|
تونس هنوز نتونس!
الاهه بقراط
من به زبان پیراسته در نگارش و گفتگو اهمیت میدهم و به کسانی که لحن نوشتارشان با گفتارشان تفاوت بسیار است اعتماد ندارم. به کسانی که تلاش می کنند به نثر تاریخ بیهقی و یا چنان فرمالیست بنویسند که مضمون و منظور در لابلای واژههای دستچین شدهشان گم میشود، ولی هنگامی که شفاهی میشوند و دهان به سخن میگشایند، بیان واقعیشان بیشتر زبان کوچهبازاری و گاه حتا چالهمیدانی است. این توضیح را برای تیتر این مقاله که از جنس نگارش من نیست، لازم دانستم زیرا ایرانیان خوشذوق بیدرنگ رویدادهای کشور تونس را با رشک و به بیان محاورهای فعل «توانستن» به یک پرسش ربط دادند: چرا تونس تونس؟!
آنچه گذشت
به نظر من اما نه «چرا» بلکه «چه را» تونس توانست؟ مهمتر است. تونس کشوری کوچک با مساحتی یک دهم ایران و جمعیتی ده میلیونی در شمال آفریقا مانند بیشتر کشورهای آن منطقه تاریخ مشابهی را از سر گذرانده که استعمار و مبارزه برای استقلال مهمترین نکته تاریخ معاصر آن را تشکیل میدهد.
در یک نگاه کلی، تونس نیز در طول تاریخ طولانی خود مورد آزمایشهای مختلف مذهبی و سیاسی قرار گرفت. نخست مسیحیان آمدند. بعد در نیمه قرن هفتم میلادی مسلمانان آمدند که شمشیرشان تیزتر بود و توانستند به اکثریت تبدیل شوند. از نظر سیاسی، نخست رومیها و ژرمنها و سپس عثمانیها در قرن چهاردهم و فرانسویها در اواخر قرن نوزدهم آمدند. بومیان تونس (بِربِرها) که از ابتدا در آن ساکن بودند در طول قرون در اقلیت قرار گرفته و زبان و فرهنگشان در سایه زبان و فرهنگ عربی و هم چنین فرانسوی (در دوران استعمار) گم شد. این دومی در دهه نود میلادی زیر فشارهای اسلامی در تمامی عرصههای رسمی کاملا به حاشیه رانده شد.
تنها دو درصد مردم تونس غیرمسلمان هستند. 85 درصد مسلمانان این کشور سُنّیهای مالکی مذهب و بقیه حنفی هستند. طبق قانون اساسی تاکنونی تونس، داشتن هر عقیده مذهبی حتا «کفرآمیز» آزاد است. فعالیت احزاب مذهبی، تبلیغات مذهبی برای جلب پیروان دیگر مذاهب، چندهمسری و داشتن حجاب در ادارات دولتی و مدارس ممنوع است. این قانون اساسی درواقع دستاورد مبارزهای بود که خیلی زود بر ضد استعمار فرانسه در اوایل قرن بیستم آغاز شد و در سال 1956 به ثمر رسید. نکته جالب اما اینجاست: از 1956 تا همین دو هفته پیش، تونس فقط دو رییس جمهوری داشت!
در اینجا یک همزمانی تقریبی را به عنوان تلنگر ذهنی مطرح میکنم: مبارزات ملی و ضداستعماری تونس همزمان با جنبش ملیشدن نفت در ایران بود. تونس تقریبا سه سال پس از 28 مرداد 1332 به استقلال کامل رسید و نخستین حکومت ملی به ریاست حبیب بورقیبه سیاستمدار انقلابی، ملی و غربگرا که در فرانسه در رشته حقوق تحصیل کرده بود تشکیل شد. حال باقی ماجرا:
اول فروردین 1335 (1956) استقلال تونس اعلام گشت، پنج روز بعد مجلس مؤسسان تشکیل شد و بیست روز بعد نخستین حکومت ملی قدرت دولتی را به دست گرفت. بورقیبه همراه با مقام نخستوزیری، همزمان مسئولیت وزارت دفاع و وزارت خارجه را به خود منتقل ساخت و بلافاصله خواهان لغو نظام سلطنت و برقراری نظام جمهوری شد. با همراهی نمایندگان مجلس و مجلس مؤسسان که وی را به نخستوزیری رسانده بودند و اختیارات مهمترین وزارتخانهها را به وی سپرده بودند، رأی به الغای نظام پادشاهی داده شد و حبیب بورقیبه نخستین رییس جمهوری مادام العمر (طبق قانون اساسی) تونس شد و تا سال 1987 یعنی سی سال تمام در این مقام ماند!
آنچه در راه است
برای پی بردن به وضعیت اقتصادی و اجتماعی تونس میتوان به منابعی که در این زمینه وجود دارد مراجعه کرد. تنها یادآوری این نکته ضروریست که تلاشهای اقتصادی حبیب بورقیبه چه با ابزار لیبرالیسم (بازار آزاد) و چه با تدبیرهای سوسیالیستی (دولتی کردن) به دلیل خودکامگی سیاسی ناکام ماند. این است که همواره باید دانست آنچه در حال گذشتن است و میگذرد، تنها یک سوی قضیه است که دیگر نمیتوان بر آن تأثیر تعیین کننده نهاد زیرا عناصر و عوامل دیگری، آن زمان که «حال» هنوز آینده به شمار میرفت، روند آن را تعیین کردهاند! آنچه در راه است اما، اهمیت بیشتری دارد زیرا هنوز آینده است، و هم اینک است که میتوان بر روند آن تأثیرات مهم نهاد.
همان بلایی که بورقیبه بر سر پادشاه تونس آورد، نخستوزیرش، زینالعابدین بنعلی بر سر او آورد و در سال 1966 با همکاری «گارد ملی» بدون آنکه بورقیبه خبر داشته باشد، با استناد به یکی از اصول قانون اساسی وی را برکنار کرد. با این تفاوت که بورقیبه به شهر زادگاه خود در تونس بازگشت و در سال 2000 در همانجا درگذشت و بنعلی پس از 23 سال ریاست جمهوری مجبور شد به عربستان سعودی فرار کند و گفته میشود قصد دارد در کشور محبوب برخی سران جمهوری اسلامی، کانادا، رحل اقامت اندازد.
تاریخچه جالبی بود، نه؟ ولی پاسخ «چرا تونس تونس؟» در آن نیست. بلکه بیشتر میتوان رد پای پاسخ پرسش «چه را تونس هنوز نتونس؟» را در آن پی گرفت.
بنعلی نظامی و امنیتی بود. در دانشکده نظامی فرانسه و ضد جاسوسی آمریکا دوره دیده بود. مانند بورقیبه غربگرا بود. در دوران وی نیز قوانین اجتماعی مربوط به حقوق زنان، خانواده و حجاب به قوت خود باقی و فعالیت احزاب مذهبی و بنیادگرا با وجود فشار مذهبیها ممنوع ماند. میخواهم شما را توجه بدهم به این نکته که خودسوزی یک فردی که گفته میشود در مصر نیز تکرار شد، میتواند یک حرکت اعتراضی یا از سر یأس و یا یک عملیات انتحاری هدفمند باشد به ویژه آنکه گفته میشود در مصر نیز تکرار شد (اگر فیلم «آپوکالیپس کوچک» از کوستا گاوراس را ندیدهاید، حتما ببینید!). من به افسانهپردازی و جوّسازیهایی که در مطبوعات و در سالهای اخیر در اینترنت (توسط همه) صورت میگیرد، اطمینان ندارم بلکه تلاش میکنم رد پای چنین مواردی را در جایی دنبال کنم که چه بسا ناخواسته بیشتر واقعیت را بازتاب میدهد، مثلا در کیهان تهران! شادی این روزنامه مدافع ولی فقیه از فرار «دیکتاتور» و شعارش برای «اصلاحات سیاسی» در آن کشور خواندنی است.
کیهان تهران یک روز از «افول حکومتهای دست نشانده آمریکا» خبر داد و تیتر بزرگ زد: «فرار دیکتاتور از تونس» و از قول «مردم» این کشور نوشت: «رییس جمهور موقت هم باید برود». روزی دیگر از قول «80 درصد مردم خاورمیانه» تیتر بزرگ زد: «حکومتهای عربی منتظر تکرار حادثه تونس باشند» و آرزوی خود را در مورد تغییر و تحولات تونس از زبان «اخوانالمسلمین» اردن چنین بیان کرد: «مسئولان کشورهای عربی باید از سرنوشت بنعلی دیکتاتور فراری تونس عبرت بگیرند و سیاستهایشان را بازنگری کرده و اصلاحات سیاسی واقعی را به اجرا بگذارند. رژیمهای حاکم در کشورهای عربی باید فشار و خفقان را از دوش ملتهای عرب و مسلمان بردارند و با شتاب به طرف اصلاحات سیاسی حرکت کنند و از نیرنگ و فریب مردم بپرهیزند چرا که ممکن است روزی طومار حکومت آنها را در هم بپیچند».
«اصلاحات سیاسی»؟! منظور کیهان تهران و اخوانالمسلمین چیست؟ با مختصری که در مورد تاریخچهء تونس خواندید، فکر میکنم هر کسی بداند که منظور، برداشتن موانع از سر راه فعالیت گروههای مذهبی و بنیادگراست. منظور، جاری ساختن احکام اسلام در قوانین مدنی مربوط به زنان، خانواده و حجاب است. منظور، همان است که خمینی در سال 1342 از محمدرضاشاه خواست و پاسخ منفی گرفت. منظور، شکلگیری حکومتی مانند جمهوری اسلامی است و فعلاً برای مدافعان «ایرانی»اش فرقی نمی کند که مالکی و حنفی باشد یا شیعه! مهم این است که راه به آن سو باز شود و آنها بتوانند با ابزار دمکراسی، از جمله انتخابات، به قدرت برسند تا با تغییر قوانین، زیرآب دمکراسی را بزنند.
این است که پرسش «چرا تونس توانست؟» به بیراهه میبرد زیرا تونس هنوز چیزی را نتوانست! باید منتظر ماند و دید نبرد بین بنیادگرایان اسلامی و نیروهای مدافع دمکراسی به کجا میرسد. به قدرت اسلامیستها؟ به از میان برداشتن قوانین مترقی و جایگزینی قوانین اسلامی؟! به یک جمهوری اسلامی دیگر؟!
مقایسهء ایران امروز با تونس نیز اشتباه است. ایران تجربه یک حکومت و جمهوری اسلامی را پشت سر مینهد و امکان ندارد در یک انتخابات واقعاً آزاد (که در جمهوری اسلامی ممکن نیست) احزاب و گروهها و افراد اسلامی را در قدرت ابقاء کند. اتفاقاً این دیگر کشورهای اسلامی هستند که باید با رشک به تجربهء ایران بنگرند زیرا ایرانیان از آن کابوس دهشتناک و مرگباری بیدار شدهاند و چشم هایشان را میمالند که ممکن است در جامه یک رؤیای شیرین آن کشورها را در برباید.
شواهد نشان میدهد هر چه زمان میگذرد، به دلیل روندی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است، جایگزینی یک جانشین ملی و دمکراتیک در ایران بیشتر ناگزیر میشود. اگر «انتخابات» 22 خرداد 88 و یا حتا رویدادهای پس از آن به دست به دست شدن قدرت سیاسی (آن هم صوری) میانجامید، وضعیت نابسامان در ایران بیش از آن به طول میانجامید که اینک با رو شدن دست همه بازیگران سیاسی و رشد آگاهی عمومی به سوی یک تغییر ناگزیر میرود. آینده محتمل تونس، گذشته بازگشت ناپذیر ایران است.
18 ژانویه 2010
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |