بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ دسامبر 2008  ـ

 

چپ سنتی مقهور فدراليسم

نگاهی به مواضع چند حزب و جريان سياسی راه کارگر و اکثريت

محمود قزوينی

جرياناتی مانند اکثريت و راه کارگر که تا چند سال پيش بدنبال رفرم در اسلام و پروژۀ اصلاحات اسلامی بودند، امروز به پروژۀ فدراليسم شيفت کرده اند. نشريات راه کارگر تا يکسال پيش پر از استدلالات دربارۀ نياز و اهميت رفرم در اسلام و حتی وظيفۀ چپ در کمک و ياری دادن به جنبش رفرماسيون در اسلام بوده است. مثلا آقای محمد رضا شالگونی، که نمايندگی مدرن کردن اسلام را در ميان جريانات چپ سنتی بدوش داشته است، از تفسير آيت الله صانعی از آيه های قرآن در بارۀ حقوق زن به وجد آمده و آن را ستايش مي کرد و دربارۀ رفرم در اسلام و چگونگی نفسير مدرن از آيات قرآن چند کتاب به تحرير در آورده است. او از جمله در کتاب اسلام و مدرنيته، نوشت: «...اما به لحاظ سياسی، آشتی ناپذير دانستن اسلام و مدرنيته نظری خطرناک است زيرا چنين نظری بطور ناگذير، به دفاع از ضرورت يک ديکتاتوری روشن گر ميانجامد... پيوستن به چنين نظری برای چپ خطرناک ميباشد... درست به همين دليل مدرن شدن و عرفی شدن مذهب چيزی است که چپ به آن نياز دار».

اکثريت و جمهوری خواهان هم که تا ديروز بدنبال يک جمهوری اسلامی تعديل شده و رفرم شده بودند، امروز بدنبال فدراليسم قومی مي گردند و سرگشته بدنبال آن روانند.

اين جريانات امروز به جای کوشش در رفرميزه کردن اسلام و حکومت اسلامی به کوشش برای پيدا کردن قوم و قبيله و احقاق حقوقشان روی آورده اند. از رفرم در اسلام سودی عايد آنها نشد، به رفرم در مليت و قوم پناه آوردند.

راه کارگر

انصافا اگر يکجا راه کارگر در ميان خانواده ملی ـ اسلامی پيشقراول بوده باشد، همين پيوستن به شعار فدراليسم و توجه به مسئلۀ قومی بوده است. راه کارگر، قبل از همۀ جريانات چپ سنتی، فدراليسم را در برنامۀ خود گنجانده و مشوق ديگران برای پيوستن به فدراليسم بوده است. مدال بهترين و کاملترين و قومی ترين تعريف برای ورود به فدراليسم قومی را هم انصافاً بايد به راه کارگر داد. همانطور که قبلاً بهترين کوشندۀ رفرم در اسلام هم راه کارگر بوده است، اينبار هم بهترين کوشنده دادن هويت قومی به مردم و دسته بندی آنها، در ميان جريانات ملی اسلامی همين راه کارگر است. سردبير نشريه راه کارگر آقای آرش کمانگير که نام مستعار او برخلاف نوشته هايش، انسان را ياد کشورگشائی مياندازد و نه کشور زدائی مي نويسد:

«کشور ما از ديرباز، سرزمينی کثيرالمله و مولتی کالچرال (چند فرهنگی) بوده است. در جغرافيای سياسی ايران، مليت ها، اقوام و اقليت های فرهنگی و مذهبی مختلفی زندگی مي کنند. فارسها، آذري ها، کردها، بلوچ ها، عرب ها، ترکمن ها، ملل اصلی تشکيل دهنده ايران هستند که اقليت هايی چون ارامنه و، آسوريها و... آن را تکميل مي کنند. در درون هر ملت نيز اقوام و لهجه ها و گرايشات فرهنگی متنوعی وجود دارد که اين مسئله بيش از همه در " ملت غالب" يعنی فارس ها مشاهده مي شود.» (از مقاله آرش کمانگير با عنوان مخالفت با فدراليسم تحت لوای پلوراليسم).

آقای آرش کمانگير نتيجه مي گيرد که اگر همه اين مليت ها و اقوام و لهجه ها در يک جمهوری فدرال بر اساس قوم و مذهب خود متحد شوند، مشکل حل مي شود. او استدلال مي کند که "فدراليسم شکلی از پلولاريسم واقعی در جامعه چند مليتی ايران است".

نميدانم چرا موسسۀ «آمريکن اينترپرايز» آقای آرش کمانگير را به کنفرانس دعوت نکرد تا از اين همه دقت در دادن تعريف قومی و قبيله ای به مردم بهره مند شود؟ اگر راه کارگر به همان وظيفه قبلی خود، يعنی کوشش برای رفرم در اسلام و تفسير "مترقی" آيه های قرآن بپردازد، مشکل کمتری برای مردم فراهم مي کند تا تلاش برای تفسير قومی مردم ايران. کوشش اولی بی حاصل و غيرممکن است. اما کوشش دومی يعنی تفسير و تعريف هويت قومی ممکن است و نيروهای زيادی برای آن فعال شده اند. بالاخره نيروهای جدی و مادی به اين جنبش پيوسته اند و دارند به آن زمينه مادی ميدهند. جاهايی توانسته اند حرکت قومی را شکل دهند و راه کارگر هم توانست اطلاعيه ای با عنوان "ما در کنار خلق عرب هستيم" منتشر سازد و به خلق "عرب" مواضع خود را گوشزد کند و همينطور برای خلق کرد و ترکمن و بلوچ و ارمنی و سنی و... هم در جمهوری فدرال خود جاهايی را در نظر گرفت. فقط تکليف مردم مهاجر افغان در جمهوری فدرال آينده اين دوستان روشن نشده است.

اکثريت

اکثريت، در کنگرۀ اخير خود، در يک تحليل عينی از وقايع، به رشد مسئله قومگرايی در ايران پرداخته است و رشد آن را در مناطق مختلف مورد ارزيابی قرار داده است. البته اکثريت رشد قومگرايی در مناطق مختلف را منفی نميداند. فقط اشکال افراطی آنها از نظر اکثريت مردود است. اکثريت پس از ارزيابی اش در باره رشد قومگرايی و ملی گرايی در مناطق مختلف ايران، راه حل فدراليسم را پاسخ اين معضل ميداند. بروز فدراليسم در اکثريت خفيف تر از راه کارگر بوده است. اما با شکست پروژه اصلاحات در رژيم اسلامی و پيوستن کامل حزب دموکرات به فدراليسم و برآمدن نيروهای جهانی برای کمک به اين شعار، اکثريت هم تصميم گرفت جدی تر فدراليست شود و در کنگرۀ اخير خود قطعنامۀ فدراليسم را به تصويب رساندند : "سمت گيری عمدۀ جنبش ها برای حقوق دموکراتيک و ملی، تمرکززدائی از قدرت و ايجاد يک جمهوری فدرال در کشور است. نهادهايی که با اين پرچم سر برآوردند با همتاهای خود در سطح بين المللی هر چه بيشتر مرتبط مي شوند." (از مصوبات کنگره نهم اکثريت)

 

واقعا هم نهادهايی که بر اين زمينه سربرآوردند با همتاهای خود در سطح بين المللی بيشتر مرتبط مي شوند. مگر ديدار متناوب جريانات ناسيوناليست با مقامات دست چندم وزارت خانه خارجه آمريکا خود گواه اين ارتباط بيشتر نيست؟ نه تنها موسسه «آمريکن اينترپرايز»، بلکه الجزيره و بی بی سی و آذربايجان شمالی و ... همه دارند به فدراليسم ياری ميدهند. بی خود نيست اکثريت به ستايش از قانون اساسی عراق پرداخته است. شايد اين ارتباطات بين المللی، که قانون اساسی اسلامی و فدراليستی و شير تو شير عراق را برای مردم عراق به ارمغان آورد، شامل حال ايران هم شود. بالاخره بايد پذيرفت که قانون اساسی عراق از قانون اساسی ايران که تا ديروز نقطه رجوع اکثريت برای اجرای اصلاحات بود بندهای بهتری داشته باشد.

ويروس فدراليسم دارد در ايران به سرعت رشد ميکند و يا بهتر است بگويم دارند رشدش ميدهند. اگر در سال ۵۷ جناح چپ جريان ملی اسلامی مانند جريانات توده ای و فدائی بدنبال جريان اسلامی راه افتادند و در تحقق طرح کنفرانس گوادلوپ مبنی بر برقراری حکومت اسلامی نقش بازی کردند، امروز جريانات چپ سنتی از اکثريت و راه کارگر و خيل جامعه روشنفکران و... طرفدار فدراليسم شده اند و نا خود آگاه به طرح نظم نوين جهانی آمريکا که پايه اش در نقاط بحرانی جهان مانند خاورميانه بر قوم تراشی بر اساس ملت و مذهب استوار است ياری ميدهند. در اين حرکت جريانات ناسيوناليست و جريانات قومی دست ساز مي توانند نقش جدی تری از جريانات چپ ملی بازی کنند. نقش اينها فقط همراهی با اين سناريو است. البته خودشان از ته دل مخالف سناريوی سياه هستند اما متاسفانه خامی و عقب ماندگی آنها و ناسيوناليسم خودبخودی در آنها، آنها را به دنبال چنين رويدادی روان ميسازد.

هر روز که ميگذرد بر جريانات طرفدار فدراليسم در ايران افزوده ميشود و ويروس نهفته در اين و يا آن حزب ملی اسلامی اکتيو ميشود و پرچم فدراليسم در آن برافراشته ميشود. نقش شعار فدراليسم در نابودی شيرازه مدنی جامعه در جريان سرنگونی جمهوری اسلامی افزايش يافته است. حتی ميتوانند با اکتيو کردن اين ويروس شيرازه مدنی جامعه را قبل از سرنگونی جمهوری اسلامی به مخاطره اندازند.

کومله و حککا

به جز جريانات طيف ملی اسلامی، رفتار کومه لۀ عليزاده و حککا در مقابل جريان فدراليستی ناروشن است. اين جريانات در حرف با فدراليسم مخالفند. اما اگر حرکت توده ای برای فدراليسم پيش رانده شود، پيشگويی رفتار اينها مشکل است . پيوند کومه له با ناسيوناليسم و پوپوليسم حککا مانع از مقاومت آنها در مقابل حرکت فدراليستی است.

کومه له عليزاده

کومه له ظاهراً در مقابل فدراليسم موضع دارد. اما خود کومه له مخالفت خود با فدراليسم را نه استراتزيک، بلکه تابع شرائط ميداند، آن را تاکتيکی و تابع شرائط تعريف ميکند. فدراليسم را نه بدليل تقسيم بندی مردم به ملت ها و قوم ها ، بلکه بدليل مسکوت گذاشتن ماهيت حکومت مرکزی رد مي کند. حتی بند مربوط به فدراليسم در قطعنامه آنها با عنوان "فدراليسم در شرائط کنونی" فرموله شده است. در قطعنامه کومه له از جمله آمده است: «بدين ترتيب شعار فدراليسم در شرائط کنونی استراتژی غيرانقلابی و سازشکارانه ذاتی خود در رابطه با رژيم را پنهان ميکند».

با اين فرمول بندی موضع اين جريان در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی و يا در جريان آن در مقابل فدراليسم نا روشن است. پيوند کومه له با جريانات ناسيوناليست در منطقه، موضع گيری اين جريان را بيشتذر در محاق ميبرد. جريانی که در متن يک سناريو سياه در عراق به يکی از بازيگران اين سناريو به خاطر رئيس جمهور شدن پيام تبريک ميفرستد، اصلا در شرائط دشوار قابل اعتماد نيست

حزب کمونيست کارگری ايران

حزب کمونيست کارگری ايران در حرف و تبليغات بر عليه فدراليسم در ايران است و به قطعنامه های گذشته اين حزب وفادار مانده است. اما پوپوليسم اين جريان آن را بدنبال هر جريانی که بتواند توده های مردم را بسيج کند روانه مي سازد. در جريان هخا بدنبال يک حرکت لمپن- شوينيستی افتادند. در جريان خوزستان بدنبال حرکت قومی زير عنوان «رفع ستم ملی» روانه شدند و در جريان تظاهرات و اعتصابات مردم کردستان در مرداد ماه، در مقابل کوشش حکمتيست ها و جريان چپ جامعه در ايجاد حرکت مستقل ايستادند و مبلغ حرکت توده ها به زير هر پرچم و شعار بودند.

به قول خودشان، جامعه چپ است و اگر فدراليست ها و قومگراها هم ميداندار شوند و مردم را بسيج کنند ـ مانند نمونه هخا ـ آن حرکت چپ است و بايد پشت آن بسيج شد. معلوم نيست اين جريان با اين شتاپ در جريان سرنگونی جمهوری اسلامی کجا ميايستد. بعيد نيست دوباره آنها را در کنار هخا و الاهواز ببينيم.

حککا با برداشتن شعار رفع ستم ملی و ايفای حقوق مليت ها در جريان خوزستان بدنبال قومگرايی روان شد. حميد تقوايی فرمول عجيب و بيگانه ای با کمونيسم کارگری در آن جريان بدست داد. او به جای فرمول کمونيستی "حزب کمونيست کارگری خواهان برقراری نظامی است که در آن ساکنين کشور مستقل از مليت يا احساس تعلق ملی خويش ، اعضای متساوی الحقوق جامعه باشند و هيچ نوع تبعيضی چه مثبت و چه منفی در قبال مردم منتسب به مليتهای خاص معمول داشته نشود"؛ به فرمول ايفای حقوق اقليت ها و برسميت شناسايی حقوق شهروندی برای تمام اقليت ها و برسميت شناسايی حقوق برابر شهروندی برای تمام اقليت های ملی و مذهبی پناه برد.

برابری شهروندی برای تمام اقليت های ملی و مذهبی، که در مصاحبه حميد تقوايی با نشريه انترناسيونال هفتگی درباره رويدادهای خوزستان بيان شد، چيزی جز پذيرش تقسيم بندی مردم به اقليت های ملی و مذهبی و ايفای حقوق اقليتی آنها، يعنی دادن حق مثبت به "اقليت ها" نيست. حککا در جريان خوزستان مسئله قومی را به نزاع قوم ها تقليل داده است و چون درگيری قوم ها در آنجا مشاهده نشد به حمايت بی چون و چرا از حرکت قومی در آنجا برخاست. الحق که برای شرکت در جريان خوزستان چنين فرمولهايی لازم بود.

 

خطر از هم پاشيدن شيرازۀ جامعه مدنی در جريان سرنگونی جمهوری اسلامی جدی است. گروه ها و احزاب را بايد با حساسيت در مقابل اين خطر بازشناخت. قبلا احتمال اين ميرفت که بورژوازی جهانی و جريانات مينسترم در سياست، در مقابل پاشيدگی زندگی مدنی مي ايستند. اما امروز بورژوازی غرب آماده است تا شيرازه جامعه مدنی در ايران را در جدال با اسلام سياسی بپاشاند. فدراليسم و حرکت قومگرايی که در ميان برخی از جريانات ناسيوناليست و چپ ناسيوناليست خريدار پيدا کرده است و با دنباله روی پوپوليستی برخی ديگر توجيه و با عنوان ايفای حقوق مليت ها و اقليت های ملسی و مذهبی تطهير مي شود، يک اهرم خطرناک در اين بازی است.

عراقيزه کردن ايران بدست جريانات اسلامی در حاکميت و اپوزيسيون و بدست ناسيوناليستها و شووينيستها يک خطر واقعی است. فدراليسم و قومگرايی يکی از حرکت هايی است که به اين سناريو ياری ميرساند. هر جريان جدی سياسی که به حقوق و آزادی مردم توجه دارد بايد در مقابل اين روند بايستد و سد و مانع ايجاد کند.

برگرفته از ستيت «حزب مشروطۀ ايران»:

http://www.irancpi.net/digran/matn_2903_0.html

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630