|
چهارشنبه 27 بهمن 1389 ـ 16 فوريه 2011 |
آیا زنان این سرزمین بر مردان حکومت حلال شده اند؟
نامه سرگشاده نرگس محمدی به دادستان تهران
آقای دادستان!
...ای کاش مرده بودم و دیشب را ندیده بودم... من در وسط هال کنار دو کودکم بودم و با آنها صحبت میکردم که ناگهان در حدود دو متری خود 4-5 مرد با لباس شخصی را دیدم. آنچنان شوکه شده بودم که قادر به حرکت نبودم. زبانم بند آمده بود. من بیمار هستم... آنها در ورودی کوچه را با دیلم شکسته بودند و دو در ورودی دیگر را باز کرده بودند و بدون حتی یک یاالله یا صدایی، آرام و بیصدا از پلهها بالا آمده بودند و من یک باره با دیدن چهرهء مردان ناشناس و در حالی که لباس نامناسبی بر تن داشتم و روسری بر سر نداشتم و آمادهء خواب بودم، زبانم بند آمده بود. در مقابل شان ایستادم و علی و کیانا، بچههای مظلوم و بیپناهم را به آغوش کشیدم تا نترسند. آنها مرتب از من میپرسیدند این ها دزدند؟ بعد از جر و بحث که در منزل من چه میکنید و من روسری ندارم، در مقابلم ایستادند و اجازه دادند تا بروم شال بردارم... بگذارید صادقانه بگویم دیشب وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب میدیدند، احساس کردم در ایران نیستم. احساس کردم سرزمین مادریام به تاراج رفته و من بیپناه در سرزمینی غریب و بیگانهام. حال سؤالی دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم: ...آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شدهاند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟ آیا با وضع ظاهری درون خانه دیدن من، یک مادر، یک زن سی و هفت ساله، در منزل شخصی و در شب هنگام توسط مردان ناشناس و نامحرم هیچ گناهی در پیشگاه خداوند متعال نیست؟... بازداشت کنندگان خود را ابتدا از نیروی انتظامی و سپس از وزارت اطلاعات معرفی کردند و بعد ساعت 24 و 30 دقیقه بعد از نصف شب از وزارت اطلاعات بازجویان بنده زنگ زدند و گفتند تقی را ما نگرفتیم. و من در هول و هراسم از این بردن تقی که نمیدانم چه کسانی بردند و چرا بردند. اتهامش چه بود و چرا این گونه با ما رفتار کردند. در هراسم از شکسته شدن درهای منزلم. از ورود غیرقانونی افراد ناشناس. از احساس ناامن بودن حتی در منزلم ... از یک دادستان در حکومت اسلامی خواستهای مصرانه دارم؛ شکایت از مردانی که مرا سر برهنه و با لباس نامناسب و در حالی می نگریستندکه بر اثر بیماریام بر زمین افتاده بودم. من یک زن ایرانی و یک مسلمانم. و به خدا سوگند اگر از هر تجاوز و قانون شکنی بگذرم از تحقیری که در منزلم شدم نخواهم گذشت... احساس میکنم دیگر مرگ ما را سزاوار است و بس. در انتظار پاسخ آن مقام محترم قضایی چشم به راهم و تقاضای ملاقات فوری دارم. با احترام - 21 بهمن 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|