|
دوشنبه 26 مهر 1389 ـ 18 اکتبر 2010 |
در جستجوی تعاریف تازه ای برای
رمان، علوم انسانی و طلبه!
فرهاد جعفری ـ مشهد
1
چند روز پيش دعوت بودم به همایشی در حوزهی ادبیات و رمان. و در جمع تعدادی از “خودیها”، “غیرخودی” ای مثل من، حسابی توی ذوق میزد. در جلسهی صبح؛ فقط شنونده بودم اما در جلسهی عصر، که جلسهای تخصصیتر محسوب میشد؛ نوبت سخنگفتن، گویا به من هم میرسید. برای همین، وقتی وارد جلسه شدم؛ نشستم همان دم در که اگر حرفهایم به مذاق دوستان خوش نیامد، سرم را بیندازم پائین و خودم مثل بچهی آدم راهم را بکشم و بروم! در نهایت؛ جلسه، مثل همهی جلسات ایرانی، با تأخیری نزدیک به چهل دقیقه از ساعت مقرر آغاز شد و برخی میهمانان جلسه (تعدادی از نویسندگان تهرانی و خراسانی)، دربارهی موضوعی که مجری جلسه مطرح کرد (موانع تحقق “رمان رضوی!”) شروع به سخنگفتن کردند. تا اینکه نوبت به من رسید. که با آرامش و احترام و با لحنی کاملاً دوستانه گفتم:
«بهنظرم موانع تحقق چیزی که شما اسمش را میگذارید "رمان رضوی" (که من نمیفهمم چنین چیزی اصلاً چیست و اطلاق چنین صفت یا قیدی به رمان یعنی چه؟!) همان موانع تحقق "رمان انقلاب" و “رمان جنگ” و “رمان دینی” و از این قبیل باشد. و بهگمانم در همین لحظاتی که شما تشکیل جلسه دادهاید که موانع تحقق "رمان رضوی" را بررسی کنید؛ عدهای هم نشسته باشند و درحال بررسی این مسئله باشند که چرا پس از نزدیک به بيست سال از گذشت جنگ، هنوز “یک رمان آبرومند دربارهی جنگ” ندارند. یا عدهای، در جایی دیگر، تشکیل جلسه دادهاند که بفهمند چرا پس از گذشت سی سال؛ هنوز یک رمان دربارهی واقعهی انقلاب ندارند که بتوانند با اتکا به آن، سرشان را بالا بگیرند. پس، به نظرم، علت چیز دیگری، و “بسیار بنیادیتر” از همهی این چیزهایی باشد که شما بهش اشاره میکنید. وگرنه؛ مگر در سهدههی گذشته، دهها و صدها جلسه و همایشهای کمخرج و پرخرج، دربارهی این ناکامیها نگذاشتهاید و مگر به این نتیجه نرسیدهاید که باید از نویسندگانتان حمایت کنید و مگر میلیاردها تومان، در حوزههای مختلف، از هنرمندانِ مطلوبتان حمایتهای همهجانبه نکرده اید؟!... پس چرا هنوز لنگِ فقط “یک رمان جنگ” یا “یک رمان انقلاب”، یا به تعریفی که خودتان از دینیبودن دارید “یک رمان دینی” یا امثالهم هستید؟! کمااینکه در سایر حوزههای هنری، از سینما گرفته تا تئاتر هم مشکل شما دوستان همین است. اینکه اثر فاخری در هیچکدام از آن موضوعاتی که میخواهید ندارید... بهنظرم “علتالعلل همهی مشکلات و فقدانها و ناکامیهای شما”؛ و نهفقط در حوزهی هنر، بلکه در تقریباً بیشتر جنبهها و امور؛ از آنجا ریشه میگیرد که از همان آغاز، تحت نگرههای انقلابیمآبانه و غیردوستانه؛ دستِ رد به سینهی بسیاری از شهروندانتان زدید. با نامهربانی هرچه تمامتر، آنها را به “خودی و غیرخودی” تقسیم کردید و بر همان اساس، بسیاری را از خود راندید. که این؛ خواهناخواه، منجر محدودترشدن هرچه بیشتر انتخابهای باکیفیتِ شما و نیز منجر به واکنشهای متقابل آندسته از شهروندان شد که اگر هم هنری دارند، آن را در خدمت آن چیزهایی قرار ندهند که شما به آن اعتقاد داشتید. که چهبسا خودشان هم به آنها اعتقاد داشتند اما چون شما “فقط خودتان” را به آن مومن میدانستید و بس؛ آنهاهم ترجیح دادند همانطور باشد که شما میگوئید!»
که، همانطور که حدس زدم، به مذاق “برخی از آن دوستانِ خودی” خوش نیامد. بهویژه یک کدامشان که با چهرهای سرد و درهمکشیده، با تاکید میگفت: «خودی ـ غیرخودی داریم؛ خوبش را هم داریم!» (نقل به مضمون)... و بعد هم، مانندِ کسانی که حکم آخر را صادر میکنند، با قاطعیت و جدیتی تمامکننده، “حرف آخر” را زد و همه را به سکوت واداشت. ایشان میگفت که: «اصلاً چه کسی گفته رمان یعنی آنکه غربیها تعریف کردهاند؟! ما باید یک تعریف تازه و بومی از رمان ارائه دهیم و مبتنی بر آن تعریف تازه رمان بنویسیم. آنوقت قطعاً موفق خواهیم بود»!
خب، حقیقتش را بخواهید، از دید ِ من، “رمان” هم چیزی مثل “پلوپز” است. یعنی همانطور که “پلوپز” تعریف مخصوص به خودش را دارد که نمیتوان آن را تغییر داد [اینکه: پلوپز وسیلهایست برای دمکردن برنج و نمیتوان در آن چای دم کرد] رمان هم دارای تعریف مخصوص به خودش است که نمیتوان آن را تغییر داد. حالا هرکس که آن را برای نخستینبار تعریف کرده باشد. غربیها یا شرقیها!
اما مشکل برخی این است که میدانند که “نمیتوانند پلوپز بسازند”. اما خب؛ این را هم میدانند که “نمیتوانند تعریفِ آن را هم عوض کنند!”. چون اگر تعریف آن را عوض کنند و مثلاً بگویند “تعریف پلوپز یک تعریفِ غربیست که ما نباید خود را مقید به آن تعریف کنیم بلکه باید" تعریف خودمان از پلوپز" را بهدست دهیم و از آن پس، از پلوپز چنان کارکردی انتظار داشته باشیم که "تعریفِ بومی ما از پلوپز" اقتضا میکند”؛ بیتردید هرشنوندهای را به خنده خواهند انداخت. پس میپذیرند که آن را (مانند سایر اقلامی چون موبایل و جاروبرقی و یخچال و قهوهساز و اتوبخار و ...) مستقیماً از چین یا فرانسه وارد کنند و نگران از دستدادنِ هویتِ اسلامی مردم هم نیستند که توی چنان پلوپزی، با چنان تعریفی، برنج (آنهم برنج پاکستانی یا آمریکایی!) دم کنند که غربیها آن را ساخته و به کشورمان فرستادهاند! [یا فوقش، دوستان تکنولوژیاش را از آلمان میخرند و رویش مارک “ساخت ایران” میزنند].
اما “مشکل مفاهیم و پدیدههای نظری و انسانی” این است که: هرکسی، ازجمله این قبیل دوستان؛ میتوانند ادعا کنند که این یا آن تعریفِ مفاهیم و پدیدههای نظری یا انسانی را قبول نداریم و میخواهیم از آن مفهوم یا پدیده، “تعریف خودمان” را داشته باشیم! این است که سیسالِ تمام، میکوشند تا “مبتنی بر همان تعریفهای استانداردِ غربی”؛ مثلاً “رمان” یا “فیلم” یا “تئاتری” تولید و عرضه کنند. اما چون نمیتوانند و موفق نمیشوند [و چون مثل پلوپز، نمیشود واردش هم کرد و مارکِ خودی رویش زد] اصولاً میزنند زیر همهچیز و راهحل غلبه بر ناکامیهایشان را در “تغییر تعریفها” جستجو میکنند!
این است که از یکجایی به بعد؛ میگویند: «چه کسی گفته رمان، الزاماً یعنی همان چیزی که غرب گفته؟!» همانطور که آن نویسندهی اسلامگرای حاضر در جلسه گفت! [نشان به این نشان که: مثلاً در عکاسی، اصراری ندارند تعریفِ خودشان از عکس و دوربین را ارائه دهند و همان تعریفها و استاندارد های غربی را به دیدهی منت میپذیرند و قبول میکنند که عکس، در همهجای دنیا، یک تعریف واحد دارد! بحث در مورد محتوای عکس هم که، در همهجای دنیا محل بحث و اختلافنظر است].
خب؛ نتیجه هم معلوم است: تولید و عرضهی محصولاتی توسط ایشان که به احتمالِ قریب به یقین، “چیزهای دیگری هستند” [تعاریفِ دیگری دارند: مثلاً “بیوگرافی”اند] اما دوستِ اسلامگرای ما، اصرار دارد که آن چیز “رمانِ اسلامی”ست چون با “تعریفِ بومی او از رمان” منطبق است! [درحقیقت: چون نتوانست (نمیتوانست) رمان خوبی در موضوع مورد علاقهاش بنویسد؛ تعریف آن را عوض کرد (میکرد) تا هم رمان نوشته باشد هم خوب باشد. منتها با تعریفهای خودش از “رمان” و “خوب” و “دین”!].
2
حکایتِ “نحوهی برخورد حاکمیت سیاسی با علوم انسانی” هم چیزی جز این نیست. میخواهم بگویم: سالها بر اساس همان معیارها و استانداردها و شاخصها که علوم انسانی عرضه میکنند؛ کوشیده است که موفقیتهایی در زمینهی حکومتداری یا حکمرانی بهدست آورد. اما [بازهم به همان دلیل که پیشتر گفتم، یعنی: محرومکردن خودش از همهی پتانسیل ملی برای ادارهی کشور تحت نگرهی ظالمانهی خودی ـ غیرخودی] در این زمینه نهفقط به موفقیت دست نمییابد؛ بلکه شکست سختی هم میخورد.
مثلاً، طوریکه: ناچار میشود حتا در مدارس راهنمائیاش، در کلاسها و راهروها و سایر نقاط حساس و استراتژیکِ مدرسه؛ دوربین نصب کند. بلکه بتواند “برخی رفتار و حرکاتِ از کنترل خارجشدهی نسل دستپروردهی خود” را، از طریق آن دوربینها زیر نظر داشته باشد و کنترل کند!
یا، مثلاً، طوریکه: لایحهای از مجلس کشور بگذرانند تا به گفتهی رئیس فراکسیون روحانیانِ مجلس مزبور: «شما را بهخدا بگذارید تصویب شود بلکه میلیونها دختر ترشیده، به خانهی بخت بروند»!...
یا، مثلاً، طوریکه: از نگاهکردن به آمار روزافزونِ “طلاق” در کشورش به حیرت بیفتد و نداند با آن چهکار کند!... و دهها مورد مانندِ این [خوب است که به فکر نیفتادهاند تعریف طلاق را عوض کنند. مثلاً بگویند طلاق وقتی طلاق محسوب میشود که زن و مرد، بعد از جدائی؛ در فاصلهی 1500 کیلومتری هم زندگی کنند یا دستکم یککدام از طرفین، از کشور خراج شده باشد!].
اما راهحل “اسلامگرای عزیز ما” در اینگونه موارد چیست؟! “پذیرش اشتباه و اذعان صادقانه به شکست”؟!... “اصلاح قوانین، منطبق بر خرد و تجربهی مشترکِ بشری”؟!... “تغییر رویکردهای تبعیض آمیز و عادلانه کردن روندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی”؟! “استمداد طلبیدن از همهی ظرفیت ملی برای همکاری و حل بحرانها”؟! و احیاناً “گوشفرادادن به نصایح دلسوزانه و خیرخواهانه”؟!...
ابداً. چون “انسان انقلابی” و “نگرهی حکومت دینی” (یا اصطلاحاً حکومتِ دینداران) که اشتباه نمیکند و شکست نمیخورد!
بنابراین (پس از مدتها تحریف یا تخفیف یا دستکاری یا انکار شاخصها) بهترین راه را در “تغییر تعریفها” (شاخصها و ملاکها) میبیند. چون اگر تعریفهای استاندارد حاکم بوده و در نتیجه، “تبیین کنندهی شکست یا ناکامی” باشند؛ آشکار است که او شکست خورده است. پس میگوید: این “علوم انسانی” (تعیینکنندهی شاخصها) هستند که “مشکلدار” و “مسئلهزا” هستند. باید “علوم انسانی را دوباره تعریف کنیم”!
و لابد طوریکه: هرچه آمار طلاق و بیکاری و اعتیاد و فرار از خانه و همجنسگرایی و مهاجرتِ نخبگان و مصرف داروهای روانی و افسردگی و خودکشی و زنان و بچههای خیابانی و حاشیهنشینی و شکاف طبقاتی و امثالذالک بیشتر شود؛ نشانهی “موفقیتِ هرچه بیشتر” باشد!
مثلاً، درحالی که متولی امور مساجد در کشور، همین سهماه پیش اذعان کرده است که «فقط در دو و نيم درصد مساجد کشور نماز برپا میشود»، حجتالاسلام قرائتی، هفتهی پیش، گفته است «سی هزار مسجد کم داریم»! [تا با ساخت این مساجد، و رسیدنِ آمار مساجد در کشور بهقدری که لابد “علوم انسانی اسلامی” آن را شاخص موفقیت قرار میدهد؛ نگرهی حکومت دینی، به موفقیت دست یافته باشد! / و جالب است که: درست در همان شرایطی که خود میگویند دويست کلیسای خانگی، در شهر مذهبی مشهد شناسایی کردهاند!].
پس: پیش به سوی “تعریف تازه از رمان” و پیش به سوی “تعریف تازه از علوم انسانی”!
3
نشسته بودم به تماشای تلویزیون. و جالب بود که بینندهی سخنرانی آقای “رحیمپور ازغدی” (در شبکهی یک) برای تعدادی روحانی بودم. فکر میکنید عنوان سخنرانی ایشان چه بود؟!... باور کنید یا نه؛ این: «طلبه را دوباره تعریف کنیم»!
ایکاش شما خوانندگانِ گفتمگفت هم شاهد این سخنرانی میبودید و زمانیکه ایشان از “برخی آمارها و واقعیتهای تلخ اجتماعی” سخن میگفت تا مستمعین خود را به تجدیدنظر در نحوهی طلبگیشان تشویق کند؛ چهره و لحن خجلتزدهی سخنران را حس میکردید که چگونه میکوشید از گفتن این واقعیت که “اسلام سیاسی شکست خورده است” اجتناب کند درحالی که با بیان تک تکِ جملاتش، درحال بازگوئی تلویحی آن بود.
آشکارا؛ وقتی که گفت: در “قبل از انقلاب”، فقط همان “یک مطهری”، کار بیشتری برای اسلام کرد تا “همهی ما در این سی سال”!... یا وقتی گفت: زمانی؛ اگر یک نفر “فرع” میگرفت، تا نوه و نتیجهاش هم انگشتنمای مردم میشدند که "فلانی، نوهی فلان فرعخور است". اما حالا؛ در “بازار اسلامی” کسی را سراغ دارید که درگیر این ماجرا نباشد؟!
حتا اگر “طلبه را هم دوباره تعریف کنید”؛ بازهم بینتیجه است. “نگرهی اسلام سیاسی” شکست خورده و همراه با خود، یک جامعهی انسانی و بهویژه “مناسبات اخلاقی و فرهنگی” آن را هم مضمحل کرده است. طوریکه تجدید بنای آن مناسبات اخلاقی، اگر نگوئیم ناممکن است؛ دستکم “دشوار، طاقتفرسا و بسیار زمانبر” است.
و تازه؛ از آن لحظهای که “شما”، صادقانه به شکست خود اذعان کنید. وگرنه، اکنون که؛ تازه در پی “تعریف علوم انسانی اسلامی” هستید! آخرین و تازهترین راهکاری که برای پنهانکردن و کتمانِ شکست خود در پیش گرفتهاید. که البته معلوم هم نیست پیامدهای “این سیاستِ تازهی شما” چه باشد!
اما از نتایج و پیامدهای عملکردهای پیشین شما در سهدههی گذشته؛ دستکم یک چیز روشن است: “کارآمدترین و موثرترین قدمها در جهتِ سکولار شدنِ جامعهی ایرانی؛ توسطِ "شما خودیها" برداشته شده است و به اغلب احتمال، پدیدهی "علوم انسانی اسلامی"، به سکولار شدن هرچه بیشتر آن، کمک فزایندهای خواهد کرد”.
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=849
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|