تز ولایت فقیه، تز قلیلی از مسلمانان است
گفت و گو با محمد حسینی، کارشناس علوم قرآنی
گفتگوگر: محمدرضا اسکندری
پرسش: آقای محمد حسینی، شما کارشناس علوم قرآنی و مجتهد علوم حوزوی اهل سنت هستيد. بنظر شما کدام یک از مذاهب و ادیان در ایران، در سی سال گذشته، نتوانستند در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حقوقی مسایل خود را حل کنند و جایگاهی داشته باشند و همیشه به کنار پرت شدهاند؟
پاسخ: باید یک اولویت قایل باشیم. اولویتمان هم به ترتیب برخورداری از حقوق سیاسی اجتماعی باید باشد. نمیتوانیم بگوییم که ما از هیچ حقوقی در ایران برخوردار نبودیم، بلکه داریم برای رسیدن به حداقل حقوق طبیعی در این مملکت تلاش میکنیم.
در میان مذاهب اسلامی و غیر اسلامی بهاییها و اهل حق بیشترین صدمه را دیدهاند. کمی که بالاتر بیاییم، دیگر ادیان غیر اسلامی، مثل یهودیها، زرتشتیها، مسیحیان در ردهی بعدی قرار میگیرند. در میان مسلمانان هم اهل سنت، کمترین حق را داشته و نتوانسته است به حداقل حقوق طبیعی خود برسد.
در حالی که بر اساس اصل ۱۹ قانون اساسی، همهی ملت با هم برابر هستند، برادر هستند و باید از حقوق مساوی برخوردار باشند.
برخورداری از حقوق مساوی یعنی این که اگر یک فرد شیعهی اثنیعشری میتواند به موقعیت و جایگاهی مثل ریاست جمهوری برسد یا پستهای کلان این مملکت را در دست بگیرد، باید برای اهل سنت هم چنین امکانی وجود داشته باشد. در حالی که اهل سنت حتی نتوانستهاند استاندار یک استان از استانهای ایران بشوند. مثلا استاندار کردستان یا سیستان و بلوچستان باشند.
فقط در این اواخر، در دوران آقای خاتمی ما فرماندار اهل سنت داشتیم.
پرسش: اگر به تاریخچهی سی سالهی جمهوری اسلامی در زمینهی آزادی مذاهب و ادیان و مهمتر از آن، تغییر دین نگاه کنیم، این تاریخچه را در مقایسه با اعلامیهی جهانی حقوق بشر چگونه بررسی میکنید؟ و وضعیت جامعهی بعد از انقلاب ایران در این زمینه چگونه بوده است؟
پاسخ: بر اساس ماده ی ۱۸ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان، مذهب و… بهره مند شود و حتی متضمن آزادی تغییر عقیده، مذهب و ایمان هم هست.
اما نظام های ایدئولوژیک مذهبی، مقوله ی ارتداد را پیش می کشند. یعنی خروج از دین اسلام، ارتداد به حساب میآید و در این نگاه، مرتد کسی است که دینش را تغییر داده است. (البته میخواستم مقدمهای در این زمینه بیان کنم، اما به خاطر کمی وقت امکان آن نیست).
هرچند که مقوله ی ارتداد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیامده است. اما در قوانین کیفری مطالبی را در این خصوص میبینیم. مثلا در مادهی ۲۶ قانون مطبوعات، مصوبهی سال ۱۳۶۴، اشاره به تغییر مذهب شده است.
در این قانون آمده است: «هرکس به وسیلهی مطبوعات به دین مبین اسلام و مقدسات آن اهانت کند، در صورتی که به ارتداد منجر شود، حکم ارتداد در حق وی صادر و اجرا میشود و اگر به ارتداد نیانجامد، طبق نظر حاکم شرع، بر حسب قانون تعزیرات با وی رفتار خواهد شد.»
پرسش: اگر یک اهل سنت به مذهب شیعه ی جعفری بگرود، آیا او هم شامل ارتداد میشود یا نه؟
پاسخ: این را شامل ارتداد نمی دانند. ولی دستکمی هم از ارتداد ندارد. در نظام های ایدئولوژیک و نگاه های ایدئولوژیک مذهبی، حتی در میان اهل سنت هم این مساله هست که اگر کسی به مذهب شیعه بگرود، همین نگاه را در مورد او دارند. این را ارتداد قلمداد نمیکنند ولی ممکن است به نحو دیگری تا پای جانش هم با او برخورد کنند.
حکم مجازات و اجرای آن بر اساس ماده ی ۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، باید تنها از سوی دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. ولی بسیاری اوقات دیدهایم که به موجب قانون هم نبوده، ترورهایی شده، به کسانی اهانت شده و…
برای مثال، شخصیتی به نام دکتر مظفریان داشتیم که شیعه بود، به تسنن گروید و سنی شد. بعدا پاپوش هایی برایش درست شد و بالاخره هم اعدام شد.
کسان دیگری بودند که ترور شدند، به مشکل برخورد کردند، از زمینههای کاری محروم شدند. مثلا شخصیتی مثل آقای طباطبایی هست که ایشان سنی نشد، اما نگاهی قرانی و موحدانه به مسایل اسلامی دارد.
ایشان همیشه زیر فشارها و رنج های زیادی قرار داشته و هنوز هم زیر فشار و مشکلات و گرفتاریهای زیادی دارد زندگی میکند.
مقوله ی ارتداد را نگاه سنتی ساخته است. در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر شخصیت هایی که نگاه متجددانه داشتند و سعی کردند برخی از این قوانین را با اعلامیه ی حقوق بشر انطباق دهند، نگاه سنتی هم اعمال نظر کرده است.
اینجاست که دایره ی ایدئولوژیک دور قانون اساسی جمهوری اسلامی تنیده و با نوعی پاردوکسیکال در قوانینی که در درون این قانون وجود دارد، روبرو هستیم.
نگاه اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، نگاهی انسانی به این مساله است، ولی نگاه بخشی از قوانین قانون اساسی جمهوری اسلامی، نگاهی انسانی نیست، بلکه نگاهی ایدئولوژیک و مذهبی است و دایره را تا حد شیعه ی امامی اثناعشری مؤمن به ولایت فقیه تنگ میکند.
حتا، شیعه های اثناعشری داریم که باورشان به امامت و امامی بودن، کاملا مستحکم است، اما چون ولایت فقیه را قبول ندارند، در نظام جمهوری اسلامی ایران جایی ندارند.
در حالی که تز ولایت فقیه، به نظر من، تز قلیلی از مسلمانان است. اهل سنت که تز شورایی دارند. در میان اهل تشیع هم، نگاه آقای محمد حسین غروی نایینی، صاحب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» نگاهی شورایی است. آقای طالقانی هم نگاه شورایی داشت.
تعداد قلیلی در میان اهل تشیع و شیعه ی اثناعشری امامی که به این مساله اعتقاد داشته باشند. اما آنها هم بالاخره مادامی که در این نظام نگاهشان، نگاه ولایت فقیهی نباشد، نمی توانند در این عرصه دوام بیاورند.
http://www.zamaaneh.com/humanr/2009/04/post_87.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |