نگاه مختصری به موضعگيری جريانات سياسی چپ در قبال جنگ غزه
محمد آسنگران
كشتار بيرحمانه مردم فلسطين بوسيله ارتش اسرائيل در غزه و موشك پراني حماس عليه مردم اسرائيل تنها يكي از نتايج جنگ تروريستها است.
كسي كه بخواهد ريشه ها و عواقب اين جنگ را بررسي كند و راه خلاصي از آن را نشان دهد، ناچار است از يك موضع اومانيستي صرف و تنها مخالفت با جنگ فراتر برود. كشتار اخير بيرحمانه مردم فلسطين كه از روز 27 دسامبر 2008 بوسيله ارتش اسرائيل آغاز شده است، فجايعي خلق كرده كه بشريت متمدن دنيا را دچار شوك نموده است. اين كشتار بيرحمانه از هوا و زمين و دريا بوسليه ارتشي مجهز به انواع سلاحهاي كشتار جمعي، از جانب رهبران دولت اسرائيل امري عادي و ″دفاع از شهروندان″ اين كشور قلمداد ميشود. اينرا رهبران دولت اسرائيل بارها تاكيد كرده اند و سخنگوي ارتش اسرائيل رسما اعلام كرد هر جا شبه نظاميان حماس باشند، آنجا را هدف قرار ميدهند. خانه مردم، مدارس، بيمارستان و ساختمانهاي متعلق به سازمان ملل و صليب سرخ و غيره به همين دليل تا كنون مورد هدف قرار گرفته اند. اما اين جنگ نه در دفاع از شهروندان اسرائيل است و نه دفاع از مردم فلسطين. دولت اسرائيل و جريانات اسلامي از نوع حماس در اين جنگ هر كدام اهداف ديگري را تعقيب ميكنند.
واقعيت اين است كه سازمانهاي تروريست اسلامي و حماس با حمايت همه جانبه جمهوري اسلامي به بهانه دفاع از مردم تحت ستم نوار غزه، اين مردم را به گروگان گرفته و آنها را گوشت دم توپ جنگ ارتجاعي خود كرده اند. در مقابل، دولت نژادپرست اسرائيل كشتار جمعي مردم غزه را به بهانه امنيت مردم اسرائيل توجيه ميكند. اين گفته ها يك ذره حقيقت را با خود ندارند.
اين جنگ، جنگ تروريستها است، از مردم فلسطين بايد دفاع كرد!
با تمام شدن موعد آتش بس ٦ماهه كه با ميانجيگري مصر ممكن شده بود، حماس اعلام كرد آتش بس را تمديد نميكند و تمايلي به آتش بس با اسرائيل ندارد. اسرائيل اين موضع حماس را يك مائده آسماني براي خود فرض كرد و اعلام كرد او هم تمايلي به تمديد آتش بس ندارد. هر دو طرف متخاصم مخالفت خود را با آتش بس اعلام كردند. اما هر كدام اهداف و سياستهاي مجزاي خود را تكرار كردند. چند روز قبل از آغاز اين جنگ و قبل از حمله رسمي ارتش اسرائيل، موشك پراني حماس به سمت شهرها و شهركهاي اسرائيلي آغاز شد. اين موشك پراني طبق گزارشات رسيده روزانه به ٨٠ موشك ميرسد.
اين جنگ اكنون به نقطه اي رسيده است كه از آن به عنوان يك فاجعه انساني در غزه ياد ميشود. دو طرف اين مسابقه براي رسيدن به اهداف تعيين شده خود ابعاد كشتار و نا امن كردن زندگي مردم فلسطين و اسرائيل را به موقعيت وحشتناكي رسانده اند. اگر چه تلفات مردم اسرائيل قابل مقايسه با غزه نيست اما ماهيت جنگ و ماهيت و اهداف جنگ طلبان با تعداد تلفات تعيين نميشود. در جنگ ايران و عراق هم سالهاي اول جنگ، ارتش عراق تلفات چنداني در مقايسه با کشتاري که ميکرد نداشت. اما كمونيستها شكي نداشتند كه آن جنگ را جنگي ارتجاعي بخوانند. جرياناتي كه به هر دليلي يكي از طرفين جنگ را محكوم ميكردند مستقيم و غير مستقيم خود را مدافع و نزديك طرف ديگر ميدانستند.
حال سوال اين است در جنگ اخير چرا دو طرف اين جنگ به يك مسابقه آدم كشي علاقه مند هستند؟ چرا هر دو به يك نتيجه واحد رسيدند كه نه تنها احتياجي به ادامه آتش بس ندارند بلكه با وجود اين همه فجايع و كشتار با برقراري آتش بس مخالفت ميكنند؟ آيا اصلا اين جنگ دو طرفه است يا فقط جنگ يك طرفه اسرائيل عليه مردم و ″مقاومت″ فلسطين است.؟ آيا اين جنگ ادامه همان جنگ قديمي و تاريخي اشغال فلسطين بوسيله اسرائيل است؟ جواب احزاب و جريانات چپ به اين سوالات چيست؟ تفاوت راست و چپ در قبال اين جنگ كجا است.؟ در اين نوشته تلاش ميكنم به جواب اين سوالات بپردازم.
آيا اين جنگ ادامه همان جنگ قديمي و تاريخي اشغال فلسطين بوسيله اسرائيل است؟
در جواب اين سوال يك آره و نه نميتواند تمام حقايق را بيان کند. كسي كه فرضش اين است كه اين كشتار ادامه همان زخم قديمي جنگ اعراب و اسرائيل است، يا ساده لوح است يا اينكه نميخواهد تحولات دنياي بعد از جنگ سرد و كشمكش دو قطب تروريستي به سركردگي آمريكا و جمهوري اسلامي و نقش و جايگاه سهم خواهي اسلام سياسي براي شريك شدن در قدرت را ببيند. اين دسته از جريانات نقش جمهوري اسلامي و جنگ طلبي جريانات اسلامي را ناديده ميگيرند و فقط جنايات دولت اسرائيل را محكوم ميكنند.
اينكه تاريخا جنگ اسرائيل عليه مردم فلسطين يكي از پيامدهاي اتمام جنگ جهاني دوم بود و اشغال فلسطين از جانب اسرائيل و حمايت دول غرب به رهبري آمريكا از اسرائيل هر دو دولت اسرائيل و آمريكا را به يك طرف اين جنگ جنايتکارانه تبديل ميكرد واقعيتي انكار ناپذيراست. طي ده هاي متمادي مردم فلسطين قرباني سياستهاي تجاوزکارانه و نژاد پرستانه دولت اسرائيل بوده اند. دوره اي طرفهاي مقابل دولت اسرائيل، شامل جنبش مقاومت فلسطين و كل دولتها و ناسيوناليسم عرب به رهبري جمال عبدل ناصر را در بر ميگرفت. آن دوره نيروهاي درگير به نمايندگي از ناسيوناليسم عرب به رهبري جمال عبدلناصر و بعدا به رهبري ياسر عرفات از يك طرف و جريانات صهيونيست و آمريكا كه اسرائيل مجري آن بود از طرف ديگر تعريف ميشدند. اين نزاع تاريخي تا كنون قربانياني در ابعاد ميليونها آواره، زخمي و معلول به بار آورده و ده ها هزار نفر را به كام مرگ فرستاده است. راه جلوگيري از اين كشتار و آوارگي مردم تشكيل يك كشور و دولت فلسطيني متساوي الحقوق مثل ديگر كشورها و دولتهاي همجوار است. مانع اصلي براي تحقق چنين خواستي اسرائيل و دولت آمريکا هستند.
در اين سطح از بحث واقعيت اين است كه جنگ اعراب و اسرائيل دچارتحولاتي شده است. طي دهه هاي گذشته تحولاتي در دنيا بوجود آمده است که ماهيت و ابعاد و نيروهاي درگير در جنگ فلسطين را دچار تحولاتي جدي كرده است. در دهه 60 ميلادي ناسيوناليسم عرب و كشورهاي درگير در جنگ 6 روزه كه به جنگ اعراب و اسرائيل معروف شد، شكست خوردند. اسرائيل به عنوان پيروز آن جنگ کشورهاي مقابل خود را وادار به عقب نشيني كرد. و براي دهه هاي متمادي موقعيتي برتر در منطقه را براي خود به ارمغان آورد. همزمان با نتايج آن جنگ ناسيوناليسم عرب تحقير شد. يكي از پيامدهاي جنگ اعراب و اسرائيل آماده شدن زمينه براي به ميدان آمدن و رشد و گسترش نيروها و جريانات اسلامي بود.
قدرتمند شدن جريانات اسلامي در لبنان و فلسطين تا مقطع قدرت گيري جمهوري اسلامي در ايران مسجل نبود. اما با استقرار جمهوري اسلامي در ايران و پايان ″جنگ سرد″ در ابعاد جهاني، نيروهاي درگير با اسرائيل عملا به نفع اسلاميها و قدرتمند شدن آنها تغيير يافت. به اين ترتيب الفتح به عنوان تنها نيروي اصلي رهبري كننده جنبش فلسطين جاي خود را به جريانات اسلامي طرفدار جمهوري اسلامي داد. جمهوري اسلامي با اعمال نفوذ و قدرت مالي و تسليحاتي خود توانست نيروهاي چپ و سكولار آن جامعه را حاشيه اي كند و ناسيوناليسم تحقير شده عرب هم براي كسب امتياز به اسلام سياسي پناه برد. چنانچه اكنون در فلسطين جريانات اسلامي از نوع حماس و حزب الله به نمايندگي از جنبش اسلام سياسي و جمهوري اسلامي، حرف اول و آخر را ميزنند. آنچه که از الفتح به عنوان تنها نيروي مطرح باقي مانده است تلاش ميکند ناسيوناليسم عرب را در فلسطين نمايندگي كند. الفتح با موقعيتي تضعيف شده رهبرانش اتوريته خود را از دست داده و نميتواند جريانات اسلامي را مهار كند. رقابت دو جنبش اسلامي و ناسيوناليستي در فلسطين به نفع اسلاميها و به نفع جمهوري اسلامي تمام شد.
اگر تا قبل از اين تحولات، جبهه اي به اسم ″جبهه آزاديبخش مردم فلسطين″ عليه دولت اشغالگر اسرائيل سمپاتي زيادي در دنيا ايجاد كرده بود، با قدرتگيري جريانات تروريست اسلامي و دخالت مستقيم جمهوري اسلامي در اين نزاع تاريخي محبوبيت خود را از دست داد. با اين تحولات عملا جنگ جريانات سياسي فلسطين به بخشي از رقابتهاي اسلام سياسي با دولتهاي غربي و سهم خواهي اين جنبش ارتجاعي از رقباي خود تبديل شد.
جدايي دو بخش فلسطين به رهبري الفتح و محمود عباس در كرانه غربي رود اردن از يك طرف و نوار غزه با تسلط حماس از طرف ديگر انعكاس همين تحولاتي است كه بالاتر به آن اشاره شد. در تكميل اين سناريو قدرتگيري حزب الله در لبنان و كسب حق وتو در مصوبات مجلس لبنان موقعيت برتر جريانات اسلامي به نسبت سالهاي گذشته را نشان ميدهد.
بنابراين جنگ كنوني حماس و اسرائيل در فلسطين همانند جنگ سال 2006 حزب الله و اسرائيل در لبنان نه جنگ مردم فلسطين و اسرائيل و نه جنگ اعراب با دولت اشغالگر اسرائيل است. بلكه جنگ دو قطب تروريستي براي تصاحب قدرت بيشتر در اين نزاع خونين و تاريخي است. جريانات اسلامي تلاش ميکنند خود را به پيشينه حقانيت تاريخي مبارزه مردم فلسطين وصل كنند. اما اهدافي مجزا از مطالبات بر حق مردم فلسطين را تعقيب ميکنند. اگر اين تحولات را بپذيريم اكنون يك طرف اين جنگ حماس و حزب الله به نمايندگي از جمهوري اسلامي و كل جنبش اسلام سياسي و طرف ديگر آن اسرائيل به نمايندگي از آمريكا و متحدينش است.
هدف طرفين اين جنگ اين است كه در پس اين كشتار و خونريزيها و قرباني كردن هست و نيست مردم فلسطين، تعادل به نفع يكي از آنها تغيير کند. ادامه جنگ و محاصره مردم غزه براي اسرائيل قرار است جريانات حماس و حزب الله را در موقعيتي ضعيف قرار دهد كه امتياز كمتري از اسرائيل بخواهند و به تبع جمهوري اسلامي در مذاكرات با رقباي خود از جمله آمريكا از موقعيت ضعيفتري وارد معامله بشود. هدف حماس و جمهوری اسلامی و كل جنبش ارتجاعی اسلام سياسي هم تداوم جنگ و خصومت و فضای جنگی در فلسطین و خاورمیانه است. جنایات اسرائیل برای این نیروها برکت الهی است. سرمایه سیاسی اینان جنایات اسرائیل و درد و رنج مردم فلسطین است و ازینرو خواهان تداوم جنگ و فضای جنگی در فلسطین و خاورمیانه هستند. حماس روی این حساب میکند که اگر در این جنگ شکست نخورد، یعنی جنگ با توازن قوائی شبیه جنگ 33 روزه لبنان تمام شود، آنگاه پیروز قلمداد خواهد شد و میتواند در معاملات بعدی سهم بیشتری را عاید خود کند. مردم فلسطين در ميان جنگ اين دو قطب تروريستي قرباني سهم خواهي و قدرت طلبي آنها شده اند و كل هستي و موجوديتشان به خطر افتاده است.
واقعيت تلخ اين است كه پيروزي و شكست هر كدام از طرفين جنگ كنوني به معناي خانه خرابي و كشتار بيشتر مردم فلسطين است. بنابر اين از موضع بشريت متمدن حق با هيچ كدام از طرفين اين جنگ نيست. اين يك جنگ ارتجاعي است. اين جنگ مردم فلسطين عليه اشغالگران نيست. اين جنگ، جنگ دو قطب تروريستي عليه مردم فلسطين و اسرائيل است. دفاع از مردم تحت ستم فلسطين و تامين امنيت مردم اسرائيل نبايد به دفاع از يكي از طرفين و يا سكوت در مقابل يكي از آنها بي انجامد. رهبران دو طرف اين جنگ بايد به عنوان جنايتكاران جنگي به محاكمه كشيده شوند و محكوم گردند. رهاي مردم فلسطين و ايجاد يك كشور مستقل و متساوي الحقوق فلسطيني فقط هنگامي ممكن است كه نيروهاي سكولار و آزاديخواه جهان اسرائيل و آمريکا را ناچار به قبول اين خواست کنند و به كمك مردم فلسطين برخيزند و جريانات تروريست و جنگ طلب اسلامي را حاشيه اي کنند. فقط با تقويت جريانات چپ و سكولار در فلسطين و اسرائيل جريانات جنگ طلب و تروريست طرفين حاشيه اي ميشوند.
موضع دولتها در قبال اين جنگ!
موضع جريانات راست مدافع اسلام سياسي و دولت نژادپرست اسرائيل روشن است. هر كدام از آنها تلاش ميكنند با استفاده از استدلال ها و توجيهات جنگ طلبان دو طرف درگير، به عنوان مدافع يكي و مخالف طرف مقابل تاثير بگذارند. بنابر اين تكليف آنها روشن است. مركل صدر اعظم آلمان گفته است مقصر اصلي اين جنگ حماس است و اسرائيل از خودش دفاع ميكند. اينرا دولت بوش هم هميشه تكرار كرده است. سازمانها و جريانات غير دولتي مدافع اسرائيل هم همين استدلال را تكرار كرده و به دفاع از سياستهاي دولت نژادپرست اسرائيل برخواسته اند. دولتهاي عربي تحت فشار افکار عمومي و آمريکا موضعي دو پهلو گرفته اند. آنها با محكوم كردن حملات اسرائيل، ناخوشنودي خود را از حماس و دخالت جمهوري اسلامي پنهان نكرده اند. دولتهاي اروپايي ضمن دفاع از اسرائيل به دنبال راه سازشي هستند كه رقابت خود با آمريكا را ملحوظ كنند. چاوز و تعدادي ديگر از كشورهاي دوست جمهوري اسلامي و ″ضد امپرياليست″ هم به نفع جريانات اسلامي موضع گرفته اند. جمهوري اسلامي خود را مدافع سرسخت جريانات اسلامي و يک طرف جنگ اعلام کرده است و تلاش ميکند هم رهبري خود را بر جنبش اسلام سياسي تحکيم کند و هم به عنوان يک دولت مدعي به دنبال سهم خواهي بيشتر از رقبايش باشد.
موضع جريانات "چپ" در قبال اين جنگ
اما در اين ميان صفي از چپهاي ″ضد امپرياليست و مدافع جريانات اسلامي را ميبينيم که مستقيم و غير مستقيم جريانات اسلامي را تقويت ميکنند. ام.ال.پ.د. ″حزب ماركسيست لنينيست آلمان″ گفته است: ″ اسرائيل آتش بس را شكسته است و مردم فلسطين حق دارند با اسلحه مقاومت كنند و جنبش مقاومت حق دارد عليه اسرائيل بجنگد.... جنبش مقاومت فلسطين براي امپرياليستها يك مانع محوري براي تسلط بر خاور ميانه است. مدياي رسمي ميگويند اين جنگ عليه جريان اسلاميفوندامنتاليست حماس است. در حاليكه امپرياليستها عليه مقاومت متحدانه مردم فلسطين ميجنگند. اين سياستي است كه ده ها سال است از جانب اسرائيل عليه نيروهاي انقلابي فلسطين اعمال ميشود. نيروهاي سازشكار الفتح با امپرياليستها مذاكره ميكنند و مردم و نيروهاي انقلابي مقاومت سازمان ميدهند و....″
دفاع آشكار و سمپاتي اين جريان به اصطلاح چپ از جريانات اسلامي كاملا واضح است. آنها مشكلشان رهايي مردم فلسطين از اين مصائبي که دولت اسرائيل و جريانات اسلامي به آنها تحميل کرده اند نيست. اين نوع احزاب خجولانه تحت عنوان ″نيروهاي انقلابي مقاومت در فلسطين″ از حماس و حزب الله دفاع ميكنند.
اس دبليو پي در انگليس در جريان جنگ لبنان رسما اعلام كرد ″همه ما حزب الله هستيم″ و با عكس حسن نصر الله به خيابان آمدند و عليه ″امپرياليسم″ تظاهرات سازمان دادند. در تظاهراتهاي اخير هم اين حزب همان موضع قبلي خود را تكرار كرده است. در كشورهاي غربي و كشورهاي اسلام زده سياست حاکم بر اين تظاهراتها تفاوت چنداني با هم نداشتند. در اكثريت قريب به اتفاق اين تظاهراتها دفاع از جريانات اسلامي و دفاع از جنگ قدرت اين جريانات در مقابل آمريكا و اسرائيل پرچم و خواست آنها بود. در دفاع از جريانات اسلامي تحت لواي اصطلاح طلايي ″جنگ مقاومت″ كه بعضي از جريانات چپ ايراني هم در جريان جنگ اسرائيل و حزب الله آنرا تكرار كردند، عملا به دنبالچه هاي اسلام سياسي تبديل شدند.
اگر چه اكثريت شركت كنندگان در اين تظاهراتها در كشورهاي غربي مردم صلح طلب و ضد جنگ بودند، اما رهبري و سياست حاكم بر آنها بطور واضحي از جانب جريانات اسلامي و ″چپ″ پرو اسلامي و ″ضد امپرياليست″ تعيين شده بود. شعار و خواست جمهوري اسلامي و ديگر جريانات ارتجاعي در خاور ميانه و كشورهاي عربي همان خواست و مطالبه اي بود كه در كشورهاي غربي بوسيله جريانات ″چپ″، ″ضد صهيونيست و ضد امپرياليست″ فرياد زده شد. چاوز ″سوسياليست″ و خامنه اي اسلاميست و جرياناتي از نوع م. ل. پ.د. آلمان و اس. دبليو پي انگليس و ديگر جريانات از اين نوع، يك شعار و يك مطالبه يكسان بلند كردند و جار كشيدند.
خامنه ای در پیامش این جنگ را "جنگ با کفار حربی" اعلام کرده و حسين شريعتمداري نماينده خامنه اي در كيهان و مدير مسئول اين روزنامه ادامه نتايج ″منطقي″ چنين سياستي را اين گونه بيان كرده است: ″ساکنان شهرک های صهیونیست نشین شهروند نیستند، تمامی آنها بدون استثناء جنایتکارانی هستند که به بهای آوارگی میلیون ها فلسطینی و قتل عام همه روزه آنان در سرزمین غصب شده فلسطین حضور دارند، بنابراین اعدام انقلابی آنها در هر نقطه ای از دنیا که تردد می کنند و یا پنهان شده اند، کمترین مجازات این آدمکشان خونریز است.″
در جريان اشغال سفارت آمريكا در ايران در اوايل قدرت گيري جمهوري اسلامي همين صف بنديها در ميان اپوزيسيون ايجاد شد و جريانات اپوزيسيون راست و ″چپ″ در كنار يكي از طرفين قرار گرفتند. اغلب جريانات چپ آنزمان در زير پرچم ″ضد امرياليستي″ خميني قرار گرفتند. امپريالیسم آمريكا را محكوم كردند و با سمپاتي و يا سکوت در مقابل جمهوري اسلامي از گروگانگيري كارمندان سفارت آمريكا حرف زدند و اطلاعيه صادر كردند. در آن زمان تنها استثنا اتحاد مبارزان كمونيست و تا حدودي كومله بود كه در مقابل اشغال سفارت، اهداف جمهوري اسلامي را تشريح کردند و به مردم هشدار دادند.
اكنون يك بار ديگر به دليل ابعاد فجايعي كه ارتش اسرائيل در غزه ببار آورده است، چپ اپوزيسيون جمهوري اسلامي ايران در قبال اين جنگ انگار يك بار ديگر به اصل خود بازگشته است. جريانات پرو اسلامي و ملي اسلامي از نوع سازمان اكثريت و حزب توده و ... هميشه در كنار جمهوري اسلامي و جريانات اسلامي بوده اند و اينجا مورد بحث ما نيستند. اما اطلاعيه هاي راه كارگر، كومله و ″حزب حكمتيست″ و ديگر جريانات خرد و ريز اين صف را نگاه كنيد، همگي به درست اسرائيل را به دليل جنايتش در اين جنگ محكوم كرده اند اما در مورد نقش حماس و جمهوري اسلامي و اسلام سياسي يا سكوت كرده اند و يا با اشاره اي كوتاه نوشته اند دليل اين جنگ وجود آنها و موشك پراني حماس نيست و اسرائيل بهانه گيري ميكند. در حاليكه واقعيت از بنياد متفاوت از آن چيزي است كه اينها نوشته اند. مشكل اين نيست كه اسرائيل بهانه گيري ميكند يا نميكند. مشكل از آنجا آغاز ميشود كه اين دو قطب تروريستي به ادامه اين جنگ براي برتري خود احتياج دارند.
جمهوري اسلامي خود را يك پاي اين جنگ ميداند و سران رژيم اسلامي اينرا آشكارا گفته اند. پيروزي و شكست حماس و ديگر جريانات اسلامي در اين جنگ مستقيما به جمهوري اسلامي و موقعيتش در رقابت با رقبايش تاثير دارد. همچنانكه شكست نخوردن حزب الله در لبنان در جنگ 33 روزه 2006 با اسرائيل باعث برتري كل اسلام سياسي و تحكيم موقعيت جمهوري اسلامي شد و جمهوري اسلامي آنرا پيروزي خود اعلام كرد. معادلات جنگ كنوني در نوار غزه هم از همان فاكتورها و از همان قوانين جنگ اسرائيل و حزب الله تبعيت ميكند.
نگاهي به موضعگيري جريانات "چپ" متد و سياست نادرست آنها را به وضوح نشان ميدهد.
حزب کمونيست ايران در اطلاعيه اي که در مورد اين جنگ صادر کرده است يک کلمه از نقش و جايگاه حماس و جريانات اسلامي در کشتار مردم و ادامه جنگ ننوشته است.
″دولت اسرائیل که همواره دنبال بهانه ای برای اعمال زور با هدف به تسلیم کشاندن مردم فلسطین است، با استفاده از فرصت پایان مهلت آتش بس، در یکی از جنایتکارانه ترین حملات خود نوار غزه را بخاک و خون کشید. مردم فلسطین که این چنین مورد تهاجم و سرکوب قرار میگیرند، گناهی ندارند جز اینکه خواهان کسب ابتدائی ترین حقوق خود هستند، خواهان پایان یافتن آوارگی و دربدری و حاکم شدن بر سرنوشت خود هستند″. حزب كمونيست ايران
راه كارگر که هميشه هواي جريانات ملي اسلامي را داشته است، در مورد حماس و ... در فلسطين سکوت کرده و چنين نوشته است:
″رژیم نژادپرست اسرائیل که جنایات خود را با قتل عام مردم روستای دیر یاسین 60 سال پیش آغاز کرد و تا امروز این عملکرد جنایتکارانه را ادامه داده نمی توانست بدون حمایت های مالی ، سیاسی ، نظامی و تبلیغاتی امپریالیست ها به حیات خود ادامه دهد . اسرائیل پایگاه نظامی امپریالیسم در منطقه خاورمیانه است .بشریت مترقی می بایست مبارزه ضد امپریالیستی را با مبارزه علیه نژادپرستی پیوند بزند و...″ راه كارگر
مظفر محمدي يكي از اعضاي رهبري "حزب حكمتيست" در خصوص اين جنگ چنين ميگويد: ″جنگ دولت اسراييل عليه مردم غزه جنگي يك طرفه است. در اين جنگ كل بورژوازي و قوم پرستي و نژاد پرستي در ابعاد جهاني عليه يك ميليون و نيم انسان در گوشه كوچكي از اين كره خاكي همدست شده اند. دولت جنايتكار اسراييل جواب پرتاب سنگ توسط كودكان و نوجوانان فلسطيني را با گلوله هاي توپ و بمب ميدهد. دولت امريكا از اين جنايت حمايت كرده است. اتحاديه اروپا، سازمان ملل و دولتهاي عربي با ديپلماسي رياكارانه بورژوايي شان نظاره گر اين جنايت اند.″ اين سياست تکرار همان سياست دفاع از حزب الله است که در سال 2006 اعلام کردند.
رهبري "حزب حكمتيست" در اطلاعيه خود اين چنين نوشته است: ″بشریت آزادیخواه قبل از هر چیز باید به روشنی بداند و اعلام کند که این موشک پرانی جریانات اسلامی تا مغز استخوان ارتجاعی و جانی "حماس" و "جهاد" نیست که چنین کشتار جمعی سهمگینی توسط اسرائیل را ایجاب کرده است. .... حزب حکمتیست یورش جنگی وحشیانه اسرائیل به غزه را شدیدا محکوم میکند و افکار عمومی آزادیخواه جهان را خطاب قرار میدهد که با تمام توان اسرائیل و حامیانش را زیر فشار بگذارند که بیدرنگ به این جنگ و به محاصره اقتصادی و نظامی مردم غزه پایان دهند. حمایت همه جانبه سیاسی و انسانی از مردم فلسطین وظیفه هر نیروی آزادیخواه در سراسر جهان است. از اطلاعيه حزب حكمتيست
اينها رسما نوشته اند جنگ يک طرف دارد. حماس و جهاد و...نقشي در اين جنگ ندارد. پرتاب موشکهاي حماس هم به "پرتاب سنگ توسط كودكان و نوجوانان" تعبير شده است!
اطلاعیه حزب حکمتیست به این اکتفا کرده است که جریانات اسلامی را ارتجاعی بنامد اما در مورد جنگ طلبی همین جریانات تا مغز استخوان ارتجاعی و سیاست و استراتژی جنگ افروزانه آنها، که جمهوری اسلامی نقش محوری در آن دارد، کاملا سکوت کرده است. اينها متوجه اين واقعيت نيستند و يا نميخواهند اين واقعيت را بپذيرند که با قدرت گيري حماس قيام بر حق مردم که با پرتاب سنگ توسط كودكان و نوجوانان آغاز شده بود، بوسيله حماس پايان داده شد و موشک پراني جريانات تروريست جاي آنرا گرفت.
اشکال اين موضعگيريها فقط اين نيست که در مورد نقش مخرب حماس و جريانات اسلامي سکوت ميکنند. اشکال آنجا است که نپرداختن به جريانات اسلامي از نوع حماس عليه مردم فلسطين ناچارشان ميکند که در مورد نقش مخرب جمهوري اسلامي در فلسطين هم سکوت کنند. همين سکوت کردن عملا آنها را درقبال جمهوري اسلامي خلع سلاح ميکند؛ دولتي که باني صنعت تروريسم است و در تبلغات خود حول اين جنگ رسما از تلويزيونش فراخوان به عمليات انتحاري ميدهد، معلوم نيست اين جريانات بر اساس کدام منفعت در مقابل آن سکوت کرده اند.
اين احزاب در مقابل جمهوري اسلامي و نقش تعيين کننده اي که در جنگ دو قطب تروريستي، که خود يک قطب آنرا تشکيل ميدهد، ایفا میکند، چشم خود را میبندند. ظاهرا غلظت "ضد امپرياليست" بودن و "ضد صهيونيست" بودن اين جريانات به حدي رسيده است که نمیتوانند نقش مخرب جمهوري اسلامي و حزب الله و حماس را ببینند. بجز سازمان چريکهاي اقليت که دو طرف جنگ را ديده و محکوم کرده است، ديگر جريانات خرد و ريز منسوب به "چپ" اپوزيسيون جمهوري اسلامي مواضعي شبيه به جريانات فوق و يا افراطي تر در دفاع از حماس اتخاذ کرده اند. با تصويري که راه کارگر و حزب کمونيست ايران و "حزب حکمتيست" از نيروهاي درگير در جنگ داده اند، حسن نصرالله و خالد مشعل و رهبران جمهوري اسلامي بايد به خود ببالند که اين چنين بي گناه قلمداد شده اند!؟
اما گوشه اي از واقعيت اين جنگ و نقش حماس را رابرت فيسک، روزنامه نگار معروف انگلیسی، اين چنين بيان ميکند: " رهبران دروغ می گویند، غیرنظامیان می میرند و درسهای تاریخ نادیده انگاشته می شوند .... نياز آنان به شهداي مسلمان همانقدر حياتي است که اسرائيل به کشتن آنان محتاج است. درسي که اسرائيل فکر مي کند آموزش است – زانوبزنيد وگرنه ما شما را خُرد خواهيم کرد – درسي نيست که حماس مي آموزد. حماس به خشونت نيازمند است تا بر ستم بر فلسطينيان تأکيد ورزد – براي تأمين آن به اسرائيل نيازمند است. پرتاب چند راکت به اسرائيل، وي را بر سر لطف مي آورد."
حد اقل انتظار اين بود که جريانات "چپ" اپوزيسيون جمهوري اسلامي هم در همين حد واقعيات را بيان ميکردند. اما عينک "ضد امرياليستي" فعلا امکان ديدن جريانات ارتجاعي و ضد جامعه اي از نوع حماس و حزب الله و جمهوري اسلامي را از آنها سلب کرده است.
برگرفته از سايت «روزنه»:
http://www.rowzane.com/m-e2009/e-m01/9-asangaran.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |