بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يک شنبه 3 آبان 1388 ـ  25 اکتبر 2009

 

جنبش سبز و همایش چهارم  اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران

ناصر کرمی

naser.karami@gmx.de

شکستِ فرمانروایی مطلق روح الله خمینی (1979- 1989)، با هدفِ استقرار اسلام ایدئولوژیکِ سنتّی و صدور انقلاب اسلامی، حاصلی نداشت جز حاکم کردن آنارشیسم بر حکومتداری و سیستم اقتصادی، غارت سرمایه های مالی، رواج فرهنگ رشوه و چپاول، بدهکار شدنِ کشور به کشورهایِ خارجی، گسترش شیوهءِ ترور و وحشت، و بطور کلی بی اساس بودنِ ساختار خلیفه گری در عصر جدید، که دورانِ غارتگرانی بنام رفسنجانی و علی خامنه ای زمان نمایش آن بود.

اما دقیقاً در زمانی که ـ در همان اوایل سال 2001 میلادی ـ، برای عبور از اين دو دورهءِ زیانبار، راه سوّم يا «اصلاح طلبی» بوسیلهءِ محمّد خاتمی مطرح شده و از سوی رهبر انقلاب و با اتکاء به قانون اساسی جمهوری اسلامی در نطفه خفه شد و ملّتِ ایران با ناامیدی کامل از تغییر و اصلاح رژیم اسلامی، از اين نظام رویگردان می شد و خود را برای گامی ریشه دارتر آماده میکرد، به ناگهان  بیانیه ای تحتِ عنوانِ "اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران" از سویِ افرادی ناشناس در چندی از رسانه هایِ گروهی ایرانی انتشار یافت که  اساسی ترین خواسته های مناسب روز مردم و اپوزیسیون، بویژه در خارج از کشور در آن آورده شده بود و، در نتيجه، بیش از هزار نفر این بیانیه را امضاءِ کردند.

در اوّلین همایش اين تشکل در شهر برلین آلمان تازه هویّتِ سیاسی انتشار دهندگان بیانیّهءِ  اتحاد جمهوریخواهان ایران مشخص گردید و معلوم شد که بنيادگزاران آن همان افراد با احزاب و سازمان هایی هستند که هموار کنندهءِ زمینهءِ انقلاب 57، آوردنِ خمینی به ایران، و تحکیم حاکمیّتِ جمهوری اسلامی با کارنامهءِ سی سالهءِ سیاهِ آن بودند.

در این همایش سه گروه برجسته و صاحب امتیاز بودند: 1- بازماندگانِ پیر و جوان حزب توده 2- کسانی از تجزيه خواهان تُرک زبان آذری که تقریبأ هستهءِ مرکزی تصمیم گیری در اتحّادِ جمهوریخواهان تشکيل داده اند و می شود گفت ابتکار چنین بیانیه ای از آنها بوده است 3- سازمان فداییان اکثریت. امتیازاتِ دیگر هم به منفردین بی خطر و همسو با افکار این سه گروه و یا به ایرانیانِ خود گم کردهءِ سرگردان داده شد. طرفدارانِ اصلاح طلبی درونِ ساختاریِ رژیم اسلامی و افرادی با ایدهءِ «قومگرایی تا مرز تجزیه طلبی» هم امتیازاتِ ویژهءِ خود را به دست آوردند.

از منافع ملّی ایرانیان، از پاتریوتیسم ایرانی صحبتی به میان نیامد، نشانه ای از ایرانیّت در پرچم به نمایش گذاشته در آن همایش وجود نداشت، از همه مهّمتر، دمکراسی و آزادی بیان در همین نشست زیر پا گذاشته شد.  اعضاء شورایِ هماهنگی انتخاب شده در این همایش تقریباً همگی از 3 گروه مذکور در بالا ـ با اکثریّتِ تُرک زبانان آذری ـ بودند. بدونِ شک نسخه ای که از همکاری و ترکیب افکار این 3 گروه برای سرزمین ایران نوشته شود در جهت منافع ملّی ایرانیانِ، چه در دیروز، ژا امروز، و چه فردا نبوده و نیست.

«اتحادِ جمهوریخواهانِ ایران» بر پایهءِ سه موضوع بنا شده است:

1- بعد از فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم و متلاشی شدنِ شوروی سوسیالیستی، احزاب چپی مانند حزب توده و اکثریّت، به بی سرپرستی گرفتار آمده و با شرمندگی نه جای پایی در سرزمین ایران داشتند و نه پایگاهی در بین ملّت.

2-  حزب توده و سازمان فدائیان اکثریّت، يعنی مدافعان و ایدئولوگ های رژیم اسلامی، تنها می توانند در میدانِ مغناطیسی ایی که نظام اسلامی آفرینندهءِ آن باشد زنده بمانند و مؤثر واقع شوند امّا آنها وقتی متوجه شدند که رژیم اسلامی در همهءِ برنامه ها، حتّی اصلاح طلبی که خود سنگِ آنرا به سینه میزد، با شکستِ کامل مواجه شده است و بنیاد رژیم از سوی مردم زیر سئوال رفته است، به فکر چاره اندیشی افتاده اند، زیرا بخوبی می دانند که ضعف رژیم اسلامی و سقوط  آن به زندگی سیاسی و اجتماعی این حزب و سازمان هم پایانی خواهد بخشید. از طرفی دیگر، حذف مذهب شیعه از تخت قدرتِ سیاسی، تجزيه خواهان تُرک زبان آذری را هم خلع سلاح خواهد کرد، چرا که اين مذهب پیوسته ابزار و ایدئولوژی آنان برای تسلط بر فرهنگ و نابودی تاریخ ایران بوده و اکنون وسيله ای برای تجزيه ايران بشمار می رود.

 3- بی اعتمادی مردم به رژیم و کم رنگ و محو شدن نقش سه گروه ِ حزب توده، سازمان اکثریت، و تجزيه خواهان تُرک زبان آذری، باعث رشد ناسیونالیسم ایرانی در راستای جایگزین کردن یک سیستم جمهوری ایرانی بدونِ اسلام، و یا برجسته شدن بازگشتِ مشروطهءِ سلطنتی با شعار لائیسیته و سکولاریسم، شده است.

چکیدهءِ افکار ایدئولوژیک و ماهیّتِ افرادِ بنیاد گذار اتحّادِ جمهوریخواهان متشکل از حزب توده، سازمانِ اکثریّت، و تجزيه خواهان تُرک زبان آذری، چيزی نيست جز آلترناتیو سازی، پاسخ گویی به و یا جلوگیری از سه فاکتور بالا. یکی از مسئولین شورایِ سیاسی این اتحّاد (از ميان تجزيه خواهان تُرک زبان آذری)  بعد از همایش اوّل به روشنی بیان داشت:

«...ما دیدیم که رژیم اسلامی پایه های قدرت خود را از دست می دهد و دارد ضعیف می شود؛ در مقابل، سلطنت طلبان دارند جان می گیرند و برجسته می شوند، در نتیجه ما آمدیم و این اتحّاد را تأسیس کردیم...»

معنای اين سخن آن است که تا زمانی که رژیم اسلامی ضدِ ایرانی از قدرتِ تمام برخوردار بود احتیاجی به تشکیل چنین اتحّادی نبود و فقط وقتی قدرتِ سیاسی آن رو به کاستی نهاد ما به میدان آمدیم. از این گذشته، منظور این عضو شورای سیاسی اتحّاد جمهوریخواهان از اصطلاح "سلطنت طلبان"، شامل همهءِ ایرانیان با داشتن ناسیونالیسم سالم ایرانی می شود که تلاش در پاسداری از فرهنگ و تاریخ ایران دارند. بنا بر این، ماهیّتِ اصلی بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان مانند رژیم اسلامی ضدِ ایرانی بوده و خواهد بود.

سیّد علی خامنه ای و رفسنجانی ایران را بسوی فروپاشی هدایت می کنند و هم تباران این دو نفر از جمله تجزيه خواهان تُرک زبان آذری در اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران، چه بصورت حزبی و سازمانی ـ در شکل حزب توده و سازمان فدایی (اکثریّت) ـ و چه در شکل دیدگاهِ دین باوری و قومگرایی، تجزیه و تقسیمات جغرافیایی ایران را از مدتّ ها پیش آغاز کرده اند و اهدافِ جعفر پیشه وری را در شکل و شیوهءِ دیگری مطرح و قصد نایل آمدن قطعی به آن را دارند و دیگر اقوام را هم به سرکشی دعوت می کنند.

يکی از افرادِ برجستهءِ تجزيه خواهان ترک زبان آذری و از بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان که بر زبان افتادنِ نام خویش را از روحانی بودنِ گذشتگانش به ارث برده است، در نشستِ اقوام مجتمع در «کنگرهءِ فدرال» با نمایندگانِ پارلمانِ اروپا در بروکسل، حتّی بر خلافِ سندِ نیم بندِ تصویبی مربوط به مسائل ملّی در همایش سوّم اتحّاد جمهوریخواهان، «طرح ملّی» ای را که تنها منافع تجزيه خواهان تُرک زبان آذری را در نظر گرفته است ارائه داد که در آن بی هویتّی تاریخی، تجزیهءِ رسمی و تسخیر سرزمین ایران بنام دمکراسی ولی بشکلی عامیانه و فئودالی و آنارشیستی، و فاقدِ مفاهیم تخصصی و با بی توجهّی به مناسباتِ جهانِ پیرامونی ترسیم شده است.

فردِ دیگری که مسئولیّت رهبری سازمان اکثریّت را بر عهده داشته و در این اتحّاد از جایگاهی چشمگیر بر خوردار ست نيز، بیان داشت و نوشت:

«...برای جلوگیری از خطر و گسترش ارگان "گرگ های خاکستری" ناسیونالیست تُرک تبار باید هرچه زودتر به حق تعیین سرنوشتِ مردم آذربایجان پاسخ مثبت داده شود...»

طبیعی ست که چنین طرح های ظاهراً «ملّی»، و ترساندنِ ایرانیان از چند جوانِ بی تجربه بنام "گرگ های خاکستری"، با دمکراسی مغایرت دارد و چنین مسائلی تنها می تواند در کنار حزب توده، سازمان فدایی اکثریّت صورت گیرد که خود از بینادگذاران ناسازگاری های اجتماعی و آفرینشگر واژه های قومی و ملّی نامتناسب با تاریخ ایران هستند.

از دیدگاهِ قومی و ملّی، تنها تفاوت «اتحّاد ِ جمهوریخواهان» با "کنگرهءِ ملیّت های ایران فدرال" در این است که تجزيه خواهان قومگرایِ اتحّادِ جمهوریخواهان، با هوشیاری و زیرکی خاصّ، بخاطر مسائلِ جغرافیایی و بهره گیری هر چه بیشتر از منابع انرژی و نفتی ایران، تا پایان یافتن آن، و برای خارج نشدن از نوکِ هرم اقتصادیِ کلانِ کشور، فعلأ بطور  واضح مسئلهءِ جدایی و تجزیهءِ کامل ایران را مطرح نمی کنند. اضافه بر اینها، آنها بخوبی می دانند که در صورت جدایی طلبی، سرزمین اصلی همهءِ تُرکان، بعد از مهاجرتِ آنان به ایران، فقط ناحیّهءِ استان اردبیل امروز و حداکثر استانِ آذربایجانِ شرقی خواهد بود و آنها باید از ترکان پراکنده در سرزمين ايران را از همهءِ نقاطِ آن جمع آوری کرده و در آنجا سکونت دهند.

بنیاد گذاران چپّ اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران بر آن هستند که با این عمل سیاسی نقش از دست رفتهءِ خود در جامعهءِ ایرانی را، که در گذشته در لباس حزب توده و اکثریّت بازی می شد، از کانالی دیگر باز یابند. آنها از سویی به شکل آشکار و قانونی از سیاست های رژیم اسلامی تهران در پوشش پروژهءِ «اصلاح طلبی درون ساختاری» پشتیبانی می کنند و، در همین راستا، ايستاده در پشت رهبری اصلاح طلبی درون و برون ساختاری حکومت، خود را به اپوزیسیون، بویژه به طیفِ خارج از کشور، معرفی کرده و در واقع بر آن سوار شده اند.

ساختار و تشکیلاتِ عمودی و افقی اجرایی در اتحّادِ جمهوریخواهان مانند نظام جمهوری اسلامی: ولایت فقیهِ بدونِ لباس روحانیّت، مجلس خبرگان، شورای نگهبانِ خاصِّ خود را در نوکِ هرم سیاسی دارد، شورای مجتمع مصلحتِ اتحّادِ نظام را دارد، افرادِ غیر انتخابی مانند احمدی نژاد را از برکتِ عضوهای افتخاری آشکار و پنهانی بر می گزیند که خطِ سیاسی و موضع گیریهای محوری این اتحّاد را مشخص می کند بدونِ اینکه امضاءِ کنندگانِ این بیانیّه اطلاع داشته باشند.

در همایش اوّل این اتحّاد شرکت کنندگان گروهی را مانند مجلس خبرگان و شورای نگهبان رژیم اسلامی انتخاب کردند که در همایش های بعدی نامحدود کردنِ زمانِ در شورایِ رهبری ماندنِ این افراد در اتحّاد را با جمع آوری تعدادی رأی بدونِ تغییرات و جابجایی مؤثر مانند تا پایان حیاتِ بر مسند قدرت ماندنِ دستگاهِ ولایتِ فقیه تبدیل شده اند و اگر همینطور پیش رود در همایش چهارم آن انتظار معجزه ای را هم نباید داشت و همان افراد دو باره انتخاب خواهند شد، اصولأ ارگانِ این اتحّاد یک مالکیّتِ خصوصی گروهی از مُدل افتاده و از کاروان وامانده هست که عده ای را فقط بازی داده اند.

به افرادِ بنیادگذار و مسئولین شورایِ رهبری تا کنونِ اتحادِ جمهوریخواهان حتّی در یک دمکراسی قانونمندِ جهان سوّمی  و یا در جوامعی که شهروندانِ آن به منابع فردی و ملّی خود آگاهی دارند دیگر کمترین مسئولیّتِ اجتماعی را هم واگذار نخواهند کرد و بطور یقین آنها را به مناسبتِ: خیانت هایِ ملّی پی درپی، تکرار اشتباهاتِ جبران ناپذیر تاریخی، همسویی با نظام استبدادِ دینی از آغاز تا کنون، عدم بر خورداری از دانش و مهارت هایِ سیاسی لازم و مناسب زمان و شرایطِ خاصّ کشور به محاکمه می کشند و خواهند کشید.

ضعفِ اساسی جامعهءِ و روشنفکرانِ ایرانی این هست که اجازه می دهند مُجرمان و خیانت کاران با تکرار اعمال ناشایستِ خود در جایگاهِ قاضی بر تختِ دادگری بنشینند و برای آسیب دیدگان، مُلک و ثروت از کف داده شدگان رأی و دستور صادر کنند. امروز چنانکه از گفتار و نوشتارهای ایرانیان در آمریکا و نقاطِ مختلف اروپا و اسکاندیناوی و از سایر کشورها به گوش میرسد از مسئولین رهبری اتحّادِ جمهوریخواهان هم بطور رسمی و آشکار به لابی گری برایِ جمهوری اسلامی بکار مشغولند.

از سال 2003 میلادی تا کنون عملکردِ اتحّادِ جمهوریخواهان: پاک کردن صورت مسئلهءِ مسائل بحرانی و ضروری کشور/ خنثی کردنِ شکل گیری جنبش های ساختار شکن در جبهه های مختلف بسودِ نظام جمهوری اسلامی/ عرضه کردنِ آمارها و طبقه بندیهای جامعه شناسی نادرست از بافت جامعهءِ ایرانی و تقلیل توانِ جنبشهای مدنی آنها / دادنِ رهنمود ها  در سیاستِ خارجی و داخلی و پیشنهاد پیاده کردنِ سیستم اقتصاد بازار آزاد به رهبران و کارگزارانِ جمهوری اسلامی با ادامهء دیکتاتوری لجام گسیخته و با پرهیز از باز کردن فضای سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی در کشور/ دروی جستن از اپوزیسیونِ راستین فوندامنتالِ بیرون از ساختار نظام جمهوری اسلامی که ایراندوستان را هم در بر میگیرد/ در مقابل نزدیکی و همسویی با اصلاح طلبان حکومتی/ تشویق اندیشهءِ ایران ستیزی و نفی تاریخی آن/ جلوگیری از پرورش کادر سیاسی جانشین و مطرح نشدن افراد غیر خودی ها در اتحّادِ جمهوریخواهان، در عوض پذیرش نظرات و دعوت به افرادی که حتّی این بیانیّه را امضاءِ نکرده اند و از دانش سیاسی و علمی چندانی هم بر خوردار نیستند، امّا یا از حزب توده، سازمان اکثریّت، و از اصلاح طلبان حکومتی بوده اند و یا مدافع منافع تجزيه خواهان تُرک آذری بوده و هستند/ زیر سئوال نبردنِ جدی اُرگان های غیر انتخابی مانند مقام رهبری، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجتمع مصلحتِ نظام/ تأ کید نکردن بر اندیشهءِ راسیونالیسم و هومانیسم با قوانین این جهانی در رقابت با اصول و شریعت دین سنّتی/ اهمیّت ندادن به لائیسیته و سکولاریسم در پروسهءِ حاکمیّتِ  دمکراسی مدرن/ و با مسائلی دیگر از این قبیل بوده و خواهد بود.

اتحّادِ جمهوریخواهان در مدّت تأسیس خود معلوم نیست بر اساس چه فاکتور و با برداشت ها، از کدام توانمندی ها و یا کدام سایقهءِ درخشان صداقت و شکوفایی رهبری سیاسی گذشته افرادِ آن و یا با پشتیبانی از کدام نیرویِ حکومتی درونِ کشور و قدرت هایِ خارجی پیوسته خود را در مقام رهنمود دادن و حکم صادر کردن تا در جایگاهِ برمسند قدرت نشستن بر حق خود ارزیابی کرده است که با انتشار بیانیّه های مختلفی تلاش میکند تا در ذهن جامعهءِ ایرانی و ارگانهای گلوبال پایگاهی پیدا کند که این اتحّاد نمایندهءِ بخش قابل توجّهی از ایرانی تباران هست. ربودنِ رأی مردم در شکل کودتا در انتخاباتِ دهمین ریاستِ جمهوری نظام اسلامی بوسیلهءِ علی خامنه ای آذری تُرک زبان به جنبش دمکراتیکی انجامید که تمامی سیاست ها و ارزیابی های تاکنون اتخاذ شده از سوی شورای رهبری اتحّادِ جمهوریخواهان را نقش بر آب کرد.

اکنون مبتکرین اتحّادِ جمهوریخواهان، با اوج گیری جنیش جدید علیه انتخابات و دستگاهِ ولایتِ فقیه، بار دیگر وحشت زده شاهدِ لرزش جدّی پایه های نظام جمهوری اسلامی بوده و موقعیّتِ آنرا در خطر دیده اند در نتیجه سراسیمه با انتشار بیانیّه هایِ تند به طرفداری از «جنبش سبز» از چند هفته پیش در سایت های اینترنتی : /ایران امروز/ اخبار روز / و سایتِ این اتحّاد/  برنامهء برگزاری همایش چهارم خود را از 24 تا 26 اکتبر 2009 در شهر کلن آلمان که با حومهءِ آن مرکز اصلی سکونتِ هوادارانِ سازمانِ فدائی اکثریّت و  محلّ سکونت تجزيه خواهان تُرک زبان آذری و سایر احزاب همسو می باشد را اعلام کرده است تا در این همایش بر حسبِ وظیفهءِ تاریخی خود صورتِ مسئلهءِ خواسته های اصلی ملّتِ ایران را در این جنبش پاک و آنرا از محتوا خالی و حنثی کند و بر  رهبری آن بنشیند، تا محور اصلی تبلیغاتی و فعالیّتِ این اتحّاد را که برایِ به انحراف کشاندنِ مبارزاتِ مردم به بر  رویِ محمّدِ خاتمی با رفُرمایش متمرکز کرده بود این بار بر  فرد دیگری بنام "میر حسین موسوی" متمرکز کند که شاید بر بحران هایِ جدید به نفع نظام جمهوری اسلامی فایق آیند و کنترل از دست رفته  را دوباره بدستِ ولایتِ فقیه بسپارند.

اگر به مصاحبهءِ مسئولین سایتِ "تلاس" با مهدی فتاپور، در رابطه با جنبش سبز، و به نوشتار جدید فرخ نگهدار در سایت اینترنتی "ایران امروز" با نام: "به مناسبتِ چهارمین همایش سراسری اتحادِ جمهوریخواهان" توجّه شود، بخوبی می شود به اهدافِ برگزاری همایش چهارم پی برد. مهدی فتاپور در این مصاحبه می گوید: [بیانیّه ای 8 ماده ای آقای میرحسین موسوی ( که همان جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک  کلمه بیش هست) می تواند زیر بنای خوبی برای ادامهءِ جنبش سبز ایران باشد].

فرخ نگهدار می نویسد: [..تکیه جنبش سبز برای احقاق حقوق تضیع شدهءِ ملّت فشار اجتماعی است، این فشار باید روی تغییر رفتار رهبر متمرکز شود و علیه مقام رهبری متمرکز نشود، رهبر باید بی تفاوت بماند و گرنه باعث سقوط دستگاه ولایتِ فقیه خواهد شد..]! مهدی فتاپور و فرخ نگهدار که به مدّتِ 30 سال ملّت و سرزمینی را به بازی گرفته اند،با گروهی تجزيه خواه تُرک زبان آذری تعیین کنندهءِ خطوطِ اصلی و برنامهءِ سیاسی این اتحاد هستند، ایرانیانِ در این اتحاد فقط تماشاگر اوضاع و در حقیقت  هیچ کاره میباشند.

امّا چرا اتحّادِ جمهوریخواهان ایران میرحسین موسوی را فرد و مهرهءِ بی چون و چرایِ خود انتخاب کرده است، آیا سواد سیاسی و شناختِ جهانی آقای موسوی از مهدی کروبی، از احمدی نژاد، و محسن رضایی بیشتر بوده و هست؟ و یا سابقهءِ اندیشهءِ انسانی، حقوق بشر و مبشر آزادی و دمکراسی آقای موسوی از سه نفر دیگر برجسته تر بوده است؟ فرهنگ سیاسی و واژه های بکار گرفته شده، پیشنهاد و بررسی های متون ساختار ها و سیست مهای اقتصادی و اجتماعی مطرح گردیده در مبارزاتِ انتخابی مهدی کروبی و محسن رضایی با جهان و مناسبات امروز مطابقت داشت و دارد یا گفته های میر حسین موسوی؟!

          مهدی کروبی از حقوق بشر، آزادی، پلورالیسم  و پشتیبانی از آسیب دیدگان در این جنبش بیشتر صحبت به میان آورد یا میر حسین موسوی؟! اگر محسن رضایی در لباس پاسداری و فرمانده این ارگان به مدّت 8 سال جنگِ ایران و عراق از تمامیّتِ ارضی دفاع کرد و شاید در ردهءِ پایین فرمانبری هم مرتکبِ جرایمی هر چند سخت هم شده باشد، مگر میر حسین موسوی بالاترین مقام قوهءِ اجرایی و منبع اصلی صدور احکام حکومتی را در کنترل خود نداشت و مسئول تمام جنایاتی که در کشور صورت گرفته نبوده و نیست؟ اگر آقای موسوی در انتخابات برنده از صندوق ها بیرون می آمد، غیر شاید یک یا دو نکته در سیاست خارجی آیا با احمدی نژاد تفاوتی می داشت؟!  از همهءِ اینها گذشته، توانِ رهبری و سیاسی آقایِ میرحسین موسوی در حدِ مشاور اخلاقی و حلّ مشکلاتِ خانوادگی، دبیر دینی دبیرستان و یا ارگانیزاتور یک شرکتِ کوچکِ آرشیتکت، معماری و ساختمانی در رشتهءِ خود آنهم در جهان سوّم در حوزهءِ طرح و برنامهءِ نوسازی مسجد و منبر و بقعه و آرامگاه هست.

آنچه مسلم است، و تاریخ یک قرن گذشته آنرا هم بطور مستند تأیید می کند، میرحسین موسوی پیرو "خط امام" که حزب توده و سازمان اکثریّت مخترع آن بودند می باشد که چندی پیش آنرا تکرار و اعلام کرد: جمهوری "اسلامی نه یک کلام کم و نه یک کلام بیش"، نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی.  از این گذشته آقای موسوی آذری تُرک زبان از تبار علی خامنه ای، جعفر پیشه وری، و مهدی بازرگان هم هست.

ایدئولوژیِ مبارزاتی آقایِ موسوی و گذشتگانِ ایشان دین اسلام شیعه گری، همان ابزار سرکوب ایرانیان از سوی صفويان مستقر در اردبيل و تبريز بوده و هست. رنگِ سبزی هم که در انتخابات بخود نسبت داده همان رنگِ شیعه گری گذشتگانِ خود یعنی صفوّیان بنیادگذار شیعهءِ 12 امامی قزلباش در ایران می باشد که پرچم رسمی آنها کاملأ رنگِ سبز داشت و شکل هلالِ ماه در آن نقش بسته بود. حتمأ اتحّادِ جمهوریخواهان می روند که در همایش چهارم خود، دایرهءِ کامل ماه را در رنگِ سبز پرچم سمبل آقای موسوی بر گرفته از صفویّان بچسپانند و مشروعیّتِ آنرا از خودی هایِ این اتحّاد کسب کنند. تا بنادرستی از آقای میرحسین موسوی یک ستارخانِ بدونِ عملکردِ  مفید و ضد انقلاب مشروطهءِ دیگر را در جامعهءِ ایران به عنوانِ قهرمانِ ملّی در اذهانِ عمومی به معرض فروش بگذارند. آقای موسوی اکنون خود به یک عامل بازدارندهءِ جنبش سبز ایرانی تبدیل شده است که باید از سر راهِ این جنبش برداشته شود.

آلیاژ و ترکیباتِ آقای موسوی همان فردِ موردِ تأیید امام خمینی و خط امام حزب توده و سازمانِ اکثریّت، و همان عنصر موردِ نظر آندسته از تجزيه خواهان تُرک زبان آذری است که فعلأ ماندنِ با ایرانیان را صلاح منافع موقتِ خویش می دانند و مسلمأ فردِ ایده آل و موردِ طبع و سرشتِ بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهویخواهان هم می باشد. نا گفته نماند که علیرغم سر و صداهای پیرامونی، آقای موسوی فرد و مهرهءِ مناسب برای مانورهایِ دستگاهِ رژیم ولایتِ فقیهِ علی خامنه ای، رفسنجانی، و اصلاح طالبانِ حکومتی هم هستند.

بیانیّهءِ 11 حاوی 9 ماده ای آقای موسوی که اتحّادِ جمهوریخواهان از آن پشتبیانی محکمی کرده اند به بیانیّهءِ معروفِ 8 ماده ای روح الله خمینی دسامبر 1982 میلادی که بیانگر پیروزی رژیم اسلامی بر اوضاع سیاسی دورنِ کشور بود به بهای اعدام و تیرباران هزاران زن و مرد ارزشمند ایرانی و با انقلاب فرهنگی جامعه و دانشگاه را اسلامیزیره کرد می ماند. این بیانیّه، در واقع، اعلام پایانِ جنبش سبز و دعوت به آرامش و دست به دامن نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن علی خامنه ای ُبردن از سوی آقای میرحسین موسوی محسوب میشود.

امروز حاکمیّتِ جمهوری اسلامی بسیار ناتوان تر و منزوی تر از سیستم شاهنشاهی دورانِ قبل از انقلاب می باشد. شرایطِ سیاسی و اجتماعی امروز ایران بسیار پیچیده تر و حاکمیّت متکی به سپاه پاسداران و بسیج یان افسار گسیخته دیکتاتوریِ مطلق نظامی پلیسی را به نقطهءِ اوج خود رسانده است. ارزش های دینی و اجتماعی را لگدمال کرده است دیگر پردهء حیا و شرم اجتماعی ایی را نیست که سردمدارانِ سیستم اسلامی و فرمانبرانِ آن پاره نکرده باشند، رژیم دیگر نسخه و تاکتیکی برای پاسخگویی به نارضایتی هایِ عمومی ندارد. آشتی دادنِ طبقات اجتماعی و سیاسی به منظور فروکش تضادهایِ طبقاتی دیگر امکان پذیر نیست. شیوهءِ سرکوبِ ادامه دار رژیم به نابودیِ خودش منجر خواهد شد. نبض عمومی جامعه به مانندِ آتش شعله ور زیر ورقهءِ نازکِ خاکستری هست که با کوچکترین فرصتی سر بر خواهد افکند.

رژیم جمهوری اسلامی نه پایگاهی در درونِ کشور دارد و نه جایگاهی در جهان. اینک نظام اسلامی ولایتِ فقیه، سرزمین و ملّتِ ایران را بسیار شدیدتر از دورانِ شاهنشاهی قبل از انقلاب به یک مشکل مشترک جهانی: برای ملّتِ ایران، آمریکا، اروپا، خاورمیانه و خاور نزدیک، همسایگان ایران، رقیبان تاریخی ایرانیان، برای کنفدراسیون روسیّه، چین، برای جهان عرب با داشتن سیستم های نیم بند دمکراتیک، و در مجموع به یک غدهءِ سرطانی زیانبار برای صلح و امنیّتِ، برای همبستگی و همزیستی مسالمت آمیز فراگیر گلوبال تبدیل گشته است.

کشورهای غربی و قدرت های اقتصادی با نا اُمید شدن از روندِ رفُرم در ساختار سیستم اسلامی با پا فشاری رهبرانِ رژیم بر اسلامگرایی بنیاد گرا با مشی ایدئولوژیکِ رادیکال و پشتیبانِ تروریسم بین المللی از همان نیمهء دوّم ریاست جمهوری محمّد خاتمی اعتدال بنیادی تا تغییر ساختاری رژیم اسلامی را در دستور کار خود گذاشته اند و در تکاپوی جستجوی نیروی آلترناتیو رژیم اسلامی در بین طبقات و اپوزیسیونِ ایرانی بسیار فعّال بوده و در این زمینه سرمایه گذاریهای کلانِ انسانی و مالی را هم متحمّل شده اند.

کشورهایِ غربی با همین نظام جمهوری اسلامی با رهبر انقلابی مانند منتظری و یا مهدی کروبی، با تنش زادیی در سیاست خارجی، فاصله گرفتن از چین و مسکو و همسویی با بلوک غرب، آمریکا، و اروپا، باز کردن نسبی فضایِ سیاسی اجتماعی در درون کشور، کنار خواهند آمد. بنیادگذاران و مسئولین گذشته و اکنون "اتحّادِ جمهوریخواهان" که قطعأ بر آن هستند تا از دگردیسی نظام اسلامی میوه ای بچینند که تز راهِ رشدِ غیر سرمایه داری و حمایتِ بدریغ خود از ساختار خلیفه گری ولایتِ فقیه را توجیح تا گناهان و جرایم مرتکب شدهءِ  خود را تبرئه کنند، در این نگاه هم با کشورهایِ غربی هماهنگی کامل دارند.

انتخاب آلترناتیو رژیم اسلامی از سوی غرب به یقین احزاب مارکسیستی و سوسیالیستی رادیکالِ جهان سوّمی مانندِ ایران نیست، مجاهدین خلق هم نمیتواند باشد، طیفِ حزب مشروطه و سلطنت طالبان که اصلأ شانسی را ندارند. با این وصف سه گروه در لیست قرار گرفته و میگیرند:

1-  سرمایه گذاری بر اقوام پیرامونی جغرافیای سیاسی ایران که با تحریک و تقویّت آنها حکومت مرکزی را تضعیف و به زانو در آورند، آنگاه سیستم فدرالی مانند عراق را در ایران پیاده کنند. برای کشورهای غربی و دشمنان ایرانیان در منطقه این تاکتیک بهترین و سود آورترین برای چپاول و غارت منابع ملّی، تجزیه و تضعیفِ ایران هست که از همان سال 2003 تا کنون روی آن کار میشود

2- جبههءِ اصلاح طلب درون ساختار رژیم اسلامی، رانده شدگان مانند اکبر گنجی و محسن سازگارا، و معترضین و دستگیر شدگان افراد اصلاح طلب بعد از انتخابات، جذب روحانیونی مانند منتظری، کروبی میباشد.

 3- ارگان هایی مانند اتحّادِ جمهوریخواهان که ترکیبی از دو گروهِ در بالا مذکور بعلاوهء حزب توده و سازمان فدائیان اکثریّت که بنا به شرایطِ سیاستِ روز تغییر عقیده می دهند و همانطور که از شکم ماتریالیسم دیالکتیکِ مارکسیسم اسلام سیاسی امام خمینی خود را و دین شیعهءِ قزلباش تُرک زبان را بیرون آوردند، از ترکیب مارکسیسم و اسلام سیاسی با شیعهءِ قزلباش صفویان می تواند نئولیبرالیسم را بزایند و یا از دهانِ خود بیرون آورند. تنها راهی که این حزب و سازمان و اتحّادِ جمهوریخواهان برایِ بقایِ حیاتِ سیاسی در پیش رویِ خود دارند رقصیدن به هر سازی، بجز همسویی با ایرانیان راستین میهن دوست و جبههءِ ساختار شکنانِ نظام  اسلامی میباشد،

امّا جنبش سبز دمکراتیکِ ایرانی با پیشتازی جوانانِ برومند کشور هر سه گروه در بالا را به حیرت و عقب نشینی واداشته است: گروه اوّل یعنی اقوام پیرامونی از نزدیکی با جنبش سبز خودداری کردند. گروه دوّم اصلاح طلبان از جنبش سبز نوع ایرانی آن هراسیدند و در آینهءِ رادیکال شدنِ آن سقوط خویش را دیدند. گروهِ سوم اتحّاد جمهوریخواهان دریافته اند که تا چه اندازه بنیاد افکار و سیاست اتخاذی از سوی آنها واپسگرایانه و کهنه شده است و بدرستی یک قرن از کاروانِ جامعه و اندیشه و توانایی هایِ جوانانِ ایرانی حتّی از اصلاح طلبانِ حکومتی عقب تر هستند تا چه رسد به جهان پیرامونی. به همین مناسبت نام همایش چهارم خود را با زیرکی "جنبش سبز" نامگذاری کرده و سمبل رسمی آنرا هم از پوستری از این جنبش در تظاهراتِ خیابانهایِ تهران انتخاب کرده است تا شاید خود را شریک آن سازد و هژمونی آنرا بویژه در خارج از کشور حداقل در نام هم که باشد بدست گیرند. در صورتیکه بدونِ شک بنیادگذارنِ اتحّادِ جمهوریخواهان بخوبی میدانند که جنبشی که برعلیه نظام جمهوری اسلامی باشد بطور اتوماتیک بر علیه خودِ آنها بوده و خواهد بود و به یقین  بیوگرافی سیاسی با عملکردِ گذشته و حال آنها را هم در بر خواهد گرفت.

اصول و قوانین دمکراسی مدرن حکم میکند که مسئولین اتحّادِ جمهوری خواهان قبل از اعلام بر گزاری همایش چهارم، بار دیگر آن بیانیّهءِ 10 ماده ای سال 2003 میلادی خود را با تشریح کامل بیوگرافی انتشار دهندگانِ آن بار دیگر به معرض انتخاب عمومی بویژه امضاءِ گنندگان هزار نفری آن زمان بگذارد تا روشن شود امروز چند نفر از آنها به امضای خود وفادار هستند، این درست نیست که عدهء معدودی که در آخرین همایش تعدادِ شرکت کنندگان در آن بین 80 تا 120 نفر بوده است بنام جمعی هزار نفری اطلاعیّه ها صادر کنند و به سیاستِ حمایت از نظام اسلامی و ضدِ ایرانی خود ادامه دهند،

 از این گذشته کسی در همایش چهارم از اتحّادِ جمهوری خواهان توقع پرداختن به حنبش سبز ایرانی را ندارد چون به آنها ربطی ندارد، امّا آنچه انتظار میرود پرداختن به این موضوع هست که چرا هر جنبشی که جنبهءِ واپسگرایی و خرابکاری مانند انقلاب اسلامی 57 را دارد، تجزيه خواهان تُرک زبان آذری در آن پیشقدم شده اند و میشوند، امّا در جنبش سبز دمکراتیکِ ایرانیان شرکت نمیکنند و در جهت سرقت و سرکوب آن به فعّالیّت هرگونهءِ آن میپردازند ؟!

رهبری و هدایتِ جنبش سبز ایرانی که اکنون موضوع محوری جهان و غرب هم میباشد، از عهدهءِ هیچ کدام از احزاب و گروههای در بالا مذکور بر نمی آید، ظرفیّت آنرا ندارند، یقه و دامن خودشان را هم خواهد گرفت. این جنبش بعد از هفته های اوّل با مطرح کردنِ " جمهوری ایرانی" از "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و بیش" آقای میرحسین موسوی گذشته است، رنگِ سبز دینی آقای موسوی با رنگِ سبز ایرانی تفاوتهای بینادی و تاریخی حداقل 1400 سالهءِ اعراب و 500 سالهءِ صفویّان قزلباش را دارد، بنا بر این ایشان رهبر جنبش سبز ایرانی نبوده و نیست و نمیتواند باشد.

رهبری جنبش سبز ایرانی فقط و فقط می تواند از آن گروهی از ایرانی باشد که با داشتن قطعی ایدهءِ پاتریوتیستی و ناسیونالیسم سالم ایرانی بتوانند در برابر اندیشه ها و گروه بندیهای بازدارندهءِ ـ يعنی، حزب توده، سازمانِ فدایی اکثریّت، و تجزيه خواهان تُرک زبان آذری، و سایر احزاب متمايل به افکار فئودالیته و احزاب فراقومی سد کنندهءِ دمکراسی ـ گام بردارند و با پشت سر گذاشتن آنها با استفاده از دست آوردهای جامعهءِ جهانی به بازسازی و هدایت کشور و هم آمیزی با جهان پیرامونی بپردازند.

سه سال پیش ضرورتِ تشکیل یک جبههءِ کنزرواتیو ایرانی را مطرح کردم هر روز که می گذرد نیاز تأسیس این جبهه و یا یک ارگانِ جدید روشن تر و به امری عاجل در همهءِ عرصه ها در بین ایرانیان برجسته تر میشود. گذر زمان با تحولات و مناسباتِ متغیّر، صف بندیهای سیاسی گلوبال، منطقه ای، کشوری، و قومی در حال زیر و روشدنِ خود را میطلبد، امّا آن فاکتور و تابع ثابتی که باید پیوسته وجود داشته باشد تا بتواند تحولاتِ روزگار را به سودِ کشور و ملّت از فیلتری ایراندوست بگذارند، وجودِ یک خانه، یک جبهه، و یک هستهءِ مرکزی از میهن دوستانِ راستین ایرانی مسلح به دانش با برخورداری از تجربیّات جهان امروز میباشد و دروازهءِ این خانه و یا جبهه و هسته باید پیوسته بر روی نسل جوانِ ایرانی با افکار آینده نگری مدرن، با کنجکاوی در پژوهش و بازدهی خلاق باز باشد. جستجو و تربیّتِ کادر سیاسی مجرّب متشکل از جوانان ایرانی از واجبات تاریخی میباشد.

چرا گروهی از جامعهءِ ایرانیان که از لحاظِ داشتن پتانسیل های گوناگون در خارج از کشور در ردیفِ ملّتهای پیشتاز قرار دارند، مانند همین بنیاد گذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان بیانیّه ای را انتشار ندهند تا هزار ایرانی میهن دوست را ماوراءِ وابستگی حزبی مانند مشروطه خواهان و سلطنت طلبان که سدّ بازدارندهءِ اتحّاد و همبستگی ایرانیان را فراهم کرده اند و یا از طیفِ چپّ و راست که منافع و ارزش های ملّی و پاسداری از ایرانیّت را بر عقیدهءِ ایدئولوژیکِ بدونِ آیندهءِ خود ترجیح می دهند بدور خود جمع کنند تا آنگاه با مواضعی مقتدر و روشن بر سر هر میز مذاکرهءِ درون کشور از جمله قومی و یا با هر کشور خارجی با رایزنی ثمربخش بپردازند.

در خلاء حاصل از فقدان یک جبهه و یا اُرگانِ کنزرواتیو ایرانی، همین احزاب و سازمانهایِ ایدئولوژیک و تجزيه خواه، که جز عقب ماندگی و مشکل سازی عایدی دیگر برای کشور نداشته اند، سرنوشت فردای ایران را هم ورق خواهند زد ولی این بار وزنه ای را بر قلبِ سرزمین ایران بگذارند که ایرانیان هرگز توانایی جابجایی آنرا دیگر نداشته باشند.

اتحّادِ جمهوریخواهان گذشته از بیانیّه های زیادی که هدفمند برای شناساندنِ خود به ارگان هایِ بین المللی فرستاده و میفرستد، برگزاری همایش جهارم را با نام و سمبل "جنبش سبز" هم به مثابه معرفی کاندیداتوری خود در کسبِ آلترناتیو رژیم اسلامی موردِ نظر دارد. این اتحّاد با جا زدنِ اعضای خود در رسانه هایِ کشورهای غربی از جمله "بی بی سی" اکنون مانند نمایندگانِ کراواتی روح الله خمینی در قبل از انقلاب 57 که در اروپا با نمایندگان غرب به گفتگو نشستند تا اعتماد آنها را جلب کنند و خمینی را بر بارگاهِ  ولایتِ فقیه بنشانند، عمل میکنند.

در این راستا چند سالی هست که اعضای رهبری این اتحّاد به  فعالیّتِ خود مشغول هستند. بنیادگذاران و مسئولین گذشته و حال این اتحّاد ترکیبی از همان افرادِ قبل از انقلاب 57 و یا نسل بعدی آنهاست که همان اندیشه و سیاستِ خیانتکارانه را نمایندگی میکنند. واکنش نشان ندادن تا کنون ایرانیانِ راستین در مقابل چنین اتحّادهایی خساراتِ زیادی به رهایی از استبداد دینی و بازگرداندنِ فرهنگ و اندیشهءِ ایرانی در سرزمین ایران وارد کرده است و میکند و اگر به همین شیوه پیش رود، سرنوشت آیندهءِ ایران به همان داستان: "بلدرچین و برزگر" دچار خواهد شد.

تشکیل جبههءِ کنزرواتیو ایرانی، اتحاد و همبستگی رمز پیروزی ما و ضامن جایگزینی دمکراسی بر اساس اندیشهءِ سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی به مفهوم واقعی آن در میهن مان ایران خواهد بود.

|اُکتبر|2009 میلای| آلمان|

یادداشتی نوشته شده بعد از انتشار مقالهء بالا

● پس از انتشار مطلب بالا در سایت ایران گلوبال، خود را موطف به یادآوری به چند نکته دانستم: من به عنوان یک ایرانی در تبعید با داشتن یک رأی در میان 70 میلیون رأی ایرانیان، بیانیّه اتحاد جمهوریخواهان ایران را امضاءِ کردم. در دوران پیش از برگزاری همایش اوّل، آخر هفته ها با پیمودن 440 کیلومتر رفت و برگشت، در جلسات این اتحاد در شهر کُلن آلمان شرکت و حضوری فعال داشتم. با گذشت چندین جلسه و تبادل نظرها با مهره های اصلی این اتحّاد از جمله جناب مهدی فتاپور و خانم سطوت و دیگران که لازم به نامیدن اسامی آنها نیست از نزدیک آشنا شدم. در همین جلسات از نزدیک افکار رادیکالِ دیدگاه هایِ تجزيه خواهان تُرک زبان آذری را لمس کردم.

● با وجود اینکه پس از مدّتی دریافتم که بیناد گذارانِ این اتحاد چه بیوگرافی سیاسی و اجتماعی دارند و چه اهدافی را دنبال میکنند، امّا به این امّید که شاید فرهنگِ سیاسی ایرانیان بعد از این همه اشتباهاتِ گذشتهءِ خود پند گرفته باشد و بنا به پرنسیپ دمکراسی می شود مسیر حرکتِ این اتحاد را عوض کرد، در همایش اوّل در شهر برلین آلمان شرکت و کاندید شورای رهبری این اتحاد شدم که رأی کافی را دریافت نکردم. جوّ غیر دمکراتیکِ حاکم بر این همایش مانند کودتایِ خامنه ای و احمدی نژاد در ریاستِ جمهوری، نقش مؤثری را در انتخاباتِ شورایِ رهبری همایش اوّل داشت. در برلین هم با سایر بنیادگذاران آشنا شدیم،

● همین جا اشاره کنم که اکثر انتخاب شدگان در برلین از ميان تجزيه خواهان تُرکِ زبان آذری بودند. به کمک سند های تصویب شده می شود این ادعا را به اثبات رساند. تا آنجا که در حافظه دارم: بابک امیر خسروی، حسن شریعتمداری، بهزاد کریمی، مسعود فتحی، کمال ارس، بهروز خلیق، انصاری از آن جمله اند و خودِ آقای مهدی فتاپور بهم شکلی با تجزيه خواهان تُرک زبان آذری نسبت دارد، نيز دو خانم دیگر که لازم نیست که اسامی آنها را اینجا یاد آوری کنم. از مجموع شورای رهبری و یا سیاسی که تعداد کل آن از 12 تا 14 نفر بیش نیست تا همین جا 9 نفر آن از اينگونه آذری ها هستند، آیا سایر نقاطِ ایران غیر از آذری ها الفبای سیاست و مسائل اجتماعی را هنوز درک نکرده اند؟ گردش کار سایتِ اینترنتی اتحاد و برنامه ریزی انتخاب سخنرانانِ جلساتِ پالتالکی آن در کنترل کامل اينگونه آذری ها و نيز افرادی از حزب توده، سازمان اکثریت، و اصلاح طلبانِ  حکومتی بوده و هست.

● با قبول تصمیماتِ گرفته شده در برلین، در جلساتِ اتحادِ جمهوریخواهان در شهر فرانکفورتِ آلمان که هر هفته یکبار نشست داشتیم به مدّت شاید یکسال و نیم با دیدگاه هایِ این اتحاد برخورد کردیم. در این جلسات افتخار آشنایی با آقایان: خان بابا تهرانی و دکتر فریبرز بقایی و سایرین را داشتم. نظرات آقای تهرانی که موضوع رادیکال و چپ اتحاد هست و به اندیشهءِ توانمند دکتر بقایی و بطور کلی ایرانیان در این اتحاد بهایی داده نمی شود. به نظرات یک تجزيه خواه تُرک زبان آذری که می تواند شاگردِ آقای تهرانی و دکتر بقایی باشد و یا یک نفر از حزب توده که طبق معرفی خودش تخصصش کارگر یک کارخانهءِ چاپ در ایران بوده است بیشتر اهمیّت داده می شود و زیر بنای کار سیاسی قرار می گیرد و خواهد گرفت.

● در همان اوایل شکل گیریِ این اتحاد که در جلساتِ شهر کُلن آلمان آن شرکت می کردم و هنوز ماهیّت و موضع گیری های سیاسی افراد روشن نشده بود، از افرادِ سرشناس این اتحاد همین جملهءِ امروز فرخ نگهدار را بیان داشت: "ما با جایگاهِ رهبر انقلاب مشکلی نداریم فقط می تواند بجایِ علی خامنه ای محمّد منتطری باشد". فردی که مرا در سفر همراهی می کرد با شنیدن این جمله جلسه را تَرک کرد و بیش از یک و نیم ساعت در حیاطِ ساختمان منتظر من ماند تا جلسه تمام شود که در تمام طول سفر بازگشت مرا به باد انتقاد گرفت که من ندانسته در جلسات وابسته به جمهوری اسلامی شرکت می کنم.

در نهایت، زمانی گذشت تا بر من ثایت گشت که ساختار غیر دمکراتیک و  ولایتِ فقیه مابانه آمیخته با روش های درون حزبی حزب توده و سازمان فدایی اکثریّت، با اصول دمکراتیک امروز فاصلهءِ بسیار دارد و امکان تأثیر گذاری غیر از 3 گروه: حزب توده، سازمان اکثریّت، و تجزيه خواهان آذری در این اتحاد غیر ممکن است و علنأ طرفداری بعضی از مهر ه هایِ این اتحاد از نظام جمهوری اسلامی به روشنی بیان می شد. بیش از 90 در صد مباحثات در مخالفتِ با مشروطه خواهان، سلطنت طلبان و لیبرال دمکرات های ایرانی بوده و هست، بدون آنکه نظام جمهوری اسلامی، رهبر انقلاب، و سایر اُرگانهایِ غیر دمکراتیک دستگاهِ  ولایت فقیه را بطور جدی زیر سئوال ببرند.

از آن به بعد تصمیم گرفتم که با این اتحاد فاصله بگیرم و در همایش دوّم آن که در شهر فرانکفورتِ آلمان بر گزار شد و تا محل سکونت من در آلمان که بیش از 16 تا 20 کیلومتر نیست بصورتی هدفمند شرکت نکردم، گرچه غیر مستقیم بشکلی در خانه مرا به عنوان اَدمینی و یا یکی از مسئولین بخش پالتالکی این جلسه مجبور کردند.

● هدف از بیانِ نوشتهءِ کوتاه در بالا این است که عرض شود نوشتهءِ منتشر شدهء بالا که خطاب به همایش چهارم اتحاد جمهوریخواهان است بر اساس تجربیّات شخصی و مشاهدهءِ عینی اینجانب از ساختار، ماهیّت، و اهدافِ این اتحاد از نزدیک هست و در واقع یک امر تخیلی و تحلیل سیاسی نیست، بلکه بازتاب آنچه گذشته است و می گذرد می باشد.

 از آنجا که این اتحاد برنامهء همایش چهارم خود را اعلام کرده است تا در آن «جنبش سبز ایران» را مسموم و به امراض گذشتهءِ تاریخی و سیاسی مبتلا کند، به عنوان یک شهروند ایرانی وظیفهءِ ملّی و دمکراتیکِ خود دیدم که اقدام به این نوشته کنم تا امضاءِ کنندگان این بیانیّه و سایر ایرانیان را متوجّه خطرات بر خاسته از اهدافِ چنین اتحادهایی را بازگو کرده باشم، باشد که هر دیدگاهی و یا برداشتی نامناسب و تندِ اجتماعی در کارنامهءِ من یادداشت شود که ما را از آنها باکی نیست. ما ایرانیان به راحتی می توانیم بر حقیقت ها سر پوش گذاریم ولی هنوز به آن بلوغ فرهنگِ سیاسی نرسیده ایم که جرأت بازگویی آنها را داشته باشیم و از آن بدتر واقعیّت ها را نمی پذیریم. آنقدر ضعف درونی و از بی اعتمادیِ بخود در رنجیم که اشتباهاتِ تاریخی خود را نمی پذیریم و اصلاح نمی کینم تا چه رسد به پوزش خواستن از آنها در برابر ملّت. البته هستند کسانی که پی برده اند و در صدد جبرانِ اشتباهات گذشته برآمدند که واقعأ  قابل تقدیر هستند.

● بر اساس اصول دمکراسی، لینک های این نوشتهءِ منتشر شده در سایت ایران گلوبال برای همایش و سایت اینترنتی اتحادِ جمهوریخواهان، برای آقایان : خان بابا تهرانی، دکتر فریبرز بقایی، دکتر مهرداد مشایخی، مهندس رضا سیاوشی و دکتر امیرحسین گنج بخش و برای سایر افراد دیگر و همچنین برای سایت "ایران امروز"  [که سردبیر آن یکی از اينگونه ترک زبانان دو آتشه است و برای شرکت در همایش اوّل از فرانکفورت تا برلین در کنار هم در قطار نشسته بودیم و خوشبختانه بخیر گذشت!] برای سایت های " اخبار روز"  و " تلاش" که در این نوشتار از آنها نام برده شده بود فرستاده شده است؛ و از همه مهمتر دو نفر که از آنها که نامشان به روشنی در نوشته یادآوری شده:

1- برای آقای مهدی فتاپور توضیح داده ام که چنین بر خوردهایی در یک دمکراسی مدرن معمول است و از ایشان خواهش کرده ام که آنرا شخصی نگیرند، موضوع سرنوشتِ یک سرزمین و ملّتی خیلی خیلی بالاتر از این مسائل  و تعارفاتِ عاطفی بیجا هست

2- برای آقای فرخ نگهدار که علاوه بر یاد آوری و خواهش که مسائل را شخصی نگیرند، اشاره کرده ام  که مسائل بسیار حادتر از آنچه در این نوشتار آمده را در ایرانِ دمکراتیکِ فردا در هر نشست و جلسه و یا دادگاهی رو در رویِ ایشان مطرح خواهم کرد که وظیفه دارند پاسخگو باشند.

● من امضاءِ خود را از اتحاد جمهوری خواهان ایران پس نگرفته ام و نخواهم گرفت و از دور عملکردِ این اتحاد را زیر نظر دارم. در حضور خوانندگان حاضر هستم تمام مطالبی که در این نوشته آمده در همایش چهارم در حضور  شرکت کنندگان و امضاءِ کنندگانِ بیانیّهءِ اتحادِ جمهوریخواهان ایران بطور علنی بیان کنم تا اگر تناقضی در آن هست مسئولین این اتحاد فرصت داشته باشند بدون پشتوانه بودنِ آنرا در حضور جمع به اثبات برسانند. امّا از قبل اعلام می کنم که از مدت ها پیش در روز دوشنبه 19 اِکتبر وقتی به مناسبتِ موضوعی شخصی رزرو شده است و مطمئن نیستم که آیا می توانم در همایش شرکت کنم یا نه؟  ولی برای وقت هایِ مناسب دیگر چه بصورتِ حضوری و چه بصورتِ پالتالکی در خدمت خواهم بود.

آگاهی و هوشیاریِ شهروندان در هر جامعه ای ضامن پاسداری از دمکراسی و عامل انتخاب بهترین گزینه ها برای تداوم و سربلندی آن جامعه و کشور و  دستِ رَد بر سینهءِ کج اندیشان عمومی گذاشتن خواهد بود.

|اکتبر|2009| آلمان|

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630