|
دوشنبه 26 مهر 1389 ـ 18 اکتبر 2010 |
آیا در 28 مرداد نهضت ملی شکست خورد؟
فرهنگ قاسمی
در این نوشتار کوشش ما بر این است که به مفاهیم شکست، پیروزی، سرکوب و کودتا از دو منظر، یکی نظامی و دیگری ایده ئولوژیک بپردازیم. در آرایش نیروهای حربی و در گیری قدرت نظامی، برای دست یافتن به هدفی که قبلاً مشخص و برنامه ریزی شده است، یک ارتش در برابر ارتش دیگری قرار میگیرد، جنگی درگیر می شود، یکی شکست می خورد و یکی پیروز می گردد. در یک نمونهء تاریخی چنین می خوانیم: خشایارشاه به یونان حمله می کند و نیرو های نظامی آتن را شکست می دهد. در نمونه ای دیگر حملهء نظامی اسکندر به ایران را می بینیم که قوای نظامی ایران را در هم می کوبد و آن را شکست می دهد.
همین حالت می تواند در داخل یک سرزمین، که دارای چهارچوب های مرزی مشخص است، بین سیاستی در مخالفت با سیاست حاکم بوجود میآید. در این فرض، بسی اتفاق می افتد که قدرت حاکم، به عبارت دیگر «حاکمیت»، از قوای نظامی (که در واقع برای دفاع از مرزها و رعایت قانون و برقراری نظم ایجاد شده است) جهت اعمال قدرت و سرکوب نیروهای مخالف خود استفاده میکند. این نیز از مواردی است که می توان گفت یک نیروی سیاسی در برابر یک نیروی سیاسی دیگر قرار نگرفته بلکه یک نیروی سیاسی در برابر یک قوهء نظامی – سیاسی قرار میگیرد، پس مفهوم شکست و پیروزی بیاعتبار شده و مقولهء سرکوب مردم توسط حاکمیت واقعیت پیدا میکند.(1)
مورد دیگری نیز وجود دارد که در آن به کار گرفتن شکست می تواند قابل پذیرش باشد: در یک انتخابات سیاسی، دو رهبر سیاسی به نمایندگی از دو اندیشهء گوناگون با یکدیگر مقابلهء اندیشه و مقابلهء مدیریتی برای ادارهء جامعه می کنند که به زور متکی نیست بلکه بر منطق استوار است: دو منطق، دو فلسفه، دو ایدئولوژی یکدیگر را به چالش می طلبند؛ یکی در مقابل دیگری پیروز می شود و دیگری شکست می خورد. استفاده از صفات شکست و پیروزی در این مورد با واقعیت انطباق دارد .
کودتا ها علیه دولت ها برای سرنگون ساختن آنها و به قدرت رسانیدن قدرتی دیگر نیز از پدیده هایی هستند که مفاهیم شکست و پیروزی در آنها از اعتبار بر خوردار نیستند: وقتی پینوشه به کمک آمریکا، دولت سوسیال دمکرات و مترقی آلینده در شیلی را با کودتا نظامی از کار برکنار می کند و آلینده و طرفداران او را می کشد، این امر جنبهء شکست دولت قانونی شیلی و نظریات فلسفی و اجتماعی آلینده را ندارد.
همین موضوع، به شکل دیگری، برای ما ایرانیان در حکومت ملی مصدق در کودتای 28 مرداد 1332 پیش می آید؛ قوای نظامی، به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و انگلیس، حکومت مردمی، مشروع و قانونی مصدق را ساقط می کنند و او و طرفدارن او را به زندان می اندازند، و قدرت سیاسی نامشروع و غیرقانونی سرلشکر زاهدی را جایگزین آن میکنند. آیا در چنین حالتی می توان گفت نهضت ملی ایران شکست خورده است؟ بی تردید پاسخ به این پرسش منفی است. نه مصدق و نه آلینده هیچ کدام شکست نخورده اند، چرا که جنگ یا رقابت سیاسی میان دو قوه نظامی یا دو دکترین نیست بلکه در این حالت یک قدرت نظامی در مقابل یک قدرت غیر نظامی قرار می گیرد. قدرت غیر نظامی به دکترین سیاسی و قدرت مدیریت متکیاست. حربهء او اندیشه و نیروی مردم است، و خود را برای مقابلهء نظامی آماده نکرده است و شاید اصولاً روش عمل و روند به دست آوردن قدرت توسط او به زور متکی نیست. چه بسا می توانسته برای حفظ خود از قدرت نظامی استفاده کند ولی به دلایلی از این کار دوری می جوید. شواهد تاریخی نشان می دهند که مصدق از کودتا اطلاع داشته است؛ هم می توانسته از قوای نظامی برای مقابله استفاده کند و هم شاید می توانسته مردم را برای مقابله با کودتا به خیابان بخواند اما به هیچ کدام از این دو کار مبادرت نمی کند. آیا مصدق از عواقب آن در شرائط آن روز جهان که دو ابر قدرت، که یکی شمال ایران را میخواست و دیگری جنوب آن را، وحشت نداشت؟(2)
در تاریخ مبارزات سیاسی واجتماعی ایران، راه آزادی و استقلال و دمکراسی، که راه نهضت ملی است در صحنهء سیاسی پیروز بوده، اما از آنجا که به اصل استفاده از زور برای ماندن در قدرت اعتقاد نداشته، هرگز وارد صحنه نظامی نشده است. امروز بیش از پیش این واقعیت آشکار گردیده است که قدرت متکی به زور راهی به سوی دمکراسی نبرده بر عکس جامعه را به استبداد نیل می دهد.
بیشک سیاستمداری چون مصدق از شناخت این واقعیت بیاطلاع نبوده است. در سیاست پیروزی و شکست هر دو حضور دارند. تفاوت در دمکراسی بین این دو امری طبیعی و شاید ملزوم است. اما کسیکه از پیروزی غره شود و از آن لذت ببرد در خود قدرت نابودی دگراندیشی را پرورش می دهد و کسیکه شکست را نپذیرد نخواهد توانست راه پیروزی آینده را هستی دهد. تغییر در یک جامعه به دو طریق محتمل است. یکی به مرور زمان و با اتکا به تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگیدر بطن و اقشار جامعه، که در این صورت باید قوهء قانونگذاری آنها را تبدیل به قانون کند. دوم با تغییرات قانونی توسط حاکمیت بیآنکه اقشار جامعه از آمادگی لازم و کافیقبلی برخوردار شده باشند.
کیفیت و ثمره هر کدام از این دو متفاوت هستند. اما بیان این یادآوری در اینجا اهمیت دارد: «در هر چیزی که تغییر کند، چیزی بدون تغییر میماند. در هر آن چیزی که امروزه زیر عنوان نو ما را شیفته یا ناراحت میکند، عنصری کهن وجود دارد که به زندگی خود ادامه میدهد و تکرار میشود. در هر چیزی که به نظر میرسد با گذشته کاملاً فرق دارد، چیزی پا بر جا مانده و ثابت موجود است. بسیاری از چیزهایی که اکنون به نظر تازه میآیند، قبلاً هم وجود داشتهاند، اغلب بسی پیشتر از آنی که ما تصور میکنیم. و همچنین چیزها، چه خوب و چه بد، بسی بیشتر از آنی که ما فکر میکنیم، دوام میآورند.»(3)
گمان می رود که مصدق از این اصل، که هُندریش در قرن بیست و یکم فرمول بندی میکند (و خود این گفته نیز از همین اصلی که او ذکر میکند، مبرا نیست) پیروی کرده باشد.
انقلاب مشروطه در سال های نخستین خود بسیار کوشید تا با دیکتاتوری مقابله کند، اما دیدیم که گریز از حاکمیت های خودکامه ای که طی قرون متمادی در اعماق جامعهء ما ریشه دوانیده است، این توفيق را نداد. انتخابات ها در غالب دوره های قانون گزاری رژیم پهلوی، و طبیعتاً در تمامی انتخابات رژیم جمهوری اسلامی، از خصیصهء استصوابی برخوردار بودند، با این تفاوت که آخوند ها آنرا نهادینه کردند. در نخستین دورهء انتخابات نمایندگان مجلس، بعد از انقلاب ۵۷ نمایندگان انتخاب شده توسط مردم به مجلس راه پیدا نکردند. راه و رسم آزادی، دمکراسی و استقلال، که مترادف با مطالبات انقلاب مشروطه و راه و اخلاق نهضت ملی ایران بود، با حربهء حمله به لیبرالیسم سرکوب شد.
بدينسان ملاحظه می شود که استفاده از کلمات شکست و پیروزی و سرکوب هر کدام نیازمند شرایط و موقعیت هایی است که به راحتی نمی توان آنها را ترسیم نمود. پس، با نگاهی درست و مبتنی بر رابطهء واقعیت ها و مفاهیم، میتوان دریافت که اطلاق صفت شکست به نهضت ملی درست نیست.
قضاوت های تاریخ و اقرارهای امپریالیسم و قدرت های استعمارگر که خواست آنها چپاول ثروت ملت ایران بوده نیز جز این را نشان نمی دهد. وقتی در برنامهء سیاسی مصدق به دقت غور میکنیم، در می يابیم که چشم انداز مصدق از ادارهء مملکت در انطباق و در رابطهء ملموس با معضلات جامعه بوده است و هر گاه آن را با مطالبات امروز مقایسه میکنیم یک فرض به اثبات میرسد، که این روشن بینی، هرگاه به نتیجه میانجامید به بسیاری از مشکلات امروز نیز پرداخته بود. اما راه مصدق اگر بر استقلال و آزادی و دمکراسی بنا شده، حاکمیت ملت، عدالت اجتماعی، احترام به حقوق اقلیت ها، رعایت حقوق فردی و اجتماعی و احترام به منشور جهانی حقوق بشر در ذات و ماهیت رفتار و کردارش نقشی تعیین کننده داشته است.
برای پی بردن به واقعی بودن این اصول در حکومت ملیمصدق کافیاست به پروژه های اصلاحی قوانین و برنامه های دولت او توجه شود: «دولت ملّی در تمام زمینههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، از جمله در روابط ارضی، به ویژه استیفای حقوق دهقانان و ایجاد حدّاقل روابط دموکراتیک در دهات (تشکیل انجمن ده و دادن حق تصمیمگیری به اعضای آن)؛ دادگستری؛ دارایی؛ شهرداری ـ قانون جدید برای تشکیل انجمن شهر با حق رأی برای شرکت زنان؛ برقرای بیمههای اجتماعی کارگران؛ شوراهای کارگاه، اصلاحات را شروع کرد»(4)
در جامعهء ایرانی دوران زمامداری مصدق نسبت به احدی تبعیض روا نشد، همگان در برابر قانون از حقوق یکسانی بر خوردار بودند. هرگز دین در ادارهء مملکت دخالت نکرد. اینها همه عواملی هستند که هر گاه دست به دست هم می دادند منافع امپریالیسسم شمال و جنوب را به مخاطره می انداخت. سرنگونی او بوسیلهء یک کودتا و روی کار آوردن یک حکومت دست نشانده تنها راه حل بشمار می آمد
/۱۴/۱۰/۲۰۱۰
1. در شرایط جنگ عامل فرماندهی مهم است. فرماندهی سیاسی برای انباشت قدرت و ارتقاء امکانات سلطه گرانه خود هدف خود را تعیین می کند و غالباً سعی دارد ابتدا از طریق مذاکرات سیاسی و اقتصادی، و بدون توسل مستقیم به زور، این سلطه را استحکام بخشد. در قرون گذشته غالباً فرمانده سیاسی که همان فرمانده نظامی نیز محسوب میشد جز از طریق کشور گشایی و سرنگون سازی قدرت های سیاسی - نظامی رقبای خود نمی توانست به حیاتش ادامه دهد . در دوران استعمار کلاسیک، پرتغالی ها، انگلیس ها و اسپانیایی ها از این روش استفاده می کردند. در این دوران قوای سیاسی بطور متمرکز عمل کرده و از امکانات نظامی و مالی مستحکمی در سر زمین خود برخوردار بوده و قوای نظامی خود را بطور متشکل به نقاط دیگر برای آوردن ذخایر و امکانات زیست بهتر و بیشتر بسیج می کردند. در این شرائط اگر در سر زمین مورد هجوم قرار گرفته قوای نظامی وجود داشته باشد و آن قوا دست به مقاومت بزند و جنگ درگیر شود در نتیجه یکی پیروز و دیگری شکست بخورد، میتوان ادعا کرد شکست دادن و شکست خوردن مفهوم پیدا میکند. اما در حالتیکه یک قوهء نظامی بطور سازمان یافته در برابر قوهء نظامی دیگری قرار نمی گیرد بلکه فقط یکی از طرفین با تجهیزات نظامی خود به مردم معمولیکه گاهی از خود دفاع و گاهی تسلیم شدن را به مقاومت ترجیح میدهند دیگر مفهوم شکست و پیروزی بیمعنا می شود در چنین حالتی باید گفته شود که یک قوهء نظامی مردمی را سرکوب کرده است.
2. سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، اسناد تازهای را در ارتباط با کودتای 28 مرداد 1332 منتشر کرد که نشان میدهد دولت آمریکا قصد داشت در صورتی که کودتا علیه دولت دکتر محمد مصدق شکست بخورد، در ایران یک جنگ چریکی دامنه دار به راه بیندازد. این سند «بکلی سری» که در سال 1953 در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا تنظیم شده، حکایت از آن دارد که آمریکا تا چه اندازه نگران آن بود که کودتا برای سرنگونی دکتر مصدق با ناکامی مواجه شود. این سند همچنین اثبات میکند که طرحی در جریان بود تا با افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و ایجاد یک نیروی چریکی ضد کمونیست در جنوب ایران، حرکتی برای بی ثبات کردن دولت مصدق آغاز شود.
والتر اسمیت، معاون وزیر خارجه وقت، به کاخ سفید اطلاع داد که سازمان سیا برای مقابله با این احتمال، آماده شده است تا در صورت شکست کودتا یک جنگ چریکی دراز مدت و دامنه دار در ایران به راه بیندازد. اسمیت در این یادداشت نوشته است: «تا امروز سیا موفق شده ده نفر را با دستگاه های گیرنده و فرستنده رادیویی در نقاط مختلف ایران بگمارد تا در صورت لزوم با این سازمان تماس برقرار کنند. عدهء دیگری هم برای پیوستن به آنها تعلیم میبینند. در همان حال، در پایگاه ویلوس فیلد در لیبی، که در آن زمان در اختیار آمریکا بود، اسلحه و مهمات برای این منظور انبار شده بود. به گفتهء اسمیت، این مقدار اسلحه و مهمات برای مسلح کردن ده هزار نفر کفایت میکرد. او میگوید که این تجهیزات میتوانست در عرض سه تا چهار هفته به ایران برسد. اسلحه و مهمات قرار بود در تهران و تبریز همراه با محمولههای مخفی طلا و پول نقد به دست افراد خاصی برسد. سیا طرحی هم برای اداره چریک هایش توسط هشت گروه سه نفره تهیه کرده بود. در عین حال، قرار بود ده ها هواپیمای آمریکایی هم در جنوب ترکیه مستقر شوند و یک نیروی کوچک از نفرات و شناورهای آمریکایی هم قرار بود در نزدیکی بصره در جنوب عراق استقرار بیابند تا از پراکنده شدن کمونیست های فراری در منطقه جلوگیری کنند. ارتش آمریکا مصمم بود تا از یک پایگاه نظامی در ظهران واقع در عربستان سعودی هم سود بجوید. اما با پیروزی کودتای ژنرال زاهدی، سرنگونی دولت دکتر مصدق، و بازگشت شاه به ایران دیگر نیازی به دست زدن به این عملیات پیدا نشد.
3. کارل اتو هُندریش، استاد درگذشتهی دانشگاه فرانکفورت، در سخنرانی خود بیشتر به این نکتهی آخر پرداخته و دعوت به تواضع در برابر زمان کرده است، چرا که نه آینده را میتوان به طور کامل پیشبینی کرد و نه بر گذشتهی تاریک میتوان به طور کامل پرتو افکند. او در ابتدای سخنش میگوید: «این یک درس جامعهشناسی است. نگاه جامعهشناسانه در همه جا رابطههای میان انسانها را میبیند. تا همین امروز نگاه بر آنچه در رابطه میگذرد، بر من بسی دشوار مینماید. مدام این نگاه متوجه فرد انسان میشود، به پدیدهی فرد معطوف میشود. این عادت ماست. نگاه جامعهشناس، برعکس، نگاهی غیرعادی است، غریب است، غریب کننده است. بر این قرار من هم، که مدت هاست جامعهشناسم، بایستی مدام بکوشم − انگار که دارم عینکم را عوض میکنم − تا نگاهم جامعه شناسانه باشد، یعنی رابطه بین باشد.» [تواضع در برابر زمان − آخرین درس یک استاد، مقالهء رضا نیکجو، در سايت صدای آلمان]
4. نگاه کنيد به: هدایت متیندفتری ـ کودتای 28 مرداد 1332 عواقب آن و دولت مصدّق، سایت رنگین کمان>>>
رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|