پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
فروپاشی آمریکا و مسلمانی کتایون خانم!
ایراندخت دل آگاه
چندی است که تنها یک خبر شاه بیت اخبار پخش شده از تلویزیون رژیم اسلامی بر ایران است؛ خبر قریب الوقوع بودن فروپاشی آمریکا و به خاک سیاه نشستن مردم آن!
این روزها، هر بار که شنونده یا بینندهء بوق بزرگ حکومت روضه خوان ها در ایران باشید، این خبر داغ را - که با تصاویر چادرهای بی خانمان ها در این گوشه و آن گوشهء آمریکا همراه است – خواهید شنید که دیری نخواهد پایید که " آقای دنیا" با مغز به زمین می خورد و آمریکا از هم فرو می پاشد و مردم از شر این بزرگترین "شیطان" عالم رها خواهند شد.
این خبر در سخنان تک تک روضه خوان ها هم محوری ترین موضوع و برجسته ترین خبر است؛ خبری که پوزخند بر لب های بسیاری از هم میهنان می نشاند. ولی آیا به راستی باید از کنار خبری چنین زیرکانه، به سادگی گذشت؟
روز پیش، کانال های ماهواره ای را برای شنیدن اخبار تازه جست و جو می کردم. ناگهان در یکی از شبکه های برون مرزی خلیفه گری شیعه چشمم به دو زن افتاد. زنانی بزک کرده با پیراهن های قرمز و روسری های سرخ و سیاه و جوراب های مشکی کلفت و کفش های پاشنه میخی!
بیخودانه دستم از کار ایستاد برای تغییر کانال. می خواستم بدانم این دو زن، که یکی جوان بود و دیگری میان سال، با این هیبت و شکل و شمایل آونگان میان سنت و مدرنیزم چه سخنی دارند برای گفتن.
این دو، که مادر و دختر بودند، روبروی دوربین رسانهء قرون وسطایی ترین حکومت عصر حاضر نشسته و از شیوه و روش زندگی خود در ایالت میشیگان آمریکا سخن می گفتند. نام دختر کتایون دانشور بود که می گفت بیست و هشت سال دارد و از هشت ماهگی به آمریکا آمده و در آنجا پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه راهی دانشگاه شده و اکنون خودش را آماده ورود به رشته دکترا می کند.
مادرش که نامش را نفهمیدم – چون تلویزیون را دیر گشوده بودم – برای بینندگان از زندگی بسیار اسلامی اش در آمریکا سخن می گفت. این که پس از انقلاب به آمریکا آمده اند و چند فرزندش در آنجا به دنیا آمده و خیلی "مسلمان" است و فرزندانش را با تربیت اسلامی پرورش داده، به طوری که حتا یک روز هم نمازشان ترک نمی شود و همه ماه رمضان را روزه می گیرند و همهء آیین های اسلامی و ایرانی را به جای می آورند و خلاصه آن که عاشق برنامه هایی است که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود و دوستان اش سی دی همهء فیلم های ساخت ایران را می فرستند و از میان آن همه فیلم به سریال های بعد از افطار ماه رمضان علاقه دارد (این یکی را ایرانیان درون مرز می دانند یعنی چه!) و هر سال بچه ها را به ایران می آورد و خودش هم یک زن تمام عیار اسلامی است و بقیه ماجرا؛ که لابد نذری پزی است و سینه زدن در عاشورا و قرآن بر سرگرفتن در شب های رمضان و از این دست!
دختر که پیراهنی چسبان با طرح گل های درشت سرخ رنگ رز بر تن داشت در فضیلت های مادر سخن می گفت و مزیت های زیستن در غرب.
راستش وقتی آن پیراهن گلدار تحریک کننده اش (!) را دیدم بی اراده به یاد سردار "رادان" افتادم که چگونه چکمه را از موارد "تبرج " ( یعنی "جلوه فروشی") می نامید و با پوشندگان آن برخورد می کرد. با خود فکر کردم اگر این ها در ایران بودند آیا می توانستند با این آرایش غلیظ و لباس هایی که برجستگی های تن شان را می نمایاند، " اسلام " و " مسلمانی " شان را اثبات کنند؟!
دختر همهء فضیلت های مادر را در یک سخن پیچید : «مادر من مثل اون زن هایی نیست که تا از ایران می آیند، می خواهند درس بخوانند و می روند دانشگاه. اون توی خانه نشست و همهء ما را بزرگ کرد و فرهنگ اسلامی را به ما آموخت و...» و افزود که «رسانه های اینجا همه چیز را دربارهء مسلمان ها نمی گویند؛ من با آن که نامم "کتایون" است و این نام از شاهنامه گرفته شده، خیلی خوشحالم که با تربیت اسلامی خودم می توانم پیام ها را به مردم و دوستانم و غیره برسانم». ( این عبارات البته همگی نقل به مضمون است ). پس آنگاه از جا برخاست و به آشپزخانهء آمریکایی شان رفت و با عشوه و کرشمه چای ریخت تا نشان دهد که زن کامل و خوب زن خانه دار است که هوس دانشگاه رفتن را از سر برون می کند و درس نمی خواند و اگر حتا رفت و درس خواند خوبست که چای ریختن بلد باشد و هر وقت هم لابد شوهرش فرمود بنشیند و بچه بزاید و بزرگ کند.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که او افزود برنامه های تلویزیون جمهوری اسلامی را از طریق اینترنت دنبال می کند و اصلاً از فیلم های هالیوودی خوشش نمی آید. چون آن ها سخنی برای گفتن ندارند و فیلم های جمهوری اسلامی پر است از پیام های انسان ساز و غیره.
همانگونه که گفتم، من تقریباً در انتهای آن برنامه بینندهء مهمل بافی ها و یاوه پردازی های این دو زن شدم. نمی گویم دورغ پردازهای یک یا دو وطن فروش. چرا که سودی ندارد. این ها نمونهء راستین زن مسلمان هستند. دروغ هم که بگویند به باور خودشان موافق دین شان عمل کرده اند. پس چه سود که ما همهء این "مسلمان" ها را مأمور و مزدور و جیره خوار و مزد بگیر روضه خوان ها بدانیم و آن ها را "سکینه سه تیکه" و "فاطی کماندو" و مردان شان را "مومن مسجد ندیده" و "حاجی سه سوت» بخوانیم؟ چنین کاری دردی از ما درمان نمی کند. واقعیت آن است که این سیمای راستین مسلمانی کنونی است؛ و مسلمانانی چون ایشان، به همه جای دنیا نفوذ کرده اند. گیریم که شماری از آن ها زادگان کشور "ایران" باشند و گریزندگان از طاعون حکومت اسلامی. همچون همین خانم و دخترش که می گفتند بیست و هشت سال است در آمریکا می زیند. یعنی خروج از کشور در همان نخستین سال های پس از فروپاشی رژیم پیشین.
شمار ایرانیان چون این دو هم اندک نیستند که پس از اپیدمی جنون در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت و باز شدن دروازه های قرون وسطا به روی ایران و ایرانیان، به همراه اسلام شان از این کشور گریخته اند. این گریزندگان، پس از افتادن آب ها از آسیابی که با خون آزادیخواهان می چرخید، به مدد لبخندهای "غریب نواز" هاشمی رفسنجانی و خاتمی و دیگران، دوباره فیل شان یاد هندوستان کرد. ازاین رو، بویژه در سال های اخیر، برای بازدید های سالیانه از میهن، با گذرنامه های پاک (!) راهی خانهء آباء و اجدادی می شوند و با عکس های مکش مرگ ما و دلارهای چشم نواز، دل درون مرز نشین ها را آب می کنند.
ایشان باورمندان راستین به "اسلام" هستند حتا اگر بعضی هاشان به "روضه خوان ها" باوری نداشته باشند؛ که اگر به راستی به برقراری عدالت اجتماعی از گذر چنین حکومتی باور می داشتند، نمی بایست "بهشت اسلامی" را ترک گویند و به ینگه دنیای فاسد پناه برند!
ایشان باور دارند که همهء زمین متعلق به "الله" است و می شود هرجا که می خواهی زندگی کنی. فقط باید فرمان ها و آداب اسلامی ات را از یاد نبری. پس می توانی به بلاد کفر هم بروی و بکوشی که مردمان آن ها را به راه راست هدایت کنی و غیره. همچنان که مادر خانوادهء "دانشور" سرفرازانه از قول پدرش چنین نکته ای را یادآور شد که همه جا زمین خداست!
نکته مهم دیگر آن است که این " مسلمان " ها تنها از ایران در سراسر جهان پراکنده نشده اند. از بسیاری کشورهای اسلامی، مسلمان ها اسلام شان را در چمدان ها گذاشته و رفته اند تا هم دین شان را نگاه دارند و هم خود و هم فرزندان شان از مزایای زیستن در ریز چتر دموکراسی بهره مند سازند؛ چتری که هرگز یک "حکومت اسلامی" – گیریم با کت و شلوار - یا چند "روضه خوان" پیچیده در عبا و عمامه به برافراشته شدن پرچم آن تن نمی دهند. نه تنها نمی خواهند، که نمی توانند. زیرا آنان سنگ دینی را به سینه می زنند که در آن، بند پارهء "بعضکم الی بعض" آمده است؛ یعنی بعضی ها بر بعضی های دیگر برتری دارند. پس برابری و دموکراسی نمی تواند برایشان معنایی داشته باشد.
همچنان که بند پایهء دیگری هم درباره برتر بودن اولیای امور دارد که با آوردن "اولی الامر منکم" حالی مان می کند که تازه بدانید ماله کش ها و بپاهای این دین، از بقیهء مردم برترند و مردمان باید بر فرامین آن ها گردن بنهند و امرشان را اطاعت کنند.
صد البته نیازی به بازگویی ندارد که زنان در مرتبهء اسفل السافلین این آیین نامه جای دارند و مقام عظمای (!) اولی الامری هرگز برازندهء آنان نخواهد بود. در جای جای این فرمان های آسمانی (!) زنان یا اساساً حقوقی ندارند یا از حقوق نیم یک انسان برخوردارند که امروزه آگاهان خوب با آن بندپایه ها آشنا شده اند و دیگر ضرورتی به بر شماری شان نیست.
ازاین گذشته، بحث نمایش های اسلامی هم تنها به مهاجران خاتمه نمی یابد و دولت های اسلامی که اینجا و آن جا سر بر می آورند، با در ویترین گذاشتن باورهای اسلامی خود و بویژه مانکن نمایی همسران لچک به سرشان، دام های فریب را می گسترند.
با این همه، آنچه را که باید از نظر دور نداشت، این است که تمامی کسانی که به غرب روی آورده و با آن همه امکانات برای دستیابی به حقایق جهان هستی، مسلمانی شان را دو دستی چسبیده اند - و یک به یک آیین های بی خاصیت اش را اجرا که می کنند هیچ، به بهانهء امر به معروف مزاحم زندگی دیگران می شوند و آن ها را گمراه می نمایند و برای گسترش دین شان پول خرج می کنند و.. و... - دانسته و نادانسته تیشه به ریشهء آزادی و برابری و دموکراسی می زنند. این ها سلول های خفته تروریستی نیستند و به ظاهر برای کشتار دیگران به آن سرزمین ها نرفته اند، ولی بی تردید پیشقراولان سپاه بندگی موهومات و نابود کنندگان آزادی اندیشه اند. چرا که ایشان آگاهانه یا بیخبرانه دینی را تبلیغ می کنند که با آزادی و برابری انسان ها سر ستیز دارد. دینی که انسان را نه آزاد که " بنده " می خواهد. دینی که می گوید "بکش" هر آن کسی را که بخواهد در برابر این انسان ستیزی ها بایستد و با این دین مخالفت کند.
این گروه از مهاجران، غده ها و تومورهای بدخیم سرطانی اند که آرام و بی صدا جوامع دیگر را می آلایند. عملیات تروریستی گروه های جهادی و انتحاری اسلامی را شاید بتوان از طریق بازی های قدرت و سیاست کنترل کرد، ولی گندابی را که این گونه افراد در زیر پوست اندیشه و زندگی ملت های دیگر جاری می سازند نمی توان به سادگی مهار نمود.
اینان با رنگ و لعاب ظاهری مردمان دیگر کشورها در میان شان پرسه می زنند و زالو وار از امتیازاتی بهره می برند که به مدد کنار گذاشته شدن دین از همه آنچه به زیست این جهانی انسان ها مربوط است، به کف آمده - یعنی همان تعارف کردن محترمانهء یک صندلی به خدا در بیرون از زندگی زمینی بشر، که ثمره اش جدایی دین از دولت بوده است – خوش می زیند و همزمان زهری را در آن جوامع می پراکنند که به زودی بسیاری را خواهد آلود. زهری که عطر دلارهای نفتی را از لفاف آن می توان بویید.
این ایدئولوژی خوش ظاهر و ستمگر باطن، رنگ و بوی انسانی همراه با گذشت و رافت و مهربانی را عرضه می دارد. ولی همهء آنانی که زهرآب آن را چشیده اند نیک می دانند که در واقعیت وجودی آن، جز پنجه های خون چکان مرگ و کشتار مخالفان و تبعیض و تحقیر باورمندان، هیچ پیام انسان سازی نیست. حقیقت آن است که با پیروی از این دین – و دین های دیگر – نمی توان جهان امروزین را در راه توسعه و پیشرفت به پیش راند و نیازهای بشری را فراهم ساخت و همزمان اخلاق را گستراند و حقوق انسانی را پاس داشت. طبقه بندی انسان ها و تبعیضی که از رهگذر دین، دامان همگان را می گیرد، مجالی برای برقراری آزادی و عدالت و گسترش حقوق انسانی به جای نمی گذارد.
از این روست که با دیدن تصاویر مسلمانانی از این دست، سخت باید در اندیشه شد، که آیا مردمان جوامع پیش رفته با خواب آرامی که آزادی و دموکراسی برایشان به همراه آورده، می توانند در برابر این زهر کشنده، تاب بیاورند و پادزهری مناسب را تدارک ببینند؟
آیا پیش بینی حاکمان اسلامی، دیر یا زود محقق نخواهد شد و در آینده ای نه چندان دور سرنوشت هولناک مردمان جوامع اسلامی دامان مردم غرب را نخواهد گرفت؟ مردمی که خوش خیالانه به "مسلمان" های راستین میدان زیست و بالندگی و رشد و نمو می دهند؛ بی آن که بدانند لولای پنجرهء اندیشهء بسیاری از باورمندان راستین اسلام، سال هاست زنگ زده است.
رکود در چرخهء تولید و بحران اقتصادی نیست که کشوری بزرگ چون آمریکا را از پای در می آورد، این سرطان اسلام گرایی است که می تواند فروپاشی آن را رقم بزند اگر با شتاب برای آن چاره ای اندیشیده نشود. جراحی دشواری که می بایست با یاری "اسلام" چشیدگانی که پرده پندار را دریده اند، صورت گیرد.
این نیک اندیشی ساده دلانه مردم جوامع غربی است که می تواند زمینه ساز "فروپاشی" ها شود؛ و "فروپاشی" همان مژده ای است که طالبان و آخوندهای حوزوی برای همهء باورمندان شان دارند؛ همان آرزویی که برای تحقق اش دقیقه شماری می کنند و فریبکارانه "فاطی سه تیکه ها" و "حاجی سه سوت" ها را رو به روی دوربین ها می نشانند!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |