|
جمعه 7 خرداد 1389 ـ 28 مه 2010 |
دکتر شاپور بختیار و حکومت سفلگان و سفله پرور جمهوری اسلامی
(یادداشتی کوتاه در ارتباط با خبرآزادی سفله ای به نام علی وکیلی راد)
حمید اکبری
(برای هومان بختیار)
ایرانیان آزادیخواه و دموکرات به درستی معاملهء کثیف دولت فرانسه با جمهوری اسلامی را ـ که منجر به آزادی سفله ی دست پرورده ی جمهوری اسلامی، علی وکیلی راد، شد ـ محکوم کردند. ابراز انزجار از این کار و اعتراض به دولت فرانسه می بایستی ادامه یابد و به راه های گوناگون تداوم یابد. آنچه دیگر بار براثر این معامله بدیهی شده است مسوولیت جمهوری اسلامی در قتل دکتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر مشروطه ی ایران، و منشی اش سروش کتبه است. آزادی شرم آور این قاتل و پیوستن او به انبوه قاتلان و جلادان جمهوری اسلامی، دگر باره این پرسش با اهمیت را مطرح می سازد که چرا جمهوری اسلامی بختیار را کشت؟
بی شک سرشت خونخوارانه و انتقام جویانه ملایان تشنه ی قدرت به سردمداری روح الله خمینی که در پیش و پس از انقلاب بارها به ثبوت رسیده است نقش پایه ای در قتل دکتر بختیار و همه ی دیگر قربانیان این حکومت از جمله داریوش و پروانه فروهر، سعید سلطانپور، عبدالرحمان برومند، حسن پاکروان، عبدالرحمان قاسملو، سعیدی سیرجانی، فرخ رو پارسا و به تازگی شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، مهدی اسلامیان، علی حیدریان و فرزاد وکیلی داشته است. افزون بر این پایه، نگارنده سه دلیل تاریخی و نمادین زیر را انگیزه ی کینه توزی ویژه جمهوری اسلامی برای کشتن بختیار می داند که علیرغم یکبار شکست، در بار دوم به وسیله سفلگانی به نام های فریدون بویر احمدی، محمد آزادی و علی وکیلی راد اجرا شد.
١) دولت بختیار به عنوان گزینه ی سوم: دولت بختیار با به اهتزاز در آوردن نام و تصویر دکتر مصدق، نماد دموکراسی و حکومت قانون درایران، در اصل الگوی یک حکومت ملی را در مقابل حکومت خودکامه ی شاه و نظام جمهوری اسلامی خمینی که بختیار آنرا «مجهول مطلق» می نامید، به ایرانیان عرضه کرد. در دی و بهمن ماه ١٣٥٧، علیرغم سیطره ی روزافزون هیجان عمومی، بختیار برای سی و هفت روز به کارزاری انتخاباتی دست زد. در این کارزار، بختیار کوشید که نظر مردم ایران را به حکومت دموکراسی که در آن رای آزاد و آزادانه مردم حرف اول و آخر را می زند جلب کند. در مقابل خمینی بر طبل حکومت اسلامی (نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر) می کوبید و با اظهار مطالب سخیفی چون «من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیبن می کنم» و نیز یورش عمالش به تظاهر کنندگان طرفدار قانون اساسی، ماهیت به قول بختیار «دیکتاتوری نعلین» را به نمایش گذارده بود. «دیکتاتوری چکمه» نیز در مقابل سیل نارضایتی مردم به زانو در آمده بود و با ناتوانی و خروج شاه و مقامات طرفدارش که بسیاری زودتر از او ایران را ترک کرده بودند، بدون اقبال می نمود. دکتر بختیار در مصاحبه ای با روزنامه ی "لو متن" در باره ی خمینی و حکومتش چنین گفت: «هیچکس نمیداند جمهوری اسلامی وی چیست و اگر کسی به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه درمیآید. او نه تعدد گروههای سیاسی را میپذیرد نه دموکراسی را. میخواهد روحانیت قانون الهی را اجرا کند؛ همه چیز اینجا شروع میشود و اینجا تمام میشود».
آری بختیار در نهایت این کارزار انتخاباتی پر خروش را در زمانه ای انقلابی باخت، ولی او کارزار انتخابات تاریخی را نباخت. بختیار گزینه ی سوم حکومت دموکراسی را در امتداد انقلاب مشروطیت و حکومت دموکراسی مصدق، برای سی و هفت روز در تاریخ ایران به منظور بهروزی و نیکبختی مردم به ایرانیان ارایه داد؛ همان گزینه ای که اکنون به خواست جمهور مردم ایران تبدیل شده است. بنا بر فرمان خامنه ای و رفسنجانی و سایر آمران نظام ولایت فقیه، نماینده ی بارز و با شهامت این گزینه ی سوم می بایستی به قتل می رسید.
٢) جدایی دین از دولت: بختیار استوار و بی پروا خواستار جدایی دین از دولت شد. او با عنوان کردن طرح واتیکانی کردن قم مشخص کرد که بهیچ روی دخالت ملایان در امر حکومت را نمی پذیرد. در آستانهء ورود خمینی به ایران، خبرگزاری فرانسه از بختیار پرسید که «آیا در صورت بازگشت آیتالله خمینی به کشور، قدرت را به وی تسلیم خواهد کرد یا خیر؟» وی گفت: «امور سیاسی را نمیتوان در اختیار یک چهره مذهبی گذاشت. آیتالله خمینی یک شخصیت مذهبی هستند و قابل احترام مردم ایران، ولی یک چهره سیاسی نیستند».(1) دکتر بختیار در روزهای آخر نخست وزیریش در مجلس سنا گفت: «در این مملکت روحانیت همه کاره هستند جز [پرداختن به] معنویت و مذهب، با معنویات و مذهب کاری ندارند، ولی دایماً در حال میتینگ هستند و کار سیاستمداران را میکنند. اینها افرادی ... پرمدعا هستند [البته] تا وقتی که جلوی آنها ایستادگی نمیشود». و شش ماه پس از سقوط دولتش، در نخستین گفتگو با رسانه ها در پاریس اعلام کرد که ملایان بایستی به مساجد بازگردند.
دکتر بختیار را از نقطه نظر دانش، بینش و شهامت در عنوان کردن نظریه جدایی نهاد دولت از نهاد حوزه علمیه و دین، به ویژه در بحبوبه ی ابراز عبودیت به خمینی، می توان جفرسن ایران نامید. تامس جفرسن سومین رییس جمهور آمریکا اندیشه وری بزرگ بود که در نامه ای مشهور و تاریخی در پشتیبانی راسخ از جدایی دین و دولت به منظور حفظ استقلال و احترام هر یک، از تمثیل «دیوار کشی میان دو نهاد کلیسا و حکومت» استفاده کرد. اکنون بیشتر ایرانیان و گروهی از ملایان و نظریه پردازان دینی و برخی یاران سابق خمینی نیز به اهمیت بنیادین جدایی دین از دولت در ایران پی برده اند. در ابراز این مهم، بختیار نزدیک به سی سال جلوتر از دیگران بود. مجازات این خواستهء درست و تاریخی بختیار از نظر دین فروشان جمهوری اسلامی مرگ بود.
٣) اعتقاد به انسانیت و عقلانیت: بختیار عضو دیرینهء حزب ایران بود، حزبی که اساساً خواهان سربلندی، آزادی، آبادی و دموکراسی برای ایران بود. نیکبختی انسان و فراهم کردن زمینه ی دستیابی و تداوم آن از اصول پایه ای این حزب به شمار می رفت. بختیار در اوایل دوران پس از انقلاب، در یک سخنرانی در حضور هزاران ایرانی در لندن گفت: «من اول انسانم، دوم ایرانیم و بعد مسلمانم». او به انسان متکی به عقل و تعقل باور داشت و عقلانیت را سنگ بنای کار سیاسی و دموکراسی می دانست. او تفاوت نگرش عقلانی خود در برابر روش خود محوری و فاشیستی خمینی را اینگونه مطرح کرد: «من معتقدم که شما باید آزاد باشید و انتخاب بکنید. من معتقدم که آنچه من میگویم وحی منزل نیست. من میگویم شما آنچه را که من میگویم بسنجید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و... [هر گونه حزب و] اجتماعی که دارید [و] بعد انتخاب بکنید... ایشان [خمینی] از یک موضعی صحبت میکنند که آنچه را که من میگویم باید بشود، من از یک موضع دیگری صحبت میکنم و آن این است که هرچه من میگویم بسنجید با تعقل، بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد و راه خودشان را انتخاب بکنند...» و در پاسخی نغز در باره ی اینکه طرفدارانش چه کسانی هستند گفت: «آنها که پیش از سخن گفتن می اندیشند». حکومت سفله پرور اسلامی که دانشوری و عقلانیت را دشمن خود می داند، کمر به نابودی این نماد اندیشه وری بسته بود.
بختیار اندیشه ور بود و در ابراز اندیشه اش زیر بار ترور نرفت. مردی که با سی و هفت روز حکومتش و دعوت مردم به اندیشه ورزی و تامل، پژواک نوشته ی تاریخی الکساندر هامیلتون، نظریه پرداز برجستهء دموکراسی آمریکا برای ایران است. هامیلتون در سال ١٨٧٨، در نخستین مجموعهء "فدرالیست" مطلبی به این مضمون می نویسد: «آیا مردمان یک کشور براستی می توانند شایستگی خود را با تأسیس حکومتی نیکو بر اساس تأمل و انتخاب به ثبوت برسانند؟ یا آنکه همواره در تعیین سامانه ی سیاسی کشورشان تسلیم تند باد حادثه و جبر زمانه می شوند؟ اگر اندک درستی در این دو پرسش وجود داشته باشد، شرایط بحرانی موجود دیگر بار ما را در برابر انتخاب یکی از این دو گزینه قرار داده است. دوباره مرتکب اشتباه شدن نشانگر بدبختی عمومی نوع بشر است».
به امید آنکه مردم ایران با زدودن هر چه زودتر حکومت سفلگان و سفله پرور جمهوری اسلامی، این بار به حکومتی عقلانی بر اساس تامل و انتخاب دست یابند. جز این می بایستی با یاد فرزاد کمانگرها، احسان فتاحیان ها، اکبر محمدی ها، محمد جعفر پوینده ها و شیرین علم هولی ها، گفته ی دکتر بختیار در روزهای نخست وزیری اش را تکرار کرد که: «مسکین من و رنج های بی حاصل من!»
منابع:
1. http://www.rasekhoon.net/article/Show-21660.aspx
2- بیشتر نقل قول های مستقیم از دکتر بختیار، برگرفته از آرشیو رادیو زمانه بر اساس روزنامه های دوره ی انقلاب است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|