چه برم چه بمونم،
دو رکعت می زنمش، قربت الی الله
اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟
براستی هيچ از خود پرسيده ايم که فرد، حزب، جبهه، سازمان و
اتحاديه ای که خواستار شرکت مردم در انتخابات حکومت اسلامی می
شود و از هواداران خود می خواهد که وسيعاً در آن شراکت کنند
چگونه می تواند خود را خواهنده يا زايندهء آلترناتيو حاکميت فعلی
بداند؟ چگونه می تواند هم در انتخاباتی شرکت کند که بر سه اصل
ولايت فقيه، مذهب رسمی، و اصول تا ابد تغييرناپذير قانون اساسی
رژيم استوار است و، در عين حال، خود را «قطب ديگر» سياست کشورمان
بداند؟
ملایان در ایران چه گفتند و چه كردند
يکی از مردم
گفتند استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي؛ اما به جاي استقلال با
ندانم كاريهايشان جزو عقبمانده ترين كشورهاي دنيا شديم و سرنوشت
اين مملكت را به دست يك مشت تروريست عراقي و لبناني و فلسطيني
سپردهاند. به جاي آزادي سي سال است كه با چماق سپاه و بسيج بر سر
مردم ميكوبند و نفس هر كس را كه از آزادي بگويد ميگيرند. جمهوري
هم كه گيرمان نيامد هيچ ديكتاتوري شان از استبداد شاه هم صدها پله
بالاتر رفت. از بس كه بد كردند مسلماني هم دارد از ياد مردم
ميرود.
چگونه
شاهزادگان عالم به گدايان سيب زمينی مبدل گشتند
امير سپهر
چگونه شد آن مردم پرغرور
و گردنفراز
که حتا براحتی در برابر گلوله هم سينه سپر می کردند ـ که
ايکاش نمی کردند! ـ اينک به اينچنين
موجوداتی بی رگ و بی غيرت مبدل
گشته اند؟
يعنی به انسان هايی
آن چنان
غرورباخته،
زبون و توسری خور که نه تنها پاکت تخمه در دست به مراسم تازيانه
خوردن و حتا اعدام فرزندان خود می روند، نه تنها به دستان آلوده بر
خون جگرگوشگان خويش بوسه می زنند، بلکه کار بی غيرتی ايشان به جايی
رسيده که ديگر حتا از فروشندگان نواميس دختران خود
نيز صدقه می گيرند،
آنهم
چند کيلو سيب زمينی
گنديده!
=====================
کوتاه و گويا
=====================
زوزهء روباه پير
جواد دلجو
هنگامی
که رفسنجانی پس از مرگ خمینی با صحنه پردازی، عمامه (تاج) ولایت
را بر سر خامنهای نهاد و به فاصله کوتاهی با پوشیدن ردای ریئس
جمهور در راس قوه مجر یه قرار گرفت همه اسباب یکه تازی برای او
فراهم بود. ۱) خمینی به عنوان شاهین ترازوی موازنه قوا میان
جناحهای حکومت در بستر خاک آرمیده بود، ۲) با تغییر قانون اساسی
و حذف پست نخست وزیری به نقش تشریفاتی ریئس جمهور که به مدت هشت
سال بر عهده خامنه ای نهاده شده بود پایان داده شد، ۳) ردای ولایت
که بقول مهندس بازرگان تنها بر قامت خمینی دوخته شده بود بر تن
خامنه ای که یک شبه از حجت الاسلامی به آیت الهی ارتقا داده شد،
زار می زد. همهء این عوامل به رفسنجانی چنان فرصتی داد که به
راستی میتوان او را قدرتمندترین مرد صحنه سیاست ایران در طول هشت
سال ریاست جمهوری تلقی کرد. هرچند رفسنجانی سعی کرد با جعل
عنوان "سردار سازندگی" جایگاهی معادل امیر کبیر در تاریخ ایران
برای خود جستجو کند ولی هشت سال ریاست او بر قوهء مجریه به گواهی
تاریخ بجز فساد و سرکوب دستاوردی نداشته است. ماشین سرکوب، با
هدایت علی فلاحیان و سعید امامی، چنان بی پروا به "کشتار درمانی"
دگر اندیشان، نویسندگان و فعالین حقوق بشر در داخل و خارج از کشور
پرداخت که تنها رسوایی دادگاه میکونوس توانست تا حدودی چرخ
دندههای این ماشین را کند نماید. فساد مالی و اداری چنان گسترده
شد که داشتن اسکلههای خصوصی عوامل رژیم از جمله آقا زادهها برای
ورود قاچاق کالا تحت عنوان "فعالیت اقتصادی" اظهر من الشمس شده
بود. سکوت قبرستانی هشت سال دولت رفسنجانی که تنها زیر سایه سنگین
سرکوب میسر شده، جامعه را به نقطهء انفجاری نزیک کرده بود که فقط
"جنبش اصلاحات" توانست رژیم را از لبهء پرتگاه نجات دهد. رفسنجانی
بسیار کوشید که حتا از طریق تغییر قانون اساسی دوران یکه تازی خود
را همیشگی کند، ولی با همه "زرنگی" به دلیل بینش تنگ اخوندی
نتوانست پویایی جامعه ایران را درک کند. نتوانست این موضوع را درک
کند که، بقول دکتر داریوش همایون، در یک سد سال گذشته هیچ ملتی به
اندازه ایرانی ها برای رسیدن به آزادی و ترقی این همه خود را به آب
و آتش نزده است. رفسنجانی بر حسب زرنگی همیشگی اش ابتدا خود را با
جنبش اصلاحی همراه نشان داد و منافقانه سعی کرد این امر را کتمان
کند که دوم خرداد برآیند هشت سال حکومت سیاه او و رژیم ننگین
اسلامی در کل بوده است. البته مردم با رائی که در انتخابات مجلس
ششم به او دادند سیلی محکمی بر صورت او نواختند. ولی مگر پر رویی
خاص اخوندی اجازه داد سوزش این سیلی را حس کند؟ در طول دوازده سال
گذشته توازن واقعی قدرت (علیرغم "انتخاب" او به ریاست خبرگان) در
سیستم پیچیدهء حکومت اسلامی گام به گام به ضرر رفسنجانی به هم
خورده است. خامنه ای که قرار بود نقش بسیار ناموزون خمینی را بازی
کند بتدریج و در یک فرایند بیست ساله اهرم های قدرت بیشتری را در
اختیار گرفت. بنا بر قول معروف که قدرت مطلق فساد مطلق میآورد،
خامنهای حاضر نیست کس دیگری را در عرش کبریائی خویش انباز نماید.
برای خامنهای شخصی مانند احمدی نژاد که از سر بندگی بر دست رهبر
بوسه میزند به مراتب ریئس جمهور مطلوبتری میباشد. "سردار
سازندگی" اکنون که در هنگامهء هیاهوی نمایش انتخابات هر چه بیشتر
آبرو باخته تر می شود همچون روبه پیر زوزه می کشد که: "یادت میاد
ما سه یاور خمینی بودیم؟ یادت میاد با هم پدر بنی صدر را در
آوردیم؟ یادت میاد...؟"
(آرشيو)
|