|
دوشنبه 3 آبان 1389 ـ 25 اکتبر 2010 |
آیا فقط خارجی ها مقصرند؟
کوروش از تهران
یکی از مهمترین معضلات فکری ما در ایران، رویکردهای احساسی و غیر علمی و نژاد پرستانه برای تحلیل مسائل مختلف است. شاید به جرات بتوان گفت که در طول تاریخ ایران نخبگان و عامه مردم ما هیچگاه برای ورود به مباحث و تفسیر رویدادها حاضر نبوده اند بپذیرند بخشی از مشکل در درون خود ماست و همواره مشکلات را، در دوره ای، به حملهء اسکندر، سپس به هجوم تازیان، کمی بعد تر به تسلط ترکان و در دوران معاصر، به ویژه تحت تاثیر چپ ایران، به امپریالسم و غرب نسبت می دهند. خلاصه اینکه همواره این "دیگران" بوده اند که ما را به این روز انداخته اند وگرنه ما پیشرفت می کردیم (گرچه قصد بی اثر دانستن این حمله ها را ندارم ولی فعلاً از زاویهء دیگری مسئله را می بینم).
این نوع تفکر اشکالات متعددی دارد که من در این مختصر به چند مورد می پردازم:
- اینگونه نگاه حاصل نوعی ساده سازی مسائل پیچیده و در هم تنیده است و باعث می شود در بلند مدت، به جای گشتن به دنبال مشکل و برطرف کردن آن، با پیدا کردن یک مقصر "خارجی" بتوان "خود" را بی گناه جلوه داد و فرهنگ ملی را کامل ارزیابی کرد و این اجانب بوده اند که آن را مخدوش کرده اند.
- در بلند مدت، این طرز تلقی این خطر را به همراه دارد که مردم را از تلاش سیاسی باز دارد و آنها، به جای آن که خود را یک کنشگر سیاسی و اجتماعی بدانند، این طور فکر کنند که خارجی ها برای امور ما "تصمیم نهایی" را می گیرند و، پس، روی آوردن به فعالیت سیاسی و انتقاد از وضع موجود کاری بیهوده است که وقت را تلف می کند.
- طبق نظر کسانی که اصل مشکل را خارجی می دانند در تمام طول تاریخ ما بی گناه بوده ایم و "وحشیان" بر ما تاخته اند. اما هرگز به این پرسش پاسخ مناسب داده نمی شود که چرا در اواخر عهد ساسانی مسلمین، و یا در دورهء خوارزمشاهی مغولان، یا دوران معاصر امپریالیسم، توانسته اند بر ما تسلط یابند و این که چه ضعف هایی در فرهنگ ملی و حکومتی ما وجود داشته است؟
- متاسفانه، به دلیل سیطره و نفوذ تفکر مخرب چپ ها و توده ای ها در ایران، هنوز هم مردم ما حاضر نیستند بپذیرند که بخشی از مشکل خود آن ها هستند. من به گذشته کاری ندارم ولی در همین دوران پس از انقلاب این عوام الناس مذهب زده بودند که از خمینی یک قدیس و یک روحانی علی گونه ساختند؛ همین مردم بودند که کشتار دولتمردان عصر پهلوی را جشن گرفتند؛ در جلوی چشم همین مردم خمینی اعلام کرد "من توی دهن مخالف می زنم و مطبوعات را خفه می کنم". آیا کسی شنیده یا دیده که مردم ما به خاطر بسته شدن یک نشریه ناراحت شده باشند؟ هنوز رفتار مردم ما پر از ریا و دوگانگی است. کسی که تا شب قبل از انتخابات به دودمان این رژیم و سران آن فحش می دهد متأسفانه صبح او را پای صندوق رأی و در صف رأی دادن می بینیم.
دختران جوانی، که "ظاهرا" اهل برنامه ای نیستند، سوار ماشین های آخرین سیستم می شوند و بعد در محلهء خودشان ماتیک شان را پاک می کنند و خودشان را برای پسران محل زندگی شان به اصطلاح "می گیرند" و ادای مریم مقدس را در می آورند.
مردانی، که "ظاهرا" از رژیم خوش شان نمی آید و به آخوند هزار بد و بیراه می گویند، هنگام دیدن آخوند محل تا کمر جلویش خم می شوند.
بازاریانی که از جیب خودشان آن طرف تر را نمی بینند، معلمانی که به شاگردانشان نمی گویند محتوای کتب درسی تاریخ دروغ و تحریف است، پدر و مادری که فرزندان خود را محافظه کار و دورو بار می آورند، و فرزندانی که حتی در طول روز یک جمله با پدر و مادرشان حرف نمی زنند و گفتگوی سیاسی را امری مسخره و به درد نخور می دانند، مذهبی هایی که تمام ثروت خود را به جای گسترش علم و دانش صرف زیارت سوریه و رفتن به مکه و کربلا می کنند؛ و ثروتمندان غیر مذهبی که فقط به مجالس مخفی رقصیدن و مدگرایی و پزدادن های فامیلی فکر می کنند
آیا فقط بخشی کوچکی از دانشجویان باید فریاد اعتراض سر دهند؟
به نظر من، همانقدر که به خمینی و خامنه ای انتقاد وارد است به رفتار بخش هایی زیادی از مردم هم باید انتقاد کرد. مذهب زدگی مشکل نسل گذشته بود؛ متأسفم که بگویم بخش هایی از جوانان امروز بنیاد گرا هستند، اگرچه ابزار مدرن را دوست دارند ولی فرهنگ مدرن را نمی پذیرند؛ آن هم بی آنکه خود بدانند و، مثلاً، در حالی که عاشق دیدن فیلم هالیوودی هستند اما همزمان از اتمی شدن جمهوری اسلامی هم دفاع می کنند.
ما نباید فکر کنیم اثرات تخریبی ضد فرهنگ این رژیم اثری نداشته و ندارد. بلکه باید به کمک رسانه هایی که داریم آن را نقد کنیم، شاید مهمترین معضل فرهنگ کنونی مردم ما را بتوان نوعی "شخصی شدن" و "عدم شفافیت" نظرهای مردم دانست.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|