پروتستانتیسم اسلامی، نواندیشان دینی و اپوزیسیون
بابک جاودان خرد
به تازه گی نوشته های معترضانه ای درباره ی پاسخ های صریح اکبر گنجی به پرسش های (شنوندگان) رادیو فردا پیرامون (ازجمله) موقعیت اپوزیسیون برون مرزی جمهوری اسلامی در تارنامه ی اینترنتی سکولاریسم نو منتشر شده است که به نظر می رسد عمدتاً ناشی از سوء تفاهم نسبت به جایگاه گنجی و بطور کلی نواندیشان دینی در مبارزات کنونی و آتی آزادیخواهانه و دمکراتیک مردم ایران باشد. در اینجا می خواهم، به عنوان یک شهروند سکولار و دمکراسی خواه ایرانی ِ متعهد به اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیوست های آن، برخی ملاحظات ِ کمتر مورد توجه وتدقیق قرار گرفته در ارتباط با نقش مهم نواندیشان دینی در جنبش دمکراتیک موجود اما هنوز فراگیر نشده ی ایران را مورد توجه دهم، تا به خیال خود شاید اندکی از این نقار و نفاق نابجا که پتیاره ای جنبش سوز است و خوشایند ارتجاع حاکم و دشمنان ایران، بکاهم.
نواندیشی دینی یا روشنفکری دینی که خود ِ نام آن مورد اعتراض و حتی ریشخند بسیاری از روشنفکران سکولار( لیبرال و چپ) است، یک واقعیت عینی در جامعه ی ایران به ویژه و جوامع اسلامی بطورکلی است. این پدیده البته در جنبش روشنگری اروپا دیده نشد – یا اگر شد برآمد آن بسیار ضعیف بود- چرا که اروپا پیشتر یک دوره رفرماسیون دینی را تجربه و نقش فراگیر دین در امور زندگی و اجتماع را کمرنگ کرده بود. بنابراین فلسفه ی سیاسی جدید اروپا که پایه های اندیشگی مدرنیته را ریخت دیگر جایی برای دین و مفاهیم دینی در نظر نگرفت، چرا که حضور سیاسی و اجتماعی آن پیشتر تضعیف و عمدتا به حوزه ی خصوصی محدود شده بود- یا می رفت که محدود شود. اما در ایران و دیگر کشورهای مسلمان، ما هرگز رفرماسیون اسلامی یا شیعی نداشتیم ، یا اگر داشتیم ( جنبش باب)، شکست خورد و پا نگرفت و فراگیر نشد. بنابراین ما در حالی پا به دوران مدرنیته یا به عبارت دقیق تر، مدرنیزاسیون، گذاشتیم که نقش دین و متولیان آن در جامعه نه تضعیف که تسجیل شده بود. متمم دوم قانون اساسی مشروطه، قانون مدنی مصوب عصر پهلوی ( که بخاطر اسلامیت اش هنوز درجمهور اسلامی جاری است)، تشکیل حوزه ی علمیه قم و.. گواهی بر این نقش مهم است.
نتیجه اینکه، نواندیشی دینی معاصر ایران از بطن همین شرایط نابهنجار، از منظر غربی، و از ترکیب سه عنصر ایرانی، اسلامی (شیعی) و غربی پدید آمد. شاید به لحاظ منطقی و مطابق استاندارد های مدرنیته ی غربی و بعدها جهانی، چنین پدیده ای خارق عادت ونابهنگام باشد، اما می بینیم که هنوز وجود و، مهم تر، هوا خواهان و پیروان قابل ملاحظه دارد. اینکه برخی روشنفکران سکولار می گویند «ترکیب روشنفکری و دین به مانند ترکیب آب و روغن است که مخلوط آن ها واجد ویژگی های هیچیک از یک از آن دو نیست» منطقی است، اما بنا بر معیارهای اروپایی و غربی، و لذا منطقی بودن این گزاره به معنای تحقق ناپذیری آن در زمان و مکانی دیگر نیست. فراموش نکنیم که تجربه ی انقلاب اسلامی به ما، ازجمله، نشان داد که قرون وسطای ما هنوز به سر نیآمده بود و ما در این سه دهه درکنار سایر چیزها نوعی پروتستانتیسم دینی پیچیده و پرافت وخیز ویژه ی جامعه ی ایران را نیز تجربه کرده ایم و راهبران این جنبش نیز همین روشنفکران دینی بوده اند که ما سکولارها بعضاً نفی شان می کنیم. بنابراین نادیده گرفتن آن ها معنای دیگری جز رویگردانی از واپس ماندگی مان ندارد. ما نباید از یاد ببریم که مخاطب نوشته های دینی شریعتی، سروش، گنجی، مهاجرانی، کدیور و دیگران عمدتاً نه سکولارها بلکه توده های مسلمان هستند که هنوز هم پس از 3 دهه تجربه ی افسون زدایی مستمر دین مدار مانده اند و کماکان خودرا با هویت دینی شان تعریف می کنند. نواندیشان دینی به هزار و یک زبان دارند به این خیل پرشمار می گویند که دین شان نیاز به متولی خاص ندارد و آن ها می توانند بی واسطه ی متولیان ِ مدعی قدرت سیاسی و نیابت از خداوند و پیامبر و امامان شیعه، خود با خدای خود راز ونیاز کنند و فیض معنوی ببرند. اینکه گنجی می گوید " دین یکی از پایه های هویت ایرانی است وخواهد بود " ، بعضا راست می گوید، لکن به گمانم باید بی درنگ اضافه میکرد که دین ِ متولی(خاص) زدایی و پروتستانیزه شده یا همان دین مدنی. تجربه ی رفرماسیون دینی در اروپا به ما می گوید که فرآیند جدایی دین و دولت در ایران جزبا پیشبرد جنبش پروتستانتیسم شیعی که متولی(خاص) زدایی مهمترین رکن آن است، ممکن نیست واین جنبش مهم و رهبران آن بخشی از جنبش عمومی مبارزات مردم ایران هستند. انتظار بیرون از ظرفیت وتوان از این نواندیشان که رو شنفکران دوره ی گذار به شمار می روند، عقلایی نیست. نقش سروش در دوران آغازین جمهوری اسلامی در به اصطلاح انقلاب فرهنگی و پاکسازی دانشگاه ها و موسسات آموزشی از استادان و دانشجویان دگراندیش البته قابل انتقاد است، اما نباید به چماقی ابدی برای تخطئه ی او و دیگر روشنفکران دینی تبدیل شود و در کار جنبش عمومی مردم اختلال ایجاد کند. همانطور که درجای دیگر نوشته بودم، همه ی نیروهای درگیر در مبارزات ضد استبدادی و آزادیخواهانه ی یک سده ی اخیر ایران به راه خطا رفتند وسرانجام بازی را به روحانیت بنیادگرا به رهبری خمینی باختند. نواندیشان دینی البته در آغاز انقلاب در جبهه ی روحانیت بودند( همچنانکه بسیاری از نیروهای ملی و چپ تا پایان دهه ی 50)، و در دهه ی سیاه شصت عملا جبهه ی فرهنگی رژیم را تشکیل می دادند و حتی بر بسیاری از سیاه کاری های رژیم(از جمله کشتار 67) صحه گذاشتند یا از کنار آن با سکوت گذشتند. هنوز حضور سروش نواندیش در کنار مصباح یزدی کهنه اندیش در مصاحبه ومناظره ی تلویزیونی با طبری و نگهدار مارکسیست در بهار 1360 در اذهان بسیاری باقی است. اما چه کسی است که نداند امروز نه سروش همان سروش حزب الهی است و نه نگهدار همان چریک فدایی . حتی می توان گفت، نگرش سروش و نگهدار امروز بسیار نزدیک تر به هم است تا دیدگاه های سروش و مصباح- البته اگربرخی نگویند اختلافات ابن دو "فیلسوف " اسلامی جنگ زرگری است. خوشبختانه، زنان مبارز و آگاه ایران با جنبش یک میلیون امضای خود و پیروزی (هرچند خفیف) در حذف دو بند زن ستیز ازلایحه جدید (ضد) خانواده ی رژیم- ساخته به اپوزیسیون مرد سالار ایران نشان دادند که چگونه زنان روشنفکر مسلمان و سکولار و حتی برخی زنان سنتی می توانند دوش به دوش یکدیگر داد ِ خود بستانند، و این رویداد خجسته بی گمان درس خوبی برای اپوزیسیون و تحرکات آتی آن است. صحبت از اپوزیسیون شد و اظهار نظر بحث انگیز گنجی درباره ی ناکارآمدی و حضور عملا غایب آن در بزنگاه های حساس، که اعتراضاتی برانگیخت.
مصاحبه ی گنجی با رادیو فردا را دوبار به دقت خواندم و به واقع نکته ای آنچنان بحث انگیز در آن ندیدم که مستوجب چنین برخوردهای خشم آگینی باشد. اینکه وی گفته است " اپوزیسیون وجود خارجی یا عملی ندارد " بیراه نیست. ما نه در درونمرز و نه در برون مرز، اپوزیسیون متحدی نداریم – که البته دلایل عینی و ذهنی خودرا دارد. اصولا یکی از علل بنیادی تداوم رژیم واپس گرا و سرکوبگر اسلامی همین فقدان اپوزیسیون متحد و ملی است، این دیگر" روشن تر از آفتاب است." اینکه گنجی می گوید، اپوزیسیون بیش از مخالفت با رژیم، با خود درگیر است نیز دروغ نیست و شوربختانه تا اندازه ی زیادی واقعیت( و نه حقیقت) دارد. ما با " شکستن آینه "
نمی توانیم تصویر کریه پراکندگی و نفاق در میان گروه های رنگارنگ اپوزیسیون را پاک کنیم.
قوی ترین و منسجم ترین گروه اپوزیسیون رژیم اسلامی، سازمان مجاهدین خلق است، که تقریبا 99 درصد گروه های دیگر با آن مخالفند، و متقابلا مجاهدین نیز آن ها را به حساب نمی آورند. جمهوری خواهان رسما به دو گروه " اتحاد جمهوری خواهان " و "اتحاد جمهوری خواهان دمکرات و لاییک " تقسیم شده اند که برای یکدیگر تره خرد نمی کنند. در آن سو، طرفداران بازگشت نظام سلطنتی هستند که به دو طیف " شاه الهی" " و " مشروطه خواه " تقسیم شده اند و آن ها نیز یکدیگر را بر نمی تابند و... همه ی این ها در شرایطی است که 3 دهه از تاسیس جمهوری اسلامی گذشته است و
" ما همچنان دوره می کنیم شب را و روز را، هنوز را! " چند سال پیش 7 مبارز درون مرزی طرحی را به عنوان " رفراندم قانون اساسی " به افکار عمومی داخلی و خارجی ایرانیان عرضه کردند. مخالفت با این اقدام ( بویژه در برون مرز) چنان شدید بود که پیشنهاد دهندگان خوش نیت آن از خیرش گذشتند و به دست فراموشی اش سپردند، و باز ارکستر نا ساز اپوزیسیون همان نوای دل آزار و گاه گوشخراش پیشین را سر داد. براستی هم هر زمان نامی از اپوزیسیون شنیده می شود، بی اختیار ارکستر سمفونیک( یا فیلارمونیک) بزرگی در نظر می آید که بدون رهبر در حال نواختن است و هر نوازنده ای ساز و نت مورد علاقه ی خودرا می نوازد، و طبعا صحنه هم از تماشاگر خالی است! حال اگر کسی بگوید ارکستر(و تماشگری) وجود ندارد، به خطا رفته است؟
اما گنجی آنجا که به مصاحبه گر رادیو فردا گفت آمریکا کمکی به اصلاح طلبان و مخالفان رژیم نکرده است ( نقل به مضمون) از جاده ی انصاف وحقیقت خارج شد، چراکه این آمریکا بود که رادیوی 24 ساعته ی فردا(که در حال مصاحبه با او بود) و تلویزیون 8 ساعته ی صدای آمریکا را برای استفاده ی همه ی ایرانیان مخالف و موافق به راه انداخت تا انحصار رادیو- تلویزیونی جمهوری اسلامی بشکند و اپوزیسیون کم صدا و پراکنده و دل نازک، تریبونی در فضای رسانه ای داخلی و بین المللی بدست آورد. اینکه اپوزیسیون نتوانسته از این امکان مهم به قدر کفایت بهره برداری کند، مشکل اپوزیسیون است نه آمریکا. از یاد نبریم که از طریق همین رسانه های ماهواره ای بوده است که ما با صدا، چهره و دیدگاه های ایرانیان فرهیخته و مبارز درون وبرون مرز همچون شیرین عبادی، مهرانگیز کار، دکتر لاهیجی، دکتر براتی، دکتر مشایخی، دکترمیلانی، دکتر پیوندی، دکتر آجودانی، دکتر نوری علا ، شکوه میرزادگی، الهه هیکس، علی افشاری،احمد باطبی، مهندس زعیم و... خود گنجی، آشنا یا آشناتر شده ایم و دریافته ایم که کسانی خستگی ناپذیرانه امر آزادی ایران را دنبال می کنند وامید به آینده را در ما زنده نگاه داشته اند. بی گمان این رسانه های شنیداری – دیداری - اینترنتی (که این آخری نیز در اصل آمریکایی است) نقش بزرگی در آگاهی بخشی به ایرانیان و تشخیص سره(آزادی، دمکراسی و حقوق بشر) از ناسره (ارتجاع دینی و استبداد و دروغ و ریا) داشته اند. گنجی این را بهتر از دیگران می داند و نباید این نقش مثبت آمریکا را نادیده بگیرد یا آن را کوچک نمایی کند. سیاست خارجی آمریکا و غرب بویژه در ارتباط با ایران و خاورمیانه، مورد انتقاد بسیاری است و تردیدی در آن نمی توان داشت. امااین نباید چشم ما را به روی بسیاری دیگر از جنبه های مثبت فرهنگ وتمدن و دستآوردهای غرب وبه ویژه آمریکا، ببندد.
امیدواریم که گنجی هم در پیشبرد وظیفه ی ویژه ی خود( کمک به گسترش و تعمیق پروژه ی پروتستانتیسم دینی) و هم کمک به جنبش عمومی مبارزه دمکراتیک ، آزادیخواهانه و حقوق بشری مردم ایران به سهم خود کوشا باشد و دیگران نیز بجای خرده گیری از او و دیگر نواندیشان دینی، به امر مهم و استراتژیک آزادی ایران بپردازند.
چنین باد!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |