|
چهارشنبه 6 مرداد 1389 ـ 27 جولای 2010 |
جنبش زنان و مسیر شیب دار دموکراسی در ایران (*)
پروین اردلان
زندگی در شرایط پارادکسیکال گاه مضحک است و گاه گریهآور. اکنون بیش از شش ماه از انتخابات ریاست جمهوری در ایران میگذرد، شهری که از دو ماه پیش از انتخابات لب به خنده گشوده بود و نسیم آزادی را در ریههای خود فرو میداد ابتدا با بهت و خشم به عزای رای و فرزندان خود نشست و سپس به تدریج مقاومت آغاز کرد. شهرهایی که برای نخستین بار شاهد رقصها و پایکوبیهای خیابانی دختران و پسران و مردان و زنان بودند و با رئیس جمهور کنونی "بای بای" میکردند بعدها سکوت غمگینشان را تنها صدای شبانه الله اکبرهایی میشکاند که انفعال را بر نمیتابید و سپس حضور ادامه دار آنها پاسخی بود به سرکوب موجود و فزاینده. اکنون همچنان مردم از "کودتا" سخن میگویند و رئیس جمهوری به قدرت رسیده از حماسه 40 میلیونی. اکنون رئیس جمهوری و سیستم سرکوب نه تنها به مردم که به جهان مشاهدهگر دروغ میگویند و سکه و تمبر و تاریخ به نام حماسه خود میزنند و فریاد پیروزی سر میدهند. با این وجود نمیتوانند مشروعیت از دست رفته را به سلسله مراتب حاکمیت بازگردانند. به تدریج و درسایهی قدرتمندی جنبشهای اجتماعی در ایران حتی مفهوم کلاسیک "رهبری" نیز زیر سوال رفته است، اکنون صحبت از رهبران و سازماندهندگان درطیفهای گوناگون فکری است نه یک رهبر یا نجات بخش. با وجود این، در مشروعیت باختگی کنونی مسیر شیبدار است، هم برای طرفین منازعه قدرت و هم برای جنبشهای اجتماعی، این که کدامیک از این شیب بیرون میآیند هنوز روشن نیست.
انتخابات ریاست جمهوری و جنبش زنان
آن روز که مشت گره کردهام بالا رفت و فریادم با شادمانیام از توان فریاد و اعتراض به بیحقوقی زنان به هم آمیخت و تصویرش از نگاه عکاسی جوان (آرش عاشورینیا) ثبت شد و در سایتها و وبها منعکس شد 22 خرداد 1384، چند روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری بود. آن روز نماد همبستگیمان در جنبش زنان ایران شد و روز نمادینمان به اعتراض علیه قانون اساسی. سال بعد در همان روز 22 خرداد 1385 برای گرامیداشتاش و تداوم اعتراض به خشونت سیستماتیک و قانونی مجددن به خیابان آمدیم. این بار نه فضای انتخاباتی در میان بود و نه دولت نوپای محافظهکار تحمل اعتراض داشت بنابراین با خشونت و بازداشت و دادگاه مواجه شدیم اما این روز همچنان به مثابه روز اعتراض و همبستگی زنان حفظ کردیم. این بار سالروز 22 خرداد (روز همبستگی جنبش زنان در اعتراض به قانون ضد زن) در حاشیه دهمین انتخابات ریاست جمهوری (22 خرداد 1388) قرار گرفت ماند و روز همبستگی جنبش زنان نیز از آنان ستانده شد.
تنها روز همبستگیمان نبود که در آب و هوای انتخاباتی از دست رفت، جنبش زنان نیز رنگ و بوی دیگر گرفت. برای توضیح این وضع ناچارم کمیبه عقب برگردم.
معمولاً فضاهای انتخاباتی به دلیل جلب مشارکت مردمی از یک سو و ایجاد فضای رقابتی بین نیروهای درون حاکمیت برای مردم و جنبشها فرصت ساز هستند، گاه امید به تغییر و یا استفاده از فضای نسبتاً باز انتخاباتی در زمان انتخابات، نهادهای مدنی از جمله جنبشهای اجتماعی و گروههای سیاسی ومدنی را فعال میکند و آزادی عمل با صرف هزینه کمتری به آنها میدهد. حتی سختگیری برای پوشش زنان نیز کاهش مییابد. اما این بار شرایط کاملا پاردوکسیکال بود. فرصت انتخاباتی این بار چند وجهی بود .هم در دست طرفین منازعه قرار داشت و هم هردو طرف در صدد جلب مشارکت حداکثری بودند.
اصلاحطلبان معتقد بودند با مشارکت حداکثری امکان تقلب آرا به صفر میرسد بیآنکه بدانند که امکان کودتا نیز از سوی محافظهکاران افزایش مییابد. فرصت انتخاباتی این بار تنها در اختیار کسانی قرار گرفت که میتوانستند بر پرشوری انتخابات و جذب بیشتر مردم برای شرکت در انتخابات- چه موافق و چه مخالف دولت - تلاش کنند. حاکمیت و دولت کنونی آن به جان خریده بودند که با ایجاد فضای رقابتی در چارچوب حمایت از سه کاندیدای تایید شده از سوی شورای نگهبان، ایجاد مناظرههای تلویزیونی بین کاندیداها و تبلیغات خیابانی به مشارکت حداکثری مردمان درانتخابات هر چند علیه دولت دامن زنند تا بیشترین مشارکت در انتخابات حاصل آید، هر دو اینها با همه تضادها یک موضوع مشترک داشتند آن هم توجه به انتخابات. به همین دلیل این بار تجمعاتی که هدفشان انتخابات و ایجاد رقابت نبود سرکوب شدند. به طور مثال، تجمع کارگران و فعالان کارگری در اول ماه مه با سرکوب و بازداشت شدید پلیس مواجه شد، فعالان این جنبش نیز تصور میکردند که میتوانند با استفاده از فضای انتخاباتی تجمع مسالمتآمیزی را در یکی از پارک های تهران سازماندهی کنند اما حرکتشان به شدت سرکوب شد و هنوز هم برخی از زندانیان آن روز همچنان در بندند.
رویکرد جنبش زنان در فضای انتخاباتی خرداد 1388
جنبش زنان در داخل ایران دو رویکرد متفاوت در پیش گرفت. رویکرد نخست، رویکرد بخشی از جنبش زنان بود که در ائتلافی با عنوان "همگرایی بخشی از فعالان جنبش زنان" بنا را براین گذاشتند که به مطالبات زنان رأی دهند. به عبارت دیگر آنان با طرح مطالبات زنان، از جمله پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض و اصلاح برخی مواد قانون اساسی که برابری جنسیتی زن و مرد را نقض میکرد مطالبات زنان را مطرح کردند و در عین حال با برگزاری نشست و میزگرد و فعالیت خیابانی بحث حضور زنان در انتخابات را گسترش دادند. فضای متصلب دوران احمدی نژادی تنها راه چاره را برای بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی را به تغییر احمدی نژاد منتهی کرده بود و به همین دلیل هم فعالان جنبش زنان در همگرایی نیز با این شعار که "ما به مطالبات زنان رای میدهیم" راه چاره برای گشایش فضا را تغییر از بالا و تغییر رئیس جمهوری میدیدند که مطالبات زنان را در برنامهء خودش بگنجاند. ائتلاف مذکور بیشتر دربرگیرندهء گروه هایی از جنبش زنان بود که بیشتر فعالیت شان در محدوده انتشار سایت های زنان (کانون زنان، میدان زنان و مدرسهء فمینستی) بود، همچنین زنان اصلاح طلب و فعال در احزاب سیاسی مانند حزب مشارکت و همین طور گروههای ملی مذهبی که غالباً از موسوی حمایت کرده بودند و گروههای سیاسی دانشجویی مانند دفتر تحکیم وحدت و ادوار تحکیم که از کروبی حمایت کرده بودند در این ائتلاف حضور داشتند. در واقع نوعی چرخش نگاه از مخاطب قرار دادن مردم (خرداد 84) به سمت مخاطب قرار دادن کاندیداهایی (خرداد 88) که ممکن بود در راس قوه مجربه یا دولت قرار بگیرند را در این رویکرد شاهد بودیم. این ائتلاف پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی به کار خود پایان داد.
رویکرد دوم که بیشتر متوجه فعالان کمپین یک میلیون امضا بوده و خود من هم مدافع این رویکرد هستم، بیشتر متوجه تغییر از پایین بود. تلاش فعالان کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین، حرکتی از پایین در جهت دموکراتیزه کردن جامعه و موثر بر ارتقای فرهنگ جامعه و درون جنبش با گسترش خواسته و فرهنگ برابریخواهی است. این کمپین از یک سو با عمومی کردن مطالبات حقوقی زنان در جامعه و از طریق فشار بر سطوح قانون گذاری تلاش میکند خواستههای قانونی را بر قانون گذار تحمیل کند. این جنبش دقیقا در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد و دورانی که فشار بیش از همه بر نهادهای مدنی حاکم بود شکل گرفت. فعالان این جنبش میکوشیدند با جمع آوری امضا و آگاهی رسانی ضمن گسترش فرهنگ برابری خواهی خواسته تغییر قوانین را در جامعه عمومیکنند، یعنی ارتقای فرهنگی همگام با طرح خواسته حقوقی برابری در قانون. فعالان کمپین بارها بازداشت و محاکمه شدند. متاسفانه سرکوبهای پیدرپی از جانب حکومت این نهاد مدنی را با دشواری در عرصه عمل مواجه کرد اما خصلت شبکهای و غیرسازمانی و غیر تشکیلاتی آن منجر به نابودی آن درپی سرکوبهای پی درپی نشد. بنابراین فعالیت در این شبکه، این آزادی عمل را برای فعالان کمپین فراهم میکرد که حین دفاع از این یا آن کاندیدا یا حتی تحریم انتخابات از طرح مطالبات و به کارگیری روش چهره به چهره و جمعآوری امضا از آگاهی رسانی در کمپین بازنایستند و ضمن گفتگو با کاندیداها، مشاورانشان، و جمعآوری امضا و ارزیابی کاندیدها از منظر برابریخواهی، از فعالیت مستقل خود دور نمانند .
در واقع این نوع رویکرد مدنی در میان فعالان کمپین، بیآنکه در پی کسب قدرت و حضور در نهادهای تصمیم گیرنده باشد، امکان ایجاد تغییر در سطوج بالایی را ممکن میساخت؛ تغییر سیاسیای که به واسطهء جنبشهای جنبش های مدنی و مردمی میتواند در حاکمیت و جامعه ایجاد شود متفاوت هست با تغییری که به واسطه نهادهای سیاسی مانند احزاب سیاسی ایجاد میشود.
احزاب سیاسی اساسن برای قدرتگیری و حضور در قدرت سیاسی فعالیت میکنند اما جنبشهای مدنی به جامعه و ایجاد خواست تغییر در جامعه نظر دارند. این جنبشها از جمله کمپین از آن رو که خواستار تغییر ساختاری در عرصه حقوقی هستند سیاسی محسوب میشوند ولی از آن رو که قصد ورود به قدرت و کسب قدرت سیاسی را ندارند و با جامعه ارتباط دارند اجتماعی و مدنی هستند. اعتراضات مردمیدر پی انتخابات ریاست جمهوری نیز گواه خوبی بر این ادعاست. خواستهای مدنی به عنوان رای من کجاست تمام ارکان سیاسی حاکمیت را متاثر کرد و ساختارسیاسی حکومت را به چالش کشید.
کاربست شیوهی دموکراتیک در طرح مطالبات حداقلی و حداکثری: روشمحوری
به تجربهی من در نظامهای توتالیتر که تلاش حکومتها مبتنی بر تثبیت نظام است، هرگونه تغییری حاصل تصمیم از بالاست و کنش مردمی در آن نقشی ندارد. در نظامهای دموکراتیک به واسطه رشد نهادهای مدنی و احزاب سیاسی، تصمیم گیریها از بالا و توسط احزاب رخ میدهد ولی مردم در احزاب مشارکت دارند، به معنای دیگر بین نهاد مدنی و سیاسی ارتباط مداوم و پیوسته وجود دارد یا حداقل ساز وکارهایی وجود دارد که چنین ارتباطی وجود داشته باشد. اما در نظامهایی چون ایران که هیچ کدام از ساز و کارهای دموکراتیک وجود ندارد آنچه رخ میدهد بیش از همه بردوش جنبشهای اجتماعی به ویژه زنان و دانشجویی و رسانهها و شبکههای اطلاعرسانی است که بیشترین آمار جمعیتی و بیشترین جمعیت مطالبهخواه و معترض و خواهان آزادی را تشکیل میدهند. فعالیت جنبشهای اجتماعی در افزایش آگاهی و کنشگری و مقاومتهای فردی و تودهای در برابر فشارها و سرکوب از یک سو دامنه مطالبات مدنی و اعتراضهای مسالمتآمیز را افزایش میدهد و از سوی دیگر منازعات درون قدرت در سطوح بالایی قدرت را پدید آورد. این جاست که امر مدنی بی آنکه سیاسی باشد نوعی کنش سیاسی به شمار میآید که بر تغییر نظامهای قدرت در سطوح بالا تاثیر میگذارد.
آنچه بستر اصلی حرکتهای مدنی را در جامعه ما میسازد وجود جنبشهای اجتماعی و مدنی چون جنبش زنان و دانشجویی و کارگری بودند که با فعالیتهای حق محور خود مدام و مکرر و به رغم پرداخت هزینه های سنگین خواستهها و اعتراضات شان را طرح و پیگیری میکردند. "جنبش رای من کجاست" در حوزهء وسیع تری به این حرکت عینیت بخشید، در کلیهء راهپیماییها و تظاهرات بسیاری از فعالان کمپین در تهران و شهرهای دیگر حضور داشتند، بزرگداشتها و دیدارهای بسیاری را با خانوادههای شهدا و زندانیها ترتیب میدادند؛ خیلی از گزارشهایی که از تظاهرات ارسال میشد به واسطه و مدد آنان نیز صورت میگرفت، در راهپیماییها حامل شعارهای گوناگونی بودند که دست به دست در جمعها میچرخید، نیازی نبود که همه جا با عنوان کمپین یا غیر کمپین ظاهر شوند، آنان سعی داشتند حق محوری را در مناسبات مردمی، در شعارهای مردمی و در حضور خیاباتی خود نهادینه کنند. به همین دلیل است که کمپین بی آنکه رویکرد سیاسی و قدرت مدار به انتخابات اخیر داشته باشد با رویکرد حق مدار وارد شد، رویکردی که با برابری خواهی مطرحاش کرده بود، با احترام و تاکید بر حق انتخاب، حق رای، حق دفاع از آزادی بیان، دفاع از حقوق شهروندی و متهمین و ... ادامه یافت و تلاش کرد و میکند که حتی در دوران پس از انتخابات از دموکراتیره کردن و شدن باز نایستد. اکنون کمپینیها همچون گذشته در تلاشند که حین جمع آوری امضا و تمرکز بر طرح خواسته برابریخواهی در قانون و ارتقای فرهنگ برابری خواهی در جامعه، با تاکید بر روش محوری نیز، شیوه های دموکراتیک و غیر سلسلهمراتبی را در جنبش کنونی گسترش دهند. با توجه به گسترش خواستهها در جنبش کنونی از تغییر دولت تا تغییر حاکمیت آنچه میتواند جامعه را به سوی دموکراتیزه شدن پیش ببرد نه دعوا بر سرمطالبات که کاربست شیوههای دموکراتیک برای طرح هرنوع مطالبهای هست، یعنی همان چه به خاطرش فشار بر فعالان کمپین افزایش مییابد تا عرصه را برای فعالیت ریشهدار و تاثیر گذار آنان تنگتر و تنگتر کند.
***
22 خرداد گرچه برای حاکمیت ایران حماسهی 40 میلیونی مردم ایران بود اما روزهای بعد آن حماسهی بزرگتری را به نمایش گذاشت. آن روزها روز محک موفقیت حکومت مردسالار و ایدئولوژیکی بود که ایدئولوژی زن ستیزیاش در کلیه آموزه ها و کلیه جوانب فرمانداریاش از خانه، مدرسه، کتب درسی، مناسبات اجتماعی زن و مرد، مناسبات خانوادگی زن و شوهر، فضاهای عمومی، سیاسی، قانونی و ... مسلط و فراگیر شده بود. روزهای اعتراضات خیابانی زیباترین روزهای عمرم در ایران بود، دیدن ترک برداشتن همه این مناسبات، پرواز هزاران مشت زن و مرد بر فراز پلها و خیابانها و زیرگذرها و روگذرها..، نمایش اعتراض مسالمتآمیز و زنانه و خشونت گریزی بود که علیه نظام تمامیتخواه و نظامیگر قد برافراشته بود و تمام زور و قدرت آن را به مضحکه میگرفت. شکوه مقاومت میلیونی حماسهایی بود که با رویایش زیسته بودیم و اکنون تحققاش را نزدیک میبینیم اما نه در مدتی کوتاه و ناگهانی که در فرایندی پر زایش و دردآلود و منتقدانه، نه تنها علیه حاکمیت که علیه همه مناسباتی که خود ما نیز در بازتولید آن موثر بودیم.
(*) این مقاله در سال گذشته شش ماه پس از خیزش مردم ایران در سال گذشته نوشته شد. ترجمهی آن در نشریه فمینیستی سوئدی به نام بنگ منتشر شد. متن فارسی در مجموعهی "زیر ذربین" نشریهی آوای زن شمارهی ۶۸ انتشار یافته است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|