|
فرق اصلاح با اصلاح!
الاهه بقر اط
بدون زمینهچینی و حاشیهروی بگویم مقصود از «اصلاحات» در جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، محدود کردن خودکامگی دکانداران دین در چهارچوب نظام ولایت فقیه است و منظور از «اصلاحات» در کشورهای عربی و مسلماننشین، تازه، تلاش برای گشودن راه بنیادگرایان و اسلامیستها به قدرت سیاسی است. این نوع اصلاحات باید مورد قبول «اصلاح طلبان» وطنی نیز باشد چرا که نخست باید بر سر سفره قدرت نشست و از همه نظر سالها از آن تغذیه نمود تا سپس بتوان به «اصلاح»اش پرداخت!
انقلاب اسلامی
وقوع «انقلاب» در تونس و مصر و دیگر کشورهای عربی در شرایطی مورد استقبال مخالفان ایرانی انقلاب، به عبارت دیگر مخالفان هر نوع حرکتی که به تغییر جمهوری اسلامی بیانجامد، قرار میگیرد که اینان در کشور خود مردم را از هر حرکت ریشهای بر حذر میدارند تا مبادا به خشونت دامن زده شود. در حالی که مردم برای تلاشها و اعتراضهای کاملا مسالمتآمیز و حتا «اصلاحی» خود نیز مورد خشونت عریان از سوی رژیم قرار میگیرند.
جالب است که گویی «آدمسوزی» نیز به یکی از نشانههای شناسنامه یک انقلاب اسلامی تبدیل شده است، میخواهد آدمسوزی فجیع سینما رکس آبادان باشد که توسط به قدرت رسیدگان بعدی ایران صورت گرفت و یا عملیات خودسوزی در تونس و مصر و...! بیهوده نیست که چنین انقلابی در روند تثبیت و تحکیم و گسترش خود، با نازیسم، رژیم هیتلری و نئونازیها شباهت انکارناپذیر و پیوند ناگسستنی مییابد.
آیا این همه یک پیشداوری درباره تحولات اخیر در چند کشور عربی نیست؟ آیا هراس از گزیدن مار زهرآگین انقلاب اسلامی در ایران نیست که سبب میشود با تردید به اعتراضهای مردم کشورهای عربی نگریست؟
شواهد واقعی اما نشان میدهد دلایل کافی برای نگرانی وجود دارد. اگر انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن در ایران، در شرایط جنگ سرد و یک جهان دوقطبی و بر زمینه هراس از «خطر سرخ» شکل گرفت و بر اساس توهمات مردمی ناآزموده و روشنفکرانی بیگانه از هویت ملی و تاریخی خویش به پیروزی رسید، امروز نیروهای مذهبی و بنیادگرای منطقه یک پشتیبان دولتی در منطقه دارند که سی سال است برای صدور انقلاب خود سرمایهگذاریهای عظیم، اعم از گسترش منابع تروریستی و خریدن مقامات و افراد بانفوذ تا تبلیغات عوامفریبانه کرده است.
شادی سادهاندیشانه کسانی که در فرار «دیکتاتورها» پایکوبی میکنند فقط در همین «فرار» است که با شادی عمیق آن کسانی پیوند میخورد که میدانند بیش از هر نیروی دیگری در منطقه قدرت جذب عوام را دارند. عوامی که صدای دُهُل جمهوری اسلامی از دور برایشان خوش است و ظرفیت «اسلامپذیری» و توهم آنها برای یک حکومت اسلامی به مراتب بیش از ایرانیان در اواخر دهه پنجاه خورشیدی است.
و اما اگر بحث «اصلاح» را آن گونه که مدافعان ایرانی آن، اعم از ملی و مذهبی و چپ، مدعی هستند بپذیریم، باید شاهد این میبودیم که بدون دفاع از «انقلاب» تلاش کنند با حفظ قوانین اساسی عرفی مصر و تونس و... از شکلگیری یک حکومت مذهبی و ایدئولوژیک جلوگیری کنند. دُم خروس مدافعان ایرانی «اصلاحات» اما در همین نکته نیز آشکار میشود که آنها با ستایش انقلاب 57 از وقوع انقلاب در هر جا غیر از ایران پشتیبانی میکنند!
اصلاحات اسلامی
سی و دو، سه، سال پیش ما چه از مسائل پشت پرده سیاست جهانی میدانستیم؟ برای من بیست ساله که مانند هزاران جوان دیگر، نام خمینی را در سیاست روز تازه زمانی شنیدم که دیگر کار از کار میگذشت، همه چیز بیشتر یک «فرصت تاریخی» به نظر میرسید که آرزوهای بزرگ ما قادر بود از آن به بهترین شکل به سود آزادی و عدالت برای مردم استفاده کند. واقعیت اما این بود که «پرواز انقلاب» که آیتالله خمینی و همراهانش را در تهران پیاده کرد تا سرنوشتی را برای میلیونها ایرانی رقم بزند که هیچ کس، مطلقا هیچ کس، تصور آن را نداشت (حتا همانها که به قدرت رسیدند!) پروازی محاسبه شده بود اگرچه بخش مهمی از آن محاسبه به دلایل مختلف، از جمله نشناختن عناصر دخیل در آن تحولات، غلط از آب در آمد! نکته مهم اما نه نتیجه آن محاسبه بلکه وجود آن است. محاسبهای که معمولا به هنگام تحولات، در پس پرده نشئگی انقلابی نادیده میماند. شور و شوق مردمی که فکر میکنند دارند سرنوشت خود را به دست میگیرند و نمی دانند اتفاقا در همان لحظه دارند آن را فقط جابجا میکنند و به دست کسان دیگری میسپارند و مطبوعات و رسانههای جهان نیز آن را بزرگ میکنند بدون آنکه به آنها بگویند یا از آنها بپرسند: آیا شما ابزار و زمینه لازم را برای به دست گرفتن سرنوشت خود دارید؟! یا اینکه نمیدانید دیگران همه چیز را آماده کردهاند تا تنها برشانههای شما به سوی قدرت برده شوند؟
واقعا تونسیها و مصریها و آن دیگران تا چه اندازه از قدرت متشکل برخوردارند که بتوانند با حفظ تمامی دستاوردهای تاریخی و معاصر خود، از جمله اصول مترقی در قانون اساسیشان، بر دامنه آزادی، دمکراسی و حقوق مسلم خویش بیفزایند و نه اینکه آنچه را نیز دارند، اتفاقا به نام دمکراسی، از دست بدهند؟! میپرسید چگونه چنین چیزی ممکن است؟ همانگونه که جمهوری اسلامی از راه رفراندوم و «انتخابات» توانست حقوق ایرانیان را از آنها باز پس گیرد و با «اصلاحات» حتا به عمر خویش ادامه دهد!
در هر تغییر و تحول اجتماعی، قدرت سیاسی نقش محوری و اساسی بازی میکند. کسانی که تلاش میکنند با پرهیز و تقوای سیاسی اهمیت مقوله قدرت را در مبارزه و فعالیت فردی یا حزبی خویش انکار کنند، درواقع دلیل وجودی و مبارزاتی خویش را انکار میکنند. کسب قدرت یا سیهم شدن در قدرت حکومتی، انگیزه موجودیت هر نیروی سیاسی است. در تلاش برای به قدرت رسیدن هیچ نکته نکوهیده و زشت و غیردمکراتیک وجود ندارد. دمکراسی اما به این معنی است که اجازه داده شود مردم با مشارکت مداوم در سرنوشت سیاسی خویش، تصمیم بگیرند قدرت دولتی را در هر دوره به کدام نیرو یا نیروهای سیاسی بسپارند.
آیا تونسیها و مصریها و اساسا «جهان عرب» که جمهوری در آنها مادامالعمر و یا موروثی است، و بر خلاف پادشاهی مشروطه، رییس جمهوری در آن هم سلطنت و هم حکومت میکند، در طول دهههای گذشته که زیر یوغ دیکتاتوریهای عمدتا فاسد بودهاند، به چنان تجارب غنی دست یافتهاند که با انقلاب علیه شرایط موجود، راه به سوی دمکراسی بپیمایند؟ پس سرمایهگذاری عظیم بنیادگرایان از جمله با پشتیبانی بیدریغ جمهوری اسلامی و اهرمهای فشار تروریستی که در طول سه دهه گذشته نه تنها در کشورهای منطقه بلکه در سراسر جهان کار گذاشته است، چه میشود؟ نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه آیا دیگر کشورهای عرب ساکت خواهند نشست تا تونسیها و مصریها به همین سادگی «دمکراتیزه» شوند؟ ولی آیا هنگامی که مردم به خیابان میریزند، باید به آنها گفت به خانههایتان بازگردید زیرا بنیادگرایان در کمین نشستهاند؟!
نه! به عنوان روزنامهنگار و فعالیت رسانهای باید جوّگیر نشد و به کند و کاو و روشنگری پرداخت. به عنوان نیروی سیاسی نباید به «عوام» پیوست بلکه باید واقعبین بود و امکانات را معرفی و خطرات را گوشزد کرد و امکانات را برای دریافت سهم خویش از قدرت سنجید و گسترش داد. آینده خاورمیانه و منطقه برای ایران اهمیت حیاتی دارد. هیچ جای خوشحالی نیست که ایران جمهوری اسلامی را پشت سر بنهد، ولی این نظام به شکلی دیگر در کشورهای منطقه به زندگی زهرآگین و زیانبار خود ادامه دهد و نقشی را علیه امنیت منطقه و جهان بر عهده بگیرد که امروز جمهوری اسلامی به خود اختصاص داده و صدای همه را در آورده است.
ایران، کشور عربی نیست و اتفاقا انگیزه آن، مانند ترکیه، برای راندن دین اسلام به جایگاه واقعی خود، قویتر از اعراب است. زمانی بود که تنها شمشیر برای گسترش یک فکر در جهان پاسخ میداد. امروز بنیادگرایان علاوه بر تروریسم به مثابه اهرم فشار، از ابزار دمکراسی یعنی انتخابات نیز استفاده میکنند تا به پشتوانه رأی «اکثریت» یک بار برای همیشه به قدرت دست یابند. این است که اگر «اصلاح» در ایران برای محدود کردن قدرت بنیادگرایان پاسخ مناسب نداد، لیکن «اصلاح» در تونس و مصر و کشورهای مشابه برای رساندن همین بنیادگرایان به قدرت از زمینهای کاملا مناسب برخوردار است به ویژه آنکه حکومت آنان در ایران هیچ گاه تا این اندازه متزلزل نبوده است.
28 ژانویه
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |