شنبه 23 آبان 1388 ـ 14 نوامبر 2009 |
چه کسی جنبش سبز ایران را هدایت می کند؟
مهدی خلجی
(ترجمه از نشريهء «سياست خارجی» در آمريکا)
تقريبا 6 ماه بعد از تظاهرات هايی که بدنبال اختلافات پس از انتخابات ماه ژوئن رياست جمهوری در ايران آغاز شد، جنبش دموکراسی خواه سبز ايران از هر زمان قدرتمند تر شده است. اعتراضاتی که اينروزها در خيابان های مرکزی تهران بوقوع پيوست ثمرهء دوماه کار از طريق تويتر و وبلاگ و اطلاع رسانی شفاهی است و شبيه آن است که يک حزب اپوزيسيون متحد در آستانهء شکل گرفتن است.
اما اين همبستگی در خيابان ها بر يک شکاف عميق و در حال رشد در داخل جنبش سرپوش گذاشته است. رهبران صوری جنبش، موسوی، خاتمی و کروبی، از مقامات رسمی و عاليرتبهء جمهوری اسلامی هستند که می خواهند انقلاب اسلامی را پاسداری کنند. و شما اين تفاوت ها را که فرا نسلی است می توانيد ببنيد. معترضين سيستمی را نشان گرفته اند که رهبرانشان پاره ای از آن هستند.
عليرغم ادعای امروزی بودن موسوی و دو همراه او در جنبش سبز، آنها عميقاً به ايده های بنيان گذار جمهوری اسلامی وفادارند، و مدافع يک سيستم سياسی مذهبی اند. مثلاً، اگر موسوی بدنبال انتخابات 12 ژوئن رئيس جمهور می شد، چالش سیاسی خاصی برای سیستم حکومتی ایران به حساب نمی آمد، بلکه تلاش می کرد تا بحران های سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را با تغییراتی اندک مهار کند؛ و غرب نيز ـ برخلاف آنچه بعضی می گويند ـ "گشايشی" در روابط نمی ديد. در واقع رقابت موسوی با احمدی نژاد ربط چندانی به سياست خارجی ندارد و بيشتر در مورد جنگ داخلی قدرت، سياست های اقتصادی و تا حدودی در زمينه های فرهنگی است. يک رئيس جمهور جديد تغييری اساسی در موضع ايران در مورد سياست هسته ای و منطقه ای نمی توانست بوجود آورد، به يک دليل ساده: کسانی که برای رياست جمهوری رقابت می کنند قبول کرده اند که اساساً تعیین این سیاست ها از اختیارات ولی فقيه، آيت الله خامنه ای، است.
پس چگونه اين ميانه رو ها سکان دار يک انقلاب شده اند؟ بطور تصادفی! هیچ کدام از نامزدها قبل از انتخابات فکر این را هم نمی کردند که پس از تقلب در انتخابات 22 خرداد يک جنبش توده ای اعتراضی پديدار شود. واقعيت اين است که این "رهبران" نقش کوچکی در ايجاد و سازماندهی جنبش اعتراضی موجود در ایران را داشتند. اما آنها، با برآمدن خودبخودی و ناگهانی فشار، به اريکهء قدرت هل داده شدند. حکومت نامزدها را با دقت دست چين کرده بود و جلوی کسانی را که بيش از اندازه رفرميست بودند گرفته بود. بنابراين مردم گزينه ای جز انتخاب بين بد و بدتر نداشتند.
رهبری سمبلیک جنبش سبز کنونی ناخواسته در اختیار مهندس موسوی گذاشته شد و کروبی و خاتمی در کنار موسوی به عنوان دو رهبر دیگر قرار گرفتند. بعنوان مثال، تظاهرات های 13 آبان به پيشنهاد بلاگ نويس ها و توسط رهبران جنبش های حقوق بشر و جنبش زنان بمدت دو ماه برنامه ريزی شد و تنها، پس از آنکه اخبار آن بطور گسترده پخش شده بود (و ولی فقيه عليه برگزاری آن هشدار داده بود)، موسوی بيانيه ای صادر نموده و اعلام تظاهرات کرد.
بنابراين، امروز اين سه مقام پيشين حکومت، سکاندار جنبشی شده اند که ضرورتاً نظرات آن را نمايندگی نمی کنند. و اين فاصله – بين رهبران جنبش سبز و مردم در خيابان ها - زياد تر هم می شود. حتی در بحبوحهء اعتراضات يک ناهماهنگی در حال رشد موجود است. بعنوان مثال، با اينکه موسوی و کروبی هر دو شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» را بعنوان «شعار افراطی» مورد انتقاد قرار داده اند، با اين حال استفاده از آن در سطحی گسترده به يکی از ويژگی های اعتراضات تبديل شده است.
اما اساسی ترين شکاف، در بارهء برخورد به انقلاب ايران است. موسوی و خاتمی بازگشت به ايده های آيت الله فقيد خمينی در مورد اصول جمهوری اسلامی را هدف خود اعلام کرده اند، اما مردم حاضر در خيابان ها، که در گذشته شکست رفرم ها را تجربه کرده اند، کمترين اميدی به نجات جمهوری اسلامی – سيستمی که در آن ولی فقيه اتوريتهء وتو کردن هر دو قوانين اسلامی و ملی را داراست ـ ندارند. همچنين، جنبش سبز با انگيزه های مفاهيم حقوق بشری و حقوق شهروندی، که هر دو در قانون اساسی ايران غايب اند، پا گرفته است. از اين رو، بخشی از جنبش مسالمت آميزی که در ابتدا برای اعتراض عليه دستکاری در آرا انتخابات در تابستان گذشته آغاز شد، به مقابله با آيت الله خامنه ای و سپاه پاسداران کشيده می شود.
خاتمی، رئيس جمهور اصلاح طلب سابق، از اين شکاف آگاهی دارد. او در سخنرانی اخير خود تلاش کرد تا ميان شرکت کنندگان در اعتراضات اخير - بين کسانی که نظام کنونی را بطور کامل رد می کنند و هواداران خود که ترجيح می دهند در درون ساختار جمهوری اسلامی و با وجود ولی فقيه فعاليت کنند ـ تفاوت قائل شود.
اما بخش عمدهء جنبش، کمتر با به اصطلاح «رهبران»، و بيشتر با نسل جوان سوم جمهوری اسلامی توافق دارند؛ همان کسانی که 70 درصد از جمعیت ایران و بسیاری از تظاهر کنندگان را تشکیل می دهند. رهبران واقعی این جنبش دانشجویان، زنان، فعالان حقوق بشر، و فعالان سياسى هستند که کمترين تمایلی به کار کردن در یک حکومت مذهبی و يا دولتی در چارچوب قانون اساسی ندارند.
اين جنبش گسترده تر از جنبش اصلاحات 1990 ، يعنی در زمان رياست جمهوری خاتمى، است. در آن زمان تعداد مردم خواستار اصلاحات در خیابان ها هيچ گاه بیش از 50،000 نشد. در صورتيکه اين بار، به گفتهء شهردار محافظه کار تهران، محمد باقر قالیباف، بیش از 3 میلیون نفر بدنبال انتخابات 12 ژوئن به خيابان ها آمدند.
شما اگر می خواهيد با طبيعت نامتعارف اين جنبش آشنا شويد و آنچه که مردم بی باک را به خيابان ها کشيده است بشناسيد، به موسوی و کروبی و خاتمی گوش ندهيد. زيرا نمايندگان واقعی رفرم بدهکاری چندانی به آنها ندارند و به احتمال زياد جنبش سبز در صورت کسب موفقيت از آنها خواهد گذشت.
به اين خاطر است که نه فقط رژيم تهران، بلکه هم چنين "رهبران" رفرميستی که به رهبری اين جنبش تظاهر می کنند از پيروزی جنبش سبز هراسانند. دموکراسی در ايران تنها از طريق گسستن از ايده های آيت الله خمينی و ايدئولوژی اسلامی برخواهد آمد، همان مفاهيمی که رهبران تصادفی اين جنبش هنوز به آن پايبندند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|