چهار شنبه 27 آبان 1388 ـ 18 نوامبر 2009 |
تا کی در بند حکومت دینی؟
(سخنی با جناب آقای امیر بیگلری)
از: پیمان، فرزندی از ایران زمین
به نام خداوند جان و خرد
پس از انتشار «جمعهگردی» ی این هفتهء آقای دکتر نوریعلا دوباره «دوستان اسلامگرا و چپ» ما دست به کار شدند تا در نکوهش سکولاریسم و نیکی حکومت اسلامی بنویسند وند که هر چه دوستان ما در بخش روشنفکری دینی (که این اصطلاح نیز جای بحث دارد) میگویند درست است و هر چه سکولارها میگویند اشتباه. اتفاق تازه ای نيست و در سير تحولات فکر سياسی در کشورمان امری طبيعی محسوب می شود. اما، در این بین، نقد جناب آقای بیگلری به نوشتهء دکتر نوری علا را جالب دیدم. چرا که ایشان سعی کرده اند در آن با زبانی مودب و محترمانه به بهانهء مقاله دکتر نوریعلا به سکولاریسم یورش برند.
بگذارید پیش از آغاز نوشته ام این نکته را مشخص کنم که این سخن دو سو دارد. یکسوی آن مربوط به آقای دکتر محسن کدیور است. روحانی باشرفی که سال هاست با استبداد اسلا می در ایران میجنگد و همانگونه که جناب بیگلری به درستی فرمودند ایشان در این راه هزینه دادهاست. من زمانی که دانشجوی کارشناسی بودم یادم است که ایشان به خاطر سخنرانی شجاعانهای در سال 1377 که ولایت فقیه را سلطنت استبدادی فقیه خوانده بود حکم زندان از بیدادگاه ویژه روحانیت گرفت. از سویی ديگر، ایشان تلاش میکند که یک حکومت جمهوری اسلامی ولی، به قول خودشان، «دموکراتیک»، براساس نخستین پیش نویس قانون اساسی - که توسط مجلس قلابی خبرگان سر بریده شد - را در ایران برقرار سازد. این نظر ایشان است و نظر هر کسی قابل احترام.
اما روی دیگر سخن دکتر اسماعیل نوریعلا است؛ مرد زحمتکش و دانشمند شجاعی که در این سالیان تاریک سعی کرده، در کنار دیگر آزاد اندیشان، و با روشن کردن چراغ خرد، این نکته را در ذهن نسلهای نوین جا بیندازد که سکولاریسم و جدا کردن حکومت يک ملت کثيرالوجه از ایدئولوژیهای سرکوبگر، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، شرط لازم برای ایجاد دموکراسی است. مباحثات جالب ایشان با چپ های متحجر باقیمانده در، و از، عصر استالین مدعایی بر گفتار نویسنده است.
بنظر من، در سطح «نيت»، هر دوی این بزرگان میخواهند ایران از شر این اژدهای اسلامی خلاص شود ولی، پيش فرض ها و روش ها و راه حل هاشان بکلی از هم جدا است؛ آقای نوری علا به اصل جدائی حکومت از مذهب معتقد است و دلايل خود را مطرح می کند و آقای کديور اعتقاد دارد که می توان «حکومت مذهبی دموکرات» هم داشت و نيازی به سکولاريسم نيست. موضوع زمانی پيچيده می شود که آقای دکتر کدیور استدلال خود را ب اين پايه قرار می دهند که «ایران یک جامعهء مذهبی است و هنوز قابلیت پذیرش یک حکومت سکولار و غیردینی را ندارد» و جالب است که آقای بیگلری هم در همين راه قدم گذاشته و میگویند که بخش مهمی از جامعه ایران به خاطر دین از نظام اسلامی حمایت میکنند!؟
من با مطالبی که آقای بيگلری دربارهء دکتر نوری علا کاری ندارم. آدم زنده و دست به قلم وکيل مدافع لازم ندارد. اما با اين نگاه و استدلال آقايان کديور و بيگلری مشکل دارم و نظرشان را درست نمی دانم و معتقدم که اتفاقاً ايشان هستند که هنوز در سی سال پیش مانده اند.
براستی مبنای حرف و ادعای شما آقایان چیست؟ نظرسنجی کردید؟ کار علمی انجام دادید؟ دوستان عزیز، به نظرسنجیهایی که توسط ارگانهای حکومتی چون وزارت ارشاد زمان آقای خاتمی، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به مدیریت آقای محمدعلی زم، و نیز سازمان تبلیغات اسلامی در همان زمان و حتی وزارت اطلاعات در این 10 ساله انجام شد مراجعه فرمایید. حتی آقایان باقی و گنجی نیز در دادگاه های خود به این آمار استناد کردند که اینها آمار تهیه شده توسط خود این حکومت بودند. بر اساس اين داده ها، بیش از 80 در صد از جوانان و نوجوانان نسلهای پس از انقلاب یا دینگریز شدند یا دینستیز. چیزی به نام مرجع تقلید و روحانی و احکام مذهبی در زندگانی آنها وجود ندارد. براساس همين تحقیقات، بخش باسواد دینداران جامعه به سوی نوعی تعادل ـ بخصوص در دوری از روحانیت و کارهای ریایی و خرافی ـ پیش می رود. آقایان می توانند به نشانه های عینی در جامعه بروند. بر اساس آمار سازمان تبلیغات اسلامی، بیش از نیمی از مساجد کشور در حال تعطیلی است چون کسی اصلاً به آنها مراجعه نمیکند. حضور مردم در نمایش هایی چون عزاداری نیز بیشتر برای اموراتی نظير خوردن نذری و یا یافتن دوست از جنس مخالف است.
در آزمونی که در «سازمان تبلیغات اسلامی» انجام شده مشخص شده که حدود 70 درصد پرسنل آن بلد نیستند نماز و قرآن بخوانند و فقط با ریاکاری، پارتیبازی و جاسوسی و مزدوری به این نهاد وارد شدهاند! بسیاری از هیات ها تنها برای این تشکیل میشوند که روغن و برنج و پول مفت بگیرند و مفت بخورند، نه به عشق امام حسین یا کسی دیگر.
جناب بیگلری
هم اکنون دینداران با شرافت و قدیمی دارند از دست این حکومت خون گریه میکنند. چون میبینند کاری که رضاشاه یا کسانی که ایده کمالیستی ترکیه را داشتند نتوانستند بکنند آخوندهای حاکم به خوبی انجام دادند. مومنان قدیمی دارند میبینند که چگونه فوج فوج مردم از دین خارج میشوند و دینگریزی دههء دوم انقلاب به دین ستیزی در این دهه بدل شده است (براساس گفته مرحوم مهندس بازرگان). پیرمردی که سال ها ذکر خدا و پیامبر از لبانش نیفتاده، ده ها سفر زیارتی رفته، و کلی خیرات انجام داده، حال با چشمانی اشکبار میبیند که فرزندانش حتی در حضورش به دین فحاشی میکنند و او را شماتت میکنند که چرا سال ها نماز میخوانده یا مومن به دین اسلام بوده است. پیرمردی که سال ها به عشق پیامبر و امامان در ساخت ضریحها مشارکت مستقیم داشته میبیند که فرزندانش در خانهء او، و بدون کوچکترین پرده پوشی، کلیهء منهیات را اجرا میکنند و او در اقلیت کامل قرار گرفته است.
شما که اخبار را دنبال میکنید، حتماً می بینید که چقدر مسیحی شدن و زردشتی شدن در ایران رواج یافته و چقدر در بیدادگاه انقلاب علیه اینها پرونده درست شده است. میبینید که 50 درصد کسانی که میخواهند بروند و استخدام بشوند در فرم های گزینش خود علناً از مظاهر حکومتی و دینی ابراز انزجار میکنند.
جناب بیگلری،
میدانید چرا حکومت دشمن دانشگاه آزاد است؟ چون دانشگاه آزاد یکی از مهمترین عوامل شکستن پوستهء مذهبی مناطق کوچک و سنتی - مذهبی کمتر توسعه یافته بود. چون دانشگاه آزاد مدرنیسم را به شهرها و حتی به قلب روستاهای ایران برد. امروزه سهگانهء «ماهواره – اینترنت - دانشگاه آزاد» باعث گسترش نوگرایی و رشد شدید سکولاریسم در سرتاسر ایران شده است؛ به گونه ای که آقای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، در مجلس فرمایشی به خوبی اعتراف میکند که دشمن (منظورش روشنگری و سکولاریسم است) به عمق روستاهای ما نیز نفوذ کردهاست. شما نگاه کنید حتی دیگر از روستاهای استان های مرکزی و نیز استان های پیشرفتهتر نمیتوانند نیرو جذب کنند و مجبور میشوند از روستاهای دور افتادهء تربتجام چماقدار بیاورند.
شما میفرمایید مذهبیون طرفدار این نظامند؛ پس چرا نظام هر چه فراخوان داد نیامدند؟ جوری که روز 13 آبان چند هزار بچه مدرسهای را مجبور شدند بیاورند؟ چرا خامنهای که، به قول شما، میتوانست حداقل بخشی از مردم سنتگرا را به خود جذب کند، محل نماز عید فطر را بسیار کوچکتر نمود؟ چون با تمام عمالی که از سراسر کشور آوردند بیش از 20 هزار نفر نتوانستند برایش جذب کنند. در حالیکه در سرتاسر کشور، با استناد به سخنان فرماندهان سپاه و بعضی مفتخوران اسلامی حاکم، در چندین نوبت چون 25 خرداد و روز قدس، میلیون ها ایرانی مخالف حکومت اسلامی در تهران و سرتاسر کشور به صحنه آمدند.
جناب بیگلری
نسل نوین ایران آگاه است و خوب میداند که دین یا هر ایدئولوژی دیگری فقط نابودگر است. این نسل شعار «جمهوری ایرانی» را الکی سر نمیدهد بلکه از آن هدفی بزرگ دارد. این یعنی که یک حکومت ملی و میهنی میخواهد که هم دموکرات باشد و هم به فکر او باشد. نه اینکه دنبال حکومت جهان وطنی باشد و مردم خود را بیچاره کند.
جناب آقای بیگلری
شما و دکتر کدیور فرمودید که سکولاریسم شرط دموکراسی نیست و حکومت صدام و نیز شوروی را به عنوان مثال آوردید. نخست باید عرض کنم که سکولاریسم در مبنای خود مخالف با هر ایدئولوژی سرکوبگر است، چه دینی و چه غیردینی، و این حکومت ها همه ایدئولوژیک بودند. یکی آلوده به استالينيزم و دیگری به پان عربیسم. پس ملاحظه میکنید که، در حقیقت، این حکومت ها سکولار نبوده و حکومتهایی ايدئولوژيک و سرکوبگر بوده اند.
اما من میتوانم در این موضوع با شما همعقیده باشم که سکولاریسم اگرچه برای نیل به دموکراسی شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. به یقین کارهای فرهنگی دامنهدار و مبارزه با برخی سنت های استبدادی امری مهم و اساسی است. امر بسیار مهم این است که منتسکیو در کتاب معروف خود «روحالقوانین» میفرماید که استبداد دینی بدترین نوع استبداد است چرا که چون حاکم در آن جای خدا مینشیند و خود را از تمام آدمیان برتر میشمارد.
جناب بیگلری
تجربهء تاریخ به ما میآموزد که حکومت دینی یعنی دیکتاتوری و بدبختی. شما اگر به حکومت فعلی ایران، طالبان در افغانستان یا حکومت عربستان نگاه نمیکنید (چرا که، به زعم شما، «اسلامی» هستند) نگاهی به اروپای قرون وسطی یا حکومت نیمهء دوم عصر ساسانیان بیندازید که یک حکومت زرتشتی محض شد، یا به نفوذ خاخام های متعصب در حکومت اسراییل توجه کنيد.
دوست عزیز من؛ حکومت مذهبی در ذات خود استبدادی است چون مردم را به مومن و کافر بخش بندی میکند و چیزی به نام انتقاد را برنمیتابد؛ زيرا مذعی است که مشروعیت اش از سوی خدا است و هر که مخالف اوست مخالف خدا است.
ممکن است بگویید که الگوهای شما افرادی چون مرحوم مهندس بازرگان هستند. اما دیدیم که آنها عملاً هیچکاره بودند و چون واقعيت حکومت اسلامی را دريافتند از همکاری با آن سر باز زدند.
دوست من؛ هر حکومتی که در تاریخ بشریت نامی از مذهب بر خود گذاشته به جز بدبختی و رنج چیزی برای مردمش، و همچنین مردم دنیا، به ارمغان نیاورده است.
من نمیدانم به زعم شما «قرائت دموکراتیک از حکومت دینی» یعنی چه؟ یعنی اینکه به پیش نویس اول قانون اساسی برگردیم؟ در آن پیش نویس ولایتفقیه، سپاه، شورای نگهبان آخوندی و مجلس خبرگان نبود ولی به اصول آن نیز که مراجعه کنید می بينيد که آن پيش نويس هم همچنان تبعیض آمیز بود. راهپیمایی نبايد مخل مبانی اسلام باشد، نشریات مخل مبانی اسلام ننویسند، ادیان رسمی داریم، دین و مذهب حاکم داریم؛ آيا اینها درست است؟
امروزه آيا مردمی که به ضرس قاطع می توان گفت بین 40 تا 50 درصد شان دیگر مسلمان نیستند حق ندارند به هیچ مقامی در این کشور برسند؟ براستی این «مبانی اسلام» چیست؟ به شما عرض میکنم که اکنون چيزی جز «منافع حاکمان» معنا نمی دهد. مبانی اسلام یعنی محل زراندوزی حاکمان و خونخواران حاکم؛ مبانی اسلام یعنی مرزی که در دست حاکم قابل تفسیر است؛ يعنی امری که بسیار خطرناک است و ما ثمرهء آن را در این سی سال دیده ایم.
حال در «قرائت» شما و جناب دکتر کدیور از حکومت اسلامی چه تضمینی وجود دارد برای اين که حکام اسلامی همواره از جنس دکتر کديور، يا زنده يادان مهندس بازرگان و دکتر سحابی باشند و نه از جنس خامنهای، خمینی، رفسنجانی و بهشتی؟
دوست من؛ درست به همین جهت است که سیستم باید سکولار و دموکراتیک باشد و هرگونه پديده ای که از آن میتوان سوء استفاده نمود و استبداد را برقرار کرد در بيرون آن قرار گیرد، چه دین باشد چه انواع ايدئولوژی ها.
حتی، در حيطهء خود «اسلام»، صفت «اسلامی» چه معنائی را می رساند؟ آیا سنیان، دراویش و دیگر فرق اسلامی جزو مومنان نیستند؟ اینها که اعلام می کنند مسلمانند، نماز و قرآن میخوانند، روزه میگیرند، و حج میروند! اینها چرا باید از حکومت کنار گذاشتهشوند و مورد ستم قرارگیرند؟
دوست من،
حکومت مذهبی بین مردم خطکشی میکند و حاکمان اش برای تحميل شريعت خود و نيز حفظ موقعيت خويش ناچار به اعمال سرکوب مخالفان می شوند و برای اين کار از شمشیر دین بهره میبرند. روزهای اول انقلاب را به یاد بیاورید؟ اگر جوانید از آقای دکتر کدیور بپرسيد. ایشان حتماً به یاد می آورند. آن زمان ها دو مرجع بسیار بزرگ تقلید در ایران و جهان تشیع بودند یکی مرحوم آقای خویی و دیگری مرحوم آقای شریعتمداری. این دو مرد بزرگوار با حکومت آخوندی و ولایتفقیه، و به طور کلی حکومت مذهبی، مخالفت جدی داشتند چون میدانستند که چنين حکومتی چه فاجعهای، هم برای کشور و هم برای دین، پدید می آورد. و دیدیم که آقای خمینی با مرحوم شریعتمداری ـ که آن همه به گردنش حق داشت ـ چه کرد. آقای سیستانی در عراق با درایت تمام با مساله دینی شدن حکومت مخالفت کرد چون میدانست در پی آن چه مصیبتی هم بر عراق و هم بر دین فرود خواهد آمد.
جناب بیگلری
اشتباه شما، و دیگر دوستانی که هنوز لقب «اصلاحگر اسلامی» را یدک میکشند، عدم درک این موضوع است که مشکل فرد نیست و آن را بايد در سیستم جستجو کرد. من نقل قولی از حضرت علی میکنم که شما بیتردید دیگر سخن ایشان را هم قبول دارید که «ستم در نهاد تمام انسان هاست ولی ضعف روی آنرا میپوشاند و قدرت آنرا آشکار میسازد». این جمله گویای اصل حرف است که سیستمی باید باشد که قدرت را دربست در اختیار یک فرد و گروه و مکتب و مذهب خاص نگذارد و حکومت را از ایدئولوژی و به دنبال آن جزمگرایی و استبداد حتمی بعد از آن نجات دهد.
دوست عزیز من؛ قانون اساسی سیستمی که قابل تفسیر به رای باشد و بتوان روزی از آن تفسیری مثبت و روزی دیگر تفسیری منفی ارایه داد قانون درستی نیست. به همین جهت است که حکومت های سکولار دارای قانونی شفاف و صریحند نه قانونی قابل تفسیر به رای که زايندهء پديده های متضادی همچون «قرائت دموکراتیک یا استبدادی از اسلام» می شوند.
نهایت اینکه، دوست عزیزم، در این مبارزه اگر هدف برقرار ساختن یک حکومت دموکراتيک پارلمانی «عرفی» (يعنی «نه شرعی) که به راستی ایران را برای همه ایرانیان و نه تنها اقلیتی از ایرانیان بخواهد مبارزهء نيک سرانجامی نخواهد بود.
برای شما آرزوی موفقیت دارم.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|