دو شنبه 2 آذر 1388 ـ 23 نوامبر 2009 |
حكومت توطئه جو
رامین كامران
یكی از نكاتی كه الزاماً مایهٌ تأسف مخالفان نظام اسلامی نیست ولی گاه مایهٌ حیرت آنها می شود نوع واكنش هایی است كه از زعمای این نظام می بینند و نه فقط مخالف ارزش های اخلاقی و فرهنگی است (تا اینجا هیچ جای تعجب نیست) بلكه حتی با شعور متعارف سیاسی و بخصوص منافع خود این حكومت هم جور درنمی آید كه لااقل این آخری قدری اسباب حیرت است.
كیست كه اخبار ایران را تعقیب بكند و یا اظهار لحیهٌ این و آن مسئول حكومتی را از تلویزیون و رادیو بشنود و آناً از خود نپرسد چرا این نادان اینطور حرف می زند؟ و چرا وقتی كه می تواند دلیلی معقول و منطقی كه به ذهن هر آدم متوسطی هم میرسد، برای موضعگیری اش ارائه كند، این حرف های عجیب و غریب را از خود درمی آورد؟ گویی اصلاً به نتایج سخن خود آگاه نیست و اگر هست واكنش دیگران را به چیزی نمی شمرد.
بسیاری مایلند این رفتار را به حساب ذهن علیل اسلامگرایان بگذارند كه البته برای دل خنك كردن بسیار مناسب است ولی با در نظر گرفتن زیركی هایی كه در بسیاری موارد دیگر، از جمله برای حفظ قدرت یا كسب ثروت از آنها می بینیم، چندان قانع كننده نیست، حال هر قدر هم بر زخم مخالفان مرهم بگذارد.
به ذكر یك مثال چاق و چله اكتفا می كنم كه تر است و تازه و در معرض دید همگان: یاری مستقیم و غیرمستقیم دولت های خارجی به اعتراضات اخیر ایران كاملاً مشهود بود و به چشم همه هم آمد. ظرف چند ماه گذشته همه شاهد واكنش های حكومت به این دخالت نیز شدیم. این واكنش وجهی گفتاری و تبلیغی داشت كه عبارت بود از محول كردن مسئولیت تمامی اعتراضات و ناآرامی ها به توطئهٌ خارجی؛ وجه عملی اش هم كتك زدن و زندانی كردن و شكنجه و قتل مردم بوده و ادامه اش هم این محاكمات استالینی.
در این میان بخش اصلی روشن و عیان و رسانه ای و اینترنتی دخالت خارجی چندان مورد توجه حكومت واقع نگشت ولی در عوض بخش پنهانی آن، كه طبعاً به چشم كسی جز از ما بهتران نخورده است، و حكومت هم برای اثبات وجود آن دلیل و مدركی ارائه نكرده، هدف واكنش قرار گرفت.
نفس این انتخاب بسیار مایهٌ تعجب است كه آدمیزاد امر روشن و هویدا را رها كند و برود دنبال اثبات وجود چیزی كه به چشم كسی نیامده و بعد هم شروع كند به خط و نشان كشیدن برای مسئولانش! برای روشن كردن دلائل این نوع جن گیری سیاسی كه به نادرست به حساب سست خردی گذاشته می شود باید قدری عقب برویم و دور بگیریم.
سؤال بنیادی
در تاریخ معاصر ایران از توطئه (بخصوص توطئهٌ قدرت های خارجی) بسیار سخن رفته است و از انقلاب به بعد عبارت «تئوری توطئه» (یا توهم توطئه) هم كه كاربرد آن در مقام انتقاد از حمل نابجای اتفاقات تاریخی به دسیسه چینی فرد یا گروهی انجام می گیرد، در دهان بسیاری افتاده. قبل از محكوم كردن این گفتار توطئه مدار و ابراز موافقت یا مخالفت با آنها، ابتدا نگاهی به چند و چونشان بیاندازیم.
سؤال بنیادی شناخت تاریخی كه از بابت منطقی بر تمامی سؤالاتی كه مورخ مطرح می كند مقدم است، این است كه سیر وقایع تاریخی جبری است یا خیر؟ یعنی اینكه خلاصه بشر به اختیار عمل می كند یا نه؟ سؤال دومی هم هست كه به این اولی شبیه است اما بدون اینكه از دیدگاه شناخت اهمیتی در حد آن داشته باشد به تناسب مسئلهٌ مورد بحث موضوع پیدا می كند: مسئولیت فلان واقعه بر عهدهٌ كیست؟ اگر پرسش اول صرفاً متوجه است به درك چرایی وقایع دومی در پی یافتن مسئول و بخصوص مقصر است چون معمولاً در مواردی مطرح میگردد كه واقعهٌ مورد بحث به هر دلیل نامطلوب است و مسئول آن خطاكار محسوب میگردد.
این سؤال دوم، كه در گفتار توطئه مدار نقش محوری بازی می كند، از اساس نه بی معنی است و نه بی ارزش، نه خاص ایران است نه كشورهای جهان سوم. به عنوان مثال در پی جنگ جهانی اول (و نیز جنگ دوم) بسیاری از مورخان كشورهای مختلف درگیر، هم و غم خود را صرف این كردند كه مسئول جنگ را كه طبعاً از دید هر دسته در اردوی مخالف جا داشت، معین نمایند. ارجاع به حقوق بین الملل و مجرم شمردن طرفی كه جنگ را آغاز كرده نوع بعدی از این كوشش ها بود كه در جنگ اول از حد غرامت گرفتن از كشور محكوم فراتر نرفت ولی در جنگ دوم به محاكمه و مجازات مسئولان نیز انجامید.
نفس طرح این سؤال نه نادرست است نه بی موضوع و گاه مفید و حتی لازم هم هست و به هر حال یكی از وجوه پرس و جوی تاریخی است. آنچه را كه توهم توطئه می خوانیم از طرح بی مورد آن و بخصوص از دادن پاسخ نامعقول بدان برمی خیزد.
ساختار گفتار توطئه مدار
نفس تقدم و گاه انحصار توجه به مسئلهٌ مسئولیت و تقصیر پیامدهایی دارد كه قابل اعتناست و ساختار گفتار توطئه مدار را شكل میدهد.
اول از همه در این گفتار هر آنچه كه بتواند واقعه ای را توضیح بدهد ولی مسئولیتی معین نكند حذف می شود یا در حاشیه قرار می گیرد. از آنجا كه مسئولیت مستلزم آزادی و طبعاً داشتن قصد و اختیار بر امری ست كه واقع شده، توجه منحصر می گردد به عواملی كه بتوان صاحب اختیار و قصد شمردشان؛ یعنی انسان ها (چه به صورت فردی و چه گروهی). مفاهیم انتزاعی نظیر فئودالیسم یا انقلاب صنعتی یا مثلاً منحنی تقسیم ثروت یا هرم جمعیتی را نمی توان «توطئه گر» محسوب كرد زیرا صاحب اراده نمی توان شمردشان و، چون اساس گفتار توطئه جو بر اینهاست، باید كنارشان زد.
دیگر اینكه دو عامل جبر و تصادف به كلی از صحنهٌ گفتار توطئه جو حذف می شود و اگر در جایی ردی از آنها بماند جنبی است نه اصلی. [از نظر توطئه جو، از آنجا که] جبر تاریخی «علّی» است و تابع قصد این و آن نیست، پس باید كنارش نهاد چون با فرض آزادی كه بنیاد گفتار توطئه مدار بر آن است در تناقض قرار دارد. كنار رفتن اتفاق كه اصولاً هر جا جبر تاریخی حذف شد سر و كله اش پیدا می شود دلیل دیگری دارد: اینكه امر اتفاقی مسئولی ندارد. در هیچكدام این دو موقعیت نمی توان كسی را مقصر شناخت. در اولی به این دلیل كه بین علت و مقصر فرق اساسی هست، در دومی از این جهت كه اتفاق را نمی توان به گردن كسی گذاشت.
گفتار توطئه مدار با حذف مفاهیم انتزاعی به ناچار ساختار غیرتحلیلی و روائی پیدا می كند. واقعهٌ تاریخی به این ترتیب توضیح داده می شود كه چه كسی، كجا، با كه، بر سر چه توافق كرده است و طرحی كه ریخته شده چگونه و با كمك چه اشخاصی به مرحلهٌ اجرا درآمده. این را هم اضافه كنم كه گفتار مزبور جایی برای شكست و ناكامی ندارد چون از فرجام حكایت و محض یافتن مسئول است كه حركت می كند و اگر اتفاقی نیافتاده باشد كه حاجت به جستن مسئول آن باشد، اصلاً شكل نمی گیرد.
اگر بخواهیم مطلب را خلاصه كنیم و سیاه قلمی از خطوط اصلی این نوع گفتارها عرضه بنماییم باید بگوییم كه روایت توطئه یاب بیش از هر چیز به داستان های پلیسی ارزان بها شباهت دارد، از آن نوعی كه قاتل آنها از اول معلوم است و داستان یافتن و دستگیری وی است كه به خواننده عرضه می گردد. البته با این تفاوت كه معمولاً دستگیری در كار نیست و همهٌ حكایت متوجه است به برداشتن نقاب از چهرهٌ تبهكار. ولی مسئول نهایی در این داستان گرفتنی نیست و نقش ثابتش این است كه دائم توطئهٌ جدیدی طرح كند. اگر وی دستگیر بشود اصلاً كل تئوری از حیز انتفاع خواهد افتاد. این را هم اضافه كنیم كه به تناسب اصرار بر گسترش حوزهٌ توطئه حوزهٌ اختیار فرد یا گروهی كه مسئول شمرده می شود به هر حدی كه لازم باشد، و گاه به طرزی بی حساب، توسعه پیدا می كند. می بینیم كه «توطئه گران» بسا اوقات صاحب امكانات خارق العاده شمرده می شوند.
کلاً پاورقی هایی را كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نوشته شده است (نظیر فرضاً «سلطان تبهكاران» یا «دكتر فومانشو») نمونه های بسیار خوبی برای مقایسه با گفتارهای تاریخی توطئه مدار است. یادآوری كنم كه این داستان های بنجل اختراع ایرانیان یا مردم جهان سوم نیست و در مغرب زمین زاده شده و از آنجا به باقی دنیا صادر گشته است.
چرا به سراغ این نوع توضیح می رویم؟
مصرف كننده و تولیدكنندهٌ این گفتارها هركدام دلایلی برای جذب شدن به سوی آن یا ترویجش دارند.
مصرف كنندگان معمولاً مردمی هستند كه در تاریخ شان توطئه و توطئهٌ موفق را شاهد بوده اند و از آنجایی كه اصل واقعه را به تجربه ممكن می شمارند، گفتار توطئه مدار نیز به نظرشان معقول جلوه میكند یا لااقل از ابتدا پسش نمی زنند.
طبعاً ساختار داستانی این گفتار نیز به جذابیت آن می افزاید. این نوع سخنان بر خلاف تحلیل های تاریخی كه از مفاهیم انتزاعی بهره می گیرد و حتی گاه صورت تكنیكی نیز پیدا می كند و برای غیرمتخصصان خسته كننده می شود، برای همه آشنا و قابل فهم است زیرا مقولاتی را به كار می برد كه همگان كمابیش مورد استفاده قرار می دهند.
امتیاز آخری هم هست: مصرف كنندهٌ گفتار می تواند به این ترتیب مسئولیت امر ناخوشی را (برای امور خوش عاقبت كسی دنبال توطئه نمی گردد) از گردن خود بردارد. این انگیزهٌ آخر را نیز نباید به هیچوجه دستكم گرفت.
از اینجا می رسیم به گروه دوم كه تولید كنندگان باشند. اول از همه بگویم كه در بسیاری موارد تولید كننده و مصرف كننده می توانند یكی باشند. چه فرد، چه گروه و چه حتی دولت می تواند برای توجیه موقعیت خویش این قبیل گفتار را به هم ببافند. اضافه كنم كه این كار كه راهی است آسان برای توجیه ناكامی، از همه جور دولتی برمی آید و ابداً مختص حكومت های استبداد یا كشورهای توسعه نیافته نیست؛ ولی دولت های توتالیتر این بهانه را بر باقی توجیهات شكست هایشان مرجح می شمرند. مورد جمهوری اسلامی و سخنانی كه در باب دخالت خارجی در اتفاقات اخیر ایران سرهم بندی می كند از این ردهٌ آخر است.
دلیل استفادهٌ نظام های توتالیتر از مضمون توطئه را باید در ساختار آنها و در ایدئولوژی شان جست: ادعای یكپارچگی درون دولت و بین دولت و ملت و سپس دانش مطلقی كه به ایدئولوژی حكومتی نسبت داده می شود. این هر سه بی پایه است ولی تا دولت توتالیتر برپاست حقیقت رسمی محسوب است و همه ملزم به قبول آن هستند.
اول اینکه کشمکش ها، رقابت ها و دشمنی ها در این نوع حکومت ها رواج تام دارد و بسا اوقات با قتل و جنایت حل می شود. دوم این كه ملت هیچگاه به میل خویش از این دولت ها كه نه به خودش احترامی می گذارند و نه حقوقش را محترم می شمارند، تبعیت نمی كند، چه رسد كه یكپارچه پشتشان بایستد. آخر از همه هم اینكه دانش مطلقی كه این حكومت ها مدعی اتكا بدان هستند موهوم است. دولت های توتالیتر هیچگاه نمی توانند مدعا های خویش را تحقق بخشند، پس باید راهی برای توضیح تفاوت بین وعده هایشان و واقعیت روزمره ای كه مردم به طور ملموس تجربه می كنند، بیابند.
گفتار توطئه مدار علاجی است برای پوشاندن آن سه دروغ و حل این سه مشكل كه از توتالیتاریسم جدایی ناپذیر است. به همین دلیل هم هست كه به كارگیری آن به طور سیستماتیك انجام می شود، تابع خواست این و آن عضو دستگاه حاكم نیست و ارتباطی هم به واقعیت امور ندارد. خاصیتش این است که هم مسئولیت شكست ها را از دوش حكومت برمی دارد، هم اختلافات داخل دستگاه حاكم را تفسیر می كند، هم راه حذف آنها را نشان می دهد و هم بروزات نارضایی نسبت به حكومت را تبیین می كند و به گردن بدخواهان می اندازد. نظام توتالیتر نمی تواند بپذیرد و اعتراف كند كه كسی به دلایل معقول با آن مخالف است، پس اگر نشانه ای از این امر پیدا شود حاكی از توطئه است. در این حكومت ها ایدئولوژی بی نقص است و همرائی مطلق خدشه ناپذیر، ناكامی هم توضیحی جز بدخواهی و دسیسه ندارد.
بلاهت اكتسابی
هنگام تحلیل دلایل استفادهٌ اسلامگرایان از مضمون توطئه باید توجه داشت كه این داستان فردی نیست، به دلایل فردی واقع نمی شود و به طور فردی هم چاره شدنی نیست، تابع نظام است و ایدئولوژی آن.
دل و ذهن به این نوع ایدئولوژی سپردن فرد را صرفنظر از اینكه باهوش است یا نه، تحصیلكرده است یا نه... وادار به نشان دادن واكنش های معینی می كند كه یكی از آنها اتكا به مفهوم توطئه برای توضیح اموری ست كه به آسانی می توان و در نهایت می باید به ترتیب دیگری توضیح داد. ما معمولاً این قبیل حرف ها را، كه سخنان مربوط به توطئهٌ خارجی در ایجاد اعتراضات مردمی ایران فقط یكی از آنهاست، به كم خردی تعبیر می كنیم و آنرا چیزی از قماش جنون، حال سبك یا سنگینش، به حساب میاوریم. این دید به كلی نادرست است چون امر سیاسی و جمعی را به حد امر روانی و فردی تقلیل می دهد.
اگر اصرار داشته باشیم محض تمثیل از واژگان روانشناسی مدد بگیریم باید ایدئولوژی توتالیتر را نوعی «بلاهت اكتسابی» به حساب بیاوریم كه بر ذهن آدمی محیط می شود و امكانات این ذهن را، در هر حد كه باشد، فلج میكند یا به استخدام خود درمی آورد. تعداد افراد هوشمند یا دانشمندی كه دل به این قبیل ایدئولوژی ها می سپرند هیچ كم نیست و همهٌ ما نمونه هایی از آنها را سراغ داریم: از یک طرف سریع الانتقال و کاوشگر و باریک بین و از طرف دیگر کندذهن و متحجر و ساده لوح. به قول زنده یاد حسین ملک، که ارادت خاصی به کشاورز و کشاورزی داشت، انگار یک بخش ذهنشان را آیش داده اند.
در حقیقت سناریوی توطئه یكی از الگوهای مهم تفكر سیاسی اسلامگرایان است و در بعضی موارد حتی تمامی ذهنشان را اشغال می نماید و به مقام توضیح اعلای امور دنیا صعود می کند. واكنشی كه آنها در برابر انواع ناملایمات سیاسی نشان می دهند اساساً تابع این سناریو است و امور را از این دیدگاه تشریح و تحلیل می كند و برایشان چاره می جوید. گفتار فعلی حكومت اسلامی نیز در باب دخالت خارجی در اعتراضات اخیر ایران فقط مشتی است از این خروار. اگر حكومت چنین سخنان بی سروته و مضحكی به هم می بافد از سر تجربه و اطلاع دقیق نیست، چون اگر چنین بود می توانست دلایل و مداركش را به دیگران عرضه كند و مجابشان سازد، به این دلیل است كه حرف دیگری نمیتواند و ندارد كه بزند.
نكتهٌ آخر اینكه هیچ لازم نیست مروجان گفتار حكومتی توطئه مدار به آن باور داشته باشند. كاملاً محتمل است و حتی می توان گفت این احتمال روز به روز قوی تر می شود كه خود عرضه كنندگان این گفتار كه در تلویزیون می بینید یا صدایشان را از رادیو می شنوید به حرف خود باور نداشته باشند و در ته دل آگاه باشند كه آنچه را می كوشند به خورد همه بدهند دروغ است یا نامعقول است یا... و خود را به این ترتیب مجاب كنند كه «از سر مصلحت» فعلاً باید چنین گفت. ولی حتی اگر احساس هم بكنند كه مردم با این حرفها قانع نمی شوند و بی فایدگی گفتار رسمی حكومتی را به عیان هم ببینند، باز قادر نخواهند بود گفتار خود را عوض كنند و محض همان مصلحت هم كه شده سخنی به زبان بیاورند كه اقلاً ظاهر معقول تری داشته باشد. به این دلیل ساده كه اختیار این گفتار ایدئولوژیك به دست فرد نیست تا به خواست وی عوض شود، حال این فرد هرکه باشد، خود خامنه ای یا بسیجی گوشهٌ خیابان.
سر آخر یك سؤال باقی می ماند: بساط این گفتار یاوه كه اگر ریایی بود مختصر نشانی از سلامت ذهن گوینده دارد و اگر صادقانه بود حتی این امتیاز را هم از وی دریغ میدارد، كی ختم خواهد شد؟ این گفتار با استدلال و ارجاع به واقعیت نیست كه از دور خارج خواهد شد، با از ساقط شدن اعتبار ایدئولوژی حكومت است. علاج این «بیمارانی» كه گوش ما را با هذیانشان می آزارند مشروط است به تغییر احوال بیمار بزرگی كه بر ایران حكم می راند، یعنی نظام اسلامی. علاج این یكی هم جز مرگ نیست چون آنچه كه ما به بیماری وی تعبیر می كنیم عین سلامت اوست.
تاریخ نگارش نوامبر 2009
این مقاله برای سایت iranliberal.com نوشته شده است و نقل آن با ذكر مأخذ آزاد است
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|