|
چهارشنبه 28 مهر 1389 ـ 20 اکتبر 2010 |
محمد آزاد فکر
جناب آيتالله ابوالقاسم خزعلي، پيش از اين هرگز شما را ملاقات نكردهام و- خوشبختانه- هيچ رابطهاي تا كنون با شما نداشتهام؛ بنابر اين ابتدا ناگزيرم نكاتي را برشمارم كه موجب شد اين نامه را به شما بنويسم؛ چرا كه اين بار نيز، همانند گذشته، شما را مسبب اصلي دستگيري پسرتان دكتر مهدي خزعلي ميدانم.
جناب آقاي ابوالقاسم خزعلي؛ بنده يكي از اصحاب مطبوعات كشور هستم كه به دليل موقعيت شغليام در حوزه مطبوعات، موفق شدم پسر شما را از نزديك بشناسم. سابقه دوستي من با فرزند شما طول زيادي ندارد ولي در همان مدت كم، عرض قابل توجهي پيدا كرد. از لحظهاي كه خبر دستگيري مجدد فرزندتان را شنيدم با خود گفتم آيا صحيح است كه در مقابل اين ماجرا همچون ديگر دوستان مطبوعاتيام در ايران كه زير انواع فشارهاي سانسور و ارعاب و زندان و شكنجه و مشكلات فراوان اقتصادي و معيشتي هستند، سكوت كنم؟ يا اينكه شكرانه زندگي در دنيايي آزاد و رها از سلطه تاريك رژيم -مطلوب شما- را به جاي آورم و به حمايت آشكار از ايشان بپردازم؟ البته ناگفته نماند كه او نه مقام و منصب و ثروتي دارد كه من به پاس صلههايش مدحش كنم و نه من كسي هستم كه براي جيره دنيوي تملق گويي كنم؛ چراكه اگر بنا به تملق گويي بود، به جاي ساختن فيلم «خون سبز» فيلمي در مورد خدمات دروغين دولت مهرورزي ميساختم تا اكنون عاقبتي بهتر از آوارگي و غربت نشيني داشته باشم. تملق گويي خاص آناني است كه به پاس صلههاي رهبري، حتي چشمان خود را بر ظلم به فرزند، ميبندند.
اما آنچه مرا بيش از همه به نگاشتن اين نامه واداشت -گذشته از احساس وظيفهاي دوستانه- مظلوميت و تنهايي دكتر مهدي خزعلي در برهه كنوني است. او واقعا تنهاست. دليل تنهايي و مظلوميت او همين بس كه پدرش مسبب اصلي دستگيري اوست. به ياد دارم زماني كه شما آن برائتنامه كذايي را عليهاش نوشتيد، چه حالي داشت. آن شب ما با هم ساعتها تلفني صحبت كرديم و در تمام مدت مكالمه نهايت دقتش را به كار ميبرد كه مبادا جملهاي به زبان بياورد كه شأن پدري شما مخدوش شود. شايد بتوان يكي از بارزترين افتخارات او همين پايبندي او به اخلاق و ادب را برشمرد؛ اما افتخارات فرزندتان تنها به همينها محدود نميشود. او و بسياري از زندانيان سياسي كنوني، اكنون در زمره تحصيلكردگان متخصص ميهن خود محسوب ميشوند كه اگر در كشوري به غير از جمهوري اسلامي بزرگ شده بودند اكنون قطعا به جاي زندان از آنان تقدير مي شد. نظامي كه شما و ديگر دوستانتان ساختهايد و همواره با شدت و حرارت از آن دفاع ميكنيد، كوچكترين ظرفيتي براي باروري استعدادهاي جوان و پوياي خود را ندارد. تنها جرم او و ديگر مبارزان گرفتار در زندانهاي رژيم -مطلوب شما- اين است كه تحت لواي نظامي خودكامه به دنيا آمدهاند و زندگي ميكنند. نظامي كه طاقت هيچ مخالفت يا انتقادي را ندارد و حتي به فرزندان ثناگويان خودش نيز رحم نميكند.
اما باز هم افتخار داشتن چنين پسري به همينها محدود نميشود. او نمونه يك انسان مسووليت پذير است و همواره براي پذيرفتن مسووليت آماده بوده است. هرچند كه آقاي جنتي و ديگر اعوان و انصار جنابعالي و رهبر محبوبتان با ابزار نظارتي شوراي نگهبان و ديگر ترفندهاي نظارتي همواره او را از رسيدن به جايگاههايي همچون نمايندگي مجلس يا انتخابات نظام پزشكي و حتي به عنوان نماينده مطبوعات در هيات نظارت بر مطبوعات، باز داشتهاند. علاوه بر همه خصوصياتي كه در مورد او ذكر كردم بايد از شهامت و ظلم ستيزي او نيز بگويم. او اگر چه تاوان مخالفت با قدرت حاكم را به خوبي ميداند اما بر خلاف شما كه همواره اين ظلم را تاييد ميكنيد، هرگز در مقابل اين ظلم سكوت نكرده است. براي او فرقي نميكند كه اين ظلم در مورد قتل دكتر كاظم سامي باشد يا شكنجههايي كه به عباس پاليزدار شده است و يا قتل دكتر زهرا بني يعقوب يا زهرا كاظمي يا ندا آقا سلطان، او هر كجا كه ظلمي ديده، با صداي رسا و بي هيچ ملاحظهاي به آن اعتراض كرده است. اطمينان دارم كه تنها شما بوده ايد كه او را با اين حديث نبوي « الملك يبغي مع الكفر ولا يبغي مع الظلم» آشنا كردهايد؛ هرچند كه خودتان هرگز در سي و دو سال گذشته به آن عمل نكردهايد ولي او به خوبي به آن عمل كرد و هم اكنون تاوانش را نيز ميپردازد. در زماني كه شما از ترس طرد شدن از سوي حاكميت و رهبر ظالمتان در مقابل فرزند، عجولانه برائتنامه منتشر كرديد، او با شهامت تمام نه تنها زندان بي حكم و غيرقانوني قبلي را به جان پذيرفت؛ بلكه بي درنگ پس از آزادي دوباره از هر فرصتي براي مخالفت با ظلم حاكم و طرفداري از مظلوم بهره جست و حتي در زماني كه همگان از ترس كتك خوردن و دستگير شدن، جرات نزديك شدن به شيخ مهدي كروبي را نداشتند، او را به دفتر خويش برد و براي او فرصتي فراهم كرد تا با هوادارانش دمي را در فضاي مجازي به گفت و گو بنشيند.
جناب آيتالله ابوالقاسم خزعلي؛ جرمهايي را كه اكنون دستگاه قاهر و ظالم حكومت ناپاك ولايي – با اطلاع جنابعالي- به فرزندتان نسبت داده است، نه تنها جرم نيستند بلكه مظهر آزادگي و بزرگمنشي در قاموس همه آزادگان جهان محسوب ميشوند؛ به شرطي كه هنوز اندك وجداني در وجودمان باقي مانده باشد و زرق و برق صلههاي رهبري چشمانمان را خيره نكرده باشد. شايد اكنون متوجه شده باشيد كه دليل تبريك و تهنيت گويي به شما چيست؟ آري. فرزندتان خصوصيات انساني و بارز و برجستهاي دارد كه بخشي از آنها را برايتان بازگو كردم و متاسفم كه شما عليرغم مقام پدري، قادر به ديدن آن نيستيد. هر پدر عاقل و منصفي از داشتن چنين فرزندي به خود ميبالد و همه توان خود را براي موفقيت و پشتيباني از او به كار خواهد انداخت. شايد اين هم يكي از بيعدالتيهاي اين جهان باشد كه نصيب شما از داشتن چنين پسري «تبريك» است و نصيب او از داشتن پدري همچون شما ... ؟؟؟
اكنون او در زمره تنهاترين زندانيان سياسی كشور است. او - تا آنجا كه من ميدانم- عليرغم سبز بودنش به هيچ گروه و دسته سياسي تعلق ندارد. او نه هواداران بی شمار دارد كه براي آزاديش شعار نويسي كنند و يا برايش پوستر طراحي كنند و يا تا مقابل زندان مشايعتش كنند و عكسهايش را در وبسايتها منتشر كنند (که البته همه اينها را پسنديده ميدانم) و نه آنقدر در جريانات اصلاحطلبي هضم شده كه غم فراقش ستونهاي اينگونه سايتها را به نوشتارهاي كوتاه و بلند مزين كند. او اكنون تنهاست و من به عنوان يكي از بيشماران سبزهاي اين جنبش پر افتخار؛ حمايت خود را از او اعلام و بازداشت او را محكوم ميكنم. گمان مبريد ميتوانيد اين سرودخوانان آزادي را با سلول انفرادي از راه راستي و حقيقت به راه خودتان باز گردانيد. او در توصيف خود از سلول انفرادي، آنجا را قطعهاي از بهشت عنوان ميكند. آيا او و ديگر مبارزان سلحشورمان را از بهشت ميترسانيد؟ دريافت او از واقعيتها با دريافت شما فرسنگها فاصله دارد. شايد براي اين است كه جان باختن برادر را در آغوش خود به چشم جان ديده و با تمام وجود تأثير ظلم را تجربه كرده است. شايد به همين دليل است كه برخلاف شما، نميتواند در مقابل ظلم سكوت كند.
۲۵ مهر 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|