بازگشت به خانه

جمعه 15 بهمن 1389 ـ  4 فوريه 2011

 

چشم انداز فلسفۀ انسان مداری*

فردریک اِدوُردز**

برگردان به فارسی: داریوش افشار

 

هیچگاه تا به امروز موضوعیّت و تبادل نظر در مورد انسان مداری اینچنین با استقبال روبرو نشده بوده است و، در عین حال، هیچگاه تا بحال شاهد این میزان از درک پائین از این فلسفه در میان هواداران و همینطور مخالفین این فلسفه نبوده ایم.

انسان مداری چگونه فلسفه ای است؟ اگر به بسیاری از کسانی که به این فلسفه کم بها می دهند توجه کنیم، ممکن است اینگونه تصویری را بما ارائه دهند که انسان مداری مجموعه ای از اهداف اجتماعی فرضی و غیر عملی هستند که توسط آنانی که دارای یک جهان بینی متعصب ماتریالیستی - آتئیستی می باشند مطرح می شود. برای نمونه، از رهبران دست راستی امروزی (New Right) اغلب شنیده می شود که "انسان مداری یعنی باورمند نبودن به خدا" و یا اینکه، "اصل تکامل در طبیعت، سنگ بنای فلسفۀ انسان مداری محسوب می شود" و یا حتّی "تمامی طرفداران انسان مداری معتقد به آیین اخلاقی موقعیّتی[1] (Situation Ethics)، آسان میری و اعتقاد به داشتن حق خودکشی هستند" و در آخر اینکه "هدف اصلی انسان مداری، تشکیل یک دولت واحد جهانی است".

براستی اینها از کدامین منابع به این چنین نظریاتی از انسان مداری دست پیدا کرده اند؟ یکی از منابعی که اغلب اینگونه افراد به آن رجوع میکنند، "مانیفست دوّم انسان مداری" (Humanist Manifesto II) است، که در واقع تمامی موارد اشاره شده در بالا را می توان در این منبع پیدا کرد. اوّلین بند مانیفست دوّم انسان مداری اعلام می کند که: "در مقام ناباوران دینی، ما با انسان و نه با خدا، و با طبیعت و نه با آفریدگار آغاز می کنیم." در بند دوّم این مانیفست آمده است که: "علم بما نشان می دهد که موجودی بنام انسان محصول نیروهای تکاملی طبیعت است." در بند سوّم ذکر شده است که: "اخلاقیات، مستقل و موقعیّتی هستند و نیازی به تأئیدات ایدئولوژیکی و یا احکام الهی ندارند." بند هفتم این مانیفست صحبت از "حق فردی برای مرگ شرافتمندانه، آسان میری و داشتن حق خودکشی" می کند. بخش آخر این مانیفست، یعنی از بند دوازدهم تا هفدهم، تأکید بر روی "جامعۀ واحد جهانی" دارد، و بخصوص در مورد "یک نظام قانونمند واحد جهانی و سیستمی که بر اساس یک دولت فدرال فراملّی پایه گذاری شده باشد"، پافشاری می کند.

با چنین شواهدی، اینطور بنظر می رسد که بیشتر تقصیر میبایستی متوجه خود ما باشد؛ چرا که فلسفۀ ما به اشتباه تفهیم شده است.

ما همواره نظریات مطلوب خودرا مکررأ و با نتیجه گیری های فهرست وار بیان کرده ایم. هربار هم ظاهرأ، نتیجه گیری های ما بهمان میزان که همیشه بطور پایه ای در میان طرفداران انسان مداری مطرح شده بودند، مورد پذیرش واقع شده اند. این امر می بایستی خود مصداقی بر نهادینه شده بودن "احکام" نتیجه گیری شده در میان طرفداران این فلسفه بوده باشد.

ما هیچگاه فلسفۀ خودرا به اجزاء مختلف تقسیم نکرده ایم و در هیچ جائی هیچ بخشی از آن را از جزئی دیگر منتج ندانسته ایم. در واقع، در بیشتر موارد ما همواره سعی کرده ایم تا معرفت علمی خود را با فلسفۀ عالم هستی، اخلاقیات و درمان های اجتماعی چنان در هم بیامیزیم که معرف ارتباط تنگاتنگ این مفاهیم با یکدیگر باشند.

برای رفع هرگونه برداشت اشتباهی، ما نیاز داریم تا فلسفۀ خود را بصورت سلسله مراتب بهتری پایه بندی کرده و توضیح بدهیم. به همین خاطر، ما لازم می بینیم که از اصول پایه ای آغاز کنیم؛ یعنی آن نظریات مطلوبی را که زیر بنای این فلسفه را تشکیل می دهند و طرفداران انسان مداری با آنها اشتراک فکری دارند را بهتر توضیح دهیم. زمانی که این امر مهم انجام بگیرد، ما قادر خواهیم بود تا جهان را با باورهای خود تشریح کنیم؛ باورهائی که با تکیه بر ماهیّت علمی تحقیقات مان لزومأ می بایستی از بوتۀ آزمایش عبور کنند تا صحت و سقم آنان به اثبات برسد. تنها با فراهم کردن چنین زیربنائی است که ما قادر خواهیم بود تا با در نظر گرفتن اختلافات نظری در میان صفوف خود، سیاست های اجتماعی مناسبی را توصیه کنیم. با یک چنین شیوۀ برخوردی به این مقوله، مردم به همان شناخت دقیقتری از انسان مداری دست پیدا خواهند کرد که من از آن دارم، و این خود بنوعی ماهیـّت غیر متعصبانه و همواره پالایشگرای این فلسفه را بر همگان آشکار خواهد کرد.

بمنظور ترویج فلسفۀ انسان مداری، من سعی کرده ام تا تفکر این فلسفه را در یک چارچوب عملی و به موازات آنچه که در خطوط پیشتر به آن پرداختم تنظیم کنم. اگر چه اغلب صاحب نظران این فلسفه بدینگونه با یکدیگر تبادل نظر نمی کنند، امّا، به باور من، روشی را که من برای توضیح انسان مداری گزینه کرده ام، تصویری از این فلسفه را بدست خواهد داد که بیشتر طرفداران این فلسفه از آن در نظر دارند.

 

اصول پایه ای

1-                  ما انسان مدارها متکی به افکار فردی خودمان هستیم. برای ما هیچگونه حیطۀ فکری وجود ندارد که ما خواهان کند و کاو در قبال آن نباشیم، و یا نخواهیم که آنرا به چالش بکشیم و یا بزیر سؤال ببریم. بن مایۀ فکری ما را، عنصر شَک تشکیل می دهد.

ما این آزادی اندیشه را برای خود قائل هستیم تا در مورد هر ادعائی اوّل تحقیق کنیم و بعد، موافقت و یا مخالفت خود را در مورد آن ابراز کنیم. ما از عقایدی که شخصاً برای ما قانع کننده نباشند، و یا از هرگونه باورها و ارزش هائیکه ما را متقاعد نکنند پیروی نمی کنیم. از آنجائی که ما خود را در قبال تصمیمات و باورهایمان مسئولیّت پذیر می دانیم، خود را موظف به نظارت و بازنگری دائمی بر آنها می دانیم. با تکیه به یک چنین تفکر باز و روحیۀ آزادمنشی است که ما همواره بدنبال کسب دانش جدید، به روز کردن عقاید خود و نگرش مان به کلّ جهان هستیم. چنانچه بدینگونه نباشیم، در جهل و نادانی بسر خواهیم برد و نتیجتأ قادر به ایجاد هیچگونه بهبودی در اوضاع و امورات خود نخواهیم بود.

2-                  ما تصمیمات خردمندانه می گیریم؛ چرا که، تجربه بما می اموزد که راهکارهای بیخردانه راه به هیچ کجا نمی برند و انسان ها را در رسیدن به اهداف خود گمراه می کنند. ما به این نتیجه رسیده ایم که هرگاه خرد خود را بکار نگیریم، خود را از قضاوت کردن بر روی دیگر افکار موجود محروم کرده ایم. تحت چنین شرایطی، هر کس می تواند اجازه بدهد تا عوامل دیگری مانند ایمان مطلق، اِعمال اقتدار، وحی الهی، سنّت های مذهبی، غوطه ور شدن در عالم ماورای طبیعت و دیگر تفکرات مطلق گرا بجای خرد و منطق سرنوشت شان را رقم بزند. بنابراین، تا آنجا که به باورمندی مربوط می شود، ما معتقد هستیم که بکارگیری خرد در ارتباط با مشهوداتی که ما آنان را به عینه تجربه می کنیم، بعلاوۀ دانش اندوختۀ ما در قبال آنها، مطمئن ترین راهنمای ما برای درک جهان و انتخاب گزینه های ما محسوب می شود.

3-                  درک ما از جهان بر پایۀ آن چیزهائی است که ما آنان را از طریق مشاعر خود بعینه کسب می کنیم و با خردی که در اذهان خود بکار می گیریم آنرا بخود تفهیم می کنیم. هر آن چیزی که عقلائی باشد، برای ما، بمثابه انسان، عقلانی خواهد بود و غیر از آن، هیچ دلیلی وجود ندارد تا ما تصمیمات و یا اعمال خودرا بر پایۀ هرآنچه که غیرعقلانی باشد قرار دهیم. دانشی که به اصطلاح ادعا می شود که از جهان ماورای طبیعت آمده است و یا آموزش هائی که گفته می شوند خارج از دسترسی و یا فهم بشر باشند، نمی توانند دستورالعملی برای ما باشند؛ چرا که ما قاطعانه و بدون تناقض قادر به توضیح آنان نیستیم. طریقی که آدم ها "دانش" مذهبی و یا فرضیّات ماورای طبیعت را قبول می کنند، با توسل به یک "جهش ایمانی" و با بکنار گذاشتن دلخواهانه و داوطلبانۀ منطق و مشاعر خودشان است. بکارگیری یک چنین روشی برای ما غیرقابل قبول است چرا که؛ از آنجائیکه قوانین معنوی "مطلق" که بر پایۀ فرضیّات بنا شده اند، از طریق این جهش دلخواهانه مورد قبول واقع شده اند، خود نیز لزومأ با بی پایه و اساس بودن این جهش، اختیاری و دلخواهانه و داوطلبانه ارزیابی می شوند. از این گذشته، هیچگونه روش معقولی برای آزمون صحّت و یا حقیقی بودن "دانش" مذهبی و یا باورهای ماورای طبیعی، و یا درک کردن آن چیزی که خارج از قدرت ادراک ما عمل میکند وجود ندارد.

پس می بایستی نتیجه گرفت که ما تنها آن چیزی را می توانیم بعنوان دانش و معلومات بحساب بیاوریم که بتواند در عمل و در حیطۀ فهم و ادراک و اثبات آن توسط انسان ها قابل دستیابی و مورد تأیید باشد.

4-                  اگرچه ما موضعی دقیق و حساس نسبت به تعریف و درکمان از دانش و آگاهی داریم، امّا در عین حال با ابراز نظریات مطلوب جدید هم انتقادانه برخورد نمی کنیم. برای نمونه، گاهی احساساتی از قبیل اصول اخلاقی حسّی، گمان و حدس، نتیجه گیری های نظری و جرقّه های پژوهشی الهامی می توانند انگیزه های بسیار جالبی برای پیگیری سرمنشأ برخی از پدیده ها و یا معرف راههای تازه ای برای پیدا کردن پاسخ، کشفیّات تازه و اطلاعات جدید باشند.

ما منکر فضیلت عقیده های منتج از باورهای مذهبی ویا وضعیّتی که بر درجۀ آگاهی ما و یا احساسات ما تأثیرگزار باشند نیستیم. نظر ما صرفأ این است که تنها راه توجیه و اثبات اینگونه عقاید بمثابه دانش، می بایستی از طریق آزمون اینگونه تفکرات در مقابل واقعیّت باشد.

5-                  دانش بشری بی عیب و نقص نیست. ما می پذیریم که ابزار آزمون و شناسائی درجۀ آگاهی و دانش ما، یعنی مشاعر و خرد انسان، جایزالخطا هستند. بهمین دلیل هم هرگونه دانش و یا نتیجه گیری علمی در رابطه با هرگونه پدیدۀ مرتبط با جهان هستی می بایستی که با رویکرد به برهان و دلیل منطقی، به اثبات رسیده باشد. این نوع شیوه و برخورد ما با نتیجه گیری های ما در قبال علوم اکتسابی، الگوئی هستند که ما برای گزینه های اخلاقی و سیاست های اجتماعی بکار می گیریم. پر واضح است، از آنجائی که ماهیّت شناخت و دانش ما، هم جایزالخطاست و هم می بایستی مشمول آزمون برای صحت و درستی داده های ما واقع شود، و از آنجائیکه شرایط اجتماعی دائمأ دستخوش تغییر و تحول هستند، گزینه ها و سیاست های اجتماعی نیز لزومأ می بایستی که دائمأ مورد بازنگری و تجدید نظر قرار بگیرند.

برای خیلی کسان ممکن است اینگونه تداعی شود که یک چنین نگرشی به یک مقولۀ فلسفی، از بنیان مستحکمی برخوردار نیست؛ چرا که می تواند دائمأ دستخوش تغییر باشد. امّا، از آنجائی که این شیوۀ نگرش، برخوردی صادقانه و واقع بینانه با جهان هستی دارد، به باور ما از حداکثر استحکام بنیادی ممکن برخوردار است. هرگونه تلاش برای بنیان فلسفه ای که بخواهد به منظور ایجاد بالاترین حسّ امنیّت در افکار بشری، خود را بر مبنای باورهای ماورای انسانی و "واقعیّت های" خارج از جهان مادّی بنا نهد، تنها می تواند موجب ایجاد توهم و کجروی در مورد جهان هستی در میان انسان ها شود. نتیجۀ محتوم یک چنین نگرش متوهمی که بنیان اتخاذ سیاست های اجتماعی را بر پایۀ اینگونه باورها در عملکرد خود قرار بدهد، چیزی بجز درافتادن به راه خطا را در پی نخواهد داشت.

کوشش ما انسان مدارها این است تا از اینگونه خطا های گران برحذر باشیم. بهمین منظور هم ما تلاش خود را وقف روبرو شدن با زندگی بهمانگونه که در جهان مادّی وجود دارد می کنیم. پر واضح است که این با در نظرگرفتن تمامی دشواری هائی است که تفهیم اینگونه نگرش صادقانه در میان مردم، با خود بهمراه دارد. ما آگاهانه و عمداً برای اینکه نقش مؤثری در کنش های خود بجا بگذاریم، زحمت درک واقعی این جهان را بجان خریده ایم. در حالی که می توانستیم براحتی و بدون هیچگونه دردسری، امنیّت کاذبی را که سیستم های فکری ساده گرایانه برای ما ترسیم می کنند را باور داشته باشیم. واقعیّت این است که اگر ما خواسته باشیم تا راهکارهای حلّ مشکلات مزمن بشریّت را که قرنها با آن مواجه بوده است را ارائه بدهیم، ناچار به پیمودن طریقۀ دشوار این راه هستیم.

6-                  ما براین باور اصرار می ورزیم که ارزش های انسانی، معنی و مفهوم خودرا در زمینه های زندگی نوع بشر در همین جهان هستی متبلور می سازند. "زندگی" به اصطلاح پس از مرگ، که بزعم باورمندان اینگونه تفکرات، دیگر از نوع زمینی آن نمی باشد، نمی تواند مشمول بخشی از معادلاتی باشد که ارزش های انسانی در این جهان در حیطۀ آنها عملکرد می کنند. زندگی و جهان مادّی موجود که ما در حال حاضر در آن زندگی می کنیم، تنها شریان های ارتباطی ما را با امورات اخلاقی ما، اهداف ما و آرزوهای ما، برای حال و  آیندۀ ما در همین جهان هستی، تشکیل می دهند. بنابراین، ما فقط می توانیم ارزش های خود را تمامأ در چارچوب یک چنین نگرشی از جهان هستی قرار بدهیم. اگر اینطور عمل نکنیم، و ارزش های انسانی خود را در یک قالب وسیعتری از صرفأ امید به ادامۀ زندگی جاودانی در جهان دیگری قرار دهیم، متوجه می شویم که یا ما درحال پیگیری منافع مجازی و تخیّلی خود هستیم، و یا اینکه سعی براین داریم که نیازهای بشری در این جهان را در محلّی کاملاً متفاوت از این جهان و در جائی که متعلّق به انسان های زنده نیست پیدا کنیم! تا زمانی که "زندگی پس از مرگ" در جائی دیگر، اثبات و نشان داده نشده باشد، که قادر باشد انگیزۀ لزوم بازنگری ما به این نوع "زندگی" را برانگیزد، و تا زمانی که به ما نشان داده نشود که آن "دنیای دیگر" مرتبط با آنچه که در این دنیای مادّی می گذرد می باشد، ما حاضر به از دست دادن فرصت ارائۀ طرح و پیگیری و متحقق کردن یک زندگی خوب و مبتنی بر اخلاقیّات خوب بشری در این جهان نیستیم.

7-                  ما تصمیمات و آرمان های اخلاقی خود را، بجای اینکه بر اساس نادیده ها و یا خواسته های خدایان موهوم و اثبات نشده و یا هر قدرت ماورای طبیعت دیگری قرار دهیم، بر پایه نیازها و مطلوبات عینی انسان ها در همین جهان قرار می دهیم. میزان ارزش هریک از گزینه های ارائه شده در زندگی، با مؤثر واقع شدن و یا خلاف آن در زندگی روزمرۀ انسان ها محک زده می شود. این شامل خود شخص ما، خانواده های ما، جامعۀ ما و در یک کلام، تمامی مردم کرۀ خاکی ما میشود. اگر هم ثابت شود که قدرتهای ماورای طبیعتی هم وجود دارند، که ما ملزم به پاسخگوئی به آنها باشیم، ما هنوز خود را در ارتباط با اینگونه قدرتها پاسخگو به نیازها و منافع نوع بشر بحساب میاوریم؛ چرا که تمامی فلسفه ها و مذاهب توسط خود انسانها پایه گذاری شده اند و در تحلیل نهائی نمیتوانند از چشم انداز منافع خودساختۀ خود بهره مند نباشند. این چشم انداز بشری، مارا محدود به درک جهان از دریچۀ دیدگاه بشری میکند که نیروی محرکۀ رسیدن به آرمانها و آرزوهایش، لزومأ میبایستی خود نوع بشر باشد.

 

ما ارزشهای اخلاقی خودرا بر اساس آنچه که در زندگی مادّی و در عمل اتفاق میافتد ارزیابی و به مرحلۀ عمل میگذاریم و نه بر مبنای ذهنیگرائی هائی که اگرچه میتوانند مطلوب باشند، امّا به دور از دسترسی ما قرار دارند. از آنجائیکه اصول و آیین اخلاقی پسندیده، ارزشهای مطلوب ما بشمار میایند، ما میتوانیم و میبایستی که اینگونه ارزشها را تنها بمثابه راهنمای شیوۀ برخوردمان در قبال هر موقعیّت مشخصی در قبال دنیائی که در آن زندگی میکنیم بکار بگیریم. دلیل مخالفت ما با تفکرات اخلاقی مطلق گرا هم از همین نکته سرچشمه میگیرد؛ چرا که از آنجائیکه اینگونه تفکرات، پیدایش این جهان را با ظرفیّت های مطلوب انسانها پیش فرض افکار خود قرار میدهند، سعی میکنند تا بدون هیچگونه انعطافی ارزشهای ماورای انسانی خودرا بر آن استوار سازند. ما این موضوع را میپذیریم که تنش ها و قرارگرفتن بر سر دوراهی های اخلاقی وجود دارند و اتفاق میافتند. بعلاوه، در بعضی مواقع، انتخاب گزینه های اخلاقی قرار گرفته در پیش روی ما آسان نیستند و نمیتوانند با شاخصهای ساده و سنجشهای از پیش تعیین شده بدست آمده باشند. انتخاب گزینه های صحیح اخلاقی اغلب نیاز به تفکر عمیق، کوشش به جمع آوری داده ها و اطلاعات در مورد موقعیّت مشخّص مربوطه، توجه خاص به پیامدهای فعلی و بعدی، و بررسی دقیق بدیل های موجود را دارد. پیشبرد زندگی بطریقی که همیشه با پندار نیک همراه باشد و یا حتّی دانستن اینکه کدامین گزینه ها بهترین انتخابها هستند، همیشه ساده و میسّر نیست. بهمین دلیل هم زمانیکه ما پایبندی خودرا به اخلاقیّات با دیدی از نقطه نظر فلسفۀ انسان مدارانه مطرح میکنیم، این برخاسته از میل ما به سختکوشی و پرداختن تفکر عمیق برای بدست آوردن یک زندگی مبتنی بر اخلاقیّات نیک و پسندیدۀ انسانی در یک دنیای پیچیده است.

 

معلومات تجربی و نسبی در مورد جهان

1-                  کرۀ زمین در حال گردش بدور خورشید است. خورشید، ستاره ای است با حجم و جسمی متوسط، که در نزدیکی حاشیۀ بیرونی کهکشانی که خود از اندازۀ نسبی متوسطی برخوردار است، قرار دارد. کهکشانی که خورشید در آن قرار گرفته است، متعلّق به گروه بزرگتری از مجموعۀ کهکشانهائی است که شامل 19 کهکشان دیگر میشود. این مجموعه، تنها بخشی کوچک از کائناتی مجموعأ سرد و تاریک است که دائمأ در حال گسترش است. اضافه بر این مجموعه از کهکشانها، احتمال داده میشود که یکصد میلیارد کهکشان دیگر وجود داشته باشند. بطور نسبی، و در مقایسه با دانش بدست آمدۀ موجود در مورد کائنات، موجودات کرۀ زمین برای مدّت زمان بسیار کوتاهی وجود داشته اند؛ چراکه خود کرۀ زمین و کهکشانی که در آن قرار گرفته است ،عمر نسبی بسیار کوتاهی در مقایسه با کهکشانهای دیگر دارد.

بنابراین، هستی ما برروی کرۀ زمین، در مقایسه با کلّ کائنات را، میتوان به قطره ای کوچک در اقیانوسی بسیار وسیع و در حال گسترش تشبیه کرد! با رویکرد به یکچنین واقعیّتی، این برای ما بسیار عجیب است که متفکرین مذهبی بدون ارائۀ هیچگونه شواهد و یا دلایل منطقی، به این نتیجه میرسند که تمامی کائنات و یا یک قدرت برتر که در ماورای این کائنات قرار دارد، دایگی نظارت بر زیستن ما در زمان حال و یا آینده را بعهده داشته باشد.

تمامی شواهد و قرائن موجود با دلایل منطقی نشان میدهند که این خود انسانها هستند که میبایستی مسئولیّت سرنوشت خودرا برای بهتر زیستن برای حال و آیندۀ خود بعهده بگیرند.

2-                  نوع بشر، در مقام مقایسه با دیگر اشکال موجودات زنده برروی کرۀ زمین، نه تنها بهیچ عنوان کاملأ منحصر بفرد نیست، بلکه آخرین ماحصل هیچگونه برنامۀ توسعه یافتۀ موجوداتی که از پیش برنامه ریزی شده اند هم نیست. علوم اکتشافی بما نشان میدهند که جوهرۀ دستگاه ساختمان انسانها از همان است که دیگر اشکال زنده برروی این سیّاره از آن ساخته شده اند و همگی در ارتباط با یک قانونمندی طبیعی مشخّص قرار دارند. تمامی اشکال و انواع متنوع بودنی ها در دنیائی که ما در آن زندگی میکنیم، چه جاندار و چه غیر جاندار، برپایۀ عناصر همگونی بوجود آمده اند که دارای همان اتمها و با ذرّات زیرساختی تشکیل دهنده ای هستند که در چندین چرخۀ تولید و بازتولید عالم هستی و قبل از آنکه ذرّات تشکیل دهندۀ جهان مارا بوجود بیاورند، شکل گرفته بوده اند.

انسان کنونی، نتیجۀ یک دورۀ بسیار طولانی از تغییرات تکاملی طبیعی است که همچنان ادامه داشته است و خواهد داشت. اضافه براین، این روند طبیعی در نقطه کنونی در سیر تکاملی خود محدود نمیشود و به پایان مرحلۀ تکاملی هم نرسیده است. تغییرات دائمی و ممتد، همواره در حال تأثیرگذاری بر ما انسانها و دیگر اشکال حیات و تمامی عالم هستی بمثابه یک مجموعه میباشند. اینطور بنظر میرسد که در پیمودن این مراحل تکاملی هیچگونه نقطۀ غائی در شروع و یا پایان آن وجود ندارد.

3-                  مغز انسان بخشی از بدن اوست. هیچگونه دلایل و یا شواهد قانع کننده و قابل توجهی وجود ندارد که نشاندهندۀ مسقل بودن تفکر، از مغز انسان باشد. تمامی شناخت و شاخص هائیکه ما دربارۀ مجموعۀ دربرگیرندۀ وجود هر انسانی در دست داریم، نشاندهندۀ این واقعیّت هستند که این مجموعۀ ساختاری، مشمول تغییرات است. علتهای این تغییرات میتوانند گذشت زمان، امراض، جراحتهای بدنی و یا در نهایت، مرگ باشند. وجود "روح" و یا نوعی زندگی پس از مرگ از هیچگونه پایه و اساس مستدل و کافی برای اثبات آن برخوردار نیست.

4-                  انگیزه های بنیادی و پایه ای که تعیین کنندۀ ارزشهای ما هستند، در نهایت امر ریشه در بافت ساختاری مربوط به زندگی، و تجارب اکتسابی اولیۀ ما در آغاز زندگی ما دارند. این بدین خاطر است که ارزشهای ما بر اساس نیازها، اشتیاق ها، و خواسته های ما، که خود اغلب با بقای نوع بشر در ارتباط مستقیم قراردارند، تعیین میشوند. از آنجائیکه اغلب نیازها، اشتیاق ها و خواسته های ما مشترک هستند، و همۀ ما در یک محیط زیست اشتراکی زندگی میکنیم، پس میبایستی که ما انسانها قابلیّت رسیدن به تفاهم و موافقت برروی ارزشهای بنیادی و پایه ای را داشته باشیم.

نتیجتأ، تا آنجائیکه به نکات نظری مربوط میشود، میبایستی که ارائۀ یک طرح علمی بر پایۀ ساختارهای مبتنی بر اصول و آیین اخلاقی مطلوب که با ارزشهای مشترک انسانها همخوانی دارد امکانپذیر باشد. این امر زمانی بسوی تحقق گرایش پیدا میکند، که از یکسو، ما به اندازۀ کافی نیازهای اساسی بشر، نیروی محرکۀ آن، انگیزه ها و ویژگی های آنرا شناخته و درک کنیم، و از سوی دیگر، با پرداختن پیگیر عنصر عقلانیّت به برطرف کردن این نیازها و توسعۀ قابلیّتهای بشری بکوشیم.

پرواضح است که در خلال چنین امری، مسائلی از قبیل اخلاقیّات انسانی، قوانین، نظامهای اجتماعی، و مذاهب بمثابه بخشی از ادامۀ کنشهای انسانها از مرحلۀ آزمون و خطا گذر خواهند کرد تا راههای مطلوب برای بهتر زندگی کردن انسانها بدست آورده شوند.

5-                  زمانیکه انسانها آزاد باشند تا بتوانند پیگیر اهداف و تأمین منافعشان باشند، و همراه با آزادی اندیشه و بیان و با شرکت در گرداندن جامعه ای که آزادی را ترویج میکند، قادر به گسترش استعدادهای خود باشند، برآیند دست آوردها و مکشوفات سودمند افزایش خواهند یافت و بشریّت گامهای بلندی را در جهت نیل به شناخت بهتر از خود، قوانین بهتر، نهادهای بهتر و در یک کلام، زندگی بهتر خواهد برداشت.

 

نقطه نظرات کنونی ما در قبال سیاستهای اجتماعی

1-                  ما انسان مدارها، از آنجائیکه خود را متعهّد به آزادی در امر تحقیق و پژوهش میدانیم، و نظامهای اجتماعیی را که آزادی را ترویج میکنند ارزشمند می انگاریم، خواهان فراهم کردن و برقراری منتها درجۀ استقلال برای افراد جامعه هستیم. در این زمینه، ما پشتیبان برخوردار بودن از حقوق و آزادی هائی از قبیل آزادی مذهب، جدائی امورات مذهبی وعقیدتی از امورات دولتی، آزادی بیان و رسانه ها، آزادی نهادها (که شامل آزادی انتخاب جنسیّت، داشتن حق ازدواج و طلاق، و داشتن حق تشکیل خانواده خارج از محدودۀ ازدواج میباشد)، داشتن حق پیشگیری از بارداری و سقط جنین و دارا بودن حق داوطلبانۀ آسان میری هستیم.

2-                  ما انسان مدارها، با درک این موضوع که شیوۀ زندگی انسانها اجتماعی است، نیاز مبرمی را به سازماندهی مؤسسات اجتماعی مؤثر، بمنظور حمایت از منافع و یا پیشبرد خواسته های انسانها میبینیم. ما از قوانینی که از بیگناهان حمایت قاطع کند و با مجرمان بشیوه ای مؤثر و عادلانه برخورد کند حمایت میکنیم. ما طرفدار آنگونه قوانینی هستیم که بقای افراد نیازمند را، بهر دلیلی که این نیازمندی بوجود آمده باشد، تضمین کند و راهکارهای عملی را برای حل اینگونه مشکلات اجتماعی ارائه و به اجرا دربیاورد. ما خواهان آنگونه سیستم مجازاتی قضائی هستیم که هم با کفایت و از کارائی لازم برخوردار باشد و هم عادلانه باشد. این بدین معنی است که حق و حقوق هردو، مجرم و قربانی، بطور کامل رعایت شوند و زیر پا گذاشته نشوند. تا آنجائیکه به مجازات قضائی مربوط میشود، میبایستی هم عوامل بازدارنده و هم برنامه های هدفمند خودسازندگی بکار گرفته شوند. باوجود این، بعقیدۀ ما، تمامی موارد خلافکاری ویا موارد مورد مشاجره بین افراد لزومأ نیاز به رجوع به دادگاههای قضائی و قانونی را ندارد. در برخی موارد، که این خود مورد حمایت ما است، حظور یک واسطۀ اجتماعی که بتواند راه حل عادلانه ای را که موافقت هردو طرف درگیر را بدنبال داشته باشد میتواند کارسازتر و موفقیّت آمیزتر باشد.

3-                  ما انسان مدارها، نیروی مشارکت انسانها در گرفتن تصمیمات در تمامی سطوح اجتماعی را مدّنظر داریم. بنظر ما، برای اینکه تصمیم گیریهای اجتماعی با مشارکت بیشترین افراد و بگونه ای غیرمتمرکز انجام پذیرند، نیاز به توسعۀ یک دمکراسی مشارکت جویانه و نقش آفرینی وسیع مردمی در حیطه های گوناگون مانند امور خانواده، مدارس، محلّ کار، نهادها و انجمنها، و حتّی نهادهای دولتی وجود دارد. در این زمینه ها، جای هیچگونه تبعیضی براساس نژاد و یا قومیّت، ملیّت، رنگ پوست، جنسیّت، تمایلات جنسی، سن، باورهای سیاسی، اعتقادات مذهبی ویا نقطه نظرات فلسفی وجود ندارد. بعلاوه، ما خواهان ترویج و برقراری شرایطی هستیم که بر مبنای آن فرصتهای برابر و مساوی در زمینه های اقتصادی و آموزش و پرورش همگانی از درجۀ ابتدائی تا مدارج پیشرفتۀ دانشگاهی مهیّا باشند.

4-                  ما انسان مدارها، این امر مهم را درک میکنیم که تمامی انسانها، نیازهای مشترکی را در یک محیط زیست مشترک برروی کرۀ زمین دارند. مسیر پیشرفت کنونی بشریّت بسوی جهانی شدن که خود منجر به جهانی شدن هرچه بیشتر آگاهی و هوشیاری انسانها میشود، مورد تأیید و پشتیبانی ما قرار دارد. ما اعتقاد داریم که طرح و اجرای برنامه های مؤثر حفاظت از محیط زیست نیاز به همکاری و اشتراک فکری بین المللی دارند. ما میدانیم که سمتگیری بسوی کاهش و در نهایت، ازمیان برداشتن ابزار مخرب تسلیحاتی، میتواند مانع وقوع جنگهای خانمانسوز از نوع حرارتی-هسته ای و یا میکربی باشد. رسیدن به یکچنین هدفی تنها میتواند از طریق رایزنی های بین المللی مؤثر واقع شود.

ما طرح و اجرای یک برنامۀ آموزشی جهانی بمنظور کنترل جمعیّت در سطح جهان را برای حفاظت از رفاه انسانها لازم میدانیم.

با در نظرداشتن اهمیّت و ارزش ارتباطات و تبادل اطلاعات، ما خواهان گسترش هر چه بیشتر این نوع فناوری ها در سطح جهان برای دستیابی هرچه بیشتر انسانها به آگاهی های سیاسی، اجتماعی، عقیدتی، نظری، علمی، تکنولوژیکی، فرهنگی و هنری هستیم.

5-                  ما انسان مدارها، برای نوآوری، خلاقیّت و خرد انسانها ارزش بسزائی قائل هستیم؛ چراکه در طول تاریخ همواره شاهد دستاوردها و سودمندی علم و فناوری های بدست آمده توسط انسانها بوده ایم. ما مصرانه تلاش میکنیم تا سهم بسزائی در بدست آوردن و توسعۀ فنون علمی جدیدی که تمامی پیرامون مارا احاطه کرده است داشته باشیم. ما همواره مشوّق توسعه و رشد فناوریهای سودمند از قبیل پروژه های حفاظت و ترمیمهای محیط زیستی، انرژی و سوخت تجدید پذیر، فناوریهای رایانه ای، و تحولات در ارتباطات و اطلاع رسانی های جمعی هستیم. این یک امر پذیرفته شده است که هرگونه تلاشی در راستای نفی و یا ایجاد هرگونه خللی در مسیر توسعه، ویا دستیابی به اینگونه فناوریها بی ثمر خواهد بود. کسانیکه با دید منفی به بهره مند بودن از اینگونه فناوریها نگاه میکنند، فقط شاهد بازمانده بودن خود از دستاوردهای اینگونه تلاشها خواهند بود و گوی سبقت را بدست آنانیکه مجدانه در این راه قدم برمیدارند خواهند سپرد. ما با حمایت معنوی و شرکت فعالانه در توسعۀ اینگونه پیشرفتهای بشری، پشتیبانی قاطع خودرا از اینگونه کنشها در هر زمانیکه به جهان عرضه میشوند اعلام میکنیم.  

6-                  ما انسان مدارها، حیات و تاریخ بشریّت را بمثابه یک سرگذشت عظیم در طول تاریخ مینگریم. ما همواره بدنبال اکتشافهای تازه، پیدا کردن پاسخ برای مجهولات، راههای تازه برای شکوفا کردن و بیان هنرهای نهفته در انسانها، راهکارهای جدید برای مشکلات قدیمی و بدست آوردن تجارب جدید مربوط به پدیده های کشف ناشده ای که زندگی مارا احاطه میکنند هستیم. کنجکاوی بشرّیت در بدست آوردن پاسخ برای پدیده های کشف نشده، نیروی محرکۀ دستیابی به اینگونه پدیده ها است و شرکت ما در اینگونه جستجوها و کنشها، زندگی را از یکسو هدفمند، و از سوی دیگر، بهره بردن از دستاوردهایمان را امکانپذیر میکند. اهداف ما انسانها بمثابه بخشی از موجودات زنده برروی کرۀ زمین پایان ناپذیرند و بهمین دلیل هم زندگی ما هیچگاه خالی از داشتن هدف و منظور نخواهد بود.

 

نتیجه گیری

شیوۀ نگرش انسان مدارها به زندگی، از منظر انسانی سرچشمه میگیرد و در این راستا با درک جهان بهمانگونه که وجود دارد و از یک دیدگاه انسانی که هدف آن برآورده کردن نیازهای انسانی است، آغاز میشود. اینگونه نگرش در مورد جهان، لزومأ راه به نتیجه گیریهای آزمون شده و تجربی در مورد داده های بدست آمده میبرد که قالب اتخاذ سیاستهای اجتماعی مربوطه را شکل بندی میکند. از آنجائیکه دانش بشری همواره مشمول به روز شدن است، و موقعیّتها و شرایط، دائمأ در حال تغییر هستند، گزینه های پیش روی بشری هم میبایستی بموازات اینگونه تغییرات مورد بازنگری قرار بگیرند.

نقطه نظرات کنونی ما در قبال مبحث سیاست های اجتماعی، بیشترین رایزنی ها را در میان انسان مدارها میطلبد تا بر سر آن به توافق دست پیدا کنند. در نتیجه، توافق بر روی اصول پایه ای در میان بیشتر انسان مدارها ساده تر از توافق در مورد باورهائی است که میبایستی از طریق آزمون و اثبات، و بعنوان معلومات تجربی و نسبی، درستی و صحت آنها تأیید شده باشند و از طرف دیگر، توافق بر سر این هردو مقوله باز هم ساده تر از توافق برروی سیاستهای اجتماعی، از دیدگاه انسان مداری است.

من امیدوارم تا با توضیحات بیشتر در مورد دیدگاه هایمان در رابطه با سیاستهای اجتماعی، کمکی به رفع ابهامات موجود در مورد انسان مداری کرده باشم.

 

 

* چاپ مجدد بهمراه تغییرات و تصحیحات جزئی، با اخذ پروانه از نشریۀ The Humanist - ژانویه/ فوریه 1984

** Frederick Edwords

برگرفته از تارنمای خودرهاگران

http://khodrahagaran.org/Fa


 

[1] آیین اخلاقی موقعیّتی، یک نظریۀ اخلاقی مربوط به دین مسیحیّت است که بانی آن یک کشیش بالارتبۀ مسیحی بنام ژوزف فلچر (Joseph Fletcher) در دهۀ 1960 بود. پایگاه فکری این نظریه بر این اصل بنا شده است که گاهی در موقعیّتهای بخصوصی، بمنظور اعمال عشق و محبّت در حق کسی، برخی از پرنسیبهای اخلاقی مجاز هستند تا بکنار زده شوند-برگرداننده.

 

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com