بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

آبان   1387 ـ نوامبر 2008  ـ

 

تسامح و پلورالیسم در تعادل تمدن ها

فائزه توکلی 

در این مقاله پس از توضیح و تبیین معنی و مفهوم تسامح به تبیین نقش تسامح و پلورالیسم در تعادل تمدن ها از دیدگاه برخی اندیشمندان اشاره می شود.

 

معنی تسامح

در زبان انگلیسی Tolerance به معنای توانایی رفتار یا فضیلت مدارا است. در زبان های لاتین واژه Tolearance از مصدر Tollo به معنای تحمل کردن و تاب آوردن، است.

واژه Tolerance نخستین بار در قرن شانزدهم در زبان های لاتین و فرانسه مطرح شد که به طور عمده مفهوم مدارای دینی از جهت حقوقی را مطرح می ساخت. حکومت ها قوانینی متضمن مدارا تصویب می کردند که کارگزاران و مردم دیگر را در برخورد با اقلیت های مذهبی همچون لونزی ها، باتیست ها و... به رفتار توام با مدارا موظف می کرد. با تصویب مدارا نسبت به پیروان مذاهب، توقع رفتار توام با مدارا در مورد پیروان مذهبی که تا آن زمان سرکوب شده بودند یا تحت آزار و تعقیب بودند، ایجاد شد.

مفهوم تسامح

مفهوم تسامح و مدارا بیش از ۳۰۰ سال پیش در رساله یی با عنوان «مکتوبی در باب تساهل و مدارا» از سوی «جان لاک» فیلسوف پرآوازه انگلیسی مطرح شد. لاک در این رساله به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و با بیان این معنی که دولت، کلیسا و افراد نباید در کارهای یکدیگر مداخله کنند، مفهومی منفی از تساهل و مدارا را ارائه داد. به اعتقاد لاک مردم باید از دخالت در افکار - عقاید، شیوه زندگی، علایق فرهنگی و آیین عبادت یکدیگر خودداری کنند و این امر دولت و کلیسا را نیز به طور متقابل دربر می گیرد. نظریه لاک در نظام های مدنی و سیاسی و دینی غرب وارد شد و شکل نهادینه به خود گرفت.

تساهل منفی

پیروان فلسفه لاک می دانند او مفهوم تساهل منفی را در نظام سیاسی و مدنی مطرح می کند که در آن قانون طبیعت یعنی قانون الهی اعمال می شود و قوانین مدنی تدوین شده از سوی حکومت مدنی باید منطبق با قانون طبیعت باشد. بنابراین در نظریه حکومت مدنی لاک، حقوق، آزادی ها و تسامح و مدارا از سوی قوانین الهی تحدید می شود.

هرچند در قلمرو فلسفه سیاسی معاصر نظریه تساهل منفی جان لاک با شعار «عدم مداخله در امور مردم» یا «رها کردن مردم به حال خود» دارای جایگاهی ویژه در میدان مناقشات و مشاجرات فلسفی و سیاسی است، با این وجود دریچه دیگری به سوی مفهوم تسامح گشوده است.

تساهل مثبت

در فلسفه سیاسی معاصر مفهومی مثبت و ایجابی از تساهل و مدارا مطرح شده است که رسالت خویش را در طرح موضوع حمایت و پشتیبانی از حقوق و آزادی های مردم در جهت نیل به اهداف زندگی می داند. برپایه این نظریه تحمل افکار و عقاید، شیوه زندگی و علایق فرهنگی و دینی مردم امری ضروری است ولی کافی نیست.

همگام با طرح تسامح منفی باید به حمایت قانونی از حقوق مردم، به ویژه اقلیت ها پرداخت و به آنان در جهت برخورداری از فرصت های برابر در جامعه مدد رسانید. تدوین و اعمال سیاست های اجتماعی و اجتهادی همه جانبه، مردم را قادر خواهد ساخت از امکانات، ظرفیت ها و فرصت های برابر و در دسترس همگان بهره مند شوند.

نکته مهم و اساسی در ارتباط با تسامح مثبت که از توابع و نتایج آن است به «ثبات» و «اقتدار» جامعه بازمی گردد. به عبارت دیگر در صورتی جامعه می تواند از امنیت، نظم و ثبات و اقتدار بهره مند شود که گذشته از تسامح منفی، تسامح مثبت نیز در آن به طور فراگیر مطرح شود.

نقش تسامح در تعادل تمدن ها

توماس نیگل در اثر خود به نام برابری و طرفداری، مفهوم تسامح را این گونه مطرح می کند؛ «دولت باید بپذیرد که هر کس شیوه زندگانی خود را داشته باشد به این شرط که آن شیوه با آزادی دیگران تعارض پیدا نکند، تسامح باید بین بی طرفی دولت و کثرت گرایی سازش برقرار کند. بی طرفی دولت در گزینش های افراد و گروه ها، فکر تازه یی نیست. جان استوارت میل ریشه این بی طرفی را در نقد مصلحت جویی انگلیس دوران ملکه ویکتوریا می داند و از آزادی فردی به دلیل گوناگون بودن افراد دفاع می کند. حاکمیت فرد باید بر پایه اصل خودمختاری پذیرفته شود. به عبارت دیگر هنگامی یک شیوه زندگانی آرمانی تحقق می یابد که دولت یا افکار عمومی آن را تحمیل نکرده باشد زیرا افراد باید بتوانند خود شیوه زندگانی مناسب خویش را برگزینند. پس دفاع از تسامح به نام خودمختاری افراد، مبتنی بر مفهومی از جامعه است که نشان دهنده ارزش کثرت گرایی و بی طرفی دولت باشد؛ اگر دولت باید خودمختاری افراد و گروه ها را با پشتیبانی از آنان در برابر آسیب هایی که می توانند متقابلاً به یکدیگر وارد آورند حمایت کند، باید از پذیرش مفهوم خاصی از خیر و صلاح بپرهیزد.»

اما ضرورت بی طرفی دولت که گاهی از آن به نام «تسامح محض» یاد می شود، مشکلاتی را هم پیش می آورد. آیا دولت باید از گزینش های خاص برکنار بماند و افراد و گروه ها را آزاد بگذارد تا شیوه زندگانی را که خود بهترین شیوه می دانند در پیش گیرند؟ یا برعکس با افراد و گروه ها در ادامه زندگانی به شیوه یی که خود برگزیده اند همراهی می کند؟ اینجاست که مساله «مدیریت مشترک» پیش می آید.

اگر دولت روش خنثی، یعنی روش بی طرفی و بی تفاوتی را پیش گیرد، گروه های اقلیت یا جمعیت ها باید منتظر باشند که برخی از آنها نابود شوند یا پاره یی از خواست هایشان به بوته فراموشی سپرده شود. از آن جمله است شماری از زبان های اقلیت که نیاز به یاری کارساز قدرت های عمومی دارند تا بتوانند پایدار بمانند. اما آیا چنین کمک هایی با بی طرفی دولت همخوان است؟ دخالت دولت در دفاع از یک اقلیت ممکن است به عنوان ترک بی طرفی تلقی شود؛ دولت با پشتیبانی از یک گروه، جانبدار آن گروه می شود و دیگر بی طرف نخواهد بود. با وجود این آیا بی طرفی واقعی آن نیست که دولت با دادن امکانات به اقلیت به این منظور که در برابر اکثریت وضعیت نامساعدی نداشته باشند، از کثرت گرایی حمایت کند؟

دولت با دخالت در کارگروه ها به شکل تناقض آمیز هم بی طرفی خود و هم کثرت گرایی را حفظ می کند و نقش او آن خواهد بود که همیشه تعادل را بین جمعیت های مختلف تشکیل دهنده جامعه برقرار نگه دارد.

لوی اشتراوس در اثر خود به نام «نژاد و تاریخ» با تاکید بر اینکه زندگی بشر به اشکال فرهنگی بی نهایت گوناگونی گسترش می یابد، با این پندار که گویا سلسله مراتب یا نابرابری فرهنگ ها بیش از گوناگونی آنهاست مبارزه می کند. بی شک تنها اعلام برابری طبیعی بین انسان ها و احساس برادری که باید آنها را بدون تمایز نژادی و فرهنگی متحد سازد، یک اختلاف واقعی را نادیده گرفته است.

«اعلامیه های حقوق بشر» این قوت و این ضعف را دارند که بیانگر آرمانی اغلب بی اعتنا به این واقعیت هستند که انسان ماهیت خود را نه در یک انسانیت ذهنی بلکه در فرهنگی سنتی تحقق می بخشد. آنگاه می خواهند گوناگونی فرهنگ ها را ضمن وانمود کردن به شناسایی کامل آنها از میان ببرند زیرا آنها را مرحله ها یا دوره هایی خاص از یک فرآیند پیش رونده می دانند، به انسانیت همچون امر یگانه یی بی مانند می اندیشند که به تدریج تحقق می یابد، گوناگونی فرهنگ ها روشنی بخش لحظاتی از فرآیندی است که واقعیت یگانه و ژرف تری را پنهان می دارد.

به عقیده لوی اشتراوس این دیدگاه به نظریه یی درباره تحول فرهنگی می انجامد که واقعیت های زیست شناختی و واقعیات فرهنگی را درهم می آمیزد و به دلیل نپذیرفتن گونه گونی فرهنگ ها، ترجیح می دهد هرچه را که با آداب زندگانی امروز سازگار نیست از فرهنگ بیرون براند. انسان اگر تنها فرهنگ خود را تجلی کامل فرهنگ بشریت بداند بدین معنا است که سایر اشکال فرهنگی را غیرانسانی یا بربریت می شناسد؛ «اغلب درست همان جا که انسان مدعی تمایز فرهنگ ها و آداب و رسوم می شود، خود تا بیشترین اندازه با آنچه می خواهد مردود بشناسد همگون می شود غ...ف بربر کسی است که بربریت را باور داشته باشد.»

به عقیده لوی اشتراوس پیشرفت بستگی کامل به همیاری فرهنگ ها دارد و تنها در یک فرهنگ جداگانه پدید نمی آید. اشکال فرهنگی که همزمان وجود دارند جنبه های مختلف یک واقعیت پویا و پیچیده اند که همکاری فرهنگ ها در آن امکان بنای تاریخی چندوجهی و در نتیجه امکان سخن گفتن از پیشرفت را فراهم می آورد.

«تاریخ چندوجهی نمایانگر شکلی از وجود فرهنگ هاست که همه با هم بودن است. مختصر آنکه سهم واقعی فرهنگ ها فهرست اختراع هایی ویژه آنها نیست بلکه فاصله تفاضلی بین آنهاست.»

لوی اشتراوس با تاکید بر تسامح پویا از جانب سازمان های بین المللی بیان می دارد که این گونه تسامح دیگر به مفهوم قدیمی آن یعنی گذشت و زیردست نوازی در مورد ارزش ها یا اشکال خاص فرهنگی نیست (که فرض می کند تسامح کننده همیشه موقعیت برتر دارد)، بلکه «ارج نهادن به چیزی است که خود می خواهد باشد.»

تسامح ورزیدن به معنی تماشا کردن نیست تا انسان را از مدارا با آنچه بوده یا آنچه هست معاف سازد بلکه حالت پویایی است از پیش بینی کردن، دریافتن و ارج نهادن به هر آنچه می خواهد باشد. فرهنگ های گوناگون بشر در پشت ما، پیرامون ما و پیش روی ما قرار دارند. تنها خواست با ارزشی که می توان در این زمینه داشت (که برای هر کسی تکالیفی در این باب ایجاد می کند) آن است که این دگرگونی ها به شکلی تحقق یابد که هر یک سهمی در بیشترین بخشایندگی از سوی دیگران داشته باشند.

یورگن هابرماس فیلسوف معاصر آلمانی واژه تلرانس را در زبان آلمانی متضمن دو معنا می داند؛ «هم بر نظام حقوقی تضمین کننده مدارا دلالت دارد و هم بر توقع رفتار توام با مدارا. در ذیل این عنوان نه تنها توانایی عمومی رفتار توام با مدارا در مورد بیگانگان را بلکه بیشتر معاشرت با شهروندانی از نژاد و تبارهای دیگر را می فهماند. لذا امروزه مدارا به عنوان جزء اصلی فرهنگ سیاسی به کار می رود. منظور از مدارا فضیلت رفتار مدنی نیست. تنها وجود عناصر نفی کننده اعتقادات دیگران است که مدارا را ضروری می کند؛ تا وقتی که در مقابل ادراک و مواضع دیگران بی تفاوت هستید و تا وقتی که آنچه را مربوط به دیگری است بزرگ می شمارید دلیل ندارد که اهل مدارا باشید. مدارای دینی در مقابل معتقدان به دیگر مذاهب، بعدها به صورت معنایی سیاسی و کاملاً وسیع در مقابل دگراندیشان تعمیم یافت. وقتی کسی انسان هایی را به سبب رنگ پوست شان نفی و انکار می کند ما نباید او را به مدارا در مقابل آن گونه تلقی نسبت به دیگران دعوت کنیم زیرا در آن صورت ما پیشداوری او را به عنوان قضاوتی اخلاقی پذیرفته ایم. نژادگرا نمی تواند اهل مدارا باشد. او اول باید از نژادگرایی بگذرد. در این مورد و موارد مشابه ما نفی پیشداوری ها و مبارزه علیه تبعیض و بنابراین حقوق برابر را به عنوان پاسخی درخور تجویز می کنیم برای دعوت به تسامح بیشتر.

همچنین در پرتو معیار برابری شهروندان که مبتنی بر اصل تساوی جهانشمول است مورد توجه قرار داده و درک کنیم قبل از آنکه از یکدیگر توقع مدارا داشته باشیم باید این هنجار را پذیرفته باشیم که همه شهروندان حقوق مساوی دارند.

براساس این توافق هنجارمند می توان تضادهای متداول در بعد معرفتی را که بین جهان بینی های رقیب وجود دارد در بعد اجتماعی با اصل مساوات شهروندی بی اثر و خنثی کرد. تعاریفی که در طول تاریخ برای مدارای دینی داده شده سررشته یی برای ما فراهم می کند تا نقش پیش برنده یی را که تفرقه و تکثر دینی در جوامع غربی در پیدایش و شکل دهی متناسب با دموکراسی های مبتنی بر دولت قانونی داشته اند مورد تحلیل قرار دهیم.

از سویی توجیهات فلسفی مدارای دینی در قرن های ۱۷ و ۱۸ درباره سکولار شدن دولت و تبدیل شدن وضعیت سکولار راه را برای مدارا هموار ساخته است. از سوی دیگر دولت لیبرال خواهان آگاهی دینی است که با حقوق بشر انطباق شناختی داشته باشد. در هر دو لحاظ جنبه مبارزه برای مدارای دینی سرمشقی می شود برای تنوع فرهنگی و همزیستی که افراد با صورت های زندگی متفاوت در چارچوب یک اجتماع سیاسی واحد به سر برند.

هر گونه مدارایی باید اوصاف آنچه را که باید پذیرفته شود به نحوی بیان کند و در عین حال مرزهای مدارا را هم مشخص سازد تا وقتی که مرزبندی ها براساس اتوریته یعنی به نحوی یک جانبه صورت گرفته باشد مدارا دچار نقیصه طرد و خودسرانه است. تثبیت مرزها وقتی برای همه قانع کننده است که از مشارکت کنندگان در مدارا پذیرش متقابل چشم اندازها را طلب می کند. در این صورت با این شرایط می توان خار عدم مدارا را از چشم مدارا بیرون کشید. در آینده تمام کسانی که این عمل به آنها مربوط می شود باید بدون اجبار ابتدا در مورد شرایطی که می خواهند تحت آن اهل مدارا باشند، اتفاق نظر پیدا کنند.

اگر قرار است مدارا از اتهام عدم مدارا آزاد شود، قواعد رفتار توام با مدارا خود باید بتواند بر مبنای اصولی که از هر جهت روشن و مقبول است پذیرفته شود.» (هابرماس، ۲۰۰۲)

هابرماس خاطر نشان می کند مدارای دینی که از سوی همگان به طور متقابل درخواست شده باید بر حدودی از مدارا متکی باشد که برای همه قابل پذیرش باشد. این مرزبندی تنها با مشاوره و رایزنی می تواند تحقق پذیرد. مدارای دینی نهایتاً تنها وقتی می تواند با مدارا تضمین شود که حق آزادی دینی صورتی قانونی پیدا کند که در این صورت به عنوان نتیجه یک شیوه قانونگذاری مشورتی احتمال پذیرش آزمون و خطا را با خود خواهد داشت. همچنین متذکر می شود که جماعت های دینی نباید تنها از مدارای دیگران سود برند، بلکه باید آنها هم به نوبه خود همه لوازم و توابع مدارا را بپذیرند. هر دینی براساس تصویری از جهان شکل گرفته است یا چنان که جان رالز می گوید دکترینی ادراکی است. بدین معنا دین در شکل دادن به یک نحوه زندگی کامل و جامع، مدعی به مرجعیت است، اما دینی که مجبور است خود را به یک مذهب میان مذاهب متعدد محدود کند باید از ادعای شکل دهی جامع و کامل به زندگی دست بردارد.

نسبت تعالیم دینی با معنی مدارای دینی آن است که می خواهد مانع از نیروی تخریب اجتماعی یعنی یک ناسازگاری آشتی ناپذیر شود. این ناسازگاری نباید ارتباطات اجتماعی را از هم بگسلد. اما ارتباط اجتماعی که فرد باایمان را با معتقدان به دیگر ادیان و بی اعتقادان به هم می پیوندد، تحمل اعتقادات متقابل دیگران است.

وی در زمینه تکثر گرایی و نقش تعادلی آن در فرهنگ ها می گوید؛ «تکثر فرهنگی طبعاً کمتر باعث کنار زدن اقلیت های دینی می شود، همچنین تکثر دینی موجب افزایش توجه به توقعات دیگر گروه هایی که مورد تبعیض قرار گرفته اند، می شود. صوت موذن در روستاها و شهرها در کنار صدای ناقوس کلیسا که مردم را نیز به عبادت دعوت می کنند، نمونه یی از تکثر است.»

پلورالیسم در تعادل تمدن ها

بحث کثرت فرهنگی یعنی تداوم هویت های چندگانه فرهنگی چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی اخیراً گسترش بسیاری یافته است. نویسنده یی به نام استوارت هرشبرگ در کتاب «در یک جهان و چندین فرهنگ» چنین دیدگاهی دارد. از این دیدگاه به طور کلی فرض برتری ذاتی سنت یا تمدن غرب زیر سوال می رود و در مقابل بر اهمیت میراث تمدن ها و فرهنگ های دیگر تاکید می شود.

بنابراین دیدگاه انسان همواره موجودی چندتمدنی است و هیچ فردی نمی تواند خود را در تمدنی خالص یا ناب بداند. همچنین تمدن ها نیز در تاریخ به واسطه ارتباط اجتناب ناپذیری که با یکدیگر دارند قوام و تکامل می یابند. هیچ تمدنی در انزوای کامل به سر نبرده و به تنهایی نبالیده است، بالعکس تلفیق و ترکیب تمدن ها عامل اصلی تکاملی و پیچیدگی آنها بوده است. جامعه امروزه نیز در عصر تجدد درست به همین دلیل پیشرفته تر است که «چندتمدنی تر» است. انسان امروز نیز به همین دلیل تکامل یافته تر است که «موجودی چندتمدنی» است.

نکته یی که باید بر آن تاکید کرد این است که آدمیان به حقیقت کثیرند و کثرت شان به سبب تکثر ارزش ها است. هرکس فضایل و رذایل چندی را به هم آمیخته است و شخصیتی و هویتی یافته است و به هیچ رو از او نمی توان توقع برد که همه فضایل را حامل و حائز شود. این کثرت، یک کثرت واقعی است و آدمیان و جوامع را به همین صفت کثرت طبیعی باید شناخت و پذیرفت. جامعه توسعه یافته برخی فضایل را برنمی تابد (و کذا رذایل را). همچنین است جامعه توسعه نیافته، لذا عالم، عالم کثرات است و مقتضای علل طبیعی و اذهان بشری این است که ملت ها و دولت ها و فرهنگ ها و تمدن ها متنوع و متکثر شوند و هر کوششی برای برانداختن کثرتی به کثرتی دیگر بینجامد؛ همچون چند درخت روییده در سرزمین واحد.

دیترمیسگلد با تاکید بر این نکته که حس و تجربه همه مردم را باید فهمید و از یکپارچه کردن فهم آدمیان نسبت به مسائل عالم و آدم پرهیز کرد و باید حس مردمی را که حین فرار از ستم و آدم کشی های هولناک، تجربه کرده اند، یاد گرفت و یاد بگیریم که روی این قاره ها، انسان هایی زندگی می کنند با درک های متفاوت نسبت به دیگری و به طبیعت. او یک جامعه انسانی را قابل حصول می داند که نظام اخلاقی و فناپذیری و محدودیت، برای تمام انسان ها مشترک هستند و این خود منشاء وحدت انسان ها است. تمام وجودهای انسانی همبسته اند، بنابراین آنان وسیله است که با آن می توان همکاری اجتماعی ایجاد کرد و بین الملل صداها را آفرید. بدین ترتیب میسگلد آینده یی را ترسیم می کند که در آن هیچ کس، دیگری را خوار نمی شمارد و جهان متعلق به همه ساکنان آن است.

بنابراین می توان با توجه به نظرات بالا، این گونه نتیجه گرفت که لازمه تسامح بین تمدنی تسامح بین مللی و بین دولی است چرا که گفت وگوی تمدن ها جدای از گفت وگوی ملت ها و گفت وگوی دولت ها نیست و در این راستا است که همان گونه که نیگل گفته دولت باید بپذیرد هر کس شیوه زندگانی خود را داشته باشد، به این شرط که آن شیوه با آزادی دیگران تعارض پیدا نکند و تسامح باید بین بی طرفی دولت و کثرت گرایی سازش برقرار سازد و همان گونه که لوی اشتراوس تاکید کرده که زندگی بشر به اشکال فرهنگی بی نهایت گوناگونی گسترش یافته است و اعلامیه حقوق بشر به عنوان آرمانی اغلب بی اعتنا به این واقعیت که انسان ماهیت خود را نه در یک انسانیت ذهنی بلکه در فرهنگی سنتی تحقق می بخشد، باید گونه گونی فرهنگ ها را پذیرفته و پیشرفت بستگی کامل به همکاری فرهنگ ها دارد و تنها در یک فرهنگ جداگانه پدید نمی آید و لازمه این امر تسامح ورزیدن و حالت پویایی از دریافتن و ارج نهادن به هرآنچه می خواهد باشد و هر یک سهمی در بیشترین بخشایندگی از سوی دیگران داشته باشند. همچنین هابرماس مدارایی را پذیرفتنی ذکر می کند که در عین حال مرزهای مدارا را هم مشخص سازد و تا وقتی که مرزبندی ها براساس اتوریته، یعنی به نحوی یکجانبه صورت گرفته باشد مدارا دچار نقیصه طرد و رد خودسرانه است لذا گفت وگوی تمدن ها در سایه تسامح و مدارا و مدیریت مشترک است که می تواند عاملی برای پربارسازی و تعادل بین تمدن ها شود.

 

منابع:

1.     THE ENCYCLOPEDIA AMERICANA VOLUME ۲۶.Page ۶۷۵

منبع: ضمیمه رایگانروزنامه اعتماد۳۰ مهر ۸۷ 
۲- تسامح بلی یا نه؟ دفتر نخست، موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، نشر خرم، ۱۳۷۷، صص ۳۰-۱۸
۳- ژولی اندرون، تساهل در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عباس باقری، نشر نی، ۱۳۷۸، صص ۲۰۰-۱۹۹
۴- همان، صص ۲۰۸-۲۰۷
۵- هابرماس توماس، متن سخنرانی در انجمن حکمت و فلسفه ایران، اردیبهشت ۸۱
۶- «از دیالکتیک تمدن ها تا دیالوگ تمدن ها»، گفتمان، زمستان ۱۳۷۷، ص ۱۷
۷- صباحیان، «تاملی بر رابطه مرکز و پیرامون درباره اندیشه های دیتر میسگلد»، گزارش گفت وگو، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۱، صص ۲۱-۱۹


برگرفته از سايت «نصور»:
http://www.nasour.net/?type=dynamic&lang=1&id=328

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630