|
دوشنبه 26 مهر 1389 ـ 18 اکتبر 2010 |
مجيد محمدی
مقامات حکومتی در ایران همواره مدعی بودهاند که می خواهند دنیا و آخرت مردم را آباد کنند و این تنها آنانند که از چنین کاری بر می آیند. آنها از هر فرصتی برای نمایش این آخرت خواهی و معنویت گرایی اقتدارگرایانه و تمامیت طلبانه استفاده می کنند (مثل مخالفت با رفتن مردم به سینما در ماه رمضان، حتی پس از افطار: امام جمعه مشهد، 22مرداد 1389؛ [طرح] اذان تا اذان [در سینماها] ضد مسجد است، امام جمعه خرم آباد، تابناک، 22مرداد 1389)
آنها برای بردن مردم به بهشت مورد نظر خویش به زنجیر و اسلحه و پنجه بوکس و انفرادی و تجاوز و ترور نیز متوسل می شوند. حاکمان همه ی گناهان شرعی را رسماً به جرم و قابل پیگرد قانونی تبدیل ساختند تا بتوانند با قوای قهریه جلوی آنها را بگیرند. نتیجهی این امر دخالت نهادینهی حکومت در زندگی خصوصی افراد و تبدیل همهی دستگاههای حکومتی و دولتی به وزارتخانههای ارولی حقیقت بود.
حاکمان جمهوری اسلامی، اقلیت حاکم بر ایران امروز را از هر جهت بهترین گروه بر روی زمین و خود را قوم برگزیدهی خداوند می شمرند. از منظر آنان گناه سراسر عالم را فراگرفته است و ایرانی که تحت کنترل و مطیع آنهاست سکوی پرتاب آدمیان به درگاه الهی است. اکنون پرسش این است که پس از تاسیس و استقرار حکومت دینی در ایران، آیا دیندار بودن در جامعهی ایران به هر معنایی که از این واژه مراد شود آسان تر شده است یا دشوار تر؟ و کلید داران بهشت و جهنم با دین و جامعه چه کردهاند؟
کلید دار دربهای بهشت و دوزخ
ایدئولوگهای حکومت دینی بر این باورند که صرف تاسیس حکومت جمهوری اسلامی باعث شده است که دربهای جهنم بسته شود (عبدالله جوادی آملی، تابناک، 6 آذر 1388)؛ این خود افراد هستند که با زور و به کمک وسوسههای شیطانی تلاش می کنند درهای جهنم را بر روی خود باز کنند. بدین ترتیب اگر گناهی صورت می گیرد فردی و ارادی است و حکومت و جامعه نقشی در آن ندارند و اگر معروفی صورت می گیرد باید اعتبار آن را به حکومت و روحانیت حاکم داد. همچنین این دیدگاه درهای بهشت را به روی وفاداران به حکومت حتی در صورتی که دستشان به خون مردم آلوده باشد و از هیچ فسادی رویگردان نباشند باز می کند.
روحانیت حاکم در اختیار گرفتن قدرت توسط خود را هدیهای الهی می بیند که آن قدر نور و رحمت به ارمغان آورده که دیگر جایی برای باز بودن درهای دوزخ برای وفاداران به آن نمانده است. از خود شیفتگی این صنف تا آن جاست که در مقام الهی نشسته و درهای بهشت و دوزخ را به صرف قرار گرفتن یا نگرفتن در قدرت، باز و بسته می کند.
بر اساس همین دیدگاه مبتنی بر کلید داری بهشت و دوزخ توسط مقامات جمهوری اسلامی است که حاکمان برای زدودن لکههای جنایات عوامل خود پیشنهاد شهید اعلام کردن برخی قربانیان گردهماییهای اعتراضی را به خانوادههای آنها، مثل خانوادهی ندا آقا سلطان یا علی حبیبی موسوی (خواهر زادهی میر حسین موسوی) می دهند (الف، 14 دی 1388: "نماینده رهبر معظم انقلاب با خانواده مرحوم علی حبیبی موسوی دیدار کرد. ... احتمال معرفی علی حبیبی موسوی خامنه پس از اثبات ترور او در حوادث روز عاشورا به عنوان شهید وجود دارد.") حاکمیت با وضع مقرری برای خانواده که پس از شهید اعلام شدن یک نفر صورت می گیرد می خواهد علاوه بر آخرت قربانی، دنیای بازماندگان را نیز از آن خود سازد. این پیشنهاد با قاطعیت از سوی مادر ندا رد شد.
حاکمان جمهوری اسلامی معترضان را ترور می کنند و اگر با انتقادی در درون لایه های قدرت مبنی بر قتل مسلمانان (قتل غیر مسلمان مشکلی ندارد) مواجه شوند قربانیان را به بهشت می فرستند.
وجه کلید داری
روحانیت شیعه و پیروان آن در جامعهی ایران چه کردهاند که بر این باورند با رسیدن آنها به قدرت مطلقه درهای دوزخ به روی وفاداران به آنها بسته شدهاست؟ آنها برای تحکیم قدرت مطلقهی خویش هزاران غیر باورمند را از صفحهی روزگار حذف کردند؛ در همهی فضاهای عمومی مسجد و نماز خانه راه انداختهاند و برای روحانیون مواجبی تعیین کردهاند تا در این مکانها نماز برگزار کنند؛ برای تظاهر به عمل حرام در انظار عمومی و معابر مجازات تعیین کردهاند (ماده 638 قانون مجازات اسلامی)؛ زنان را به زور محجبه کردهاند و بر محاسن برخی کارکنان خودی دولت موهای بلندی را رویاندهاند؛ پیشانی کارکنان دیوانسالاری مذهبی نیز سوزانده شده تا نماد سال ها عبادت باشد.
کارکنان دولت و نیروهای بسیجی را برای قرار گرفتن در فضای تبلیغاتی حکومتی با هزینهی دولت به زیارت یا اعتکاف در مساجد می فرستند و زنان را از فضاهای عمومی تا آنجا که بتوانند بیرون می کنند تا به گناه نیفتند. حکومت تولید کننده، وارد کننده، مبلغ و توزیع کنندهی چادر است تا انحنای بدن زنان دیده نشود. آنها با بهانهی انجام این کارها قدرت و بخش عمده ای از ثروت را در جامعه به انحصار خویش در آوردهاند و هرکه در جمع وفاداران قرار گیرد از مزایای انفال حکومت دینی (درآمد نفت و گاز، معادن، دریاها و زمینهای بائر) بیش از همه برخوردار می شود.
دینداری دشوار
با توجه به پاداشهای فوق، دینداری (شیعه بودن) در ایران از منظر حاکمان جمهوری اسلامی بسیار آسان و غیر دیندار (غیر شیعهی ایدئولوژیکِ مطیع رهبری) بودن بسیار دشوار و پر هزینه (مرگ تا شلاق و سنگسار) شده است و از این نظر آنها به وظیفهی الهی خویش عمل کردهاند. آیا آنها واقعاً به وظیفهی الهی خود عمل می کردهاند؟
اول آن که بخش عمدهای از مخالفان حکومت را شیعیان باورمند تشکیل می دهند و حکومت زندگی را برای آنها به جهنم تبدیل کرده است. آنها پایی در دادگاه و پایی در زندان دارند و حتی اعضای خانوادهی آنها امنیت ندارند. مخالفت با حکومت در ایران به کاری بسیار پر هزینه تبدیل شده است. جهنم مخالفان شیعهی حکومت دست کمی از جهنمی که رژیم برای بهاییان، سنیها، یهودیان و غیر دینداران و غیر مکتبیها به وجود آورده ندارد.
دوم آن که رژیم با پاداشهایی که برای وفاداران به ولی فقیه قرار داده دامنهی تملق، دروغگویی و ریاکاری را گسترش داده است. این سه سموم مهلک برای هر نوع دینداری هستند و نه تنها دین ریاکاران و دروغگویان و چاپلوسان بلکه دین غیر ریاکاران و غیر دروغگویان و غیر چاپلوسان را بسیار زشت جلوه می دهد. در بازاری که این سه رواج داشته باشند دیگر دینداری قلبی از سکه می افتد چون افراد به راحتی نمی توانند اصل را از تقلبی تشخیص دهند.
سوم آن که رژیم با تحمیل دینداری مورد نظر خویش بازار غیر دینداری را بسیار رونق بخشیده و دگر باشی و دگر اندیشی را بسیار جذاب و قابل توجه برای نسل جوان قرار داده است. وقتی نمایندگان مدعی دینداری در روز روشن مردم را به گلوله می بندند، در زندانها شکنجه و تجاوز می کنند، راه را بر کسب اطلاعات و گذراندن آزاد اوقات فراغت می بندند، و به حریم خصوصی افراد تجاوز می کنند طبیعی است که طرف مقابل آنها دست بالاتر اخلاقی را خواهد داشت، هرکه باشد. جوانان ایرانی بالاخص تحصیلکردگان فوج فوج از دینداری حاکمان و حتی اصل دینداری فاصله می گیرند اما رسانههای دولتی هر از چند گاه خبر "تشرف" یک نفر به اسلام را در جهان اعلام می کنند.
این رفتارها دینداری صادقانه در عین عرضهی خویش به عنوان دیندار به عرصهی عمومی را در ایران بسیار دشوار کردهاند. اکنون تنها وابستگان به حکومت بر یکدیگر در ابراز دینداری سبقت می جویند تا از مواهب آن برخوردار شوند. دیندارانی که از این مواهب برخوردار نیستند سعی می کنند دینداری خود را تا حد ممکن در عرصهی عمومی به تماشا نگذارند تا مردم آنها را با مکتبیهای حکومتی اشتباه نگیرند. دینداران غیر مکتبی که در حوزهی خصوصی خویش دیندارند نمی خواهند مسئول مشکلات و بدبختیها و جنایات رژیم شمرده شوند.
هزینه های دینداری
در جامعهای که دربانانی ترشرو و خشن کلید دار بهشت و جهنم مردم هستند و آسمان را به زمین هبوط می دهند تا روزهای بیشتری حکومت کنند نه تنها بی دینی پر هزینه است بلکه هر نوع دینداری قلبی و صادقانه نیز پر هزینه می شود. البته حکومت تنها به وفاداران ظاهرا دیندار خود پاداش می دهد و دینداری ابزاری برای تبلیغات سیاسی و مشروعیت بخشیدن به خود در برابر مردم است.
این موضوع از چشم مردم پنهان نمی ماند و دخالت دولت در بازار دین عرضه و تقاضای عادی دین را دچار اختلال می کند. بدین ترتیب به تدریج دولت بازار دین را به طور کامل به انحصار خویش در می آورد و تنها در بخش زیرزمینی بازار دین، کنشگرانی باقی خواهد ماند. دولت هر گونه فعالیت در بخش زیر زمینی بازار دین را نیز آن چنان پر هزینه می سازد که تنها افرادی معدود در آن بخش باقی می مانند و عطای دین و دینداری را به لقایش می بخشند.
حکومت دینی در ایران نه تنها در بازار سیاست و اقتصاد و فرهنگ اختلال و ناهنجاری ایجاد کرده بلکه بازار دین و دینداری را نیز آشفته ساخته است به گونهای که تشخیص دیندار از ریاکار و متملق، تشخیص دینداری مومنانه و خالصانه از دینداری حکومتی و قدرت مدارانه و تشخیص دینداری شخصی و هویتی از دینداری ایدئولوژیک بسیار دشوار شده است.
http://www.gozaar.org/persian/articles-fa/4379.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|