیر قلم ماست چگونه جرئت می کند چنین جملاتی را به زبان بیاورد. به او بگو ما از تو واهمه ای نداریم و عنقریب تکلیفت را روشن می کنیم.»(54)

بررسی اسناد دوران انقلاب مشروطیت نشان می دهد که کوشش هایی برای شبیه سازی مفهوم مشروطیت با میراث مفاهیم کشورداری ایرانی و اسلامی صورت گرفت تا واکنش دینداران و روحانیان را برنیانگیزد:« در جریان همین آشناسازی ها بود که «آزادی قلم و بیان» در زبان و بیان روشنفکرانی چون یوسف خان مستشارالدوله و ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطه خواهان، به سادگی به « امربه معروف و نهی از منکر» معنی می شد و از آن مهم تر، اساس مشروطیت و حتی دموکراسی به «امرهم شوری بینهم» تعبیر می گردید.» (55) ملکم خان از پیشگامان مشروطه خواهی در نوشته ای چنین می گوید:« مکرر گفته ام و باز هم می گویم ملاحظۀ فناتیک اهل مملکت لازم است.... می بایست که از علوم مذهبیۀ ما و قوانین فرانسه و غیره و وضع ترقی آنها استحضار کامل داشته باشند و .... بفهمند کدام قاعدۀ فرانسه را باید اخذ نمود و کدام یک را بنا به اقتضای حالت اهل مملکت باید اصلاحی کرد.» و دربارۀ کنستی توسیون و قانون اساسی مشروطیت چنین می نویسد: اصول این قانون بطوری مطابق اصول اسلام است که میتوان گفت سایر دول قانون اعظم خود را از اصول اسلام اخذ کرده اند.(56)

اینگونه بود که روحانیت مانعی برای ورود خود در این جنبش نمی دید. دیدگاه روحانیون مشروطه خواه با توجه به پیش زمینۀ درگیری صلیبی اسلام و مسیحیت شکل گرفته بود:«کار نفوذ دول غیرمسلمان در ایران تا بدانجا رسیده که «مسیونرها» یعنی مأمورین مذهبی آنها در این جا و آن جا «به خاک ایران ریخته» و «در اقطار آن بنای مدارس گذاشته و مشغول نشر مذهب خود هستند.» آیا اینها «مقدمۀ تسلط و استیلای ملل اجنبیه ... نخواهد بود؟»(57) روحانیت پیوستن به مشروطیت را راهی برای استقرار حکومت شرع می دانست؛ چنان که در نوشته های ثقة الاسلام تبریزی می خوانیم:« پس مشروطه خواهان برای "حفظ بیضۀ اسلام و اعتلای کلمۀ حقه" و برای این که «سلطنت اسلام یا ایران که مذهبش طریق اثنی عشری است، متزلزل» نشود، علاج کار را در «مشروطه شدن دولت و محدود شدن سلطنت و منع استبداد آن دیدند و به این لحاظ به تهیه و مقدمات آن که اساسش دارالشوری است مشغول شدند.»(58)

این دیدگاه را در نوشته های دیگر روحانیان بانفوذ عصر مشروطیت نیز می توان یافت.

 

5

پژوهشگران و مورخان دلایل روی دادن جنبش ملی مشروطیت ایران را چنین برشمرده اند: 1. شکست روسیه از ژاپن؛ 2. انقلاب1905 روسیه؛ 3. ورود هیئت های سیاسی اروپایی از زمان فتحعلی شاه به ایران؛ 4. ارتباط یافتن بخشی از مردم ایران با اروپا؛ 5. تغییر در ساختار اقتصادی 6. افتتاح مدارس جدید در تهران و دیگر شهرها؛ 7. ورود وسایل ارتباطی جدید همچون تلگراف، تلفن و پست جدید؛ 8. ترجمۀ کتاب از زبان های اروپایی؛ 9. شکل گیری یک طبقۀ تحصیل کرده و ورود آن به عرصۀ اجتماع؛ 10. سرشکستگی ناشی از شکست های بزرگ نظامی ایران در جنگ با روسیه در دورۀ قاجار و تجزیۀ بخشهایی از سرزمین های شمالی کشور و افغانستان؛ 11. شکست سپاه ناصرالدین شاه در مرو؛12. دادن امتیازهای اقتصادی مکرر و غیرعادلانه به روسیه و انگلستان؛ 13. انسداد سیاسی و از بین رفتن مشروعیت سلسلۀ قاجار؛ 14. گسترش فقر؛ 15. افزایش مالیاتها.(59)

احمد کسروی، تاریخنگار مشروطه در کتاب تاریخ مشروطۀ ایران، پیوسته بر آگاهی نداشتن مردم از معنای مشروطه تأکید می کند: « جای افسوس آنست که با آن تکانی که به نام آزادی خواهی به مردم داده بودند، باری، در این زمینه به آنان آموزگاری ننمودند. معنی درست مشروطه و مجلس و قانون را به آنان نفهمانیدند، و یک راهی برای کوشش برای ایشان بازنکردند، و یک آرمانی به ایشان ندادند.»(60)

در جای دیگر چنین می خوانیم:« وقتی بار اول دستور انتخابات به شهرها داده شد، مردم  زنجان گفتند ما وکیل لازم نداریم. کسی وکیل انتخاب می کند که دعوایی با کسی داشته باشد. حاکم زنجان مراتب را به مرکز گزارش داد. مرکز، لزوم انتخابات را مجدداً تأکید کرد. این بار مردم گفتند: پس وکیل ما خود اعلیحضرت همایونی باشند. به حاکم دستور داده شد به آقایان بگویند، ایشان پادشاه همۀ مملکت هستند، اما هر شهری باید وکیلی هم داشته باشد. این بار مردم جواب دادند: پس وکیل ما حضرت صاحب الزمان (عج) است. دولت دید به هیچ وجه حریف مردم نمی شود. تلگراف رمزی به حاکم شد که انتخابات را با شرکت فراش های حکومتی و مستخدمین مالیه و پست و تلگراف که تنها ادارات آن روزی بودند، انجام دهد. حاکم چنین کرد و وکیل زنجان  با 37 رأی انتخابات شد و به مجلس رفت!»(61) در همان زمان، گفته می شد یک ملای ساده دل در تبریز گفته است: «مشروطه یعنی کباب به عرض یک وجب.»(62)

پراکندگی آراء دربارۀ مشروطه چنان بود که در گرماگرم درگیری های مستبدان با نمایندگان مجلس اول، شیخ عبدالحسین لاری در لار، نوعی حکومت خودمختار تأسیس کرد. حکومت او برای کارهای پستی، تمبری چاپ کرده بود که بر روی آن عبارت «پست ملت لار» آمده بود. مهری بر روی تمبر زده می شد که عبارت« الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» را بر آن نقش می کرد. او دستور داده بود از بمبئی منگنه بخرند و برای لار بفرستند تا سکه های طلا و نقره را هم به نام لار بزنند که فرصت نیافت! (63)

با توجه به بی سوادی عمومی و ورشکستگی کشور، طبقات ثروتمند بسیار زود در نظم مشروطه جایگاه خود را بازیافتند. به زودی برای کسب قدرت میان جناح های گوناگون مشروطه خواهان کشمکش آغاز شد. خشونت در کار کیفردادن کارگزاران دولت محمدعلی شاه بالا گرفته بود. خودسری های مجاهدان و نیروهای مشروطه اعتراض بسیاری از مشروطه خواهان را هم برانگیخته بود: والیکو از مجاهدان گرجی که به مجاهدان پیوسته بود، هنگامی که با بی نظمی ها و خودسری های آنان روبرو شد، رنجید و عازم بازگشت گردید و هنگام بازگشت گفت:« هرچند مراجعتم به روسیه ملازمه با تیرباران شدنم دارد، مع هذا این تیرباران شدن را به مشاهدۀ بعضی اعمال ناشایست که از طرف پاره ای از مجاهدین سر می زند، ترجیح می دهم.»(64) دخالت روحانیان در همۀ امور، آغاز شده بود.(65) خواسته های متفاوت مشروطه خواهان که طیفی گسترده از شیخ فضل الله نوری تا یپرم خان را در برمی گرفت، رخ نموده بود.

یک ناظر غربی که در آن زمان در ایران شاهد جنبش مشروطیت بوده است، نقش روحانیان در مشروطیت ایران را چنین برآورد می کند:« گرچه رهبری علما در جنبش «مردمی» بلامنازع بود، اما خودشان به هیچ روی متحد نبودند و تعجب آور نیست که وقتی پیروزی نخستین به دست آمد، نتوانستند با هم بمانند. برخی از آنان شاید به سادگی فقط به شوق نگاهداری امتیازات موجودشان به دست و پا افتاده بودند؛ چون که می دیدند این امتیازات بر اثر گرایشهای جدید دارد از لای انگشتانشان فرو می لغزد. برخی دیگر که به یکی از جبهه ها کشیده شدند، هیچ دلیل جدی نداشتند مگر رقابت شخصی و جاه طلبی. برخی نیز جنبش جدید را به عنوان مرحله ای به سوی استقرار ملکوت خدا بر زمین می دیدند، و دیگران در پذیرفتن حکومت پارلمانی امکان تحدید استبداد را می دیدند. هدف آنان پذیرفتن تمدن غربی نبود، بلکه فقط فنون آن بود تا تفوق قانون را که به نظر آنان شریعت بود، برقرار سازند و از نفوذ خارجی ممانعت کنند.»(66)

اکثریت در مجلس شورای ملی از دورۀ دوم با زمینداران و درباریان و دولتمردان قاجار بود و نخست وزیران دورۀ استبداد، پس از مشروطیت بارها به قدرت رسیدند. ساختار قدرت، تقریباً، دست نخورده باقی ماند و به دلیل ناآگاهی مردم از حقوق خود، فرمانروایان دورۀ مشروطه هم در ادارۀ جامعه به راه حاکمان دورۀ استبداد رفتند: «نائب الحکومۀ یزد در دورۀ مشروطه حاجی عابد نامی بود. او متصل نماز می خواند و جریمه دویست تومان می کرد و دوساعت رعیت بی جان را زیر چوب می کشت.(67)

دربارۀ لجام گسیختگی و هرج ومرج در دوران استقرار دولت مشروطه چنین می خوانیم:« اگر ایران نظم بگیرد وبه یک اندازه مردم ساکت شوند، به خدا معجزه و کرامت است و اینها شق القمر کرده اند. زیرا از این تغییر سلطنت، از این بستنها، از این کشتنها و مصادره ها ذره ای، خورده ای، برای ملت نتیجه ای و ثمری حاصل نشده . استبداد قدیم ما از یک مکان به امکنۀ زیاد و از یک شخص به اشخاص مختلفه سرایت کرده و امید بهبودی نیست.»(68)

یکی از نظریه پردازان معاصر تغییراتی را که جنبش مشروطیت در جامعۀ ایران پدید آورد، چنین بیان می کند:«جنبش مشروطیت بسیاری چیزها را مشروط کرد به رأی مردم. کشور در آن هنگام همۀ افقها و چشم اندازهای خود را از دست داده بود و در خدمت منافع عده ای انگشت شمار قرار گرفته بود. مشروطیت راهی را گشود که توانایی جمع آوری و سامان بخشیدن به آن را نداشت. تجربه ی اجتماعی و سیاسی اندک بود و گرایش به سودجویی بسیار بالا. منافع ملی به صورت عشایر، زمینداران، گروههای سیاسی، دستجات سرکش و ... همچنان باقی ماند.»(69)

 

6

بازخوانی تاریخ مشروطیت را در اینجا به پایان می بریم. در یکصد و  دومین سالگرد مشروطیت ایران، به آرمان های این جنبش ملی می اندیشیم: حاکمیت ملی، استقلال ملی، برقراری قانون، آزادی، پیشرفت کشور و بهروزی ایرانیان. در یکصد سالی که از صدور فرمان مشروطیت می گذرد، ایرانیان کوششهای بسیاری را در پیگیری این آرمانها به کار بسته اند: همکاری با  دو نظام سیاسی که راهبرد خود را «توسعۀ تک فرمان» قرار داده بودند، به پیروزی رسانیدن یک جنبش ضداستعماری (ملی شدن صنعت نفت 1331)، انجام یک جنبش سیاسی (بهمن1357)، همراهی با یک حرکت اصلاح طلبانۀ حکومتی (دوم خرداد 1376). با این وصف کوشش ایرانیان برای دستیابی به همیاری ملی در ادارۀ کشور، دستیابی به آزادی بیان و حفظ استقلال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ادامه دارد. جنبش مشروطیت همچون دیگر جنبش ها و انقلابهای سیاسی فراز و نشیب ویژۀ خود را داشت. مشروطه خواهان اگرچه به اهداف خود نرسیدند، اما کوشش سترگ آنان در گوشزد کردن حقوق انسانی به حاکمان مستبد، کوششی مردانه بود. اگر پس از آن، ایرانیان و بخشی از آسیا و آفریقا  توانستند جنبشهای ضداستعماری به راه بیندازند، این مهم بر بستری شکل گرفت که آزادیخواهان مشروطه خواه ایرانی آن را فراهم ساخته بودند. اگر امروز ایرانیان آزادی فردی (حوزۀ خصوصی) را در زمرۀ خواسته های خود از حکومت قرار داده اند، این بی گمان نتیجۀ کوششهای مشروطه خواهان است. به یاری پایمردی آنان بود که تماس با غرب و تمدن آن برای ما ممکن شد. سهم یافتن در کار تولید دانش نوین و بقای ایران به عنوان یک کشور باستانی در جهان مدرن نیز از دستاوردهای مشروطه خواهان میهن پرست بود. دستاوردهای این جنبش بود که تودۀ «رعیت» را به« ملت» تبدیل کرد.(70)

 در مقابل این خواسته ها و دستاوردها، البته، دیگرانی هم هستند که «مشروطه» را به دلیل غربی بودن، رد می کنند و کوشش ایرانیان برای دستیابی به همکاری ملی در ادارۀ کشور را به تمسخر می گیرند و منکر حضور هر گونه جریان سیاسی می شوند.(71) یا لباس استاندارد و جهانی کشتی گیران را شرم آور می دانند و پخش مسابقات ورزشی زنان از تلویزیون را در شأن نظام سیاسی نمی دانند.(72)

    

پی نوشت ها:

1- فخرایی، ابراهیم. گیلان در جنبش مشروطیت. شرکت سهامی کتابهای جیبی، با همکاری مؤسسۀ  انتشارات فرانکلین، تهران، چاپ سوم، 2536،

2- معطوفی، اسدالله. انقلاب مشروطه در استرآباد(گرگان) (استرآباد در دورۀ قاجار). انتشارات حروفیه، تهران، (دوجلد)، 1384،

3- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه. به کوشش: حسین بزرگ نیا. ناشر: گردآورنده، استکهلم، 1380،

4- انقلاب مشروطه در استرآباد، همان،

5- همان ، ص 82-81.

6- اسدآبادی، سیدجمال الدین. و نامه های تاریخی و سیاسی. با مقدمه و گردآوری: ابوالحسن جمالی اسدآبادی. با پیشگفتاری از: محمد محیط طباطبایی. کتابهای پرستو وابسته به انتشارات امیرکبیر. تهران، چاپ سوم، 1360،

7- انقلاب مشروطه در استرآباد، همان، ص 84.

8- همان، ص 87.

9- همان،

10- روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص97.

11- کسروی تبریزی، احمد. تاریخ مشروطۀ ایران. انتشارات امیر کبیر، تهران،  چاپ پانزدهم، 1359، ص 21.

12- ریاضی هروی، محمد یوسف. عین الوقایع. به اهتمام: محمدآصف فکرت. انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران،1372،ص 138.

 13- تهرانی(میرخانی)، آقا سید مصطفی. سفرنامۀ گوهر مقصود (خاطرات سیاسی و اجتماعی دورۀ استبداد صغیر). به کوشش: زهرا میرخانی. مرکز نشر میراث مکتوب ، با همکاری سازمان میراث فرهنگی ، تهران، 1381.

14- نورمحمدی، مهدی. قزوین در انقلاب مشروطیت. انتشارات حدیث امروز، قزوین،1382، ص14.

15- یغمایی، اقبال ، شهید راه آزادی: سید جمال واعظ اصفهانی. با مقدمۀ محمدعلی جمالزاده و محمد ابراهیم باستانی پاریزی. انتشارات توس، تهران، 2537، ص14.

16- آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران. انتشارات پیام، تهران، چاپ دوم، 2537، ص

17- اتحادیه، منصوره؛ برادران شکوهی، سیروس؛ بیات، کاوه و ... مجموعه مقالات همایش علمی انقلاب مشروطه. ستاد بزرگداشت انقلاب مشروطه، تبریز، 1382، ص40.

18- نامه های تاریخی و سیاسی، همان، ص 6.

19- مجموعه مقالات همایش علمی انقلاب مشروطه، ص100.

20- تاریخ مشروطه ایران، همان، ص 66.

21- همان، ص 67.

22- همان، ص 110.

23- سعیدی، محمدعلی. تاریخ رامیان و فندرسک: ناشر: مؤلف، رامیان، چاپ اول،1364، ص87.

24- تاریخ مشروطه ایران، همان، ص 112.

25- همان، ص 215-214.

26- همان،ص 217.

27- خسروپناه، محمدحسین.«فرمان مشروطیت» در روزنامۀ شرق، شمارۀ256، تاریخ 14/5/1383، ویژه نامۀ مشروطیت ، ص4.

28- تاریخ مشروطۀ ایران، همان، ص 224-223.

29- آجودانی، ماشاءالله. مشروطۀ ایرانی. انتشارات اختران، تهران، چاپ ششم، 1384 ، ص8.

30- تاریخ مشروطۀ ایران، همان، ص 361.

31- همان، ص372.

32- همان، ص 376.

33- همان، ص416.

34- دانشور علوی، نورالله. تاریخ مشروطۀ ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری. با توضیحات و حواشی و مقدمۀ: حسین سعادت نوری. کتابخانۀ دانش، تهران، 1330.

35- انقلاب مشروطه در استرآباد، همان، ص 523.

36- همان، ص 404.

37- همان، ص 408.

38- شهید راه آزادی: سیدجمال الدین اصفهانی، همان، ص دوازده.

39- کسروی تبریزی، احمد. تاریخ مشروطۀ ایران. انتشارات نگاه، تهران، 1384، ص 750.

40- گیلان در جنبش مشروطیت، همان، ص 260.

41- نراقی، حسن. تاریخ اجتماعی کاشان. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1365، ص 321.

42- همان، ص 302.

43- ناصحی، ابراهیم. مشروطیت و تبریز. انتشارات سالار، تبریز، 1379، ص79.

44- یوسفی نیا، علی اصغر. تاریخ تنکابن. نشر قطره، تهران، 1370، ص 404.   

45- کسروی تبریزی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. انتشارات نگاه، تهران، 1384، ص 853-852.

46- همان، ص 930.

47- انقلاب مشروطه در استرآباد، همان، ص 665.

48- عاقلی، باقر. روزشمار تاریخ  معاصر(از مشروطه تا انقلاب اسلامی). انتشارات نامک، 1384، ص 60.

49- همانجا.

50- همان، ص61.

51- تاریخ تنکابن، همان، ص 433.

52- مشروطۀ ایرانی، همان، ص 107.

53- روز شمار تاریخ معاصر( از مشروطه تا انقلاب اسلامی، همان، ص67.

54- گیلان در جنبش مشروطیت، همان، ص 68.

55- مشروطۀ ایرانی، همان، ص8.

56- همانجا.

57- ثقة الاسلام تبریزی. مجموعه آثار قلمی شادروان ثقة الاسلام شهید تبریزی. به کوشش: نصرت الله فتحی. چاپ اول. ناشر: انجمن آثار ملی، 1355، ص  421 تا 419 (به نقل از مشروطۀ ایرانی، ص 37).

58- همانجا.

59- انقلاب مشروطه در استرآباد، همان، ص 152-151.

60- کسروی تبریزی،احمد. تاریخ مشروطۀ ایران. انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پانزدهم، 1359، ص 261.

61- امین ریاحی، محمد امین. تاریخ خوی. انتشارات توس، تهران،1371، ص438.

62- همان، ص 437.

63- مورخ لاری، سیدعلاءالدین. و تاریخ لارستان. تصحیح و تحشیه: محمدباقر وثوقی. انتشارات راهگشا، شیراز، 1371، ص202-201.

64- قزوین در انقلاب مشروطه، همان، ص161.

65- مشروطۀ ایرانی، همان، ص 109.

66- به نقل از مقالۀ «نقش علما در جنبش اصلاحی مشروطیت»، نوشتۀ آن.کی.اس. لمتون، در کتاب نظریۀ دولت در ایران، ترجمۀ چنگیز پهلوان، نشر گیو، تهران، چاپ دوم، 1379، ص 186.

67- تشکری بافقی، علی اکبر. مشروطیت در یزد( از ورود اندیشۀ نوین تا کودتای سیدضیاء الدین طباطبایی). مرکز یزدشناسی، تهران، 1377، ص77.

68- قزوین در انقلاب مشروطیت، همان، ص 165.

69- به نقل از پیشگفتار چنگیز پهلوان بر کتاب نظریۀ تمدن، نوشتۀ یوکیچی فوکوتساوا، ترجمۀ چنگیز پهلوان، چاپ دوم، نشر گیو، 1379، ص31.

70- تعبیری از محمدعلی سپانلو.

71- نگاه کنید به گفتگوی روزنامۀ شرق، شمارۀ 561، تاریخ 6/6/1384 با عنوان«حمایت مؤتلفه از دولت جدید» با اسدالله بادامچیان، عضو شورای مرکزی دستۀ هیأت مؤتلفه اسلامی ، ص 1 و 26.

72- احمد خاتمی، امام جمعۀ تهران دربارۀ لباس کشتی گیران چنین می گوید: «آیا پوشش ورزشی ما به خصوص در ورزش کشتی در شأن جمهوری اسلامی ایران است؟ ما هم می فهمیم که با کت و شلوار نمی توان کشتی گرفت، اما می توان این لباس را باحیاتر کرد؛ نباید از غرب الگو بگیریم.» او در انتقاد به پخش مسابقات زنان از تلویزیون ایران چنین می گوید:« پخش این مسابقات از تلویزیون چه ضرورتی دارد؟ ما قطعاً مخالف ورزش بانوان نیستیم، اما معتقدیم که پخش آن نیز در شأن سیمای جمهوری اسلامی نیست، دیده ام که برخی علما و متدینین از چنین اقداماتی اشک می ریزند.» به نقل از روزنامۀ شرق، شمارۀ 813، تاریخ 29/4/1385، ص2.

کمی پیش تر عشرت شایق، یکی از راه یافتگان به مجلس در بحث پیرامون بدحجابی و بی حجابی چنین می گوید: «بدترین نوع پوشش بدحجابی برای آقایان همین کت و شلواری است که می پوشند. من دیگر توضیح نمی دهم، بدترین نوعش است. حتی شلوارهای اسپورتی که آقایان می پوشند بهترین نوع پوشش شان است. مگر اینجا فقط خانم ها محکوم هستند؟ ... من تعجب می کنم از صدا و سیما وقتی می خواهند در مورد پوشش صحبت کنند آقایان آنجا ردیف می شوند و در مورد حجاب ما صحبت می کنند. به چه حقی؟ کی به اینها حق داده؟ خیلی اشتباه کرده. سازمان صدا و سیما خیلی اشتباه کرده. اشکالی ندارد ما می گوییم در مورد مفنگی بودن، معتادبودن و سرگیجه داشتن آقایان یک میزگردی بگذارید ما هم می خواهیم بیاییم صحبت کنیم.»

« پس از پایان مراسم، دانشجویان از شایق سوال کردند و در پاسخ به اینکه علت اطلاق بدترین نوع حجاب برای مردان در پوشش کت و شلوار توسط او چیست؟ با تأکید براینکه خود آقایان می فهمند که من چه می گویم جواب این دانشجویان را داد.

همچنین او در پاسخ به سوال یک دانشجو که چرا شما عنوان می کنید که حجاب مساله یی اجتماعی است و ما به هیچ عنوان در حریم خصوصی و داخل خانۀ مردم دخالت نمی کنیم ولی در مجلس طرح ممنوعیت استفاده از ماهواره را تصویب می کنید و دستور می دهید که سایت های اینترنتی را فیلتر کنند، بدون جواب دادن به این پرسش قصد پاسخگویی به سوالات دیگر را داشت که با اعتراض دانشجویان روبرو شد که در ادامه از طراح این سوال پرسید که شما به عنوان یک پسر چرا در مورد حجاب زنان اظهارنظر می کنید در حالی که تخصص ندارید؟ که آن دانشجو نیز جواب داد: شما که تحصیل کردۀ حوزه هستید مگر الان در مجلس در یک حوزۀ غیرتخصصی که قانونگذاری است عمل نمی کنید؟ در این لحظه خانم شایق با گفتن اینکه من حاضر نیستم به این دانشجوی «بی ادب» و «بی تربیت» جواب بدهم و با اظهار تأسف از اینکه انجمن اسلامی دانشجویان او را دعوت کرده اند، به بهانۀ اینکه در یکی از روستاها جلسه دارد، جلسه را ترک کرد. نقل از روزنامۀ اعتماد، دوشنبه 18/2/1385.

 

برگرفته از سايت «روزنامک»:

http://rouznamak.blogfa.com/post-328.aspx

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630