بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ آوريل  2009 

 

دین و سیاست در عصر ما

رژی دبره

ترجمه: كیوان مهجور

 

اشاره: رژی دبره، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، و مشاور فرانسوا میتران رئیس‌جمهور فرانسه در زمان ریاست جمهوری او بود. اما پیش از آن او به نظریه‌پرداز مشی مسلحانه انقلابی مشهور بود. اندیشه‌ها و آثار او، بر فراز انقلاب‌های چریكی آمریكای لاتین، الهام‌بخش جوانان دست‌ به ‌اسلحه جهان سوم بود. در كسوت جدید اما او از نخستین کسانی است که به بازگشت مذهب در جهانی که به‌ظاهر سکولار شده بود، اشاره کرد. حرف‌های او در این مقاله برگرفته از آخرین شماره New Perspective Quarterly است. (کارگزاران)

****

در قاهره، تونس و دیگر حواشی مدیترانه، اولین نشانه‌های اسلام‌گرایی در میان دانشجویان دانشکده ‌های فنی و عاقبت در دانشکده ‌های علوم اتفاق افتاد. یعنی در قشری از جامعه که تجددگرا و بیش از همه در معرض جهان خارج بود. اما مگر این جامعه‌شناسان ما نبودند که می‌گفتند هر آنچه مذهبی است از خاک، تاریخ و سنت نشأت گرفته است؟ مگر یک قرن پیش، مورخان ما، فیلسوفان ما نمی‌گفتند که پیشرفت علم، صنعتی‌شدن و توسعه ارتباطات، بدون تردید، مذهب و ناسیونالیسم را برخواهد انداخت؟ چگونه است که مباحث روزانۀ ما همه بر سر «تضادها»ی میراث قرن نوزدهم (مقدس در برابر نامقدس، غیرعقلانی در مقابل عقلانی، «سنت‌‌گرایی» در برابر مدرنیته، ملی‌گرایی در مقابل جهانی‌شدن) دور می‌زند؟

ظاهراً ما اشتباه کردیم. معلوم شد این تصور تجددگرای ما از مدرنیته چیزی بیش از «سنت‌گرایی» عصر صنعتی نبوده است. «نابهنگامی» و «سنت‌گرایی» سیاست جهان معاصر جای خاصی دارند؛ چرا که «مدرن» جایی خاص در زمان را مشخص نمی‌كند، مقامی است که از آن بر تاثیرات و مقاصد (نه آنهایی که از مد افتاده‌اند بلکه آنهایی‌ که بنیادین‌اند، نه آنهایی که عتیقه شده‌اند بلکه آنهایی که عمقی دارند و نه آنهایی که به گذشته تعلق دارند که آنهایی که سرکوب شده‌اند)، ناظر است. تصادفی نیست که شمار بزرگی از رازهای فرهنگ معاصر تنها با پرتونگاری جوامع ابتدایی قابل درک‌اند.

در این میان آشکار شد شرایطی که در فکر جامعه ‌شناسی مدرن متضاد به نظر می‌آمد، در حقیقت با هم در ارتباط بود. هرگونه بی‌توازنی که در اثر پیشرفت صنعتی پدید آمد، از سوی جامعه، با حرکت اخلاقی تعادل ‌بخشی مواجه شد که حاصل آن پریشانی میان همسان‌ کردن جهان و تاکید بر تفاوت‌ها، آگاهی روشنفکرانه و احساسات ریشه‌دار، میان ضرورت‌های اقتصادی و بلندپروازی‌های معنوی شد. هنگامی که زادگاه انسان جایی مبهم شد، تهدید مرگ بزرگ‌تر به نظر می‌رسد. ما دیگر نمی‌دانیم «کجا هستیم»، چرا که دیگر نمی‌دانیم از کجا آمده‌ایم. آدم‌ها پی می‌برند که گم شده‌اند و به همین سبب صف مومنان طولانی‌تر می‌شود. رابطه‌ای درونی میان ناپدیدشدن نقاط آشنای ذهن و اوج‌گیری افسانه «خاستگاه» وجود دارد. صنعتی ‌شدن  امری ضدمذهبی است، چراکه سبب حرکت مردم از روستاها، دگرگونی امر اشتغال، مهاجرت، حضور کارگران خارجی، فزونی تحرک اجتماعی و در نتیجه از میان ‌رفتن قوانین اخلاقی اجتماعات بسته می‌شود. اما درست به دلیل همین جابه‌جایی است که در ممالک صنعتی از طریق جنبش‌هایی که در پی«منطقه‌گرایی» یا «قوم‌گرایی» هستند علاقه به «محلی»‌کردن آن خیال و آرزو به‌شدت دنبال می‌شود. تا آنجا که رهنمود «محیط‌زیستی» عصر ما «جهانی فکر کن، منطقه‌ای عمل کن!» است. در کشورهایی با زیربنای اقتصاد کشاورزی که «صنعتی‌شدن» بدان‌ها یورش برده، بازگشت به سرچشمه‌های هویت‌های فرضی‌ای با هیجان دنبال می‌شود که در اثر «یکسان‌سازی» صنعتی ویران شده‌اند. این موضوع ایران شاهنشاهی و آزادشده به‌دست خمینی را به یاد می‌آورد. مدرنیزاسیون ساختار اقتصادی به ‌جای آنکه اسباب زوال افکار سنتی شود، به رشد آنها می‌انجامد. وحدت جهان مطمئنا به تعبیری اتفاق افتاده است. جهان یک واحد است و ارتباط درونی بخش‌های مختلف آن، بیش از هر زمان دیگر آشکار شده، اما در عین حال که حیات اقتصادی جهانی شده، شکاف‌هایی در عالم سیاست در حال شکل‌گیری است. جریان‌هایی شگفت‌انگیز؛ یک دلمشغولی روانی همراه با تعلقات اقلیمی بیش‌ از پیش با تجارت آزاد به مقابله برخاسته و همراه با توسعه جریان اطلاعات آزاد، مقولهء فرهنگ اعتبار بیشتری پیدا کرده است. دهکده ما، همزمان، بیش ‌از پیش جهانی و وطن ‌پرست می‌شود. وجود یکی به سبب حضور دیگری است؛ به همین دلیل است که ما عصر ملی‌گرایی، جدایی ‌طلبی، بازخواهی سرزمین‌های از دست ‌رفته و طایفه ‌گرایی را تجربه می‌كنیم که چهرهء پنهان جدایی‌خواهی، جنگ و هراس از بیگانه است. انگیزهء جدایی ‌طلبی که اساس کشورهای چند ملیتی فدرال یا کنفدرال را تهدید می‌کند، گریبان دولت‌های کهن «متمدن» اروپا را هم رها نکرده است. ترکیب یکپارچه‌شدن اقتصاد و فروپاشی یکپارچگی جهان، ما را به نگاهی عمیق‌تر به وابستگی درونی این دو دعوت فرامی‌خواند. اوج‌گیری شوق مذهبی می‌تواند به واکنشی در برابر یکپارچه‌شدن فضای اقتصادی تعبیر شود، موقعیتی که صحنه را برای تحمیل مرزهای فرهنگ، هم به عنوان مفری برای بیان تفاوت‌ها و هم به‌عنوان ترمزی در مقابل یکسان‌شدن باز می‌گذارد.

هویت گم‌شده در یک عرصه، در عرصه‌ای دیگر به دست می‌آید. جهانی ‌شدن تحمیلی، برانگیزنده «گروه‌ گرایی» است به‌مثابه پادزهر یکسان ‌سازی. فضای کلان سلب مالکیت به از دست رفتن احساس تعلق منجر می‌شود، احساسی که برای تسلط بر فضایی کوچک پدید آمده است. شکاف سیاسی به یکپارچه ‌شدن اقتصادی حمله می‌كند. انتقال مهارت‌ها به مراکز تصمیم‌ گیرنده غیرقابل دسترس در خارج، به چرخشی به سوی درون‌گرایی و خودگردانی داخلی می‌انجامد. به جهانی ‌شدن باید همراه وجه دیگرش، یعنی درون‌گرایی و قبض ‌و بسط فرهنگی توجه شود. برخلاف ظاهر، منطقه ‌گرایی به‌ معنای نفی جهانی ‌شدن نیست. بر عکس منطقه‌گرایی محصول جهانی‌شدن است.

هر شیوه تازه‌ای برای ریشه‌کن ساختن، بذر سازوكار مقابله محلی را که در (سرشت خود از جنبه تقدس برخوردار است) در خاک می‌نشاند. خاک و تقدس همراه یکدیگرند. درست شبیه آن است که حرارت‌سنج تنظیم هویت مشترک با مکانیسم اسرارآمیز انسان‌شناسی از طریق افراط‌گرایی به مداوای زخم‌هایی پرداخته باشد که به دلیل جابه‌جایی گروهی از انسان‌ها بر پیکر کرامت فرهنگی آنها وارد آمده است. قرن بیستم، از طریق اساطیر سکولار «مبارزه طبقاتی» و «ملی‌گرایی»، شاهد درآمیختن بی‌سابقه مذهب و سیاست است. از زمان شکست آرمان‌شهر و «هزاره‌باوری»‌های جانشین با اندیشه «رستگاری جهانی»، ما شاهد هجوم «هزاره باوری»های منطقه‌ای بوده‌ایم. از قرار، اعتماد به این آخری‌ها از عمر طولانی‌‌تری برخوردارست که کمتر در معرض «تحریف»اند. اتلاف سرمایه در عرصه سیاسی توسط کسانی که در این مورد دچار توهم شده‌اند، راه را برای سرمایه‌گذاری توسط مذاهب آسمانی بر مبنای سرشت طبیعی و سرزمینی‌شان، در «شهر»- به تعبیر قدیم گروهی و دسته‌بندی‌شده از یک طایفه- باز کرد. این حرکت آونگی معنویت در تاریخ، می‌تواند نوسانی روبه عقب جلوه کند. طرفه آنکه، حکومت لیبرال سوداگر حداقلی، اسیر دست معنویتی است که تا زمانی که سکولاریسم جهانی کاملا تسلیم نشود، رحم نخواهد کرد. از آگوست کنت است که «ما تنها چیزی را ویران می‌کنیم که جانشینی برای‌اش برپا کنیم». مذهب آنچنان که به‌نظر می‌آمد، افیون ملت‌ها نیست، ویتامین است. حال تا وقتی که حکومت‌های دموکراتیک هیچگونه جذبه عرفانی‌ای جز «بهبود امور مادی» برای عرضه ندارند، چگونه ممکن است نظر فقیرترین فقرا را نسبت به این ویتامین تغییر داد. درست به دلیل فقدان یک مذهب و اعتقاد مدنی، یک معنویت «گنوستیک» و اخلاق اجتماعی و سیاسی معتبر است که یک‌بار دیگر تعصبات رونق گرفته است. امروز بزرگ‌ترین متحد تاریک‌اندیشی، معنویت تهی «اقتصادباوری» جوامع لیبرال ما است. اگر بدبینان آن بالا، در قله قدرت، کمتر نگران شاخص بازار سهام بودند، بدون شک در این پایین شمار کمتری بنیادگرا می‌شدند.

برگرفته از سايت «عصر نو»:

http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=952

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630