پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
در دفاع از برنامه محوری
عبدالله مومنی
با آغاز مباحث در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم، "بحث چه کسی باید برای انتخابات کاندیدا شود؟" به کانون مجادلات سیاسی ایران تبدیل شد.
جناح
ها و گروه های سیاسی هم در درون و هم در بیرون تشکیلات خود در مورد کاندیداهای
احتمالی و این که مناسبترین فرد، برای احراز این مقام "چه کسی است؟" شاهد مباحث
گرم و دامنهداری بودهاند، البته در جامعهای که به علل و دلایل مختلف احزاب
نیرومند و واقعی وجود خارجی ندارند و مناسبات سیاسی آن حتی در جناح مدعی اصلاح
طلبی، پیشامدرن است، این مسئله ی چندان عجیبی نیست که انتخابات تا این حد «فرد
محور» باشد، در چنین جامعهای افراد و خصوصیات اخلاقی و مدیریتی شان جای برنامه را
میگیرند، به عبارت دیگر «افراد» به برنامهی احزاب تبدیل میشوند! به این ترتیب
است که به جای استفاده از امکان و ظرفیت های انتخاباتی، کلیهی مباحث انتخاباتی در
درجهی اول مصروف «آمدن» یا «نیامدن» افراد و «احتمال» آمدن و یا نیامدن دیگران...
میشود و حتی تلاش برای آمدن و نیامدن «افراد» به برنامهی احزاب بدل می شود. مثلاً
بخشی از اصلاح طلبان به جد کوشیدند که آقای خاتمی بیاید و عدهای اینجا و آنجا
تمام هم و غمشان بر این قرار گرفت که خاتمی نیاید و یا مخالفتها و دعواهای خصلتی
گروهی بر سر کاندیداتوری آقای کروبی و درخواستها و اصرارهای جریانی دیگر مبنی بر
حضور کروبی، همه حاکی از نگرش فردمحوری و تقلیل و فرو کاستن سیاست،انتخابات و
برنامه به سطح منازعات جریانی و فردی است و در این میان آنچه صحبتی از آن به میان
آورده نشد و نمی شود «برنامه» است، البته افرادی که به هر شکلی با آمدن یا نیامدن
افراد دفاع میکنند، موافقت یا مخالفت شان با آن فرد خاص را بر تحلیلی از اوضاع حال
و آیندهی کشور و مقتضیات ساختار حقیقی و حقوقی قدرت مبتنی میکنند، تحلیل هایی که
بر مبانی مختلف و از نظرگاه های متعدد شکل گرفتهاند و لاجرم به نتایج متفاوت
میرسند و البته گاه از آن رو که تحلیل ها چیزی بیشتر از پوشاندن جامهای فاخرتر به
«توجیهات» نیستند. کوشیده میشود تا جامهی دوخته شده به هر بهاء بر تن واقعیت شود،
حتی اگر این بهاء نادیده گرفتن بخش بزرگی از پیکرهی واقعیات سیاسی، اجتماعی و
اقتصادی باشد. تحلیل ها البته حتی اگر واقع بینانه باشند به هیچ وجه نمیتوانند
جای «برنامه» را بگیرند چرا که همواره از خاصیت ابهام و تفسیربرداری گستردهای
بهرهمندند. به عنوان مثال ممکن است دو گروه سیاسی با تحلیل مشترک از وضع و ساختار
موجود نتوانند در مورد یک کاندیدای مشخص به توافق برسند و برمبنای تفسیری که از
تحلیل مورد نظر دارند هر کدام فرد متفاوتی را به عنوان مصداق مفهوم موردنظر خود
معرفی کنند، در واقع برخی از اختلافات بین بخشهایی از اصلاح طلبان و تحولخواهان بر
سر معرفی کاندیدای مطلوب ناشی از همین واقعیت بود، اگرچه ممکن است گفته شود برنامه
نیز اینچنین خصوصیت ابهام آفرینی و تفسیربرداری را داراست، در پاسخ باید گفت هر
متنی تا حدودی دارای چنین خصوصیتی هست ولی مسلماً یک برنامه صریح و مشخص خیلی کمتر
از یک تحلیل کلان که بر مبنای برخی اصطلاحات مناقشه برانگیز و مبهم ارائه می شود با
سوءتعبیر و سوءتفاهم یا اختلاف تفسیر مواجه میشود. به همین دلیل یک برنامهی مشترک
بهتر می تواند اساس یک ائتلاف گستردهی سیاسی باشد تا یک تحلیل مشترک یا یک فرد خاص
بر اساس آن تحلیل. برنامه این خصوصیت را دارد که بتواند طیف گستردهای از نیروها را
با تحلیلها و خاستگاههای متفاوت و متنوع موتلف کند. از این رو هدف این نوشتار ورود
به بحث انتخابات از موضع برنامه محوری است، در واقع سوال اصلی این است که منظور از
برنامه محوری چیست؟ و چگونه برنامهای میتواند این خاصیت را داشته باشد که ائتلاف
گستردهای از نیروها را حول خویش گرد آورد، ائتلافی که پیروزی در انتخابات و مهمتر
از آن غلبه بر موانع پیش روی اصلاحات بدون آن میسر نخواهد بود.
در واقع نفس پیروزی در انتخابات بدون اتخاذ استراتژی و برنامهی مشخص برای غلبه بر
موانع اصلاحات ره به جایی نخواهد برد. در این چارچوب هر برنامهای که از سوی یک
کاندیدای اصلاح طلب ارائه می شود باید متشکل از دو جزء باشد؛
الف) برنامه برای گذار
ب) برنامه برای اداره ی کشور
به
عبارت دقیقتر برنامه برای گذار و برنامه برای ادارهی کشور دو جزء غیرقابل انفکاک
هر برنامهی اصلاح طلبانه هستند، چرا که انجام اصلاحات واقعی در ادارهی کشور
مستلزم رفع و غلبه بر موانع پیش روی اصلاحات است و بسیاری از طرحهای اصلاح طلبانهی
اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به دلیل همین اصطکاک با موانع است که عقیم میماند یا به
نتیجه نمی رسد. در واقع جریانی که از وضع و مناسبات موجود سود میبرد با استفاده از
اهرمهای قدرتی که در اختیار دارد با تمام توان در جهت ناکام کردن هرگونه خواست
معطوف به تغییر و مقابله جویی با هر گونه روند اصلاحی (اجتماعی، اقتصادی و سیاسی)
خواهد کوشید، چنانکه در سالهای بین دوم خرداد
۷۶
تا سوم تیرماه ٨۴
شاهد این واقعیت بودهایم و در خوانش تجربه اصلاحات ٨ ساله جدای از ضعف ها و خطاهای
اصلاح طلبان سرسختی ها و کارشکنی های جریان مخالف اصلاح و ممانعت عملی شان در برابر
پروژه اصلاحی قابل کتمان نیست. از این رو هر طرح و برنامه اصلاح طلبانه نمیتواند
نسبت به این واقعیت که ناشی از ساختار حقیقی و حقوقی قدرت و موازنه ی قوا در سپهر
سیاسی ایران است بیتوجه باشد، از این جاست که بحث و "برنامه برای گذاربه دمکراسی"
پیوندی ناگسستنی با «برنامه برای ادارهی کشور» پیدا میکند.
الف) برنامه برای گذار
دموکراتیزه کردن مدیریت کشور و نهادینه کردن مکانیسمهایی برای جلب و جذب نخبگان در
نظام مدیریتی و ادارهی امور کشور، منشأ ثبات و از لوازم توسعهی سیاسی و اقتصادی
است، از یک سو بدون وجود نخبگان دموکرات و توسعه گرا، نوسازی اقتصادی و سیاسی کشور
راه به جایی نمی برد و از سوی دیگر در فقدان زمینههای لازم حقیقی و حقوقی برای
جذب، مشارکت و چرخش نخبگان، ثبات و وفاق لازم برای ادارهی کشور تحقق نمییابد. از
این رو بحث از دموکراتیزاسیون و توسعهی سیاسی صرفاً یک تفنن آکادمیک یا دستاویزی
سبک سرانه نیست بلکه برخاسته از عینیات جامعه ی ایران و الزامات توسعه است، در این
مجال کوتاه فرصت شکافتن همه موانع پیش روی توسعه سیاسی، مشارکت و چرخش نخبگان در
دست نیست، با این حال شاید این واقعیت که وضع موجود «نخبه گریزی» است و نخبگان
مدیریتی، اقتصادی و سیاسی کشور را یا منزوی میکند یا فراری میدهد و یا حذف میکند
لااقل برای نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه محرز باشد. پس بدون شک تغییر چنین «وضعی»
بخش لاینفک و جدایی ناپذیر هر برنامه اصلاح طلبانه و توسعهگرا ست، در واقع منظور
از برنامه برای «گذار» عبور و گذار از وضع موجود به سوی مناسباتی است که از طرق
نهادین مشارکت نخبگان در اداره ی کشور محقق شود و چنین شرایطی مستلزم تحقق حداقل
غیرقابل برگشتی از روند دموکراسی و مشارکت مردم در اداره کشوراست که بتواند تضمین
کنندهی مشارکت نخبگان باشد، بدون شک وقتی نخبگان احساس کنند کاندیدای اصلاح طلبان
طرح مشخصی برای رفع موانع مشارکت آنان در اداره کشور دارد با انگیزه و جدیتی در خور
به پشتیبانی از وی بر خواهند خواست، با این حال میدانیم که تحقق همین «حداقلی از
دموکراسی» به معنای گسترش مشارکت و رقابت در عرصه ی سیاسی هم که متضمن انتخابات
آزاد و آزادی احزاب و مطبوعات در کشور می باشد نیز با مقاومتها و موانع جدی مواجه
است؛ موانع و مقاومتهایی که یأس و دلسردی بسیاری از نخبگان را در پی داشته است.
از این رو منظور از برنامه برای گذار، ارائهی برنامهای جهت رویارویی و غلبه بر
این مقاومتها، موانع و زمینه های گریز از مشارکت است، به نظر میرسد فقدان چنین
برنامهای پاشنهی آشیل اصلاحات در ایران بوده و هست.
ب) برنامه برای اداره ی کشور
در
پیوند با بحث فوق ارائهی برنامه مشخصی در جهت ادارهی کشور نیز ناگزیر و مهم
مینماید، منتهای مراتب باید در نظر داشت که مهم تر از نفس برنامه، توانایی اجرا و
تحقق آن است و نباید فراموش کرد که همان مسائل، افراد و گروههایی که مانع روند و
مناسبات توسعه محور و دموکراتیک در ساختار سیاسی هستند مانع اجرای هرگونه برنامهی
جدی اصلاح طلبانه که متضمن تغییر در وضع اقتصادی و اجتماعی کشور باشد نیز می شوند
چرا که وضع اقتصادی و سیاسی موجود نیازمند بهرهمندی آنها از رانتهای مختلفی است که
حضور در قدرت برای آنان به بار میآورد.
تعهد روشن
کاندیدای اصلاح طلبان بعد از ارائه برنامهی مشخصی با دو جزء پیش گفته (برنامه برای گذار و برنامه برای اداره ی کشور) باید تعهد روشنی برای اجرای و عملی ساختن چنین برنامهای بسپارد و در صورت عدم تحقق این برنامه، خود را در قبال نیروهای حامیاش پاسخگو بداند، در واقع این تعهد روشن و صریح به برنامهی ارائه شده ضامن اعتماد نیروها به کاندیدای اصلاح طلب خواهد بود و در صورت عدول و عقب نشینی کاندیدای موردنظر از برنامهی ارائه شده وی با بازخواست "معیار محور" از سوی نیروهای سیاسی و اجتماعی حامیاش مواجه خواهد شد.
اگر چه این برنامه حداقلی و مبتنی بر خواسته های اولویت دار جامعه باشد اما انتظار مقاومت حداکثری از سوی کاندیداها در جهت اجرایی نمودن چنین برنامه ای، خواسته ای زیاده خواهانه و متوقعانه نیست و در چنین شرایطی است که امکان ارزیابی، سنجش واقع بینانه و داوری منصفانه برای شهروندان پیگیر و ناظران آگاه میسر است.
غرض از بیان مطالب پیش گفته ورود به جزئیات یک برنامه نبود و بدون شک ارائه ی برنامه ای با اجزای پیش گفته مستلزم رایزنی گسترده با کارشناسان و گفتگوی جدی بین نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه است، گفتگویی که به رغم ضرورت تاکنون از آن اجتناب شده است و بحث ارائه شده در نوشتار حتی فارغ از این بوده است که «کاندیدای اصلاح طلب مورد نظر چه کسی است؟» با این حال بدون اینکه قصد بیان جزئیات چنین برنامه ای را داشته باشیم طرح سه نکته ی قابل تامل را ضروری میدانم:
۱- برنامه ی واقعی نمیتواند مبهم و کلی باشد، برنامه باید به ما بگوید که قرار است از نقطه ای که در آن قرار داریم دقیقاً به کجا برسیم یعنی اگر مختصات ما در بردار، نقطهی x است، برنامه به ما خواهد گفت که نقطه y (مقصد) کجا خواهد بود، از این رو برنامه باید روشن، صریح و به دور از کلی گویی باشد و البته تعهد به چنین برنامهای هم باید به نحوی روشن و صریح ابراز شود.
۲- برنامهای که می خواهد محور یک ائتلاف گسترده قرار گیرد نمیتواند حداکثری باشد. از این رو اگر گروهها قائل به سیاست ائتلاف براساس گفتگو هستند می بایست خواستهای حداکثری خود را کنار بگذارند.
٣- ارائه برنامه برای گذار نه تنها مشکلترین جزء یک برنامه اصلاح طلبانه در شرایط کنونی است بلکه مهمترین آن هم هست، ضمن اینکه وجود برنامهای برای گذار دغدغه تحولخواهان را تامین خواهد کرد که منظور «کاندیدای اصلاح طلب» از اصلاحات، تنها تغییر سطحی برخی رویه ها، اشخاص و جابه جایی برخی مقامات دولتی نیست و در فقدان «برنامه برای گذار» و عدم شکل گیری فضای واقعی گفتگو در مورد آن و ایجاد فضای بیاعتمادی و بیانگیزگی، موفقیت را دشوار خواهد کرد. به یاد داشته باشیم که تاکنون فرصتهای بسیاری از دست رفته است، شاید این آخرین فرصت باشد و تقصیر یا قصورمان در سامان دادن به گفتگویی واقعی میان طیف های مختلف هوادار اصلاحات بر اساس معیارها و برنامه های مدون، هزینه های دشوار و گزافی را برای جامعه در پی خواهد داشت.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=19756
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |