|
چهارشنبه 5 آبان 1389 ـ 27 اکتبر 2010 |
به گزینه حکومت سکولار هویت دهیم
مهيار فرآورده
شکی نیست، این نظام - که نظمی هم ندارد و عین بی نظمی است - دوام نخواهد داشت و دیر نیست روزی که از درون بپوکد. ولی پس از فروپاشی آن چه خواهد شد؟
مهمترین درسی که می توان از انقلاب 57 گرفت، این است که هشیار باشیم تا دوباره یک گزینهء تعریف نشده در برابر ما قرار ندهند و بپرسند: آری یا خیر؟!
در آن زمان، چون تمام نیروها با خمینی اعتلاف کردند، انتخاب دیگری وجود نداشت و، در حالی که مردم بدرستی نمی دانستند منظور از جمهوری اسلامی چه نوع مرامی است، کسی هم تعریف روشنی از آن به دست نداده بود. اما توهم اسلام ناب محمدی اکثریت را جَوّگیر کرد و آنها که به پرسش "جمهوری اسلامی: آری یا خیر؟" جواب منفی دادند اصلن بحساب نیامدند.
از این نظر، به دلایل زیر، ما امروز مجبوریم به گزینهء حکومت لائیک هویت بدهیم تا آن بخش از جامعه که خواستار جدائی دین از حکومت است حول یک محور متمرکز شود.
1- اسلامی که قرار بود آزادی به ارمغان آورد، چیزی بجز تجاوز، ترور، کشتار و سرکوب در بر نداشت.
2- جناح اصلاح طلب نتوانست با اصلاحات بر تندروی های جناح تمامیت خواه افسار بزند و آن را کنترل کند.
3- هدف جناح اصلاح طلب، ایجاد شرایطی است که باعث جدائی دین از حکومت و در نتیجه ایجاد یک دولت لائیک نشود.
اسماعیل نوری علا، نظریه پرداز ساکن خارج از کشور، در یکی از مقاله های خود زیر عنوان «چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در "خارج" ساخته می شود؟»، از جمله به سخن آقای خاتمی در سمت رئيس بنياد باران در سه سال پیش در تبیین نقش و هدف اصلاح طلبی اشاره کرده که گفته بود: «اصلاحات میخواهد شرايطی که باعث استقرار سکولاريسم میشود – با توجه به زيانهای آن – بوجود نيايند.»
از اینکه آن "زيانها" کدامین هستند می گذریم، اما عصارهء جریان فکری اصلاحات بصورت آشکار در سخن ایشان روشن است: کوشش برای ایجاد شرايطی که باعث استقرار یک حکومت سکولار نشود!
لازم به توضیح است آنچه نزد ما سکولاریسم خوانده می شود، در واقع منظور یک "حکومت لائیک" است و مراد از آن جدائی دین از سیستم سیاسی می باشد. مانند حکومت لائیک در ترکیه که توسط ملی گرایان و گروههای مبارز، به رهبری مصطفی کمال پاشا معروف به آتا ترک در سال 1923 بنیان گذاشته شد، اما اکنون حکومت رجب اردغان سعی در تغییر قوانین آن دارد.
اگر نگوئیم همهء مردم، لااقل بخش بزرگی از آنها باین نتیجه رسیده اند: از آنجا که در حکومت مذهبی یک فرد جای خود خدا می نشیند و می خواهد قدرت لایزال الهی را به خدمت خود و منافع خویش گیرد، بنابراین تحقق رویای دستیابی به حقوق فردی و عدالت اجتماعی در چنین حکومتی امکان پذیر نیست و این باور را با "مرگ بر اصل ولایت فقیه" در دستور کار خود قرار دادند و در قالب گزینهء "جمهوری ایرانی"، که بمنزلهء خواستار جدائی دین از سیستم حکومتی است، بیان کردند.
زیرا با کپی برداری و الهام گرفتن از زندگی پیامبران و امامان و امامزاده ها و خواهران و برادران و بچه های شیرخوار ایشان، و همچنین از گفتار قصار ایشان در قالب "حدیث"، نمی تواند جوابگوی نیازهای زندگی انسان قرن 21 باشد.
و زیرا هیچکدام از آنها، تعریف های مشخصی که بر اساس قانونی مدون تنظیم شده باشد بدست نمی دهد و دسته ای از نقل قول های منتسب به امامان، اصولن با منطق همخوانی ندارند و گاه برای انسان امروز مضحک بنظر می رسند.
جنبش آزادیخواهی مردم ایران، خط و مرزهایی را که 32 سال بر جامعه تحمیل شده بود در نوردیده و امروز حتی در روستاها مردم می دانند دنیا دست کیست و از مطالبات برحق خویش کوتاه نخواهند آمد.
وقتی پس از 32 سال عدم ارتباط با ایالات متحده، آگاهی ایرانی ها در مورد آن کشور بیشتر از دانش آمریکائی ها در مورد ایران باشد (+)، بنظر نمی رسد اکثریت این مردم بیایند و باز زیر پرچم اصلاح طلبی سینه بزنند، حتی اگر سبزش یک سبز خوشرنگ باشد.
هویت دادن به گزینه حکومت لائیک بویژه از آنجا اهمیت دارد که عده ای همچنین می کوشند تا باز با تکیه بر گزینهء دینی بساط تازه ای بگسترانند.
عبدالکریم سروش، که از جمله بعنوان نواندیش دینی، فیلسوف و نظریه پرداز شناحته شده، رهبر جریان روشنفکری اصلاح طلب به شمار میآید. وی با وجود تمام انتقادهایی که به سیستم حکومت دینی و رفتار و عملکردهای ولایت فقیه وارد کرده، هنوز معتقد است «یک نظام دموکراسی میتواند بر پایه دین استوار باشد» و، «میتوان به نام اسلام از حقوق دموکراتیک شهروندان دفاع کرد.» (+)
وقتی ایشان در گفتگو با "دی تسایت" میگوید وظیفهء جنبش سبز این است که نظامی بر پایه دموکراسی و حقوق بشر تأسیس کند، این سوآل در ذهن مطرح می شود: مگر منشور جهانی حقوق بشر که بر اساس آخرین قوانین حقوق بین المل تنظیم یافته چه چیز کم دارد تا مجبور باشیم آنرا بر پایه دین استوار کنیم؟
چه اصراری است به "نام اسلام از حقوق دموکراتیک" مردم دفاع کرد وقتی دین به خودی خود گنجایش همسازی با آزادیخواهی و دموکراسی ندارد.
برای چنین کاری، همانگونه که آقای سروش خود اعتراف کرده است، نخست باید "خرافه و استبداد" را از اسلام زدود تا اینکه بتوان به "نام اسلام از حقوق دموکراتیک" مردم دفاع کرد. اما با دور کردن خرافه و استبداد از اسلام، چه چیز دیگر بجز نام و احتمالن نماز و روزه از آن باقی خواهد ماند که بخواهد در کشورداری بما کمک رساند؟
اگر ممکن می شد با زدودن خرافات و استبداد از دین، آنرا با دنیای نوین همساز کرد و بعنوان سیستم سیاسی- اجتماعی از آن استفاده نمود، کلیسا چنین کاری کرده بود!
اما قوانین دینی با انقلاب صنعتی و آزادی های فردی و قوانین نوین اجتماعی نمی توانست کنار بیاید و اروپای قرن هجدهم را مجبور ساخت تا کشیشان را به کلیسا ها بازگرداند و دست آنها را از قدرت کوتاه کند تا بتواند خود پله های ترقی و پیشرفت را طی کند.
4 آبان 1389 - 26 اکتبر 2010
http://www.faravarde.biz/parsi/89/040889.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|