نگاه هانا آرنت به خشونت و توتاليتريسم
امير فرخ پيام
فلسفهء هانا آرنت (1)، که می توان آن را در دو حوزهء فلسفهء سياسي (بررسي ماهيت سياست و حيات سياسي بر مبناي روش پديدارشناسي) و سياست اخلاقي دسته بندي کرد، به واسطهء زندگي در يکي از پرحادثه ترين و هولناک ترين دوران هاي تاريخ که بشر شاهد دو جنگ جهاني، جنايات نژادپرستانه، بمباران اتمي، جنگ ويتنام و ديگر وقايع خشونت بار بود، از اين وقايع بشدت متأثر شده و به نوعي در واکنش و عکس العمل به اين خشونت ها و در جست وجوي راهي براي نجات و خوشبختي انسان ها شکل گرفته است.
فلسفهء آرنت به واقع تبيين ويژگي هاي جهان مشترک انساني با در نظر گرفتن تمايز و تشخص و هويت انسان ها در عين برابري آنها است. آرنت سياست و اخلاق را با هم درمي آميزد و قلمرو سياسي را قلمروي اخلاقي مي داند که شامل گفتار، عمل و آزادي انسان ها است. وي حقوقي برابر براي انسان ها در کردار و گفتارشان قائل است. از نظر وي حقوق بشر بايد با هويت سياسي انسان ها همراه باشد و در قلمرو سياسي مي توان جهان انساني مشترک بنا نهاد.
آرنت در مجموعهء آثارش توجه زيادي به مفاهيم خشونت، شر، توتاليتاريسم، زندگي عمل ورزانه و زندگي نظرورزانه داشته و در موارد متعددي به ريشه يابي و تحليل اين مفاهيم پرداخته و در جست وجوي راه هاي برون رفت از وقايع هولناک بوده است. آرنت، متاثر از فلسفهء هايدگر که يکي از استادان و نزديکانش بود، از منظري پديدارشناسانه به اين مفاهيم و حوادث مرتبط با آنها پرداخته و تحليل هاي عميقي ارائه داده است. در سرچشمه هاي توتاليتاريسم، آرنت در سه بخش به بررسي و مطالعه يهودستيزي، امپرياليسم و توتاليتاريسم مي پردازد.
در کل مي توان گفت هانا آرنت دانش آموخته فلسفه، خود را بيشتر نظريه پردازي سياسي مي دانست که متاثر از دوراني که در آن مي زيست، همواره در جست وجوي راهي براي نجات و بهبود زندگي بشريت بود. وي همواره در جست وجوي تحليل چرايي شکل گيري اعصار ظلماني در تاريخ زندگي بشر بود و با اين حال هميشه به آغازي تازه و گشايش قلمرو عمومي که در آن در عين آزادي و برابري آدميان، هويت و فرديت آنان نيز محترم شمرده شود، اميدوار بود. وي تولد و زندگي هر انساني را امکاني براي پرتوفشاني و درخشش در دوران تاريک و ظلماني قلمداد مي کرد.
هانا آرنت دو گونه زندگي براي انسان ها قائل است؛ زندگي نظرورزانه و زندگي عمل ورزانه. با وجود تاکيدي که آرنت در کتاب «وضع بشري» بر زندگي عمل ورزانه دارد، به مرور زمان، و به ويژه پس از محاکمه آيشمان، به زندگي نظرورزانه و تفکر نيز اهميت زيادي مي دهد. از نظر آرنت، طبيعت بشر به واسطهء آفريده بودن آدمي و نه آفريننده بودن وي، به طور کامل قابل شناخت و تعريف نيست؛ ولي وضع بشر به واسطهء شمول بر توانايي هاي ايجاد شده توسط انسان ها قابل بررسي و شناخت است. وضع بشري مجموع تمام فعاليت هايي است که در مجموع محيط اختصاصاً انساني به وجود آورده است.
آرنت قلمروي سه گانه ای براي جوامع انساني قائل است که تحليل هاي خود را با تاکيد بر اين سه قلمرو خصوصي، عمومي و اجتماعي انجام مي دهد. از اين ديدگاه مي توان امر شخصي را مربوط به قلمرو خصوصي، امر اجتماعي را مربوط به قلمرو اجتماعي و امر سياسي را مربوط به قلمرو عمومي دانست.
وي قلمرو خصوصي را قلمروي پيشاسياسي دانسته و زحمت را که فعاليتي انساني به منظور برآورده کردن احتياجات انسان و تامين نيازهاي معيشتي وي است، مربوط به اين قلمرو مي داند. از منظر وي قلمرو عمومي، قلمرو عمل و گفتار است و تصميم گيري به واسطه استدلال و اقناع در اين قلمرو صورت مي پذيرد. آزادي، برابري و جهان انساني مشترک در اين قلمرو ايجاد مي شوند. از ديدگاه آرنت که ديدگاهی پديدارشناسانه است، اين دو قلمرو در يونان باستان ريشه دارند ولي با تنگ شدن قلمرو عمومي و کم شدن تمايز و تشخص انسان ها، و جايگزيني رفتار به جاي عمل و کردار، و تعريف برابري به صورت همرنگي اجتماعي، قلمرو اجتماعي شکل گرفت. از نظر آرنت گسترش قلمروی اجتماعي منجر به کمرنگ شدن تشخص و هويت و فرديت بشر شده و روزمرگي و تکرار جايگزين وقايع برجسته در دوره هاي تاريخي شده، بوروکراسي جايگزين حکومت افراد شده و مديريت جايگزين حکومت کردن مي شود. مالکيت خصوصي به ثروت شخصي فروکاسته شده و نهايتاً قلمرو خصوصي در قلمرو اجتماعي مستحيل و در آزادي و برابري محدوديت ايجاد مي شود.
سه توانايي عمده يي که در خلق ساختار جهان و زندگي عمل ورزانه انساني و قلمرو سه گانه بسيار موثرند، زحمت، کار و عمل هستند. زحمت به منظور تامين ضرورت هاي معيشتي و تناسلي صورت پذيرفته و در دايره يي بسته انجام مي شود.
زحمت فعاليت هاي جسماني آدمي را شامل شده و تاکيد بر آن و معطوف شدن به آن، جامعه يي مصرفي پديد مي آورد. در چنين جامعه يي دغدغه هاي گفتار و کردار از آدمي دور مي شود. کار، فعاليتي يدي بوده که خصلتي ابزاري دارد.
کار به جهان استمرار داده و صرفاً مصرفي نيست. کار در قلمروی اجتماعي قرار داشته و بازار مبادله ايجاد مي کند. تاکيد بر کار منجر به شکل گيري جامعه يي فايده محور و سوداگر مي شود. کارهاي هنري جنبه يي اميدبخش از کار بوده که حاصل آن محصولي غيرفاني ساختهء موجودات فاني بوده که توانايي انديشيدن آدمي را بيانگر است.
اما، از ديدگاه هانا آرنت، کامل ترين نوع زندگي انساني، زندگي مبتني بر عمل است که مستلزم همراهي و ايجاد روابط بين انسان ها است. عمل و گفتار نياز به «محل بروز» دارند که آن همان جهان مشترک انساني است. عمل، برخلاف زحمت و کار که موجب از دست رفتن فرديت و هويت انسان ها و فروکاسته شدن جامعه به جامعه يي مصرفي يا منفعت محور شده، جامعه يي انسان محور ايجاد کرده و بر تشخص و هويت و فرديت انسان ها تاکيد دارد.
آرنت ديدگاهي پديدارشناسانه به خشونت داشته و خشونت را مبادرت به عملي بدون بحث و گفتار و بدون انديشيدن به نتايج آن و آن را ناشي از ناکام ماندن عمل مي داند. به معنايي ديگر، با کمرنگ شدن قلمرو عمومي و به حاشيه رفتن عمل و گفتار، خشونت پر رنگ مي شود. خشونت ماهيتي ابزاري داشته و در مقابل عمل و انديشه قرار مي گيرد. آرنت ميان خشونت با قدرت، اقتدار، زور و نيرو تفاوت قائل مي شود. از ديدگاه او قدرت قابليتي است انساني، نه فقط براي انجام عملي، بلکه براي اتفاق ميان انسان ها و اقدام مشترک آنان.
نيرو، از ديدگاه آرنت، از ويژگي هاي پديده هاي طبيعت است که از خصايص آدميان است. زور خشونت نبوده خصلتي ابزاري داشته و دلالت بر انرژي هاي آزاد شده بر اثر جنبش هاي اجتماعي دارد. به نظر آرنت، تامين و استمرار اقتدار، نيازمند احترام بي چون و چرا به يک شخص يا يک نهاد است چرا که ماهيتي اعطا شدني دارد.
هانا آرنت ميان قدرت و خشونت تفاوت ماهوي قائل شده و خشونت را داراي سرشتي ويرانگر برخلاف قائل بوده و بيان مي دارد که خشونت نيازي به توجيه خود ندارد، زيرا امري است في نفسه و در ذات جوامع انساني وجود دارد. اما قدرت نيازمند مشروعيت است. اما اين «مشروعيت قدرت» بر اهداف يا وسايلي که يک گروه اجتماعي به کار مي گيرد، استوار نيست، بلکه از «سرچشمهء قدرت»، که با تشکيل گروه به وجود مي آيد، برمي خيزد. قدرت براي مشروعيت خود به گذشته متوسل مي شود، در حالي که هدفي که وسيله را توجيه مي کند، امري مربوط به آينده است. خشونت را مي توان توجيه کرد، اما هرگز نمي توان براي آن مشروعيت قائل شد.
وي جدا شدن نهاد قدرت و حاکميت از منشاء اصلي خود ـ که همان مردم هستند ـ را موجب از خودبيگانگي قدرت دولت دانسته و حاصل آن را جايگزيني خشونت به جاي اقتدار دولت مي داند چرا که وي قدرت را از آن مردم دانسته که آنان آن را در قالب اقتدار به حکومت و دولت تفويض مي کنند، در اين حال راه حل، بازگشت دولت به ملت و قدرت به سرچشمه خود است. در غير اين صورت خشونت جاي اقتدار حکومت را گرفته و نهايتاً منجر به ايجاد حکومت ترور و وحشت مي شود.
دغدغهء اصلي آرنت در نظريهء سياسي تبيين اعمالي بود که موجب خلق و گشايش «حوزهء بروز» شود. وي بر تفکر نقادانه و رد تلقين عقيده تاکيد داشت. از نظر وي ناتواني در فکر کردن منجر به بروز شر مي شود. وي شر را به دو دستهء بنيادين و مبتذل تقسيم بندي مي کند. شر بنيادين شري است که نه مي توان مجازاتي برايش تعيين کرد و نه مي توان از آن گذشت. شر مبتذل حاصل ناتواني در تفکر و عدم توانايي تشخيص درست از غلط است. وي پس از محاکمه آيشمان، و به مرور زمان، به تفکر اهميت بيشتري داده و نتيجهء عدم تفکر و انديشيدن را ايجاد شر مي داند؛ چرا که به عقيدهء وي عدم تشخيص خوب از بد و عدم تفکر است که موجب مي شود فرد بدون هيچ گونه تحليلي دستورات و اوامري را که به او فرمان داده مي شود، اجرا کند و شر بيافريند.
از نظر او انسان ها ميل به تفکر داشته و زندگي مصروف به تفکر به انديشيدن و دانستن منجر مي شود. تفکر به درک ثابت از خير و شر مشکوک است و نتيجهء تفکر هميشه دانستن و شناخت نيست. انديشيدن به معناي تلاش براي فهم معناي جهان، پرسش هاي بي وقفه درباره اموري است که در زندگي به آنها برمي خوريم. در اين کوشش ها ما نه تنها جهان، بلکه خودمان را هم زير سوال مي بريم. کسي که ماشين وار و بدون تامل و تفکر پا به عرصه حيات سياسي مي گذارد، در واقع فهمي از آن ندارد و خير و شر براي او بي معناست و ممکن است، مانند آيشمان، در نهايت بي فکري و ابتذال دست به جنايت و شرارت بزند.
با اين حال، تفکر، تاثير سست کننده يي بر همه قواعد و قوانين اخلاقي دارد و فعاليت ها را به وقفه مي اندازد. هيچ تضميني هم براي از سر گيري يا جايگزيني ارزش هاي سست شده وجود ندارد. با اين حال تفکر منجر به تقويت قوهء داوري مي شود.
از نظر آرنت، تفکر بيشتر با گذشته سروکار داشته، خواستن اما با آينده ارتباط دارد. خواستن پس از تفکر بوده و مربوط به عمل بر اساس امکان هاي هر آغازي است. داوري با زمان حال مرتبط بوده و به جهاني که در آن زندگي مي کنيم، ربط دارد.
آرنت تفاوت هايي ميان جنگ و انقلاب قائل بوده و هدف انقلاب را آزادي مي داند. از نگاه وي جنگ پديده يي کهن بوده و آن را با خشونت همراه مي داند. در ديدگاه او، انقلاب مربوط به عصر جديد است و با آزادي پيوند دارد. واژهء انقلاب اول بار در سال 1660 پس از سرنگوني پارلمان و بازگشت رژيم شاهنشاهي در انگليس به کار برده شد و معناي آن بازگشت و بازآوري است. وي مسالهء اجتماعي را از عوامل اصلي شکل گيري انقلاب، و فقر را عامل و محرکي قوي در شکل گيري انقلاب مي داند. انقلاب همواره با دو عنصر دگرگوني به منظور ايجاد آغازي تازه و خشونت به منظور تشکيل حکومتي نو براي رهايي از ستم و ايجاد آزادي همراه است.
از منظر آرنت، دروغ از عوامل اساسي است که آزادي را به خطر انداخته و آن را به دو دسته دروغ در قالب تبليغات و دستکاري در واقعيت و دروغ در فرآيند تصميم سازي به صورت دستکاري در واقعيت با هدف تطبيق واقعيت با نظريه دسته بندي مي کند. وي نافرماني مدني را بحران ولي در عين حال سودمند مي داند. از نظر وي نافرماني مدني بر اساس مسووليت اخلاقي شهروندان در قبال قانون و جامعه يي مبتني بر رضايت صورت مي گيرد. افراد در نافرماني مدني ساختار حکومت را قبول دارند و هدف شان اصلاح امور است.
آرنت، در بحث مربوط به توتاليتاريسم، ميان استبداد و توتاليتاريسم تفاوت قائل شده و نتيجه و حاصل يک حکومت توتاليتر را نابودي زندگي انساني مي داند. وي دليل اصلي شکل گيري حکومت هاي توتاليتر را ظهور توده ها به واسطه فروپاشي و اضمحلال ساختارهاي طبقاتي که بر مبناي منافع و مشترکات جمعي شکل گرفته بودند، مي داند و توده را جمعيتي تک افتاده، منزوي و تنها تعريف مي کند که نه به دليل نيازها و اهداف مشترک، که به واسطه خلاء هويتي در خدمت هدف اقليتي خاص در قالب سازماني سياسي قرار مي گيرند.
از نظر او، دموکراسي توده ها، در واقع کارکردي ضددموکراسي داشته و برخلاف دموکراسي اصيل که حکومت اکثريت است، منجر به حکومت اقليت مي شود. تبليغ و ترور دو ويژگي اصلي حکومت هاي توتاليتر هستند که از ديدگاه آرنت حتي از ايدئولوژي نيز موثرترند. توده ها، به واسطهء انزوا و تنهايي، از خرد جمعي بي بهره بوده و لذا به تخيل بيش از عقل بها مي دهند. بدين واسطه، تبليغات ابزار کارايي براي جهت دادن به اذهان آنها است. تبليغات تصويري جعلي از واقعيت ارائه داده که به مرور در اذهان توده ثبت مي شود. از طرفي سازمان توتاليتر اين جهان جعلي خلق شده توسط تبليغات را به جاي واقعيت جا مي زند. در اين ميان ترور و ارعاب نيز به منظور تحقق بخشيدن به اصول ايدئولوژيک و دروغ هاي جعلي به کار مي رود.
در حکومت هاي توتاليتر، توده، و به ويژه هواداران حکومت، جلوه يي ظاهري به حکومت می بخشند که تصويري متفاوت از واقعيت را، هم براي ناظران خارجي و هم خود اعضاي جامعه توتاليتر، ايجاد مي کند. در جوامع توتاليتر با وجود اينکه توده به دليل انزوا و حس تنهايي و تک افتادگي به اين جنبش مي پيوندد، هيچ گونه هويت و تشخصي نمي يابد بلکه برعکس هويت و شخصيت مردم در قالب هدف يا شخصيتي خاص در جامعه توتاليتر که همان رهبر يا رهبران آن جامعه است، فروکاسته مي شود.
از نظر آرنت، وجود اهداف مشترک و پيوندهاي اجتماعي در کنار اميد به آغازي تازه بهترين موانع و راه هاي مقابله با توتاليتاريسم است.
(1) نگاهی به زندگينامهء هانا آرنت:
هانا آرنت، فيلسوف و متفکر يهودي آلماني، در سال 1906 در يک خانواده يهودي سکولار در شهر ليندن در نزديکي هانوفر آلمان متولد، و در شهرهاي کوئينگزبرگ و برلين بزرگ شد. در دانشگاه ماربورگ، نزد مارتين هايدگر، فيلسوف معروف و برجستهء آلماني، فلسفه آموخت و در ضمن رابطه يي دوستانه و رمانتيک نيز با هايدگر برقرار ساخت تا زماني که، به واسطهء پيوستن هايدگر به حزب نازي، اين رابطه دچار بحران شد و بعد از چندي ادامه يافت. به واقع، رابطهء آنها را مي توان به سه دوره تقسيم بندي کرد؛ از دوران دانشجويي وي تا زماني که هايدگر به حزب نازي پيوست (اوايل دهه 1930)، از اين زمان تا 1950 و از 1950 تا زمان مرگ آرنت. او، بعد از مدتي، راهي دانشگاه هايدلبرگ شد و تز دکتراي خود را با عنوان «مفهوم عشق در فلسفهء آگوستين قديس»، نزد فيلسوف و روانشناس اگزيستانسياليست، کارل ياسپرس، به انجام رساند.
وي در سال 1929 با گونتر اشترن در شهر برلين ازدواج کرد و آنها، بعدها، در سال 1937 از همديگر جدا شدند. رسالهء دکترايش در همان سال به چاپ رسيد ولي آرنت به واسطهء يهودي بودن از تدريس در دانشگاه هاي آلمان خودداري کرد. وي قبل از اينکه مورد تعقيب گشتاپو قرار بگيرد، مدت زيادي در مورد ضدسامي گري و ضديهودي گري تحقيق مي کرد و در همين ايام نگارش نخستين کتاب خود را که زندگينامه راحل فارن هاگن است، آغاز کرد.
سپس وي از برلين به پاريس رفت. در آنجا با فيلسوف مارکسيست و از اقوام همسرش والتر بنجامين ملاقات کرد و رابطهء نزديکي برقرار ساخت. در پاريس آرنت که به حمايت و کمک به پناهندگان يهودي مي پرداخت، پس از مدتي دستگير و به کمپ گورس منتقل شد که بعد از چند هفته موفق به فرار از آنجا شد. وي بعدها با فيلسوف و شاعر مارکسيست، مارتين بلوشر، ازدواج کرد و در سال 1941 همراه با همسر و مادرش به امريکا مهاجرت نمود. در نيويورک، آرنت در انجمن آلماني- يهودي ها به فعاليت پرداخت و در فاصلهء سال هاي 1941 تا 1945 در روزنامه آلماني زبان Aufbau مقاله مي نوشت.
وي، بعد از جنگ جهاني دوم، از سال 1944 براي «کميسيون اروپايي تجديد فرهنگ يهودي» تحقيق و در اين حين به صورت متناوب به آلمان سفر مي کرد و سپس در به آلمان براي موسسه الياس جوان کار کرد. در اين حين وي رابطهء بسيار نزديکي با کارل ياسپرس و همسر يهودي اش داشت و رابطه فکري عميقي با ياسپرس برقرار ساخت.
در سال 1950 آرنت شهروند امريکا شد و با استفاده از «فرصت مطالعاتي» در دانشگاه هاي کاليفرنيا، برکلي، پرينستون و نورفوسترن به تحقيق پرداخت. همچنين وي به عنوان استاد کميتهء مطالعات اجتماعي در دانشگاه شيکاگو کار مي کرد. وي در دانشگاه ييل و وسلين نيز فعاليت تحقيقاتي مي کرد و در سال 1959 به عنوان اولين زن استاد تمام در دانشگاه پرينستون دست يافت. هانا آرنت در 69 سالگي در سال 1975 درگذشت.
منابع
1-
پاتريشيا آلتنبرند جانسون، فلسفه هانا آرنت، ترجمه؛ خشايار ديهيمي، تهران، طرح نو
2- هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمي
3- هانا آرنت، خشونت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمي
4- هانا آرنت، انديشيدن و ملاحظات اخلاقي، ترجمه عباس باقري، تهران، نشر ني
5-http://en.wikipedia.org/wiki/Hannah_Arendt
6- گزارش شب بخارا درباره هانا آرنت (ويژه نامه روزنامه کارگزاران)
7- راسل جاکوبي، هانا آرنت و تناقض هايش، ترجمه علي محمد طباطبايي
8- بهرام محيي، قدرت و قهر در فلسفه سياسي هانا آرنت>>>>>
9- منصوره افقهي، درباره زندگي و آثار هانا آرنت
10-
Three Essays: The Role of Experience in Hannah Arendtشs
Political Thought, by
Jerome Kohn, Director, Hannah Arendt Center, New School
University
توضيح: اين مقاله برای نشر کنونی اش ويراستاری شده است. (سکولاريسم نو)
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |