|
انقلاب فقط یک فرصت تاریخی است
الاهه بقراط
سال ها بود که ناظران و کارشناسان مسائل خاورمیانه درباره بروز جنبشهای اجتماعی در کشورهای عربی هشدار میدادند. نقطه تمرکز این هشدارها بر دادههای جمعیت شناسی و مشکلات اقتصادی ناشی از آن قرار داشت. زاد و رود کنترل نشده، سطح آموزش پایین و بیسوادی گسترده، ضعف و یا حتا نبود طبقه متوسط، شکاف عمیق بین فقیر و ثروتمند، اقتصادهای تک محصولی و گاه «هیچ محصولی» بر زمینه حکومتهای دیکتاتور و نیروهای سیاسی عوام فریب، این جوامع را دیر یا زود به سوی انفجارهای کوچک و بزرگ میراند.
انقلاب
امروز آمریکا (چه جمهوریخواه و چه دمکرات) و اروپا (چه چپ و چه راست) به گونهای از تونس و مصر و... سخن میگویند که گویی تا همین چند هفته پیش خبر نداشتند حکومتهای این کشورها که از همه نظر مورد حمایت بی دریغ آنان قرار داشتند، دیکتاتور بودهاند. در این که هر دیکتاتوری باید قدرت را به مردم واگذار کند تردیدی نیست لیکن موضع گستاخانه سیاستمداران آمریکا و اروپا درباره پشتیبانی از انقلاب مردم و نکوهش رژیمهای این کشورها که سالها ثبات مورد نظر همینان را در منطقه تأمین کرده بودند، آن روی سکه گستاخی سیدعلی خامنهای رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی است که میخواهد پیشاپیش جنبش اعتراضی اعراب را به نام انقلاب اسلامی مصادره کند. در حالی که موضع محافظهکارانه غربیها در برابر جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، آن هم در برابر رژیمی که به جای حفظ ثبات منطقه همواره خطری به شمار میرفته، انکارناپذیر است. این است که یک بار دیگر ثابت میشود تنها و تنها مردم هستند که میتوانند نه تنهاحکومت خود بلکه کشورهای قدرتمند را نیز به زانو در آورند.
اما شادی جمهوری اسلامی درباره «بیداری اسلامی» در کشورهای عربی و شنیده شدن صدای «انقلاب اسلامی» آن هم با یک تأخیر و سی و اندی ساله یک روی دیگر نیز دارد: کسانی که وقوع انقلاب را برابر با آغاز دمکراسی میپندارند و سادهاندیشانه گمان میکنند انقلاب در کشورهای عربی به سوی دمکراسی میتازد!
در میان ایرانیان دو گرایش عمده نسبت به تغییر و تحولات کشورهای عربی به ویژه مصر وجود دارد. برخی آن را تماما با انقلاب 57 و برخی دیگر آن را با جنبش سبز مقایسه میکنند. اساسا «مقایسه» نخستین و ابتداییترین ابزار شناخت یک پدیده است. ولی آن پدیده را توضیح نمی دهد.
می توان آرزوی خود را به جای واقعیت نشاند و از رویدادها نتیجهای دلخواه گرفت. ولی این همه تغییری در واقعیت دهههای متمادی نبود آزادی و در نتیجه، کمبود پرورش فرهنگ دمکراسی و بی تجربگی فعالیت سیاسی احزاب و گروه های مدعی دمکراسی در مقابل گروههای اسلامی از جمله
هشتاد سال موجودیت متشکل و با تجربه اخوان المسلمین و نیروی عوامپذیری آنها نمیدهد.
تفاوت مهم ایران و کشورهای عربی، از جمله مصر، در امتیازی است که ایران در سه دهه گذشته به بهای تجربهای تلخ و خونین به دست آورده است. تجربهای که برگزاری یک انتخابات واقعا آزاد را برای ایران به یک نقطه امید برای پشت سر نهادن جمهوری اسلامی و گذار به دمکراسی تبدیل میکند حال آنکه نمیتوان با همین اطمینان درباره انتخابات ازاد در کشورهای بپا خاسته عرب سخن گفت.
از این تجربه اما اعراب نیز اگر هوشیاری به خرج دهند، میتوانند سود ببرند. حکومتهای عرب با وجود خودکامگی، کاملا بر خلاف حکومت جمهوری اسلامی، در حفظ ثبات کشور و منطقه، در حفظ مرزهای امن خود با همسایگان دور و نزدیک از جمله اسراییل، در حفظ مناسبات دوستانه با آمریکا و اروپا، در حفظ قوانین عرفی و آزادیهای اجتماعی اعم از جنسی، قومی، مذهبی و نژادی، و در یک کلام در حفظ کشور خود و انتقال آن به سوی آیندهای بهتر «سود ملی» دارند. از همین رو حتا هنگامی که می بینند چارهای جز واگذاری قدرت ندارند، حاضر می شوند با نیروهایی که «خیر همگانی» و «منافع ملی» را نمایندگی میکنند به همکاری برای انتقال قدرت بپردازند. این همکاری، همان استفاده از تجربه ایران است و امتیازی است که فرصت را از اسلامگرایان برای کسب قدرت سیاسی خواهد گرفت. این همکاری در دوران انتقالی، عالیترین شکل و بهترین نتیجه فوری است که میتوان برای انقلاب اعراب آرزو کرد زیرا به دمکراسیخواهان فرصت میدهد تا خود را با جلب آرای مردم برای انتخابات آزاد و مشارکت در قدرت آماده سازند.
سخن بر سر فرد نیست. بنعلی میتواند چه بسا به دلیل شمشهای طلایی که گفته میشود همسرش ربوده است، فرار کند. حسنی مبارک میتواند با آرزوی مردن در سرزمین خویش که حق او و هر انسان دیگری (از جمله خامنهای و امثالهم) است، شاهد گام نهادن کشورش به شاهراه دمکراسی شود. هر آن انقلابی که واقعا برای ازادی و دمکراسی و تأمین حقوق بشر روی میدهد، باید این بزرگواری را داشته باشد که که نه تنها برخلاف انقلاب های دیگر، از جمله اسلامی و کمونیستی، فرزندان خود را حریصانه نبلعد، بلکه دشمنان خویش را به انتقام تهدید نکند و سرنوشت آنان را به دستگاه دادگستری صالح بسپارد.
این است که همصدایی شیپورداران جمهوری اسلامی در پیگیری منطق لنینیستی «شکستن ماشین دولتی» با برخی سیاستمداران غربی که حالا کاسه داغتر از آش شدهاند، به توضیحی نیاز دارد که شاید تنها با گذشت زمان بتوان به آن دست یافت. شادی سادهاندیشانه چپهای عربی و ایرانی که جای خود دارد!
فروپاشی
هیچ کس برای ارتجاع، برای بازگشت به گذشته، برای محدودیت حقوق جامعه، برای زیر پا نهادن آزادی و حقوق بشر، برای روی کارآمدن خودکامگی، انقلاب نمیکند! از همین رو در جوامع دمکراتیک تا زمانی که سوخت و ساز سیاسی و اجتماعی در آنها به شکلی باشد که تا کنون ما آن را تجربه کردهایم، هیچ انقلابی روی نمیدهد. مخالفان دمکراسی نیز از آنجا که نمی توانند انقلابی را علیه آن سر و سامان دهند، از یک سو به تروریسم و از سوی دیگر به گسترش خزنده در جوامع باز روی میآورند تا با استفاده از ابزار و امکانات دمکراسی، علیه آن عمل کنند. انقلاب همیشه برای آزادی و بازیابی حقوق از دست رفته یا دست یافتن به حقوق بیشتر روی میدهد. این ایدئولوژیهای سلطهجو هستند که دست و پای انقلاب را چنان در بند خشونت تنگ نظر و محدود خویش میبندند که سرانجام چارهای باقی نمی ماند جز انقلابی دیگر، و باز برای آزادی...
این امر که انقلاب برای بازگشت به گذشته و زیر پا نهادن حقوق جامعه نیست، چنان روشن و بدیهی است که «سخن گفتن» از آن خندهدار به نظر میرسد. واقعیتاش اما مطلقا خندهدار نیست! این اتفاق روی داده است! هم در کشورهای دیگر، هم در ایران به شکل انقلاب اسلامی. این است که دندان تیز کردن اسلامگرایان و جمهوری اسلامی برای کشورهای عربی، ضعف سیاست خاورمیانهای کشورهای غربی و ساده اندیشی برخی نیروهای سیاسی عرب و ایرانی را باید جدی گرفت.
انقلاب نیز یک فرصت تاریخی است که می تواند به دلایل مختلف از دست برود و یا به ضد خود تبدیل شود. انقلاب اعراب نیز چیزی جز این فرصت نیست. همان گونه که انقلاب 57 بود و همان گونه که امروز جنبش سبز ایرانیان در فراگیرترین معنایش، هست. امروز، غرب دیگر در برابر «خطر سرخ» قرار ندارد که برای طولانی کردن «کمربند سبز» خود، به تقویت اسلام گرایان بپردازد. اگرچه فکر میکند با در آغوش گرفتن اسلامگرایان و تاکتیک «مبصر» کردن بدترین شاگرد کلاس میتواند آرامش و ثبات منطقه و جهان را حفظ کند.
گذشته از شباهتهای انقلاب مصر با انقلاب پنجاه و هفت، این انقلاب با جنبش سبز نیز در نقطهای به هم گره میخورد. اگر برای اعراب خطر اسلامیستها وجود دارد و از همین رو در ضعف نیروهای دمکرات، بهتر است انتقال قدرت با تدبیر کامل صورت گیرد، در ایران اما «خطر» دمکراسی برای اسلامگرایانی وجود دارد که از سه دهه پیش قدرت را قبضه کردهاند و از همین رو فروپاشی رژیم از درون و پیوستن نیروها و عناصر آن از جمله سیاستمداران و نهادهای نظامی و انتظامیاش به جنبش سبز و گشودن راه برای یک انتخابات آزاد واقعی با معیارهای بینالمللی، بهترین شکل ممکن است.
اگر بر اساس تعریف ماکیاولی از «بخت» و «فرصت» در کتاب «شهریار»ش به ماجرا نگاه کنیم، آن وقت باید گفت همه انقلابها از جمله انقلاب اعراب، انقلاب پنجاه و هفت، جنبش سبز و فروپاشیها همگی «فرصت»های تاریخی هستند که الزاما با «بخت»مردم و «خیر همگانی» همراه نیستند. «بخت» در همه انقلابها همواره با آن کسانی است که صرف نظر از کمیتشان از یک تشکل و سازمانیافتگی کیفی برخوردار باشند. دلیل سرکوب هر نوع تشکلی از سوی جمهوری اسلامی و رخنه در آنها تنها و تنها همین است. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم دینی ایران که وظیفه اصلیاش حفظ نظام است، میداند تاریخ همواره فرصتهای مختلفی در اختیار جامعه مینهد. ولی این را هم آموخته است که باید فرصتها را سوزاند تا «بخت» با آنها همراه نشود چرا که برای پیروزی، تنها «فرصت» کافی نیست. «بخت» نیز باید با آن همراه باشد. در مورد ایران، سی و دو سال پیش، همای این بخت بر شانه اسلامگرایان نشست تا سه دهه بعد در فرصتی دیگر بر شانه مردم بنشیند. در مورد اعراب اما بخت اسلامگرایان، به لاشخوری تبدیل شده که سالهاست در آسمان خاورمیانه به پرواز در آمده است.
11 فوریه 2011
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |