همه رفتند از این خانه
ماندانا چترچی
این روزها فقط خداحافظی می کنیم. یارانمان را بدرقه می کنیم و در انتظار خبر پذیرش بعدی می نشینیم. بدرقه دانشجویان پذیرفته شده در دانشگاه های خارج از کشور این سال ها به امری عادی تبدیل شده. آنهم نه مالزی و هند و اکراین، بلکه آمریکا و کانادا و انگلیس. نه دانشگاه هایی که صرفاً با چند صفحه فرم و پول واریز شده پذیرش می دهند بلکه دانشگاه هایی که به بهترین معدل ها و کاملترین رزومه ها پذیرش می دهند. یعنی مستعدترین و کوشاترین دانشجویان. یعنی باهوشترین و منضبط ترین جوانان. یعنی سرمایه های اصلی هر کشور. و آنها می روند. با رضایت و با لبخند.
بسیاری از افراد دلسوز و خیرخواه مملکت این مهاجرات ها را تقبیح می کنند و ماندن و بکارگیری تخصص در داخل کشور را شایسته تر می دانند. یعنی، در واقع، نگاه خود را ازعلت به معلول دوخته و او را که در دسترس تر است مورد خطاب قرار می دهند. در حالیکه هیچکس بعد از توصیه به ماندن برنامه مشخص دیگری برای توصیه ندارد. آیا نخبگانی که می مانند می توانند با تکیه بر استعداد و دانش خود شانس ادامهء تحصیل در همان دانشگاه های معتبر قبلی را داشته باشند؟ آیا سیستم گزینش دانشجو در ایران می تواند آنان را به سوی جایگاه مناسب شان هدایت کند؟
به نظر نمی رسد در ایران هیچگونه تضمینی وجود داشته باشد که یک دانشجوی نخبه بتواند در حد هوش و استعداد خود تحصیل کند. سیستم کهنه و غیر منطقی و غیر عادلانهء کنکور، گزینش اخلاقی و سیاسی و اعمال سهمیه های آنچنانی سدی است که تنها با هوش و توانایی علمی نمی توان از آنها گذشت.
در ورود دانشجویان به مقطع کارشناسی ارشد، فعالیت علمی و سابقهء تحقیقاتی و مطالعاتی داوطلبان تنها چیزی است که اصلاً اهمیتی ندارد و در عوض سابقهء عضویت در نهادهای غیر علمی و صرفاً سیاسی خاص و داشتن سهمیه های مختلف غیر علمی از عوامل موثر در گزینش دانشجویان است. در این میان اگر نخبگانی هم خواسته باشند در کنار برگزیدگان دیگر ادامهء تحصیل دهند (با رد شدن از همهء فیلتر های غیر علمی) باید در فضایی سرد و بسیار کمتر از حد علمی خود وقت بگذرانند. برای دسترسی به اینترنت وقت بگیرند و در خوابگاه های پر جمعیت و غیراستاندارد ساکن شوند (و البته مراقب باشند دچار گازگرفتگی نشوند)، به خاطر پوشش و ساعت رفت و آمد به کمیته انضباطی پاسخگو باشند، غذاهای بی کیفیت دانشگاه را بخورند و از هر گونه تسهیلات دانشجویی مانند بن های دانشجویی، کمک هزینه تحصیل و … محروم باشند.
(چه توقعات عجیبی! در ۲ سال اخیر بسیاری از دانشگاه های سراسری حتی تخفیف شهریهء شبانه برای معدل های الف را هم حذف کردند).
حالا فرض کنیم کسی بخواهد همهء این کمبودها را هم تحمل کرده و در داخل کشور ادامهء تحصیل دهد و به عنوان یک نخبهء علمی بهترین مدارج را در بهترین دانشگاه ها کسب کند. اکنون نوبت بکارگیری تخصص نخبگان در داخل کشور است! مگر کشور ما به تخصص نخبگان اش هم احتیاج دارد؟
کدام نخبگان؟ آنان که با سهمیه رفتند و آمدند؟ آنها که از گزینش های اخلاقی و سیاسی رد شدند؟ آنها که به خاطر نپوشیدن جوراب و یا نبستن یقهء پیراهن به کمیتهء انضباطی احضار نشدند؟ آنان که برادرزاده فلانی هستند؟ آنان که دوست فلانی هستند؟
ببخشید! چنین نخبه ای موجود نمی باشد!
به نخبگان علمی کشور نمی توان دستور العمل اخلاقی و پوششی داد، نمی توان آنها را در خوابگاه های پر جمعیت و بی کیفیت جا داد، نمی توان هوش سرشار و ذهن خلاق آنان را در محدودهء کنکور و تست و گزینش خلاصه کرد.
چندی پیش، دکتر فیروز نادری (از مدیران ارشد ناسا) در یکی از مصاحبه های تلویزیونی اش از خیل عظیم ایمیل هایی گفت که از ایران و برای کسب اطلاع دربارهء شرایط استخدام در ناسا برایش فرستاده می شوند و همه از جوانان با استعدادی هستند که در بهترین دانشگاه های ایران درس خوانده اند و رزومه ها و مقالات خوبی هم ارائه می کنند. وی، که خود یکی از نخبگان علمی دنیاست، مقالات و تحقیقات ارسالی دانشجویان را می ستود و تحسین میکرد.
این استعداد ها همه به دنبال جایی هستند که که هوش و پشتکارشان معیار گزینش شان باشد، چه در دانشگاه و چه در اشتغال.
و آنان خواهند رفت چرا که دانشگاه ها و بازار کار ایران هیچ خوش آمدی برای آنان ندارد و هرگز میزبان خوبی برای ذهن خلاق آنان نبوده است. در آنسوی دنیا گزینش گرانی نشسته اند که با آغوش باز مغز های جوان کشور های در حال توسعه را می پذیرند و برای پذیرش آنان به یقهء لباس شان نگاه نمی کنند.
آنان با ارائهء بورسیه های تحصیلی به دانشجویان سرآمد، آنان را به ماندن در کشور محل دانشگاه ترغیب کرده و ارزش یک ذهن فعال را به آنان می دهند نه یک سرباز عقیدتی. در خوابگاه هایی ساکن خواهند شد که خطر گازگرفتگی و تجاوز در آنها نیست و ترسی از حملهء شبانهء چماق داران به خوابگاه نخواهند داشت.
شاید بسیاری از افراد از روی دلسوزی برای کشورشان باشد که مهاجرت مغزها را تقبیح می کنند اما می توان از روی همان دلسوزی مهاجرت را تشویق هم کرد.
انسان یکبار به دنیا می آید و یکبار سال های پر انرژی جوانی را طی می کند. نمی توان سال ها به امید روزی ماند که شرایط مساعد ادامهء تحصیل و اشتغال جوانان مستعد فراهم شود و گزینش ها و سهمیه ها و پارتی بازی ها سرنوشت تحصیل و کار آنان را رقم نزند. در سال های اخیر با رشد سریع مهاجرت مغزها مسئولان کشور چه برنامه و طرحی برای جلوگیری از رشد این روند ارائه کرده اند؟
زنگ خطر مهاجرت مفزها سال ها پیش در ایران به صدا درآمد، اما هنوز هیچ اقدام اساسی برای تدارک شرایط قابل قبول تحصیل و اشتغال نخبگان و بکارگیری استعداد و خلاقیت آنان در راه رشد و توسعه صنعت و فرهنگ کشور نشده است.
واضح است که نخبگان جوان ترجیح می دهند در دانشگاه هایی تحصیل کنند که هنگام ورود، تراز علمی آنان ملاک باشد نه پوشیدن یا نپوشیدن جوراب. و برای گزینش اشتغال مدرک و استعداد آنان ملاک باشد نه پاسخگویی به سوالات عقیدتی.
معلول را رها کنیم. معلول مغزهایی هستند که بهترین راه را برمی گزینند. علت باید از خواب غفلت برخیزد.
http://www.jminews.com/news/fa/?mi=3&ni=5438
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |