بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

فروردين   1388 ـ آوريل  2009 

 

لویاتان در قفس


متین غفاریان

 

می گویند لیبرالیسم در دیار ما سنت غریبی است. می‌گویند اینگونه‌ایم (یا به خود تلقین می‌كنیم اینگونه‌ایم) كه هواخواه اشراق‌ایم و در هر امری باطنش را جست‌وجو می‌كنیم. همین «روحیه» باطنی‌گری‌مان به زعم بسیاری سبب شده است در فلسفه‌های غربی، اشراقی‌ترین و رازآمیزترین فلسفه‌ها را سراغ بگیریم و در پی وجود هایدگر به سوی انسان نیچه روان شویم. می‌گویند غربت لیبرالیسم از همین «روحیه» است؛ كه بیشتر به دنبال غربت غرب و آنچه خود داشت می‌شویم تا آنكه ساده و راحت از حكومت قانون و حق فرد سخن بگوییم. می‌گویند ریشه‌ها و بنیان‌های آزادیخواهی در ایران شكل نگرفته است، می‌گویند نوسازی در ایران سابقه و صبغه دولتی داشته و دارد و عصارهء تجربهء معاصر ما «انقلاب محافظه‌كارانه» است و نه «انقلاب بورژوا- دموكراتیك».
می‌گویند و بسیار می‌گویند و درست می‌گویند و همین صحت گفتارشان است كه به گزاره زیرتیتر این نوشتار اعتبار می‌بخشد. به راستی لیبرالیسم در ایران سنتی سخت جان است كه از تمامی این موانع گذر كرده و مانده است. قبل از آنكه این ادعا را بشكافم یادآوری می‌كنم كه قرار ما در این نوشتار آن است كه نیمه پر لیوان را ببینیم (كه نیمه دیگر را به اندازه كافی دیده‌ایم).
برخلاف آنچه تصور می‌كنند، لیبرالیسم یا دست‌كم تأمل و گفت‌وگو دربارهء آن مولود سوم تیر است نه دوم خرداد. برای نسل‌ها كه حیات سیاسی‌شان از دوم خرداد آغاز می‌شود، سوم تیر نقطه عطفی بزرگ بود. نقطه عطفی كه حیات و هویت سیاسی‌مان را به قبل و بعد از خود تقسیم می‌كند. با پیروزی محمود احمدی‌نژاد بود كه نیمه تاریك دولت آشكار شد. تا قبل از آن دولت نهادی خیر بود كه با به دست گرفتن فرمان آن می‌شد پروژه‌های بزرگ اصلاح‌طلبانه را به پیش برد. دولت ابزار اصلاح جامعه بود. خارج از آن كاری نمی‌شد كرد. دولت همه چیز بود. معنای كنایی شعار سیدمحمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد، دفاع از جامعه مدنی، آن بود كه تقویت حوزه مستقل از دولت- تعریف كلاسیك از جامعه مدنی- هم تنها از قبل سیطره داشتن بر دولت میسر است.

با زوال دولت خاتمی تصور دیگری از دولت هم رایج شد. دولت (government) بخشی از حاكمیت (state) است كه بدون همیاری آنان و با سنگ‌اندازی‌شان تنها مسوول تداركات حاكمیت است. ظهور پدیده احمدی‌نژاد اما هر آنچه دولت در توان داشت را بالقوه كرد (دولتی كه گمان می‌رفت در مشت مجلس و سایر نهادهای حاكمیت است چنان پیش رفت كه تصمیماتش بیش از تمام دولت‌های عصر جدید ایران بر زندگی روزمره مردمان این دیار اثر گذاشت. اینگونه بود كه احمدی‌نژاد دولت را به مسئله‌ای در ذهن ما بدل كرد. بخشی از اصلاح‌طلبان دست به كار شدند تا به مداقه در مفهوم دولت بپردازند و در این راه محافظه ‌كاران را هم متاثر كردند. اول منزل، ویژه‌نامه روزنامه شرق درباره دولت مدرن بود. از پس آن فصلنامه گفت‌وگو هم شماره‌ای را به حكومت‌مندی و شماره‌ای دیگر را انحصارا به دولت نهم اختصاص داد. ماهنامه خردنامه هم شماره‌ای درباره دولت در ایران منتشر كرد و حتی دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه تهران هم سمیناری درباره دولت مدرن ترتیب دادند. حال دولت به نهادی پلید بدل شده بود كه می‌خواستیم عصا و شمشیر از دستش بگیریم. اگر هابز دولت را لویاتان (هیولای افسانه‌ای) می‌دانست كه می‌تواند به وضعیت انسان گرگ انسان خاتمه دهد، برای ما دولت لویاتانی بود كه باید به نفع جامعه و حقوق فردی در قفس می‌شد.

لیبرالیسم ایدئولوژی محدود كردن دولت بود. سرّ روی آوردن و بازخوانی كردن فلسفه سیاسی لیبرال در سال‌های پس از 3 تیر 1384 این است.  ه

در تاریخ روشنفكری ایران، اندیشیدن به دولت و تامل در ارزش‌های لیبرال دو همزاد بوده‌اند. از میان روشنفكران عصر قاجار، میرزاملكم‌خان در نقد نظام سیاسی و اجتماعی، درد را بی‌قانونی و علاج را حكومت قانون دانست. میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله هم به تبعیت از او یك كلمه دفاع كرد: قانون. ملكم‌خان به عنوان مشهورترین و تاثیرگذارترین روشنفكر عصر پیشامشروطه به نقد خودكامگی دولت نشست و در بند قانون كردن آن را پیشنهاد نمود: «ما نمی‌گوییم قانون پاریس یا قانون روس یا قانون هند را می‌خواهیم. اصول قوانین خوب همه جا یكی است و اصول بهترین قوانین همان است كه شریعت خدا به ما یاد می‌دهد. اما از عدم اجرای این اصول به حدی ضرر و ستم دیده‌ایم و الان به طوری محتاج و تشنه قانون هستیم كه راضی شده‌ایم به هر قانون اگرچه قانون تركمن باشد. زیرا كه پست‌تر قوانین بهتر از بی‌قانونی است» (قانون، شماره 1 به نقل از قاضی‌مرادی). ملكم‌خان چه آن زمان كه با قاجارها بود و چه آن وقت كه بر آنان بود نگاه به دولت داشت، به همین خاطر مشروط كردن قدرت دولت به قانون عنصر محوری اندیشه سیاسی او شد. اما با برپایی انقلاب مشروطه و ناخرسندی‌های پس از آن معلوم شد نظام ایلیاتی قاجار تنها چسبی بوده است برای نگه داشت نظام اجتماعی چهل‌تكه ایرانی. به همین سبب دوباره دولت و دفاع از آن به دستور كار اول روشنفكران ایرانی بدل شد. سرآمد و نماد این عصر روشنفكری مجلاتی چون كاوه، فرنگستان و... بودند كه در دفاع از دولت مقتدر داد سخن دادند. آنان اما چنان واله و شیدای ایده دولت بودند كه تیزبینی حداقل سلف صالح‌شان- ملكم‌‌خان- را در نقد دولت و دفاع از مشروط شدن قدرت از دست دادند.
با ظهور رضاخان كه همزمان دولت مدرن ایرانی را پایه گذاشت و خط حائلی میان دولت و ملت كشید، سنخ جدیدی از روشنفكری پدید آمد كه ترجیح می‌داد به جای تامل در سازوكار «دولت» از «توده» یا «خلق» بگوید (و در راه آن مجاهده كند یا فدا شود)، به جای آنكه به «قدرت» بیندیشد به «رهایی» فكر كند و «برابری» را بر بالای «آزادی» بنشاند. تصور آنان از دولت - به‌رغم زبان مغلق‌شان- بسیار ساده‌لوحانه بود. در نظرشان دولت الزما نهاد خوب یا بدی نبود. در واقع گروگانی بود در دست كارگزارانی بدسیرت كه می‌بایست طی یك اقدام انقلابی آزاد و سبب‌ساز دگرگونی انقلابی و پیشرو شود. ماركسیسم روسی چسبی بود كه تمام این اجزا را در نسخه‌هایی ساده به هم می‌پیچاند. به علاوه در فضای جنگ سرد، آن زمان كه تصور می‌رفت دو ایدئولوژی ماركسیسم و لیبرالیسم (نام مستعار سرمایه‌داری) در دو قطب شرق و غرب متعین شده‌اند، بدیهی بود كه در برابر دولت خودكامه متحد بلوك غرب، روشنفكران رو به قبله شرقی برگردانند. اینگونه بود كه لیبرالیسم نه سنتی فكری كه دشنامی بود برای سازشكاران، خبرچینان و همدستان نظام حاكم.
تاریخ بعد از انقلاب را می‌توان تاریخ فربهی لیبرالیسم نامید. سه دهه لازم بود تا لیبرالیسم از دشنامی مستقیم به جبهه ملی و نهضت آزادی به نامی دلپذیر بدل شود به‌گونه‌ای كه احزاب درون نظام با متصف كردن آن با صفت اسلامی خود را لیبرال دموكرات‌های مسلمان بخوانند.
در دهه اول انقلاب لیبرالیسم (و دقیق‌تر اگر بگوییم كلمه «لیبرال‌ها») در معنای منظومه‌ای از ارزش‌ها و ایده‌ها به كار نمی‌رفت. بلكه واژه‌ای بود كه به گروه‌های سیاسی مشخصی اشاره داشت. گروه‌های چپ‌گرای اسلامی كه خود را «خط امامی» می‌‌خواندند، مخالفان خود از جمله مهدی بازرگان و یارانش را به سبب عملكردشان لیبرال می‌خواندند. در اصل نیروهای اسلامی در سیر مبارزه‌شان مرزبندی كمتری با لیبرال‌ها در مقایسه با چپ‌گرایان داشتند. كسانی چون شهیدبهشتی خود مشربی - و نه الزاما اندیشه‌ای - لیبرال داشتند و در خطابه‌های قبل از انقلاب خود از آزادی‌های فردی و حكومت انتخابی دفاع می‌كردند اما در فضای پس از انقلاب كه عناصر و پایه‌های گفتمان را چپ‌گرایان می‌ساختند اسلام‌گرایان از در رقابت وارد شدند و در این میان میانه‌روها قربانی شدند. موج ‌سواری اقتضایی دیگر داشت. اینگونه بود كه مهدی بازرگان كه قربانی بزرگ رقابت چپ‌گرایان و اسلام‌گرایان شده بود در مقام لیبرال اعظم نشانده شد. این مقام در فضای پس از دوم‌‌خرداد هم برای او ماند. گرچه او مشربی معتدل و اصلاح‌طلبانه داشت اما كسی در این سال‌ها به یاد نیاورد تمام صنایع و بازرگانی و اراضی شهری در زمان نخست‌وزیری او ملی شد.
دهه دوم انقلاب، با تغییر فضای داخلی و خارجی همراه شد. مدتی پس از درگذشت بنیانگذار انقلاب - به عنوان مهم‌ترین حامی چپ اسلامی- بلوك شرقی هم فروپاشید و به این ترتیب به فاصله كوتاهی چپ اسلامی و غیراسلامی متكای خود را از دست دادند. دولت گردش واضحی به راست داشت و مجلات روشنفكری در حال تجربه فضای جدیدی بودند. به نظر می‌رسید حركت آرام به سوی لیبرالیزاسیون آغاز شده اما مدتی نگذشته بود كه لیبرالیسم اسباب بازی تازه‌ای شد در جدال میان راست جدید و چپ افراطی. اینجا هم لیبرال در معنای سازشكار به كار می‌رفت و تمامی كسانی را در برمی‌گرفت كه یا از حاكمیت اخراج شده بودند یا حضورشان در حاكمیت برتافته نمی‌شد. سرآمد دشنام‌گویان هفته‌نامه - و بعدا ماهنامه- ی «صبح» بود كه در هیچ شماره‌اش نقد بر سروش یا تكنوكرات‌های دولت هاشمی را فراموش نمی‌كرد. برای گردانندگان صبح، لیبرالیسم و تكنوكراسی جلوه‌ای از اومانیسم و فراموشی خدا و گردن سپردن به ولایت تكنیك بود. نقد آنان بسیار متاثر از ترجمه‌های هایدگر در ایران بود. در آن سوی میدان چپ همچنان به عهد و هویت خود وفادار بود. شاید از همین‌رو بود كه گردانندگان «عصر ما»، اصحاب «صبح» را در قیاس با خود (چپ سنتی)، چپ جدید می‌‌خواندند (و چه زود از آن كار پشیمان شدند).
اما در این میان نسلی جدید در حال ظهور بود كه بدون نام لیبرالیسم و حتی رد آن راه لیبرال شدن را طی می‌كرد. انتشار مقالات چهارگانه قبض و بسط توسط عبدالكریم سروش سرآغاز سلسله‌ای از تحولات فكری بود كه در راه خود به دفاع از یكایك ارزش‌های لیبرالی - قدرت محدود، تكثر، رواداری و دموكراسی- منجر شد. بخشی از چپ‌های جوان كه در آن زمان در مركز تحقیقات استراتژیك ریاست ‌جمهوری مشغول كار بودند بسیار از این ایده‌ها تاثیر گرفتند. جز سروش آنان از ایده حكومت قانون همایون كاتوزیان هم بسیار الهام گرفتند. اما تا دوم‌ خرداد فرا برسد اینان هنوز به هویت چپ و خط امامی خود تاكید می‌كردند. آنان لیبرال‌هایی بودند كه لیبرالیسم را پس می‌‌زدند.
برای آن بخش از تكنوكرات‌های نظام كه بعدها نام كارگزاران بر خود نهادند، لیبرالیسم نه یك ایدئولوژی كه در حكم حكمت عملی بود. آزادسازی اقتصادی كه تنش‌زدایی ناكام با غرب هم گاهی چاشنی آن می‌شد برای ایشان اموری ضروری بود. هنوز زمان بسیاری می‌بایست سپری می‌شد تا آنان خود را لیبرال دموكرات‌های مسلمان بخوانند. اگر برای تكنوكرات‌ها، لیبرالیسم تنها در وجه اقتصادی معنا می‌شد برای نسل جدید چپ كه بعدها در حزب مشاركت خانه كردند، ‌لیبرالیسم در همه عرصه‌ها پذیرفتنی بود جز اقتصاد.
گرچه پیروزی سیدمحمد خاتمی در بعد جهانی به معنای پیروزی لیبرال‌ها و میانه‌رو‌ها معنی شد اما كسی به جزئیاتی از این دست توجه نمی‌كرد كه چپ‌گرایان وزارت كلیدی اقتصاد و دارایی در دست گرفته‌اند و حسین نمازی، وزیر دولت اولترا چپ‌‌گرای موسوی را بر صدر آن نشانده‌اند. اما گذر زمان هر آنچه سخت و استوار است را دود می‌كند و به هوا می‌فرستد. حاصل دولت خاتمی در عرصه اقتصاد برنامه چهارم توسعه بود. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
تاریخ جمهوری اسلامی، تاریخ فربهی لیبرالیسم است، گرچه در این راه بسیار به بیراهه رفته است. بازرگان كه به دشنام لیبرال بودن بدرقه شد در ایام بازنشستگی سیاسی آداب منتقد مصلح بودن را كامل به جای آورد. دعوای او، دعوا بر سر سیاست‌ها بود وگرنه هیچگاه در مفهوم دولت مداقه نكرد. اولویت او نقد اقتدار دینی بود (كه حاصلش در وصیتنامه فكری‌اش «آخرت و خدا: هدف بعثت انبیا» منعكس شده است) نه اقتدار دولتی.برای عبدالكریم سروش نیز لیبرالیسم منظومه‌ای موفق بود كه می‌بایست از گذرگاه‌های آن با احتیاط عبور كرد. در اندیشه سیاسی او جز اشاراتی كه به لیبرالیسم سیاسی كارل پوپر داشت، دغدغه نسبت دین و حكومت را داشت تا منطق درونی دولت. برای اصلاح‌طلبان نیز لیبرالیسم حكمت عملی و ضرورت حكومت بود اما آنان نیز بنا به همان ضرورت‌ها مواظب بودند به ارتداد لیبرالی متهم نشوند. تنها در عصر احمدی‌نژاد است كه لیبرالیسم در معنای حكومت قانون و مشروطه كردن دولت جلوه‌گر می‌شود. در زمانه اوست كه لیبرالیسم از روش دولت‌داری به ایدئولوژی نقد دولت بدل می‌شود. اینگونه است كه لیبرالیسم احیای دوباره‌اش را مدیون اهریمن همیشگی‌اش می‌شود: دولت.

 

http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?43586

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630