فرد، جامعه و پديدهء «هيئت»
محسن قانع بصيری
«کلوتس»، در «جمهوري جهاني» خود، که يکي از متون خواندني در زمينهء مدائن فاضله است، مي گويد: «من از هوشياري مستبدين کمتر مي ترسم تا از سهل انگاري آزاديخواهان». از نظر کلوتس و بسياري ديگر از معاصران او، رفتارهاي جمعي انقلابيون فرانسه هم «هيئتي» بود و هم افراد عضو اين هيئت ها هيئتي رفتار مي کردند. او مي نويسد: «اين هيئت ها خطرناکند چرا که نمي توان آنها را به پيروي از قانون واداشت. در حقيقت واداشتن يک فرد به پيروي از قانون بسيار سهل تر از واداشتن يک هيئت به پيروي از آن است».
شدت جاه طلبي فرد تقريباً همسان با جمع است اما اولي يعني فرد عموماً مشاجرهء خود با قانون را به دعاوي ساده اي تبديل مي کند. اين خود به معني آن است که پيوند وي با قانون چندان مشکل نيست اما، در مقابل آن، وضع «هيئت» فرق مي کند. واداشتن يک «مجموعه» به پيروي از قانون بسيار مشکل است. هيئت نسبت به فرد داراي توانايي بيشتري است. همين توانايي بيشتر است که آن را تشويق مي کند تا در مقابل قانون دست به جنگ و تمرد زند.
بدين ترتيب، به نظر مي رسد در جامعه اي که اصالت هاي ارتباطي در مدار پيوند فرد با جامعه تنظيم مي شود، هم نقش فرد بهتر آشکار مي شود و هم تبلور دموکراسي ساده تر صورت مي پذيرد و تنظيم رابطه فرد با جامعه در مدار عقل جمعي شکل مي پذيرد. برخلاف آن، هنگامي که «هيئت» ها وجود دارند، موضوع بسيار پيچيده مي شود. چرا که در اين وضع محورهاي سه گانهء ارتباطي پديد مي آيند که شامل فرد، هيئت و جمع اند. اين محورها اگر نتوانند به نظام انتقادي لازم براي توليد عقول مشترک و تحول هماهنگ در آنها دست يابند هر يک ديگري را تخريب مي کنند.
در جهان امروز، بدون عقل مشترک نمي توان نهادي جمعي را تدارک ديد، چرا که بدون عقل مشترک، خواسته هائی وارد ميدان مي شوند که بسيار متنوع و گاه متضادند. در اين شرايط اگر بخواهيم مفاهيم اخلاقي را نيز وارد ميدان کنيم وضع بسيار بحراني و تراژيک مي شود. براي آنکه خواننده بتواند با ابعاد مختلف حضور هيئت ها در يک جامعه، به ويژه جامعه اي که مي خواهد خواسته ها و مفاهيم اخلاقي و آرماني خود را از طريق اين هيئت ها دنبال کند، آشنا شود تنها کافي است به ويژگي هاي عقل و اخلاق توجهي دقيق تر کنيم.
نقش «هيئت» در عصر مدرن
1- محورهاي ارتباطي ميان فرد با هيئت
هيئت نيازهاي فرد به اطلاعات را ارضاء کرده و اين اطلاعات را در اختيار وي قرار مي دهد.
- اطلاعات شامل متون (تاريخ و ظرفيت عقلايي) و تجربيات به متن درنيامده يا مورد تحليل واقع نشده اند.
- در مقابل، فرد هم از طريق جمع (هيئت) انديشه هاي خود را مورد چالش قرار مي دهد تا نظام نقادانهء مناسب براي زايش عقول را پيدا کند.
- بدين ترتيب هيئت، يا جمع کوچک، ناچار است به صورت چراغ مقابل عمل کند. به عبارت ديگر هر جمع کوچکي از آن رو تشکيل مي شود که بتواند خواسته اي مشترک يا آرزويي مشترک را فعال کند.
بدين ترتيب مهم ترين محوري که موجب ظهور مشروعيت حضور يک جمع کوچک مي شود عبارتند از:
1( نيروي آرزومندي جمعي: اين نيرو به صورت چراغ مقابل عمل مي کند و زمينه يي از روابطي ارزشي را در درون اين جمع پديد مي آورد. بنابراين نيروي اخلاقي جمعي يا آيين هايي پديد مي آيند که حاصل همين هدف مشترکند.
2) پيوندهای افراد در درون جمع:
- فرمان پذير از جمع باشند. (فرد وابسته) (ساختار هيئتي)
- بتوانند بر اساس منطق هاي مشترک کاري تکرار کنند. (از ساختار حزبي)
- بتوانند براساس نيروي نقد مشترک وارد ميدان شوند (ساختار پژوهشي)
هر تشکلي مي تواند بسته به اينکه چه افرادي آن را پديد مي آورند، به سه صورت شکل گيرد:
1- تشکل زاينده؛ اين نوع از تشکل ها همان تشکل هاي پژوهشي اند. در اين حال هر فرد مستقل از طريق خواسته يا آرزويي مشترک وارد اين پيوند مي شود و از طريق دستگاه نقد کوشش مي کند در چالش هايي که ميان ايده هاي مختلف پديد مي آيد سرانجام به پاسخ اصلي در برابر معضلي که در مقابل خواسته وجود دارد، دست يابد. در اين شرايط ارتباطات در مدار شعار ذيل شکل مي گيرند: «نيل به آراي مشترک از راه نقد مشترک». در اين شرايط، تشکل داراي مکانيسم عقل فعال مي شود و مي تواند زايندهء قدرت تلقي شود. اين نوع تشکل ها از آن رو که هدفي مشترک را دنبال مي کنند داراي ارزش هائي اخلاقي مي شوند که در تطابق با شرايط و تحولات بيروني رنگ گرفته يا بي رنگ مي شوند. در مقابل، از آن رو که تشکل توان زايش عقول را دارد، مي تواند نظمي عقلايي و فعال را نيز در خود پديد آورد. نسبت هاي ذهني و عيني اخلاق و عقل در اين تشکل ها به شرح زيرند:
* در قلمرو اخلاق، مفاهيم اخلاقي در درون فرد مطلق و در برون نسبي اند.
* در قلمرو عقل، مفاهيم عقلايي در بيرون و در پيوند با نيروهاي فعال آن خود را مطلق جلوه مي دهند حال آنکه در درون فرد به چالش گرفته مي شوند.
اين نوع تشکل ها عالي ترين تشکلي بشمار می روند که بشر مي تواند به وجود آورد و، طي آن،فرد از سويي با تشکل رابطه اي زاينده برقرار مي کند و، از سوي ديگر با جامعه، بسته به نوع جامعه، رفتارهايي رندانه برقرار مي سازد.
2- تشکل هاي به کار گيرنده؛ در اينگونه تشکل ها اعضا و افراد عضو حول محورهاي منطقي مشترکي گرد هم مي آيند. نمونهء تمام عيار اين تشکل ها احزابند. احزاب از آن رو که سياسي اند ناتوان از به کارگيري نقدند اما مي توانند در مدار منطق هاي مشترک وارد ميدان تحليل استدلالي شوند. هميشه بخش اجرايي يک تشکل چنين عمل مي کند. افراد در اين زمينه معمولاً مستقل اند. اما تصويري که از هدف تشکل در ذهن دارند تصويري ايستا است. آنها توانايي زايش ندارند اما مي توانند منطق هايي را که فرا مي گيرند به کار برند. شخصيت آنها در ميان شخصيت وابسته و مستقل در نوسان است. محدودهء خواسته هاي آنان معمولاً با خواسته هاي تشکل در نوسان است. گاه با تشکل يکي و گاه دوگانه مي شوند از اين منظر مي توان آنها را به سوي وابستگي يا استقلال سوق داد.
3 - تشکل هاي هيئتي: افراد وابستگی طلب، يا افرادي که هنوز به مرحلهء به کارگيري منطق ها و نقدها نرسيده اند، عضو تشکل هاي هيئتي مي شوند. معمولاً انگيزهء پيوستگان به تشکل هاي هيئتي چند لايه و پوششي است. آنها پديدارهاي موجود در اطراف خود را يا به صورت وسيله مي بينند يا خود وسيله مي شوند.
در تشکل هاي هيئتي نسبت ارتباطي افراد معمولاً در مدار خواسته هايي تنظيم مي شوند که پوشش هاي مناسبي روي خواسته هاي اصلي آنها پديد مي آورند. آنها فرامين را تنها مي توانند به صورت اجرايي اخذ کنند و هر نوع ابهام در فرامين در آنها به آنارشي فرجامی انجامد. آنها فرهنگي وابسته را پديد مي آورند.
براي دستيابي به ساختاري ارتباطي ميان فرد با جامعه
معمولاً از نهادها و تشکل ها در شکل هاي سه گانهء بنگاه هاي اقتصادي، هيئت هاي
مذهبي و آييني، و احزاب سياسي عبور مي کنيم. به عبارت ديگر، تشکل هاي اجتماعي به سه
صورت سياسي که همان احزاب، اقتصادي که همان شرکت ها و مذهبي- آييني که همان هيئت ها
هستند، ظاهر مي شوند. با اين حال بايد توجه داشت که در مورد نقش هر تشکل، به هر
صورت که ظاهر شود، يک چيز روشن است: هر تشکل مي خواهد قدرت بيشتري را در خود
زائيده، متمرکز و فعال کند. پس، هر تشکل داراي سه سطح زايندگي، فعال کنندگي و
مبادله است. و تشکل ها، بسته به اينکه کدام يک از اين سه بيشتر فعال باشند، به
پژوهشي، توليدي و تجاري نيز تقسيم مي شوند. بدين ترتيب، يک تشکل کامل تشکلي است که
بتواند هر سه نيروي زاينده، فعال کننده و مبادله کننده را در خود ظاهر کند.
سطح زاياي يک تشکل
سطح زاياي يک تشکل سطحي است که در آن موضوع روابط قدرت مديريت و کادرها حول «فرامين تبديل» تنظيم مي شود. مهم ترين تبديل در اين نوع تشکل ها، تبديل پرسش ها به پاسخ ها است. هنگامي که يک «فرمان تبديل» ظاهر مي شود (مثلاً، نهادي تصميم مي گيرد تا قدرت خود را دو برابر کند) در حقيقت در مقابل اين پرسش قرار مي گيرد که «چگونه مي توانيم قدرت نهاد خود را دو برابر کنيم؟» در اين سطح تنها نيروهايي مي توانند فعال شوند که به سطح همبستگي رسيده باشند.
چند اصل مهم:
* هر سازمان داراي سه سطح فعاليت است؛ زايا، آشکارکننده و مبادله کننده
* هر سازمان داراي همه نوع نيرو است؛ وابسته، مستقل و همبسته
* در هر سازمان دو نوع فرمان در حال فعاليت است؛ فرامين اجرايي و فرامين تبديلي
معمولاً «سطح زايا» در هر سازمان يا تشکلي مهم ترين سطح تلقي مي شود. در اين سطح نيروهاي مستقلی فعال مي شوند که مي خواهند تجربهء ورود به حوزهء شخصيت هاي همبسته و معنوي را پيدا کنند. آنها داراي پرسشي مشترک مي شوند و مي خواهند پاسخ هايي را که حاصل نقد خود است تبديل به بهترين پاسخ کنند. اين فرآيند، فرآيندي زايا است که طي آن منطق هاي جديدي وارد ميدان مي شوند. بدون اين سطح هر سازمان و تشکلي اسير قانون افت کيفيت شده و به سوي وابستگي مرگ آسا هدايت مي شود چرا که محيط بيروني کاملاً خارج از ارادهء وي در حال تغيير است.
در سطح زاياي يک سازمان، به دليل نيروي نگاه به آينده و آرزومندي، قلمروي از ارزش هاي اخلاقي ويژه پديد مي آيد. اين «اخلاق ارتباطي» تابع سنت هاي ارزشي نيست چرا که خود مي تواند ارزش هاي جديدي پديد آورد. معمولاً بهترين نيروهاي يک جامعه در اين سطح در حال فعاليت هستند. اين بدان معنا است که هر دو سطح ارزش هاي اخلاقي و معيارهاي عقلايي در اين بخش فعال بوده و در عين حال به صورتي زنده عمل مي کنند. بدان معنا که داراي کاربردهاي درستي در درون افراد و در روابط ميان آنها مي شوند. به عبارت ديگر، مفاهيم اخلاقي در ميداني از ضرورت هاي تحميل شده از محيط خارج قرار می گيرند که طبعاً آنها را وادار مي کند تا نسبي شوند تا قلمروی مطلق دروني «کاربردهاي صحيح» خود را آشکار سازند.
هر سازمان در «سطح آشکار کننده»، يا به عمل آورنده، داراي نيروهايي به کارگيرندهء اين منطق هاست. و در اين سطح است که منطق های مزبور قدرت عملي خود را آشکار مي کنند؛ چرا که هدف از زايش آنها برخورد با ضرورت هايي است که مي توانند موجب افت آگاهي شوند، يا رسيدن به خواسته ها و آرزوهايي که افراد در پي آن هستند. اگر بخواهيم اين نسبت ها را بيان کنيم مي توانيم انگيزهء افراد در يک تشکل را در ميدان هاي زير مورد بررسي قرار دهيم.
1- انگيزه هاي منفعلانه؛ برخورد با ضرورت هايي که از محيط تحميل مي شوند. از آنجا که اين ضرورت ها تا پديد نيايند چالشي نيز پديد نمي آيد، «پرسش ها» هميشه صورتی منفعلانه دارند.
2- انگيزه هاي معنوي؛ اين انگيزه ها نگاه به آينده دارند و سطوح زير را پديد مي آورند:
سطوح انگيزشي درازمدت
- آرزوهاي هستي شناسانه يا بسيار دور
- خواسته ها، سطحي از آرزوها که توسط عقول موجود محدود شده و عملي به نظر مي رسند يا سطوح انگيزشي کوتاه مدت و زاينده قلمرو نسبي اخلاق عملي.
3- انگيزه هاي آنارشيک (تا ميل به قدرت مهارناشده):
- اميال
- هوس ها
- توهمات
در چنين تنوعي مي توان سه شاخه انگيزه را براي حضور فرد در سازمان هاي مختلف دنبال کرد. طبيعي است که هر چه فرد به سوي انگيزه هاي آنارشيک روي آورد، نياز به پوشش بيشتري پيدا مي کند. هنگامي که ميل به تمرکز قدرت به صورتي مهار نشده در وي پديد مي آيد او کاملاً مفاهيم اخلاقي را به صورت معکوس به کار مي گيرد. بدين معنا که وجه مطلق اخلاق را در درون خود نسبي تصور کرده و به همين دليل به خود حق مي دهد هر چه بخواهد انجام دهد و، در مقابل، برخي از مفاهيم اخلاقي را که مي توانند بر قدرت او بيفزايند در قلمرو عملي، مطلق نشان مي دهد. او، براي مطلق نشان دادن اين مفاهيم، ناچار مي شود رابطهء ميان متن (عقل) با پديدار را قطع کرده و متن قابل نقد را به متن غيرقابل نقدی تبديل کند که همان «ايدئولوژي» است. بنابراين، ايدئولوژي و اخلاق براي او پوشش هايي هستند تا بتواند ميل به قدرت را در خود ارضا کند.
بدين ترتيب، ملاحظه مي شود که رابطهء فرد با جمع در درون يک سازمان اگر از ميزان هاي طبيعي خود، که معطوف به انگيزه هاي معنوي و منفعلانه است، خارج شود، قدرت به صورت مهار ناشده اي در سازمان ظهور خواهد کرد و خطر اصلي، که افت نسبت آگاهي و نابودي سازمان است، ظاهر مي شود. مراحل اين روند عبارتند از جدايي متن و پديدار از هم و تبديل آرزوها و خواسته ها به ميل به تمرکز قدرت...
اکنون مي توانيم به بحث تشکل ها بازگرديم؛ در عرصه های اجتماعي تشکل هاي زير وجود دارند:
1- تشکل هاي زايا يا همان هسته هاي زايش منطق هاي جديد، يعني تشکل هاي پژوهشي. اين دسته از تشکل ها بسيار کمياب اند.
2- تشکل هاي حزبي؛ که ظاهراً بايد تشکل هاي کاملي باشند اما اين تشکل ها معمولاً به جاي آشکار کنندگی به صورت پوشانندهء تحرکي عمل مي کنند که در نهايت به نابودي خودشان و تمرکز قدرت به دست استفاده کننده از آنها می انجامد.
3- تشکل هاي ايدئولوژيک يا هيئت هاي جديد مذهبي
4- تشکل هاي اقتصادي که همان سازمان هاي کار اقتصادي اند.
5- تشکل هاي بوروکراتيک که سازمان هاي کار دولتي اند.
http://www.etemaad.ir/Released/87-12-03/181.htm
اين مطلب بوسيلهء سکولاريسم نو و در جهت رسانائی بيشتر ويراستاری شده است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |