|
جمعه 20 اسفند 1389 ـ 11 مارچ 2011 |
پاسخی به صحبت های اخیر آقای مهاجرانی، وزیر ارشاد
کاسپين ماکان>>>
آقای مهاجرانی،
پیش از هر مطلبی از شما تشکر میکنم که مثل برخی، حداقل عقاید خود را پنهان نمی کنید و باد شما را به سوی خود نمی کشاند. اما جنابعالی با وجود اینکه تا این اندازه رهبر استبداد در ایران مورد ستایش تان است و اظهار داشتید پروندهء پاک و سپیدی دارند، تعجب میکنم چطور ایشان را تنها گذاشتید و در خارج از وطن هستید، به انگلیس پناه بردید، کشوری که سال هاست چشم طمع به ثروت سرزمین مان دارد، همان هایی که سیاست شان یکی از عوامل شوربختی و نیرنگ هاست... بگذریم، پرسش اینجاست که چگونه میتوان از جنایتکاران و سیستمی که بر اساس خون و جان انسان پای ریزی شده، انتظار اصلاح شدن داشت و بعد هم دوباره آنان را برای حاکمیت با همان اصول و ایدئولوژی برگزید؟
چرا، آنگونه که شما و همتایانتان می گویید، 80 میلیون مردم بایستی دوباره رژیمی را انتخاب کنند که همه چیز آنها را به تاراج بردهاست؟ رژیمی که تنها دلیل بقا آن به مدت 32 سال، چیزی جز جنایت و دروغ نبوده است!
تعبیر شما، همانطور که در نطق اخیرتان به وضوح اعلام کردید، این است که برای رهایی
و رسیدن به دموکراسی نباید سریع عمل کرد، یعنی 2 سال کم است! مردم باید 30 سال دیگر هم سرکوب شوند، تا عدهای به جای نام "اسلام"، این بار به نام "اصلاح" فرصتی بیشتر برای منصب و قدرت بیابند...
پادشاهی پهلوی تنها به فاصلهء چند ماه فشار ممتد سقوط کرد، هر چند شاه تلاشی برای متوجه ساختن مردم نسبت به فریبی که از سوی بیگانگان، به خصوص اسلام گراها خوردند نکرد، همه چیز را رها کرد و کنار کشید. گر چه حقیقت نشان می دهد که پادشاهی پهلوی نیازمند نوسازی بود، نه تغییر، که البته پذیرفته هم شده بود. آزادیهایی که امروز مردم بخاطرش شکنجه می شوند و یا به قتل می رسند، آن هنگام در آن غرق بودند، غیر از چند مورد سیاسی، که زمینه برای بهبود فراهم شده بود...
اما به هر جهت روشن است که سردمداران حکومت اسلامی، به این سادگی کنار نمیروند. به قول آقای خمینی که اگر همهء ملت بگویند نه، من می گویم بله... ولی این مردم هم، مردم آن زمان نیستند، امروز خواستههایشان مشخص است و در عین حال به ستوه آمدهاند، میبینید که چگونه در خیابان ها مرگ را میپذیرند ولی ذلّت را هرگز...
می دانید که این به اصطلاح شما انقلاب اسلامی، اولاً هرگز پیروز نشد، دوماً از همان سال 57 تا کنون، جنبش بیداری توسط آگاهان و لایههای مختلفی از مردم شکل گرفته و بدیهی ست جنبش مردمی سال 88 هم در پی آن بوده و تازگی ندارد... به هیچ عنوان نمیتوان آن را انکار کرد... برای درک آن کافی ست نگاهی به رخدادهای پیش از سال 88 بیاندازید و دهها هزار انسانی که فریاد اعتراض و آزادیخواهی داشتند... که رژیم آنان را با توجیه حاکمیت الهی به کام مرگ کشید. کشتار و صدها ترور، اسناد و مدارک بجای مانده، گورهای جمعی و بازماندگان همه خود بیان گر این مطلب است. اما خون این بسیاران و جاویدنامان امروز سراپای تمام رهبران حکومت اسلامی و حامیان آنان را فرا گرفته است.
رشد و بلوغ انقلاب 88 به آنجا رسیده که شعار امروز مردم مرگ بر دیکتاتور است. سخن از مردمی ست که شاید بتوان گفت %1 یا حدود 1 نفر از هر 100 ایرانی به دست خونخوارانی که شما تاییدشان میکنید تنها به خاطر عقایدشان به قتل رسیدند و حدود %10 کشور را ترک کردند و بیش از %95 مردم به هر شکلی دچار آسیبهای متعدد اجتماعی، روحی، جانی و اقتصادی گشته اند.
حال چگونه میتوان این فجایع را جبران کرد؟ و با کدامین استدلال میتوان این تشکیلات فاسد و جنایتکاران را اصلاح کرده و دوباره اسلحه را به دست آنان سپرد؟ بهتر است خرد مردم را جدی بگیرید و به شعور ایشان توهین نکنید! فریاد رسای ملت را بشنوید و پیکرهای غرق به خونهای سرخ را ببینید... خواست اکثریت مردم دردمند، برچیدن بساط و معرکهء حکومت اسلامی ست!
خوشبختانه فرزندان ایران زمین بیشتر از هر زمان دیگر هوشیار هستند، به ویژه نسل جوان دیگر فریب عوام فریبیها را نمی خورد، آنان بسیار سریع تر از منطق شما، دشمن را شکست می دهند و با افتخار پرچم آزادی و آزادگی را بر بلندای خاک ایران برافراشته خواهند کرد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |