|
چهارشنبه 27 بهمن 1389 ـ 16 فوريه 2011 |
بيم و اميد
سعید چوبک
یکی از درس هایی که از تحولات اخیر منطقه (به گستردگی کل منطقهء خاور میانه و آفریقا) می آموزیم به چگونگی خیزش ميلیون ها انسانی مربوط می شود که سر از جیب تحمل دیکتاتورهای ریز و درشت و رنگارنگ بدرآورده و آینده ای اگر چه ناروشن ولی بدون ادامهء این ساختار های پوسیدهء عهد بوقی را رقم می زنند.
در کشور ما هم سی و اندی سال از آغاز تلاش مردم ما برای در هم شکستن دیوارهای دیکتاتوری و بنا نهادن جامعه ای پیشرفته و آزاد، با حقوق شهروندی می گذرد و؛ متإسفانه، همین سی و اندی سال شاهد برقراری عقب افتاده ترین رژیم های دهه های اخیر بوده است.
طی این سال ها ملیون ها دلار از سفرهء مردم ایران ربوده و در سرتاسر جهان در حلقوم کاسه لیسان جور و واجور چپانده شده تا بلکه انقلاب نکبت بار اسلامی قابل صدور شود. خمینی برای صدور انقلابش چه حیله ها که بکار نبست و چه خون ها که نریخت. او برای صدور انقلاب خونین اش و رسیدن به کربلا و قدس، ارتش عراق را در فروردین 1358 به قیام دعوت کرد که همان زمینهء جنگی هشت ساله شد که به جز ویرانی و بدبختی و آوارگی و تهی شدن کیسهء ملت بیچارهء ایران چیزی به ارمغان نداشت. چه دلارها و پول هایی که از کیسهء ملت مال باختهء ایران در لبنان و فلسطین در حلقوم گشاد امل و حماس و حزب اله که نریختند تا برای اسلام شان و انقلاب شان هورا بکشند و عکس منحوس شان را بالا ببرند. چه تلاش ها و حق و ناحق کردن های نجومی و کشتارها و اعدام ها انجام ندادند تا به جهان بگویند که انقلاب ما تحفه ای ست تازه با انبانی از کرامت و عزت انسانی. چه ژست ها و فیگورهای نجات بخش و، بقول خودشان، ضد امپریالیستی نگرفتند تا چنان جلوه دهند که تنها آلترناتیو برای خوشبختی و نجات انسان ها آنها هستند و بايد تا امروزی که هر هشت ساعت یک نفر را بدار می کشند تا عدل علی را بر پیکرهء وطن رنجدیدهء ما بگسترانند و به حیات ننگین خود ادامه دهند.
اما با یک نگاه اجمالی پی می بریم که، علیرغم این سی و اندی سال هزینه که از کیسهء مردم ایران و بنام الله خرج شده، امروز که ملت های ديگر در تدارک انتخاب الترناتیو و الگو برای فردای خود هستند هيچکدام هیچگونه رغبت و اشتیاقی به برقراری حکومتی اسلامی ندارند. و با اینکه اکثریت مردم این جوامع را باورمندان به دین اسلام تشکیل می دهند هیچگونه نشانه و آیتی از اقبال به سوی برقراری آنچه خمینی و دار و دسته اش اراءه کرده اند نمی بینید. با توجه به اين واقعيت که در کل منطقه و خاورمیانه کم نبوده و نیستند تئوریسين های ریز و درشت ـ از سید جمال الدین اسدآبادی و سید قطب بگیر تا مطهری و شریعتی و تا همین سروش و شرکا که در رسای انقلاب اسلامی رساله ها نوشته و حنجره پاره کرده اند، اين پديدهء ساده ای نيست. به راستی چه شده و چه برسر این جوامع آمده که دیگر نمی خواهند مذهب و ایدئولوژی بر عرصهء زندگی خصوصی شان خیمه بزند؟
بی میلی و حتی دست رد زدن بر سینه جریان هایی مثل اخوان المسلمین که بیش از پنجاه سال تشکیلات درست کرده و به انتظار نشسته تا روزی چون خمینی، موذیانه، قدرت سیاسی را قبضه کند و به کمک داغ و درفش اسلامی تسمه از گردهء ملت های عرب بکشد، خود نشانهء چیست؟ اين ملت ها چه در سر دارند؟ آیا اين ملت ها که در پی حوادث يک سال اخیر ایران يکی پس از دیگری سر بر می آورند و انگشت نشانه به سوی دیکتاتورهای خودی می کشند و «نه» ی بزرگ خود را به سویشان پرتاب می کنند، چه در سر می پرورانند؟
آیا می توانیم بگوئیم که عصر کنونی ما عصر سکولاریزم و، بطور کامل تر، سکولاریزم نو است؟
آيا این بی میلی و بی رغبتی نسبت به مذهب و ایدیولوژی ِ نشسته در قدرت نشان از این ندارد که دنیا وارد عصری شده که سکولاریزم را همچون سرنوشتی برای نوع یشر انتخاب کرده است؟؛ سرنوشتی جلوه گر شونده در برقراری حکومت هایی عاری از هرگونه مذهب، دین و ایدئولوژی؟ همراه با تلاش انسان ها برای استقرار جوامعی سکولار بر بنياد حقوق شهروندی و محوریت حقوق بشر.
این نوع نگاه به آینده که در آن مذهب و دین و ایدیولوژی های گوناگون در حکومت های کشورها جائی ندارند ماشی از تعریفی است که از سکولاریزم نو می شود.
بی جهت نیست که هم اکنون فرصت انتخاب و دست کم بحث و گفتگو در مورد فرداهای ملل مختلف است. ديگر نمی توان هیچ مطلوبیتی برای احزاب کمونیست و یا تشکل های مذهبی برای حضورشان در ادارهء آینده اکشورها ديد؛ و تنها بانگ آزادی و سکولاریزم و دمکراسی خواهی و حقوق بشر است که سپهر سیاسی این جوامع را پر کرده است. از نیل و فرات تا تهران و کابل و شاخ آفریقا، همه جا تنها بانگ خواستاری برقراری دمکراسی و آزادیخواهی از یک طرف، و مژدهء پایان عصرفرسودهء دیکتاتوری بگوش می رسد. بايد بسی کند ذهن بود که در نیافت رژیم ملایان حاکم بر ایران نیز از این دایره بیرون نیست و اگر تعداد زندان هايش را ده برابر و فاصلهء اعدام ها را به نیمساعت هم برساند دیگر چندان مهلتی برای نجات بیضه اسلام اش بافی نمانده است. حتی کسانی که در روزهای اول جنبش سبز آدرس دوران طلایی خمینی را می دادند اکنون، از ترس منزوی شدن دیگر یا تکرارش نمی کنند و یا بصورت های مختلفی در تلاشند که از آن فاصله بگیرند. این دست آورد کمی نیست. اگرچه هزینهء گرانش را جوانان زیبای ایران با خون خود داده اند.
تلاش جوامع انسانی برای برقراری مناسباتی عاری از هرگونه تبعیض دستمايهء انسان عصر ماست. امروز ملت ها، با سنگ محک تجربه، امپراتوری های فکری و ایدئولوژیک و مذهبی را به زیر می کشند، قداست شان را می زدایند، و به نقدشان می کشند.
وطن ما در آستانهء طلوع عصری نو ايستاده است. این پیروزی بزرگو حتمی را بايد به همهء پویندگان راه آزادی و سکولاریزم نو تبریک گفت.
بیست و پنج بهمن 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|