بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد   1388 ـ مه  2009 

پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

فیبر نوری!

فرهاد جعفری

● عید امسال که رفتیم به دیدن کلوت‌ها در نزدیکی کرمان، و وقتی رفتیم به «شهداد» و «نقشه‌ی آثار باستانی» شهر را از راهنماهای مستقر در ورودی شهداد گرفتیم؛ راهنمایی شدیم به سمت «آسیاب بادی» قدیمی‌اش. من پیش خودم حدس زدم که وقتی می‌گویند «اثر باستانی»؛ لابد کم‌کم، مربوط است به یکی‌دو هزارسال پیش! حالا نه؛ پانصدسال پیش!

اما وقتی رسیدیم به آنجا و شروع کردیم به مطالعه‌ی راهنما و توضیحات مربوط به آسیاب بادی، فهمیدیم که این «اثر باستانی» متعلق است به اواخر دوره قاجار تا اواخر دوره‌ی رضاشاه!

یعنی این «اثر باستانی!» حداکثر عمرض به هشتاد نود سال می‌رسیده و تا همین چهل سال پیش کار می‌کرده و مردم منطقه، گندم‌شان را در همین آسیاب آرد می‌کرده‌اند!

وقتی با این واقعیت مواجه شدم، به خودم گفتم: ملتی که فقط چهل سال پیش گندمش را به این وضع فلاکت‌بار و به شیوه‌ی «عصرحجری» آرد می‌کرده؛ واقعاً مستحق دموکراسی‌ست؟! و اصلا ممکن است که درک درستی از دموکراسی داشته باشد؟!

 

● همان‌جا به نظرم رسید که در خصوص پدیده‌ای به اسم «جمهوری اسلامی» ما احتمالاً با این واقعیت مواجهیم که:

اول) «جمهوریت»اش از تهران و چندتا شهر بزرگ دیگر می‌آید. که فرودگاه داشت و  پنج فقره ایرباس. تلفن داشت و آب و برق و چند فقره آپارتمان بالای ده دوازده طبقه و دوسه‌تا بزرگراه و چندتا پل روگذر فلزی.

دوم) «اسلامیت»اش از شهداد می‌آید و بسیار شهدادهای دیگر که تا همین بیست سی سال پیش، حتا آب لوله کشی هم نداشتند.

یعنی مخلوطی غیرمحلول و مرکب از «دو» رویاست:

1) رویایی که «شهری‌ها» دچارش شده بودند. یعنی در نتیجه‌ی برخورداری از چند مظهر دنیای مدرن، مثلاً نشستن در «ایرباس»ی که حتا انگلستانِ تولیدکننده‌اش هم آن را در سرویس هوایی‌اش نداشت؛ پیش خودشان فکر کردند «مگر ما چه چیزمان از اروپایی‌ها کم است؟! تازه ما ایرباس داریم که آنها ندارند!».

«تلفن» هم داشتند و می‌توانستند این سوال را از یکدیگر هم بپرسند و آن را به تدریج، به یک دغدغه‌ی عمومی تبدیل کنند! یا کلید آسانسور را بزنند و بروند پنج طبقه پائین و به همسایه‌ی تحتانی خود بگویند که «بیائید انقلاب کنیم. یعنی چی که مثل ملل عقب‌مانده‌ی دنیا، هنوز شاه داشته باشیم و خودمان بر خودمان حکومت نکنیم وقتی آسانسور داریم؟!».

2) رویای که «روستایی‌ها» دچارش شده بودند. این رویا که «شهری‌ها راست می‌گویند. اگر از ما بهتر نمی‌فهمیدند که وضع‌ آنها این نبود و وضع ما هم این نبود. که آب لوله‌کشی نداریم، که نان برای خوردن نداریم، که دام‌های‌مان از تشنگی تلف می‌شوند. هرچه هست، زیر سر این شاه پدرسوخته است که دین ندارد. اگر دینداران حکومت کنند، آن‌وقت وضع ماهم بهتر خواهد شد!».

این‌شد که دست‌به دست هم دادند و مخلوطی ساختند به اسم «قانون اساسی جمهوری اسلامی» که پاسخگوی رویاهای هردو قشر باشد. به شهری‌ها «جمهوری» بدهد، به روستایی‌ها «حکومت مردان خدا»!

که داد. اما یک‌کم که گذشت؛ معلوم شد نه جمهوریتش «جمهوریت» است، نه اسلامیتش «اسلامیت»!

 

● دیشب، تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، مستندی در برنامه‌ی «آپارات» نشان داد که از جهاتی یک کمدی محض بود. یعنی نشان می‌داد که به‌رغم آنکه سی سال از پیروزی انقلاب 57 گذشته است؛ «مردمسالاری دینی» انصافاً حداکثر چیزی‌ست که شایسته‌اش هستیم و استحقاقش را داریم، نه بیشتر.

امیدوارم این فیلم را دیده باشید یا اگر ندیده‌اید، حتماً تکرارش را ببینید. مستندی بود درباره فعالیت‌های تبلیغاتی کاندیداهای مجلس هشتم در یکی از شهرستان‌های استان ایلام. دوربین، گاهی سرک می‌کشید به «ستاد اصلاح‌طلبان» و گاهی به ستاد «اصولگرایان» و گاهی به میان مردم می‌رفت و مشکلات‌شان را از زبان خودشان فهرست می‌کرد.

مثلا یک‌جا نشان داد که مردم یک روستای چندهزارنفری، هنوز آب آشامیدنی نداشتند و مجبور بودند چندکیلومتر پیاده‌روی کنند تا خودشان را برسانند به چشمه و گالنی آب بردارند و به خانه ببرند!

مردی هم که در این صحنه گوینده بود، آب آلوده‌ و کثیف و بویناکی را که از لوله‌های شهر بیرون می‌آمد را نشان می‌داد و خطاب به دوربین می‌گفت: «این آب را خر هم نمی‌خورد. حتا هیچ کاندیدا و نماینده‌ای هم نمی‌تواند آن را بخورد برای اینکه رای ما را بگیرد. وقتی نماینده‌ی نامزدها آمدند تا رای ما را بگیرند، رفتیم و از شهر مجاور برای‌شان آب آوردیم»!

این در همان حالی بود که در ستادهای تبلیغاتی نامزدها، یک شیوه‌ی تبلیغات انتخاباتی، ارسال «پیامک» بود! یعنی بیشترشان تلفن همراه داشتند درحالی‌که در اوج فقر و فلاکت و انحطاط اخلاقی زندگی می‌کردند. مثلاً زنی مدعی بود که تمام جوانان شهرشان معتاد به شیشه و کریستال هستند و بیکارند. و خدا نکند کسی با کسی اختلاف پیدا کند. روز روشن می‌رود به خانه‌اش و همه‌ی اهل خانه را به رگبار می‌بندد!

یا در صحنه‌ای دیگر نشان داد که پیرمردی می‌گفت گوسفندهایش از بی‌آبی درحال تلف شدن هستند و او مجبور است آب آشامیدنی خود و خانواده‌اش را با گوسفندها قسمت کند.

یا در صحنه‌ای دیگر، نشان می‌داد که مدیر یک دبستان می‌گفت مدرسه‌اش نه فقط آب خوردن ندارد که حتا آب شستشو هم ندارد. طوری که معلم‌ها مجبورند در تمام طول روز، ادرارشان را نگه دارند و به این خاطر اغلب‌شان به بیمارهای مثانه مبتلا شده‌اند!

یک بخش جالب دیگر هم جایی بود که مدیرمسئول یک هفته‌نامه‌ی محلی به نام «سمیره» وقتی داشت از ریاکاری نامزدها و طرفداران‌شان صحبت می‌کرد، گفت که: دیشب یک‌عده آمدند در خانه‌ام که در هفته‌نامه‌ام، ازشان طرفداری کنم. اگر می‌دانستم یک نامزد انتخابات است، در را باز نمی‌کردم! به‌هرحال آمدند تو و نشستند. همین‌که فهمیدند من کمر درد دارم؛ شروع کردند به «امن یجیب» خواندن و دعا کردن برای من که شفا پیدا کنم. اما نه فقط بهتر نشدم؛ که فردایش دردم تشدید شد!

نامزدهای انتخاباتی هم یک‌مشت کودن بی‌سوادِ فرصت‌طلب که در ریاکاری و تظاهر به ارادت به نظام و ارکان نظام، دست هم را از پشت بسته بودند. یکی‌شان که ردصلاحیت شده بود و آمده بود تا نامزد دیگری را به مردم معرفی و پیشنهاد کند؛ حتا گفت که اگر تا آخر عمرش، هر چهارسال یک‌بار هم که توسط «فقهای شورای محترم نگهبان» پشت سرهم ردصلاحیت شود؛ بازهم اعتقادش را به نظام و ارکانش از دست نخواهد داد و «پیرو راستین ولایت مطلقه‌ی‌فقیه» باقی خواهد ماند! (و البته به مردم گفت: یکوقت فکر نکنید نماینده‌ی شما به خاطر مسائل مالی یا اخلاقی رد صلاحیت شده‌ها. نه!)

 

● این‌ها «واقعیت‌های واقعی اطراف ما»ست. که من و شمایی که در دل شهرهای بزرگ، پای کامپیوترمان نشسته‌ایم و نمی‌بینیم‌شان و فکر می‌کنیم کشور محدود است به همین دور و اطراف خودمان. و فکر می‌کنیم چون من و شما (کمی تا قسمتی آن‌هم) استحقاق زندگی بهتر و آزادی بیشتر داریم؛ پس وضع باید طوری تغییر کند که من و شما هم مثل آن اروپایی که آخرین آسیاب بادی‌اش را نزدیک به دویست‌سیصد سال پیش بسته و درش را پلمپ کرده، یا آن امریکایی که «پل بروکلین» را 180 سال پیش طوری ساخته که هنوز از شاهکاری معماری دنیاست و بعید است که تا 500 سال دیگر من و شما قادر باشیم مثلش را طراحی کنیم و بسازیم؛ از تمامی مواهب «یک حکومت آزاد و دموکراتیک» برخوردار باشیم!

چرا؟!... چون «موبایل» داریم»! چون «اینترنت» داریم! چون «ای‌دی‌اس ال دو» داریم (ارواح عمه‌مان)!  پس حالا که اینطور است؛ چرا مثل آن اروپایی یا امریکایی، یک حکومت دموکراتیک سکولار نداشته باشیم؟!

از دید من به این علت که:

بعضی از شما هستید که به‌‌رغم این‌که همه‌ی این‌ها را دارید؛ اما فحش زن و بچه به من می‌دهید که چرا معتقدم «برای آنها که می‌خواهند در رای‌گیری دهم شرکت کنند، احمدی‌نژاد انتخاب بهتری‌ست تا مردی از عمق دهه‌ی شصت»!

توی قلب اروپا یا امریکا زندگی می‌کنید، پزهای «روشنفکر سکولار»تان هم آدم را می‌کشد؛ اما هنوز آنقدر نابالغ و حقیرید و ذهن‌های منجمد و متحجری دارید که هروقت رای و نظرم خلاف رای و نظر شماست، مرا به «مزدبگیری از نظام» متهم می‌کنید و برخی نوشته‌هایم را «چاپلوسی و دل‌ربایی از نظام برای گرفتن پست و سمت» نسبت می‌دهید!

چون بعضی از شما هستید که چون کتابم چندهزارنسخه بیشتر از حد تصور شما فروخته؛ پیامک‌هایی برایم می‌فرستید که آدم از خواندن‌شان شرم می‌کند. و بیشتر از این جهت که: «خدایا، اینان هموطن‌های من‌اند؟! آدم‌هایی تا این حد حقیر و سفله، هموطن من‌اند»؟!

 

● دیروز خواندم که «اکبرهاشمی رفسنجانی» گفته است: «واقعاً درد آور است که ما این‌همه امکانات داریم، حتا فیبر نوری داریم اما از اغلب کشورهای منطقه عقب‌تریم»!

نبودم آنجا که به ایشان بگویم:

«فیبر نوری به درد حکومتی می‌خورد که از آگاهی و دسترسی به حقیقت، آنقدر وحشت نداشته باشد که به‌ جای تلاش برای افزایش سرعت اینترنت و پهنای باند، بکوشد تا حد ممکن از سرعت آن کم کند!».

مثلاً به‌درد کره‌ی جنوبی می‌خورد که در حال تدارک امکان سرویس‌دهی «سرعت دانلودِ یک گیگ در ثانیه» به شهروندان خود تا سال 2010 است! (صد برابر سرعت دسترسی یک انگلیسی به اینترنت در حال حاضر و در بهترین وضعیت. و نزدیک به صدهزار برابر سرعت دسترسی یک ایرانی به اینترنت پرسرعتِ 2!).

همچنان‌که «فیبر نوری به درد ملتی می‌خورد که نخست آبی برای آشامیدن داشته باشد تا آنچنان کینه نتوزد که بخواهد سر به تن رقیبش نباشد و همین‌که ببیند موفقیتی کوچک کسب کرده یا نظری مخالف نطر او دارد، فحش زن و بچه برایش ارسال کند و زشت‌ترین تهمت‌ها را به او نسبت دهد»!

واقعیت این است که وقتی نحوه‌ی کاربرد اینترنت توسط مردم کشوری این است؛ چرا باید سرعت بیشتری در اختیارش گذاشت؟! برای ‌این‌که که با سرعت و کیفیت و دقت بیشتری بتواند ...؟!

 

● هر ملتی، دقیقاً، مستحق همان دوره‌ای‌‌ست که در آن قرار دارد.

مثلا نگاه کنید که فلان طنزنویس شهیر کشورمان، کسی‌ست که همه‌ی نبوغ و خلاقیتش برای خنداندن ما و فهمش از مسئله‌ی «رقابت سیاسی» این است که همسر یکی از مسئولانِ وقت را که رقیب سیاسی اوست، با فلان زن خراب مشهور مقایسه کند. یا حروف نخست نام «احمدی‌نژاد» را کنار هم بگذارد و از آن کلمه‌ای ناشایست بسازد و به رئیس‌جمهور کشورش نسبت بدهد تا روح تشنه‌ی ما به «دشنام دادن به رقیب» را سیراب کند (درعین‌حال چنان کودن و ناشی باشد که حواسش نباشد که اگر با نام خود او نیز چنین کند؛ نتیجه تهوع‌آورتر خواهد بود!).

یا نگاه کنید که نحوه‌ی بهره‌برداری ما از پدیده‌ای به اسم «پیامک» برای رقابت سیاسی این است که عده‌ای دهان‌دریده‌ استخدام کنیم تا شخصیت و حیثیت رقیب‌مان را با زشت‌ترین و تهوع‌آورترین پیامک‌ها که می‌سازند و رواج می‌دهند؛ تخریب کنیم. شهروندان هم به آن بخندند و به هم پاس‌اش بدهند!

و حتا یک ‌لحظه هم فکر نکنیم که در حال کمک‌کردن به «انحطاط اخلاق عمومی» هستیم و حتا لحظه‌ای پیش خودمان احتمال ندهیم که چنین پیامک‌هایی می‌تواند توسط فرزندمان خوانده شود و پیامدهای نادرستی داشته باشد.

 

● [درحاشیه]:

این است که قبلاً هم ازتان خواسته‌ام و بازهم ازتان می‌خواهم که اگر دوست من هستید:

1) پیامک‌های حاوی «جوک‌ها و لطیفه‌های ضد قومیتی» برایم نفرستید. ایمان دارم که شیوع جوک‌ها و لطیفه‌هایی که ترک‌ها و رشتی‌ها و لرها و دیگران موضوع آن هستند، به قصد «مضمحل کردن پیوندهای ملی میان ایرانیان» ساخته و ترویج می‌شوند.

2) پیامک‌های حاوی توهین و تهمت و ترور شخصیت (که موضوع اغلب‌شان نیز آقای احمدی‌نژاد است) برایم نفرستید.

من به چنین پیامک‌هایی نمی‌خندم. بلکه متأسف می‌شوم وقتی می‌بینم که «رقابت سیاسی» در میان ما؛ تا چنین حد زننده‌‌ای تخفیف پیدا کرده است. آن‌هم به دو دلیل:

اول این‌که:

چنان بارآمده‌ایم که گمان می‌کنیم «فحاشی و بددهانی و توهین به رقیب و ترور شخصیت وی»، نوعی «مبارزه‌ی سیاسی»ست و به این طریق در حال مبارزه هستیم. که چنین نیست. خودتان را گول نزنید!

دوم این‌که:

چون مبارزه‌ یا رفتار سیاسی تحت نام و نشان مشخص، مسئولیت‌زا و هزینه‌بردار است اما از پیامدهای آن نگران هستیم؛ وجدان خود را از چنین طریقی آسوده می‌کنیم که در حال عمل کردن به مسئولیت ملی خود هستیم! که چنین نیست. در این‌باره هم خودتان را گول نزنید!

http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=523&p_id=2

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630