|
دوشنبه 10 آبان 1389 ـ 1 نوامبر 2010 |
هان ای شرم! سرخیات پیدا نیست
مهدی اصلانی- ایرج مصداقی
چرایی نوشتن این مکتوب با امضای مشترک؟
م ما دو تن از زندانیانِ سیاسی دههی شصت میباشیم و به هنگام دستگیری با دو تفکر و جهان نگری متفاوت قریب به پانزده سال از جوانی غارتشدهمان را در زندانهای مختلف حکوت اسلامی گذراندهایم. ما جان بدربردهگانِ نیمهجانی هستیم که شاهدِ قتلِ تبهکارانهی نزدیکترین پارههای تنمان بودهایم. استخوانِ هزاران جانِ جوان در خاکپشتههای اسلامی شیار شد و خاطرهی عظیم ملتی در گورستانها پَرپَر. و آن همه جان و جوان، البته به یاری و مددِ "اسلامِ عزیز"! توسطِ اصلاحشده و ناشده از ایران دریغ شد. ما در دورانِ حبسِ خود شاهد دو کشتار جمعی شنیع در زندانهای اسلامی بودهایم. جوانکُشی سال 60 و اسیرکُشی تابستانِ 67.ه
ا از قضا در هر دو دورهی مورد بحث کسانی از چپهای مسلمانِ دیروز و اصلاح طلبان امروز در مصدرِ مناصب کلیدی امنیتی- قضایی قرار داشتند. مکث بر این مهم و برخی اسامی نه از سرِ تیزکردنِ شمشیرِ انتقام که با نیتِ تاختزدنِ "یاد" با "فراموشی" اهمیت دارد. ما را با کاربهدستانِ امروزین کاری نیست، که تمامی قدرت مدارانِ دینخو در تمامی کشتارهای نظام اسلامی از فردای بهمنِ یخزده در پشتبام مدرسه علوی، کردکُشی و ترکمنکُشی، و تکتیرهای شمارش شده در اوین، تمامکُش کردنهای خیابانی و اعدامهای جمعی شبانه، پس از سی خرداد 60 و سپس کشتار جمعی زندانیان سیاسی تابستان 1367، فرود آوردنِ هجده ضربهی کارد بر تن تبدار پروانه فروهر، طنابکُشی شاعر و شرمساری جبرانناپذیرِ کهریزک، ردپای خونینی از سازوکار "اسلام عزیز" در نگاه به فکر مخالف دیده میشود. ما در طول سالیان تبعید خود جدا از انتشارِ خاطرات زندان، به قدرِ بضاعتِ دانستههایمان در شناساندنِ نظامِ جهنمی زندان اسلامی کوشیدهایم.
بهانهی این مکتوب مشترک اما، انتشار نامهی سرگشادهی اندیشمند ایرانی آرامش دوستدار و سپس پاسخ اکبر گنجی به آرامش دوستدار و به دنبالِ آن نامهای دیگر با امضای سه تن از "اساتید" دانشگاهی خارج کشور (حمید دباشی، احمد صدری، محمود صدری) به یورگن هابرماس فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی است.
انتشار نامهی سرگشادهی آرامش دوستدار به یورگن هابرماس، آن را به یکی از بحثانگیزترین موضوعاتِ سامانههای اینترنتی بدل کرد. نامهی سه تن اما زنگخطری بود برای جامعهی تبعید که چگونه بخشی از اپوزیسیونِ ملاخورشده و "دینخو" به بهانهی دفاع از اسلام و فرهنگ اسلامی، وظیفه پاسداری آشکار و نهان از حکومت مذهبی و اسلامی را عهدهدار شده است.
آرامش دوستدار اندیشمند کهنسال ایرانی بیتردید سرشناسترین اهلِ فلسفه در خارج از کشور است. این اشتهار بیش از هرچیز وامدارِ طرحِ مباحثی چونان "دینخویی" و "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" میباشد. دوستدار، فرهنگ ایرانی را "دینخو" و فاقدِ اندیشیدن یا به عبارتِ دیگر فرهنگِ دینی را ناپُرسا و ممنوع کنندهی فکر میداند. افزون بر این، دوستدار در حوزهی سیاست، انقلاب اسلامی را آغازِ تباهی بزرگ دانسته و بنیادِ نظامِ اسلامی با تمامی جناحها و دستهبندیهایش را اصلاحناپذیر میشناسد. این همه جرایمی! است کافی که کسانی با انگیزههای متفاوت و یک مخرجمشترک بر وی تاخته و او را نه مورد نقد که هجوم قرار دهند. هجوم به دوستدار با پاسخ اکبر گنجی تحت عنوان "سکوت یورگن هابرماس یا عدم اطلاع آرامش دوستدار" (1) کلید خورد. این متن پیشپردهی نمایشِ رسوای نامهنگاری شرمآور و سرگشادهی سه تن از "اساتید" دانشگاهی خارج کشور (حمید دباشی، احمد صدری، محمود صدری) به یورگن هابرماس بود. (2)
آن چه در پاسخ اکبر گنجی به دوستدار و نامه و یا راپرت و چغلی غیراخلاقی سه تن به هابرماس چشمآزار بود همانا شستن حسابهای عهد ماضی از جانبِ این جمع با انگیزههای متفاوت بود. چرا که مضامین نامهی سرگشادهی دوستدار به هابرماس، پیشتر در گفتگوهایش با عبدی کلانتری و نیز آثارِ قلمی وی به ویژه اثرِ "خویشاوندی پنهان" بیان شده بود. (3)
مورد اکبر گنجی. چهار سال پیش به واسطهی آشنایی اکبر گنجی با محمدرضا نیکفر، و ابلاغِ تمایلِ گنجی به دیدار با آرامش دوستدار، از این طریق، حضور دوستدار در جلسه سخنرانی گنجی در کلن، منجر به درج تصویری از آرامش دوستدار با اکبر گنجی بر روی برخی سامانههای اینترنتی شد. آرامش دوستدار به بهانهی رسانهای شدن آن تصویر، در مقالهای با عنوان "اشارهای به اکبر گنجی و وضع او" یادآور شد "عکسی که از او و من در رسانههای اینترنتی منعکس گشته، به آسانی میتواند اکبر گنجی و من را همنظر جلوه دهد و موجب این تصور نادرست شود که ما در برخورد به مسایل و سنجش آنها دیدگاهی مشترک داریم و بر چنین اساسی در یکسو گام بر میداریم. این سوء تفاهم، اگر ایجاد شده، میل دارم رفع کنم، و اگر نشده، مانع بروز آن گردم."
سپس دوستدار در همان یادداشت کوتاه به بهانهی تز "فراموش کردن و بخشیدن" اکبر گنجی این امر را خارج از "صلاحیت" وی دانسته و یادآور میشود که اکبر گنجی "در دورهای نه چندان کوتاه در تحکیم و سپس در شستشوی مواد و مصالح جمهوری اسلامی دست داشته. [...] و به سهم خود در استقرار جمهوری اسلامی، و در این حد ناگزیر با ستمکاران همسنگر بوده است. [...] اکبر گنجی زمانی با ستمکاران همراه بوده. از چند و چونی این همراهی و همکاری فقط خود او میداند و بس. [...] او میتواند کسانی را ببخشد که به او ستم کردهاند. اما نمیتواند به ستمدیدهها توصیه کند یا از آنان بخواهد که ستمکاران را که او نیز زمانی در جبههٌ آنان بوده عفو کنند. بخشیدن ستمکاران حقیست منحصراً از آن ستمدیدهها. [...] اکبر گنجی میتواند بدون کمترین انتظاری از کردهٌ خود پوزش بخواهد و برای خودش طلب بخشش نماید. پذیرفتن آن و بخشیدن او مطلقاً با ستمدیدههاست.[...] تکلیف اخلاقی اکبر گنجی ایجاب مینماید که بگوید در دورهٌ خدمتش چه میکرده. با ستمدیده و کلاً با ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی است که او را، اگر خطایی کرده، ببخشند یا نه. "
اما مهمترین بخش از انتقاد دوستدار به گنجی که به نظر کینهای استخوانگیر در گلوی اکبر گنجی شد آن که: "اکبر گنجی در مانیفست سومش با استناد به سخنان متفکرانی که نام بسیاری از آنها برای من شناخته نیست، وقتی به لزوم نظامی اخلاقی برای جهان میرسد و از تئوریسین آن که کانت باشد نام میبرد، بهجا میبیند در این ارتباط سخنی نیز از علیبن ابیطالب نقل نماید، تا کانت در گشودن این عرصه بییار و یاور نماند! ما اصلاً به آنجا نمیرسیم که از مآخذ اینگونه سخنان بپرسیم. [...] نباید فراموش کرد که کانت یکی از چند فیلسوف بزرگ سراسر تاریخ است و علیبن ابیطالب یکی از یاران و یاوران پیغمبر در استیلا یافتن بر حجاز به ضرب شمشیر. بیش از این میل ندارم نام این دو نفر را کنار هم ببرم. " (4)
اکبر گنجی از تمامی نامهی اخیر دوستدار به هابرماس بخشی را گزین کرده که به نقش خود وی مرتبط است. او با لحنی غیرمؤدبانه خود را نگران وضعیتِ جسمی و روانی آرامش دوستدار نشان میدهد: "راستش من نگران شدم مبادا آقای دوستدار نامهای به ماریو بارگاس یوسا بنویسد که چرا به ترجمهی رمانهایت به زبان فارسی اعتراض نکردهای؟" (5)
نکتهی کانونی حرف دوستدار به هابرماس، آن است که "شما" در حوادث پانزده ماههی گذشته و تظاهرات میلیونی مردم ایران در مقابلِ بیشمار کسانی که "به زندان افتادند، به قتل رسیدند، زیر شکنجه جان دادند و از زن و مرد مورد تجاوز قرار گرفتند . ... " سکوت کردید. (6) اکبر گنجی با جعلی آگاهانه و پیراهن عثمان کردن این فراز از نوشته دوستدار، پیش از هر چیز به شستن حساب تسویه نشدهاش ماجرا دارد. وی در نوشته و پاسخش به دوستدار، منیت خود را که روز به روز غلیظتر از پیش میشود به رخ کشیده و "منم رستم دستان" وار یادآور میشود: "ده روز پس از آن حوادث با هابرماس، چارلز تیلور، مارتا نسبام، نوآم چامسکی، ماریو وارگاس یوسا (برنده ی نوبل ادبی ۲۰۱۰) و... تماس گرفتم و متن نامهای را جهتِ امضا برای آنها فرستادم. هابرماس به سرعت نامه را امضا کرد" (7) پرانتز از اکبر گنجی است. گنجی برای آنکه خواننده دچار اشتباه نشود مقابلِ نام وارگاس یوسا پرانتزی بازکرده و مینویسد (برنده نوبلِ ادبی 2010) حال آنکه در زمان اخذ امضاء، ماریو وارگاس یوسا نمیتوانست نوبل ادبی را برده باشد. به حرف اصلی آرامش دوستدار توجه کنید تا عیارِ جعلِ اکبر گنجی مشخص شود. دوستدار به هابرماس یادآور میشود: "اگر شما از آنان (مردم ایران) در تظاهراتی که به خاطرِ خواستهای برحقشان میکردند شخصاً و رسماً حمایت کرده بودید. ... " گنجی برخود لازم ندانسته روی تاًکیدِ دوستدار بر "رسماً و شخصاً" مکث کند. گنجی خوب میداند، اعتراضی که بیان بیرونی و مادی نیابد را هرگز نمیتوان اعتراض نام نهاد. اما گنجی را با این همه کاری نیست. راستای فعالیت اکبر گنجی از ابتدای مهاجرت و سفر قانونیاش به خارج کشور (تاریخ اپوزیسیون از بدو ورود ایشان شکل یافته و پیش از آن چیزی به نام اپوزیسیون موجودیت نداشته) به جهت موج ایجاد شده حرکت در میان روشنفکران غربی و بدین واسطه همراه و مالِخودکردن بخشی از روشنفکرانِ جامعهی مهاجرت از جمله سه تن معروف (دباشی، صدریها) بود. متاًسفانه کسانی از روشنفکران "نامدار" ایرانی که قامت خود را تا اندازه همقدی با وی تنزل دادند، با همراهیشان به تکرویهای وی، میدانی خارج از اندازه بخشیدند.
مورد حمید دباشی: "دکتر" حمید دباشی از "اساتید" دانشگاهی در آمریکا میباشد که در دورانِ موجِ سبز برنامهای تلویزیونی موسوم به هفتهی سبز را بروی آنتن می فرستاد. وی به همراه دکتر احمد صدری از اعضای هیئت مشاوران (؟!) سازمانِ "معروف" و "مشهور"ِ!! «نایاک» میباشند.(8) آرامش دوستدار در بخشی از کتاب "خویشاوندی پنهان" تحت عنوان "نوسازی نادانی برای نادانی نوخواه" به نقد نظریات کسانی مانند سروش، داریوش شایگان، حسین نصر پرداخته و در همین بخش نوشتهای از حمید دباشی، با عنوان "تاًملی بر صناعت روایت گلستان" که دباشی آنرا "متافیزیک معنی" خوانده بود، یکسر با زبان تند و صریحاش مورد نقد قرار میدهد. (9)
موج سبز آزادی که دباشی از همکاران نزدیک آن است وی را این گونه معرفی کرده است: در حالی که وی غالباً ایدئولوژی و زیباشناسی انقلاب اسلامی را در ارتباط با باورهای اسلام شیعی تفسیر کرده، اما این بار در حوادث اخیر از یک چرخش معرفتی در جامعه ایرانی سخن می گوید.
http://www.newsecularism.com/2009/09/3.Thu/090309-Hamid-Debashi-Green-movement-and-etc.htm
دباشی، پیش از حوادثِ موجِ سبز و تغییر موضع، از جمله در سال 2007 در کنار محمدجواد ظریف، نمایندهی پیشین حکومت اسلامی در سازمان ملل یکی از صحنهگردانهای سخنرانی ظریف در آمریکا بود:
http://www.youtube.com/watch?v=hnk-9N2o7KY
از جمله برخی نظریات مشعشع دباشی در باره اپوزیسیون این گونه است: نیروهای اپوزیسیون نظام اما به قولی "از اینجا رانده، و از آنجا ماندهاند. " یعنی نه در بطن تجارب اجتماعی ایراناند، نه در بطن تجارب اجتماعی جوامعی که در آنها زندگی می کنند و یک زندگی زالووار عجیب و غریبی دارند.
http://www.newsecularism.com/2009/09/3.Thu/090309-Hamid-Debashi-Green-movement-and-etc.htm
آرامش دوستدار یا مصباح یزدی؟ مسئله این است.
مهمترین بخش سرگذشت سهتن اما به برادارن صدری، به ویژه احمد صدری، مرتبط است که برای فینال این نوشته در نظر گرفتهایم. در تاریخ 28-27 مارس سال 2010 همایشی تحت عنوان "آیندهء سکولاریسم در ایران و نقش دین در حوزهء عمومی" در شیکاگو برگزار شد. این همایش با مدیریت دکتر احمد صدری و حمایت دپارتمان مطالعات اسلامی کالج "لیک فارست" برگزار شد. حضور چهرههایی از جمله عبدالکریم سروش، مهرزاد بروجردی، نادر هاشمی، رفیا زکریا، احمد و محمود صدری، آرش نراقی، محمد امینی، علی میرسپاسی، حمید دباشی، حسن شریعتمداری، محمد برقعی، علی افشاری و اکبر گنجی از نکات قابل توجه کنفرانس بود.
این کنفرانس با اختصاص کرسی "مطالعات جهانی اسلام" و بودجه یک میلیون دلاری آن به ریاست دکتر احمد صدری برگزار شد: "نخست اینکه میدانیم چندی پیش، به مدد کمکی یک میلیون دلاری به دانشگاه «فارست لیک" در نزدیکی شیکاگو، یک کرسی "مطالعات جهانی اسلامی" در آن دانشگاه بوجود آمده و آقای دکتر احمد صدری گردانندهی آن شدهاند و به نظر میرسد که یکی از اقدامات بلافاصلهی ایشان هم براه انداختن همین کنفرانس بوده است. سایت دانشگاه لیک فارست، پس از ذکر مراتب علمی و تحقیقاتی و آثار قلمی آقای دکتر صدری، در معرفی ایشان مینویسد: «صدری در ماه سپتامبر گذشته موفق شد محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران را به عنوان بخشی از گردش ایشان در ایالات متحده، به بازدید از کالج ما ترغیب کند. صدری، بعنوان یکی از شرکتکنندگان فعال در جنبش اصلاحطلبی روشنفکرانهی ایران، ستون نویس سابق نشریه لبنانی و انگلیسی زبان "دیلی استار" بوده و در حال حاضر برای تنها نشریه بازمانده اصلاح طلبان، اعتماد ملی، مقاله می نویسد».(10)
احمد صدری و انجمن حجتیه.
از جمله نظریات استاد دکتر احمد صدری، نظر ایشان در مورد هدف اصلی تشکیل انجمن حجتیه و بهاییت است. به نظر استاد صدری: "هدف اصلی تشکیل این جمعیت که توسط یک فردی به نام شیخ محمود تولایی معروف به شیخ محمود حلبی ایجاد شده است مبارزه علمی و مناظره منطقی با بهائیان بود. و این پاسخی بود که در واقع به طور نهادینه جامعه تشیع به این تبلیغ بسیار وسیع و بسیار تهاجمی که از سوی بهائیان از آن زمان داشت می شد."
http://haghighat.mihanbb.com/printthread.php?tid=460
دکتر احمد صدری، در اوج سرکوب جنبش مردمی در ایران، در مصاحبه با سایت جرس معتقد است: اصلاح دینی بدون روحانیت و مناسک مذهبی (!؟) شدنی نیست. تنها به بخشهایی از این گفتگو اشارهای مختصر میکنیم:
«مراسم عاشورا یا شام غریبان میدان محسنی تنها ناشی از میل جوان ها به تفریح در قالب مذهبی نیست.به نظر من (احمد صدری) این نشانهی خود جوشی علائق مذهبی در ایران است. [...]رکسانی هستند که از شنیدن نام روحانی بدن شان کهیر میزند. وقتی که ما صحبت از روحانیون میکنیم، هزار جور تصور در اذهان زنده می شود که هیچ کدام هم مثبت نیستند. اما نهاد روحانیت در همه ادیان وجود دارد و در هر موردی که دینِ اصلاحی از سخنرانیها و محیطهای دانشگاهی خارج شده و به یک واقعیت اجتماعی تبدیل شده، با وساطت روحانیون اصلاح طلب عملی شده است. تغییر شکل مذهب، نیازمند آن است که عده ای 24 ساعته خود را وقف این کار کنند. این نه کارِ روشنفکر است و نه کارِ استادِ دانشگاه. کار آدمی است که مطالعات و روحیات لازم را داشته باشد و خود را وقف این زندگی مذهبی کرده باشد. آدم دیندار، حتی اگر اصلاح طلب باشد، به هر حال می خواهد مراسم گذار زندگیاش در چارچوب دین باشد. [...] در تربیت این روحانیها هم باید برنامهی درسی یک حوزه علیمه جدید را پایهگذاری کنیم. باید بپرسیم یک روحانی اصلاح طلب باید چه نوع ادبیات و کلام و فلسفه و فقه بخواند؟" (11)
روحانیت مترقی مورد نظر احمد صدری که قرار است دست به کار اصلاح دین شود و "حوزهء علمیه جدید" برپا کند کسی نیست جز "آیتالله محمد تقی مصباح یزدی و پژوهشگران بنیاد فرهنگی باقرالعلوم" وابسته به مصباح یزدی در قم! مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با مدیریت مصباحیزدی، تأسیس و از زیرمجموعههای حوزهء علیمه قم میباشد، که هزینههای آن مستقیماً توسط دفتر رهبری تأمین میشود. در اساسنامهء این مؤسسه از جمله آمده است: تربیت متخصص(؟) با برخوردارى از آگاهىهاى كافى در زمینههاى معارف اسلامى و علوم انسانى كه صلاحیت علمى لازم را براى مقابله با اندیشههاى انحرافى والتقاطى داشته باشد.
ماهنامه معرفت شماره ۳ و ۴ در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۸۹ در دو قسمت خبر از "گفتگو و نشستی"(؟) میدهد با حضور "آیت الله استاد محمد تقی مصباح یزدی، استاد دكتر احمد صدری و تنی چند(؟) از اساتید و محققان دفتر همكاری حوزه و دانشگاه. این نشریه در معرفی آقای احمد صدری مینویسد: " آقای دكتر احمد صدری از اساتید ایرانی و ممتاز رشته جامعه شناسی در دانشگاههای آمریكا هستند كه هم اینك(؟) در ایران بسر میبرند و در تهران و قم تدریس دارند." توجه داشته باشید که سفر دکتر احمد صدری به ایران آن هم به قم نه برای دیداری عادی با بستگان و یا پاسخ به کنجکاوی و حس میهن دوستی و نوستالژیک شان !! و نه حتا از جنس ییلاق ـ قشلاق کردنهای برخی اساتید که یک پایشان ینگه دنیا وپای دیگرشان در امالقرای اسلامی است و نه برای خرید سوهان، بلکه برای دیدار با مصباح یزدی و تدریس در حوزهء علمیه قم به ایران تشریف بردهاند.
محمد تقی مصباح یزدی، تئوریسین و فتوا دهندهی قتل روشنفکران و فعالان سیاسی، محرک قتلهای محفلی در کرمان، تئوریسین سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوز در کودتای خرداد ۸۸، صادرکننده جواز شرعی تقلب در انتخابات در معرفی "دکتر" احمد صدری میگوید:
"بسم الله الرحمن الرحمن، حضور جناب دكتر صدری را در این بنیاد فرهنگی كه خانه دوم خودشان حساب میشود تبریك عرض میكنیم و نیز خوش آمد میگوییم خدمت شما عزیزان و به اطلاعتان میرسانیم كه ایشان از استادان ممتاز جامعه شناسی هستند. بنده قبل از انقلاب در معیت شهید دكتر بهشتی با ایشان از همان وقت مایه امید آینده فرهنگ ایران بودند و در مدت انقلاب هم انتظار بازگشت ایشان را داشتیم كه از حضور ایشان برای ارتقاء سطح فرهنگ به خصوص در رشته جامعه شناسی كه تخصص دارند استفاده كنیم. تا اینكه خدای متعال توفیق داده و فعلا خدمت ایشان رسیدیم و امیدواریم كه این طلیعه استفاده بیشتر از حضور ایشان در آینده باشد و بتوانیم از تدریس ایشان و همكاریهای علمی شان در راه ترقی سطح فرهنگ كشور و به خصوص در رابطه با حوزه و در ارتباط با علوم انسانی و رشته جامعه شناسی از حضور ایشان استفاده كنیم حالا تقاضا داریم در همین چند دقیقه كه در خدمت ایشان هستیم ما را مستفیض بفرمایند و مژده اینكه در آینده همكاری مستمر و فعالی داشته باشند را به ما بدهند. انشاء الله"
و "دکتر" احمد صدری، با زبانی آشنا برای اساتید حوزه، خدمت استاد مصباح! میگوید:
«بسم الله الرحمن الرحیم، عرض كنم كه بنده خیلی متشكر هستم از الطاف جنابعالی و برای خود من هم یك سعادتی است .[...] تقریبا یك سال قبل از انقلاب بود كه در آن جلسه خدمت استاد آیت الله مصباح و مرحوم آیت الله بهشتی و یكی دو نفر دیگر از فضلا رسیدیم و این مركز آن موقع مقدماتش تشكیل شده بود و قرار بر این بود كه رشته جامعه شناسی در این جا تاسیس شود و اظهار لطف كردند كه ما شاید قدمی برداریم و تدریس یك سری از درسها را شروع كنیم كه متاسفانه داستان رفتن ما و اتمام دوره فوق لیسانس ما در دانشگاه تهران پیش آمد. [...]خیلی خوشحال و خوشبخت هستم كه این مركز تاسیس شده و این علاقه وجود دارد كه در واقع یك ارتباطی حاصل شود بین تحصیل و تدریس علوم قدیمه و سنتی با علوم غربی.[...] اینجانب خدمت استاد عرض می كنم كه اینجا یك مؤسسهای (بنیاد فرهنگی باقر العلوم (ع) است كه در واقع یك حلقه مفقودهای را پیدا كرده و آن همان ارتباط علوم جدیده و علوم قدیمه و آوردن قدرتهای علوم قدیمه به میدان علوم جدیده و جدی گرفتن هم علوم قدیمه و هم علوم جدیده است. [...]من نگرانیام یك مقدار این است كه در دانشگاهها این مساله محقق نمیشود. آن چیزهایی كه من در عرض یكی دو ماه اقامت و تدریس در دانشگاههای مختلف تهران دیدم این است كه واقعا این تلفیق در آن جا در حال صورت گرفتن نیست».
"استاد مصباح" که چانه "دکتر" صدری را گرم یافته از وی میپرسد: "از مسائلی كه در محافل جامعه شناسی دنیا در ارتباط با اسلام مطرح است مقایسه ای است كه گاهی انجام میگیرد بین اسلام و مسیحیت در ارتباط با پیشرفت علوم و به خصوص علوم انسانی، آیا این مقایسه صحیح است؟ و دکتر صدری در پاسخ: "عرض كنم كه مسیحیت دوران تاریكی را پشت سر گذاشت و الان هم با آن دست به گریبان است و من تصور نمیكنم كه هیچ تاریخدان قابل توجهی بتواند اسلام و مسیحیت را با هم مقایسه كند و بیان كند كه اسلام هم ضد عقل یا ضد تفكر علمی بوده است. البته ممكن است گوشههای تاریكی هم در تاریخ ما باشد ولی یك چنین مقایسه ای توسط افرادی كه مطالعه كرده باشند نمیتواند صورت گیرد. [...] دو مطلبی كه من میخواستم عرض كنم در همصدایی جناب استاد مصباح این بود كه اولا: یك چنین مقایسهای اصلا مقایسه درستی بین اسلام و مسیحیت نیست. [...] بعنوان نمونه میخواهم عرض كنم: واقعیت این است كه در این شهر-قم- و در این مكان و در این حاشیه كویر افرادی جمع شدند كه اساس كارشان همین سنت فكری یعنی آشتی دین و عقل است و رسالتشان آشنا كردن مردم با دین و عقل است. [...] ما هم اینك این جا نشستهایم و شاهد اجتماع علم و دین هستیم."
در خاتمه نیز استاد مصباح میفرمایند:"همه این نشستها و نعمتها به نحوی از بركات وجود امام است كه حركت اسلامی را در منطقه و حركت علمی را در حوزه زنده كردند و كارهایی كه در این زمینه شروع شده با تشویق ایشان گسترش پیدا كرد. پروردگارا روح منور ایشان را با ارواح انبیاء و اولیاء خودت محشور بفرما و به ایشان بهترین پاداشی كه شایسته كرم توست عطا بفرما."
و همگی از جمله استاد دکتر صدری بلند میگویند آمین!
بر ما دانسته نیست زمانی که دکتر احمد صدری در جلسه معارفه، و دید و بوس با استاد مصباح یزدی زمانی که با ایشان دست میداد کمی! فقط کمی به این فکر نکرد که همین دستان، فرمان قتل دو جامعه شناسِ با شرافت، که میتوانستند همکاران دانشگاهی و علمی دکتر احمد صدری باشند را صادر کرد؟ لمس کردنِ دستانِ آلوده و تبهکارانهای که فرمان به قتل محمدجعفر پوینده و مجید شریف دو جامعه شناس سرشناس کشورمان داد چه حسی به آدمی میدهد. اگر بتوان پس از دید و بوس با مصباحیزدی سر به آسایش بر بالین نهاد ما از چنان آدمی بیزاری می جوییم. و هان! ای شرم سرخیات پیدا نیست!
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/112010.php 7-5-1-
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/112294.php 2-
3- نگاه کنید به سایت نیلگون، مجموعه مصاحبههای عبدی کلانتری با آرامش دوستدار سال 2006.
هم چنین "خویشاوندی پنهان" کتاب فروغ.
4- نگاه کنید به آرامش دوستدار "اشارهای به اکبر گنجی و وضع او" گویا نیوز 25 تیرماه 1385
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/111817.php 6-
http://www.niacouncil.org/site/PageServer?pagename=About_staff_board 8-
9- نگاه کنید به آرامش دوستدار. "خویشاوندی پنهان"، کتاب فروغ چاپ اول 1387
10- نگاه کنید به جمعهگردیهای اسماعیل نوریعلاء، بيست و هشت اسفند 1388
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/031910-PU-EN-Post-Islamism-Year.htm
11- نگاه کنید به "جرس" گفتگوی فرید ادیبهاشمی با احمد صدری. بیستم اسفند 1388
12- تمامی نقلقولهای این بخش به نقل از ماهنامه معرفت شمارههای 4-3 از لینکهای زیر قابل دریافت است.
http://www.bashgah.net/pages-45667.html
http://www.bashgah.net/pages-45668.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|