|
جمعه 20 اسفند 1389 ـ 11 مارچ 2011 |
استراتژی های ضروری امروز و فردا کدامند؟
ناصر کرمی
■ تعریف واژه ای و مفهومی استراتژی:
استراتژی: یک
واژهءِ یونانی هست که از ترکیبات واژه های زیر مشتق گرفته میشود:
[ آقا، سروَر =
Stratia]
▬
[لشکر کشی، میدان جنگ =
Strateia]
▬
[ سرباز=
Stratiotaes]
▬
[ فرمانده =
Strategos]
▬
[رمز و هنر جنگیدن =
Strategie،
استراتژی دانشِ اداره کردن و هدایتِ عملیات و حرکاتِ ارتش در جنگ هست].
استراتژی حوزه و ادبیّات: سپاه، لشکر، ارتش، میدان و فنون جنگی، در مراحل تکاملی قبیله ای عشیره ای فئودالیته تا به زمان گلوبال و فرا صنعتی امروز را شامل میشود. در سطح جهانی یک تاریخ مستندی که پروسهءِ بدون گسستِ رابطهءِ بین استراتژی و سیاست ورزی را به نمایش بگذارد وجود ندارد، بنا بر این تناسب و توازن بین استرآتژی و سیاست ورزی از قاعدهء روشنی برخوردار نیست. بویژه امروز که ارتباط و وابستگی فرآیندها در جوامع و کشور های گوناگون بسیار پیچیده تر و به فاکتورهای چندی هم وابسته شده است.
▬ در عصر آنتیک و قرون وسطی استراتژی ورزان همان رئیس خاندان، پیشتازان قبیله و قوم در ساختاری خاندانی و فئودالیته بوده است. سردار میدانِ جنگ همزمان استراتژی پرداز نظامی و سیاسی به شمار میرفت. در ایران فئودالیته بویژه در دورانِ انقلاب مشروطیّتِ دوّم بخوبی این امر نمایان هست. در سیستمهای دیکتاتوری، بویژه در حکومتهای خاورمیانه امروز، هنوز می بینیم که افراد در رده هایِ بالایِ ارتش در سیاست نقش اساسی را برعهده دارند و در نوکِ هرمِ قدرتِ حکومتی نشسته اند.
▬ در ساختار حکومتِ شهری یونان باستان هر ساله یک نفر نظامی به عنوانِ بالاترین مقام حکومتی سیاسی بر گزیده میشده است، پِریکلِس (Perikles)، که امروز به عنوانِ فردِ بنیاد گذارِ دمکراسی در تاریخ هم شناخته میشود در ردیف چنین افرادی بوده است. در جوامعِ آنزمان ارزش گذاری و توانمندیِ افراد در عرصهء سیاسی بستگی به توانایی و فنونِ نظامی و با میزانِ هدایتِ موفقیّت آمیزِ استراتزی و تاکتیکِ آنها در میدانِ جنگ بوده داشت.
▬ هر کسی که در سپاه و لشکر جایگاه بالاتری داشت در جامعه هم از پایگاهِ برتری برخوردار بود. در مجموع تا قبل از عصر مدرنیته استراتژی ها بر مبنای فیزیکی دفاع نظامی و حفظ مرزها و یا تسخیر سرزمینها با هدف نابودی مطلق و یا به تسلیم وادار کردن حریف و یا قبایل دیگر بود. پایه هایِ تشکیلِ حکومتها و اصولِ قانونِ اساسیِ آنها هم فقط استراتژیِ دفاعی و نظامی بوده است و از عرصه های: دمکراسی، حقوق طبقاتی، حقوق فردی و شهروندی سخنی به میان نمی آمد. طبق این قوانین هر کسی که فقط به ارتش و نیروی دفاعی تعلق داشت اجازه داشت در امور فراگیر اجتماعی و سیاستی هم دخالت کند،
▬ گردش کار در نظام جمهوری اسلامی تهران امروز رهبر انقلاب رئیس قبیله هست و سپاهِ پاسداران با بسیجی ها و دیگر سرسپردگانِ نظام اسلامی سپاه و لشکر آن هستند و حق حیات تضمین شده ای را دارند و بقیه جامعه غیر خودی و دشمنان میباشند و باید نابود و یا باید تسلیم مطلقِ حکومتِ ولایتِ فقیه شوند. نظام جمهوری اسلامیِ تهران سیستمی هست که به عصر آنتیک و در حقیقت به ما قبل ساختار سازی تاریخیِ قانونمند تعلق دارد. نظام جمهوری اسلامی به ارتشِ ملّیِ کشور بی اعتماد و در کنار آن ارگان سپاه و بسیج را سامان داده است. مهارتهایِ کسبیِ انسانی، شایستگی ها و شناختِ همراه با تجربیّاتِ علمیِ افراد، نقشی را ندارند، در مقابل هر کسی که استعداد و از خود گذشتکی در سرکوب فیزیکی و اندیشه ایِ طبقاتِ مختلفِ جامعه و در مجموع غیر خودیها را دارد بکار گمارده میشود و بر سر سفرهءِ ولایت فقیه و نظام اسلامی می نشیند.
■ همهء پیامبران از جمله محمد ابن عبدالله قبل از آنکه رسالت و پیام آنها فراگیر شوند، استراتژی ورزان و هدایتگرانِ ویژهءِ خاندان و قوم و قبیلهءِ خود بودند. استراتژی پردازانی مانند اسکندر مقدونی ها، سزار، و ناپلئون بناپارت ها در گذشته و زمانِ امروز مانند هنری کسینجر، همه برای منافع ملّیِ قوم و ملّت خود هستند، سمبل استراتژی ورزی گذشته ما ایرانیان هم امثال کوروش کبیر ها میباشد که حقوق بشر، ساختار حکومتی چند فرهنگی، آزادی ادیان، آزادی فردی، یک نوع از دمکراسی را، در مجموع اندیشهءِ پلورالیسم زمینی و یا این جهانی را از خود بر جای گذاشت.
▬ دین اسلام و اسلامگرایی استراتژیِ سیاسی و فرهنگی و ابزارهای تمدّن سازی ما ایرانیان نبوده و نیست، بیگانگان با همین استراتژیِ اسلامگرایی، در دوره هایِ مختلف سرزمین ما را تسخیر و ناسیونالیسم و فرهنگ ایرانی را به اسارت در آوردند. ● اسلامگراییِ سیاسی نمیتواند استراتژی محوری و مناسب منافع ملّی و ابعاد فرهنگی ما در هر زمان و مکانی باشد. از یک سو با هر منطقی و در هر مکتبی نمیتوان اثبات و باور کرد که با یک ایدئولوژی و مسلک و دینی که سرزمینی را تسخیر، هویّت، فرهنگ، و تمدنی را نابود، غرور ملّتی را تحقیر، و راه رشد و رستاخیزی را مسدود کرده باشد، از سویی دیگر ادعا شود که با همین دین و مذهب میشود به قلهءِ اوج افتخارات و به رهایی و آزداگی، و به شکوفایی هر دو جهانی دست یافت.
▬ هر ملّتی استراتژی و سابقهءِ تاریخی و فرهنگی خاص خود را داراست که با داشتن ریشه در هزاره ها سال از آن تغذیه میشود. استراتژیهای اساسی کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، انگلستان، و سایر ملّتهای دیگر تفاوتهای برجسته ای باهم دارند. استراتژیهای ما ایرانیان با همسایگان و مردمان دیگر در آسیای میانه، در قفقاز، در خاورمیانه، در آسیای کوچک، تفاوتهای انکار ناپذیری دارند. خوشبختانه در شمال آفریقا و بخش عظیمی از خاورمیانه جنبش دورانِ گذار از اسلامگرایی سنتّی به راسیونالیسم و دمکراسی بشکلی بازگشت ناپذیر در جریان هست، ولی همین امروز کشورها و مردمانی در همسایگیِ ما، در خاور میانه، و در خودِ جغرافیایِ ایران هستند که منافع امروز و فردای هم تبارانِ خود را در اسلامگرایی می بیند، در عوض رهایی و پیشرفتِ ما ایرانیان فقط در گرو مطلقِ بدون چون و چرایِ اجرایِ سکولاریسم(جدایی دین از حکومت)، و با منزوی کردن به حاشیه راندن هرچه بیشتر دینِ اسلام میباشد.
■ ▬ استراتژیهای اشتباهِ و تاریخی گذشته ما ایرانیان:
▬ از بزرگترین استراتژیهایِ اشتباه و ویرانگری که از سوی ایرانیان گرفته شده که مسیر تکاملی تاریخی و اجتماعی ما را از هویّتِ ایرانی تهی و سرنوشت کشور ما را به بیراهه برده است: 1- در اساس پذیرفتن دینِ تحمیلی اسلام که می بایست از همان آغاز از پذیرفتنش سر باز زده میشد 2- استراتژیِ همسویی و در یک جبهه ماندن با خاندان علی ابن ابیطالب بر علیه سه خلیفهءِ دیگر و و برعلیه خوارجین و دیگر اندیشه هایی که مدرنتر از شیعه گری( حزب علی ابن ابیطالب) بودند. 3- پشتیبانی از خاندانِ علی ابن ابیطالب بر علیه دیگر سلسله های عربی از جمله بنی امیّه و بنی عباس میباشد، در آن زمان ایرانیان هم میتوانستند با اندیشه و با هویّت ایرانی مستقل به مبارزات و استقامت ملّی خود ادامه دهند 4- رسمی کردنِ دین شیعه گری دوازده امامی در دورهء صفویان و برجسته کردن فرهنگ و ادبیّاتِ اسلامی شیعه گری در مقابل سنی گری عثمانیان 5- محور قرار دادنِ اصولِ دین اسلام در قانون اساسی بعد از پیروزیِ انقلاب مشروطیّت در زمان قاجاریان و بعد از برکناری این سلسله، 6- عدم ِ درکِ عمیق از عصر مدرنیته و پی نبردنِ جدی و کارشناسانه به اندیشه و جهان بینی راسیونالیسم. 7- عدم بنا سازی زیر ساختارهای اقتصادی مادر، تکنولوژی و توسعهءی فراگیر همراه با روابط اجتماعی آنها 8- پریدن از سکویِ فئودالیته با بافتِ فرهنگیِ دینی به عصر مدرنیته فقط در تئوری و شعار.
9- بسته بودن فضای سیاسی با سد کردنِ رفرمها و در دستور قراردادنِ اسلامِ حکومتی در دورانِ خاندانِ پهلوی برایِ جلوگیری از گسترش مارکسیسم 10- ایجاد نهادها و سازمانهای سیاسی اسلامگرا چه در شکل اسلام کنزرواتیو سنتّی حوز ه ای و مکتبیِ دینی و چه در ماهیّتِ دینِ سیاسیِ ایدئولوژیک مانند سازمان مجاهدین و غیره 11- کانالیزه کردنِ جنبش 57 در تفکر اسلامگرایی و جمع شدن زیر پرچم روح الله خمینی، رأی دادن به نظام جمهوری اسلامی، 12- امید بستن به اصلاحات در دین اسلام سیاسی و در نظام جمهوری اسلامی در مدّت بیش از 30 سال، چشمداشت به تغییرات پایه ای و ساختاری از سوی رهبران نظام اسلامی 13- امروز هم امید تمام داشتن به جنبش سبزی که میرحسین موسوی و مهدی کروبی آنرا نمایندگی میکنند ( گرچه حمایت از این دو نفر، و پشتیبانی از حنبش سبز اسلامی میانه رو، باید در لیست استراتژیهای جانبی امروز ما ایرانیان تا مرحله ای مشخص قرار داشته باشند).
▬ اگر کارنامه و مبارزاتِ ملّیِ ایرانیان بدقت موردِ پژوهش راسیونال بیطرف قرار گیرد، بخوبی نمایان هست که تنها و تنها دین اسلام سدِ راهِ گذار به دمکراسی و جلوگیری از استقلال ملّی ایرانی، و عاملِ اصلیِ به انحراف کشاندنِ تمامیِ جنبشهایِ مدرن و آینده نگری با اندیشه و هویّتِ ایرانی در ایران بوده است. که این خطر امروز هم در اسلامی کردن جنبش سبز وجود دارد.
◄ امروز هم اپوزیسیون ایرانی مانند سایر عرصه های دیگر، در ادببّات و تئوریهای سیاسی معمول خود بدون اینکه مفهوم واژه ای و سایر جوانب دیگر اصطلاحات را با کنجکاوی مورد پژوهش تئوریک و پراتیکِ تاریخیِ جدی قرار دهد، بسیار از واژهءِ استراتژی (راهبرد) سخن به میان آورده است، امّا در عمل قبل از انقلاب تا به امروز، یک استراتژی درستِ پایدار هماهنگ با زمانِ خود را اتخاذ نکرده است.
▬ فرق نمیکند که اپوزیسیون ایرانی پیرو کدام اندیشه و در کدام خانواده یا جبههءِ سیاسی باشند، فلسفه و اخلاقِ شیعه گری با صوفی گری و ریاضت کشیدنِ اسلامیِ متافیزیک در فرهنگِ سیاسی آنها در کوتاه و یا در درازمدت بخوبی نمایان میشود و نمیگذارد که جویبارهای اندیشه ای خردگرا با هویّتِ ایرانی بهم بپیوندند تا از خشکیدنِ کاملِ دریاچهء جهان بینی و فرهنگ ایرانی جلوگیری شود و به استبداد سیاه دینی پایانی بخشد.
■ ▬ استراتژیهای 30 سالهءِ نظام جمهوری اسلامی:
اگر هرم استراتزیهای نظام جمهوری اسلامی را رسم کنیم در نوک این هرم، رهبر انقلاب با دستگاه ولایت فقیه آن قرار میگرد، و پایه و بدنهء این هرم را : سانسور مجلس خبرگان/ سانسور شورای نگهبان/ وجودِ شورای مجتمع مصلحت نظام/ قانون اساسی دین سالار/ دستگاه قوهءِ قضایی وابستهءِ مطلق به رهبر انقلاب/ مجلس بدون اختیار/ رئیس جمهور بدون اختیار/ اسلام ایدئولوژیک حکومتی/ سرکوب سپاه و بسیج/ سرکوب ناسیونالیسم ایرانی/ تقویّت پان تُرکیسم و پان عربیسم/ تقویّت تروریسم بین المللی/ تبدیل دانشگاه به حوزه و مکتب دینی/ نقض حقوق بشر/ تحقیر و نقض حقوق زنان/ سلب حقوق فردی و شهروندی/ استراتژی مسجد و مقدس سازی/ سیستم اقتصاد نظامی گری متمرکز تحت کنترل سپاه و بسیج/ ترور و وحشت در درون/ باج دادن به کشورهای برای تحکیم پایه های نظام/ بحران در امنیّت ملّی/ عدم استقلال سیاسی/ فروش و واگذاری بازار اقتصاد به بیگانگان/ فراری دادن مغزها/ نابودی تاریخ و هویّت ایرانی/ ارتباط با کشورهای دیکتاتوری/ اقتصاد مصرفی وارداتی/ خطر فروپاشی تمامیّت ارضی کشور/ و استراتژی آخوند سالاری مطلق/ دامن زدن به بحران قوم و قبیله گرایی إتنیکی/ راه اندازی جنگهای دینی و آنارشیسم در خاورمیانه و منطقه/ میباشد.
■ ▬ در گزینشِ استراتژیها توجّه به نکات زیر الزامی هست:
▬ استراتژی به عبارت همگانی امروز: [ یک هدف را طی یک برنامه ریزی مشخص در کوتاه و یا درازمدّت با توجه به ابزارهای موجود و ذخیرهای مادی و معنوی دنبال میکند. یک استراتژی ملّی: عرصه های نظامی، اقتصادی، سیاسی، روابط داخلی و خارجی را در بر میگیرد تا میدان عمل و شرایط مناسب برای به مرحلهءِ عمل در آوردن خواسته های اساسی و ملّی یک کشور و ملّت را فراهم کند]. از فاکتورهای منفی استراتژی ها یکطرفه بودن آنهاست به همین مناسبت قبل از وارد شدن به فاز عملی یک استراتژی باید برنامه های آن مورد تحقیقاتِ کارشناسانهء درازمدّت قرار گیرد. موارد بسیاری در دست هست که پیامدهای جانبی و کوچک یک استراتژی زیانهای جبران ناپذیری را برای بعضی از جوامع و کشورها بهمراه داشته است. از جمله جنبش شورشی 57 که آنرا انقلاب اسلامی نامیدند.
◄ برای تعیین استراتژی ها برای زمان حال و آیندهءِ هر کشور و ملّتی و برای جایگزینی انگیزهای های اجتماعی و فرهنگی، و سیاسی، ضرورت هست که: {« 1- تاریخ گذشتهءِ آن کشور و ملّت با ابزارهای تأثیر گذار بر روند سیاسی آنها بدقت مورد تحقیق جدی قرار گیرد 2- از زمان حال و از مناسبات جهان پیرامونی تحلیل و تئوری مستند درستی ارائه داده شود 3- نیازمندیهای ویژه و جانبی آیندهءِ آن جوامع بصورتِ کارشناسانه تعیین و بر اساس اولویّت رده بندی شوند 4- استراتژیهایِ در هسته و در نمادین تاریخیِ جاودانه را که فقط با گذر زمان تغییرات پوسته ای را می پذیرند، مانند: جهان بینی، هویّت، فرهنگ، و تاریخ ایرانی را در بر گیرد 5- استراتژیها برای مدتهای محدود دو تا چهار ساله مانند استراتژیهای اقتصادی، سیاست خارجی، برنامه های حکومتی و غیره را شامل شود. 6- این استراتزیها باید بر اساس خواسته و ارادهء ایرانیان، مطابق با حقوق بشر و دمکراسی ها و ساختار های مدرن امروز باشد.
◄ برای عملی کردن استراتژیها رعایت فاکتورهای زیر الزامی میباشد:
1- تناسب بین سیاست ورزی با امکانات و ابزارهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی، فرهنگیِ موجود بدقت مورد پژوهش قرار گیرد 2- تعریف روشن از سیاست گذاریِ در دست اجرا و پیامدهای چندگانهءِ آن بر سایر عرصه ها 3- ارزیابی از توانِ سیاست ورزان (زن و مرد) و مهارتهای چند گانهءِ گروه پیشتاز 4- ارزیابی از شناخت عمومی، تخصصی، سنجش استعداد و کششِ هدایت گریِ پیشتازان سیاسی 5- میزانِ آگاهیِ طبقاتِ اجتماعیِ شرکت کننده در کار و زار سیاسی برای پیشبردِ آن استراتژیها 6- تعریف دقیق و تعیین اهداف با ابعاد و حجم از استراتژیهای: اقتصادی، سیاسی، نظامیِ،.. پیش بینی شده 7- تفکیکِ استراتژیها، ارزیابی از میزانِ وابستگیهای آنها به یکدیگر، ارزیابی از توانایی هایِ ملّی و تعیین و شمار گذاریِ نیازمندیها به کشورها و یا به نیروهایِ خارجی برای به سرانجام رساندن یک استراتژی و پیش بینی عواقب درازمدّتِ این وابستگی 8- تعیین مرحله و زمان بندی عملی کردنِ استراتژیها. 9- تعیین استراتزیهایِ آلترناتیو.
■ ▬ استراتژیهای آزموده شده:
استراتژی های سیاسی که تا کنون چند بار از مرحلهء آزمون در ایران گذشته اند: 1-دین اسلام رفرم و اصلاح پذیر نیست و همچنان مانند گذشته از بدو ظهور با دمکراسی و هومانیسم امروز هم در تضاد کامل هست، در نتیجه استراتژی بنیادی امروز ایرانیان چاره جویی گذار از این سد بازدارندهءِ دین اسلام هست که از یک سو اصلاح نمی پذیرد و از سویی دیگر بر زیانباری بدونِ مرز آن هم هر روز افزوده میشود.
2- دورانِ استراتژی اسلام سیاسی، اسلام حکومتی، و اسلام حوزه ای سنتی، ساختار حکومتیِ سلطانی، خلیفه گری، و یا ولایتِ فقیهی، از دوران انقلاب مشروطه در ایران به پایان رسیده است. این سه دیدگاه اسلامی با ساختارهای حکومتی آنها پیوسته با جهان بینی، با منافع ملّی، و با هویّت ملّی ایرانیان درگیر بوده، هیچگاه بصورت آزادانه از سوی ایرانیان پذیرفته نشده و نخواهد شد مگر بشکل دیکتاتوری و استبدادی.
3- نظام جمهوری اسلامی در عرض 30 سال در هر چهار دورهء جمهوری خود با نامهای مختلف با شکست کامل روبرو گشته است. استراتژی آخوند سالاری، استراتژی رفرم و اصلاح طلبی 8 ساله و بعد از آن، سپری و با شکستِ کامل روبرو شده است و بنا بر همین تجربیّاتِ عملی، بیش از این در قدرت ماندن یک روز نظام جمهوری اسلامی برابر است با حداقل ده سال عقب ماندن از کاروانِ در حرکتِ شتابانِ جهانی و حتّی در خاورمیانه و در مقایسه با همسایگان جغرافیای ایران است.
4- دوره و زمان تأثیر گذاری سیاسیِ مفیدِ روشنفکرانِ دینی، مارکسیستهایِ با اندیشهءِ ما قبل سرمایه درای و ما قبل صنعتی شدن (که آنرا مرحلهء فئودالیته مینامند)، همچنین روشنفکری قومی و جغرافیایی قبیله گرا با چگونگیِ ساختاری و با جوّ حاکم بر روابطِ درونِ تشکیلاتی حزبی و سازمانی آنها در عرصه های سیاسی به پایان رسیده است. دوران دیکتاتوری گروهیِ اریستوکراسی، ایدئولوژیکی و یا منوکراتی فردی و گروهی در هر جهان بینی و در هر جبهه بندیِ قدرت سیاسی دیگر بازار و خریداری ندارد.
5- دورانِ بدونِ پاسخگویی و بدونِ شفافیتِ در پندار و گفتار و کردار، بدون پوزش خواهی سیاست ورزان از اشتباهاتِ خود، در امان بودن و نداشتنِ ترس ار برکناری و طرد از سویِ جامعه، بدون اصلاحاتِ اخلاقی و شخصیّتی، و بدونِ کارنامه ای با آزمونهایِ مفید در تئوریک و پراتیکِ آنها، امّا همچنان تلاش در میدانِ سیاست ماندنِ گروهِ پیشتاز سیاسی سپری شده است. اغلبِ افرادِ در گروهِ پیشتاز سیاسی امروز، چه ملّیِ سراسری، و چه بر خاسته از اقوام که در زمانِ انقلاب اسلامی 57 از کنشگران و در شکل گیریِ نظام جمهوری اسلامی نقشی داشته اند، به یک نوع بیماری درمان ناپذیر کج روی سیاسی و اجتماعی دچارند و بندِ ناف و سرنوشتِ آنها به نظام جمهوری اسلامی بسته است و باید آنها را از گروهِ پیشتاز سیاسی امروز شناسایی ( که شناخته شده هم هستند) و از گردش کار سیاسی کشور بیرون انداخت.
6 – دورانِ حکومتِ مطلقهءِ سلطنتی، مشروطهءِ سلطنتی در هر فرم آن، دورانِ سیستمهای حکومتی متمرکز، اقتصادِ متمرکز حکومتی، اقتصادِ بازار آزاد امّا بدون آزادیهایِ بی قید و بند سیاسی و فرهنگی به پایان رسیده است. مرکز گرایی و پایتخت کشور یعنی تهران دیگر نماد و نمایندهء فرهنگی و اخلاق ملّی، مرکز تصمیم گیری کلان سیاسی کشور نیست.
7- عصر تشکیل حکومتهای ملّی بر اساس نژاد، قوم و قبیله، بر بستر پاره جغرافیایی خاص سپری شده است. مراحل هویّتهای قومی و قبیله ای و منطقه ای از گردش کار حقوقی و حقیقی ناسیونال و اینترناسیونال خارج شده است. هویت ها و باورها فردی و اختیاری هستند و هر روز در تغییر و تحول میباشد.
8- جنبش سبز کنونی بنا به طبقات اجتماعی و تضادهای طبقاتی برآمده از آن به شاخه های تئوریک و پراتیک: [ //جنبشِ سبز اسلامی// جنبش سبز حکومتی//، جنبش سبز کنزرواتیو،// جنبش سبز رفرمیسم// جنبش سبز ایرانی // جنبش سبز انحلال طلب و یا برانداز هست//.
◄ مهدی کروبی و میر حسین موسوی نمایندهء آمیخته ای از جنبش سبز اسلامی، سبز حکومتی، سبز اسلامی، سبز کنزرواتیو، و سبز رفرمیسم هستند. اندیشهءِ دیدگاه میر حسین موسوی و مهدی کروبی همان تفکر اصلاح طلبی دینی و اصلاحاتِ دورن ساختاری رژیم اسلامی تهران هست که آنرا دوباره پشت ویترین شیشه ای با نام "جنبش سبز و یا جنبش سبز امید" به میدان مبارزه آورده اند با این تفاوت که جای محمّد خاتمی رئیس جمهور 8 سالهء اصلاحات را به مهدی کروبی و میرحسین موسوی داده است امّا ظرفیّت رادیکال شدن جنبش سبز موسوی و کروبی بسیار بالاتر از دوران محمّد خاتمی میباشد.
9- هیچکدام از بیانبه ها و ویراست های رهبران جنبش سبز اصلاح طلب ( موسوی و کروبی) پاسخگوی نیازمندی های اساسی و خواسته های طبقات و لایه های مختلف جنبش سبز کنونی را ندارند. این بیانیه ها و ویراستها در مجموع دروازهء ورود و راه را بر طبقاتِ سکولار جامعه حتّی طبقات باورمندِ دینی جامعه که به یک ساختار حکومتی سکولار اعتقاد دارند را بسته است.
◄ در مجموع قانون اساسیِ بدونِ تنازل فعلیِ نظام جمهوری اسلامی که بازگشت و رویکردِ به آن هدفِ نهایی آقای موسوی میباشد، هم ظرفیّتِ دمکراتیزه کردن و باز کردنِ فضایِ سیاسی را در جامعه ندارد، این بیانیه ها و ویراستها فقط هدف قبضه کردن و سپردنِ رسمی رهبریّت جنبش سبز به کروبی و بویژه به موسوی است تا کنترل جنبش سبز زیر سقفِ نظام جمهوری اسلامی جمع آوری شود، در آنصورت بیتِ رهبری استفاده های بسیاری از آن را خواهد کرد و هر وقت که رهبر انقلاب اراده کند این جنبش را در ساختار خود نظام منحل و یا آنرا در دایرهء نظام هضم و ذوب خواهند کرد. در این بیانیه ها و ویراست ها از تغییر قانونی اساسی و چراییِ وجود رهبر انقلاب و دستگاه ولایت فقیه که تمام قدرت سیاسی و اقتصادی را در چنگ خود قبضه کرده سخنی به میان نیاورده است.
◄ برتری و ارزیابی از رهبریّتِ موسوی و کروبی در این نهفته نیست که کدامیک طرفداران بیشتری در لایه های مختلف جامعه دارند، بلکه مشروط به این هست که کدامیک از این دو نفر جنبش سبز اسلامی، رفرمیسم ، کنزرواتیو را به رادیکال شدن و نزدیکی به جنبش "سبز ایرانی و به جنبش سبز انحلال طلب و برانداز" یک قدم جلوتر می برند، که در این مورد آقایِ مهدی کروبی دست بالاتری دارد و در چند موارد از خط قرمز هم گذشته است. طرفداران آقای موسوی سازمان یافته و با برنامه تر هستند. هستهءی مرکزیِ پشتیبانانِ آقای موسوی مجموعه ای از تفکر چپ سنتّی شیعه گرا و گروه إتنیکی و قومی شناخته شده ای با اصلاح طلبانِ درون ساختار نظام اسلامی هست که تاریخ گذشتهءِ ایران از مجموعهءِ آنها به نیکی و به ایران دوستی نمیتواند نمونه ای مثبت را بیاد داشته باشد.
◄ رژیم اسلامی از به اسارت گرفتن کروبی و موسوی و همسران آنها دو هدف اساسی را دارد 1- کنترل جنبش سبز در دایرهء ساختار نظام اسلامی تا بتواند راحت بر موج آن سوار شود 2- متمرکزی و مشروعیّت جهانی بخشیدن به رهبریّت جنبش سبز به موسوی و کروبی، تا در استراتژی بی اعتبار کردن و راندن سایر اقشار و پیشتازان جنبش سبز به حاشیه موفقیّت را کسب کند. ضمن اینکه در شرایط فعلی پشتیبانی از آزادی و خواسته های حتّی درون ساختاری آقایان موسوی و کروبی وظیفه هر گروه دمکراتیکی هست، امّا نباید برجسته شدن و محور قرار گرفتن هدفمند آنها در رهبریّت جنبش ما را از گسترش "جنبش سکولار سبز ایرانی و سبز انحلال طلب و برانداز مستقل باز دارد. این "جنبش سبز سکولار و ایرانی" هست که باید جنبش سبز رنگ آمیز شدهءِ اسلامی موسوی و کروبی و سایرین را تحت شعاع و زیر مجموعهءِ اهداف خود قرار دهد و نه بر عکس.
■ ▬ استراتژهای ویژهء و پیش رویِ ما ایرانیان :
1- از سه دورهء تاریخی: 1- تاریخِ ایرانِ باستانِ قبل از اسلام 2- دورانِ اسلامی 3- دورانِ یا عصر مدرنیته، با برجسته کردنِ رادیکالِ دورهء تاریخِ باستانی قبل از اسلام و عصر مدرنیته، و به حاشیه راندنِ رادیکالِ دروهءِ اسلامی با گنجانیدنِ آن در بخشِ محدودی به یکی از زیر مجموعه های فرهنگ ایرانی.
2- تلاش در تغییر پدیده هایِ نمادین ارزش گذاریِ فرهنگی و جهانی بینیِ طبقات مختلف جامعه، با جایگزینیِ ارزشهای ملّی و میهنی و تاریخی بجای منابع و اماکن دینی و اسلامی، نقد این جهانی و خردگراییِ بدون پرده و بدون سانسورِ دین اسلام، به چالش کشاندنِ فلسفه و تاریخ واقعی و مستندِ دین شیعهء دوازده امامی، مبارزه با پرستش و تقدسگراییِ بیجایِ مسلکِ شیعه گری. تا زمانیکه افراد و پدیده هایِ نمادین و برجستهءِ ارزش گذاری و پرستش دینی مردم را عوض نکنیم، جهان بینی و فرهنگ واپسگرا و متافیزیکِ آنها را نمیشود تغییر داد.
3- تأکید بر سکولاریسم(جدایی دین از حکومت)، به حوزهءِ شخصی راندنِ باورهایِ دینی، برجسته کردن «جنبش سبز ایرانی، گسترش اندیشهء جنبش سبز انحلال طلب و یا سبز برانداز» بر اساسِ پروسهءِ دمکراسی و نه بر اساس خشونت و توهین به باورهای مردم.
4- برجسته کردن شعار: "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران"، تأکید بر "جمهوری ایرانی" بدون دخالت دادن دین و فرهنگِ اسلامی. جمهوری ایران بر اساس فقط سه واژهءِ کلیدی و راهگشا: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک، حقوق بشر امروز، و بر پایهءِ ارزشهای مشترکِ جهان پیرامونیِ امروز
5- تأکید بر اینکه استراتژیهایِ حکومتِ نظام اسلامی با نیازهایِ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیستم آموزشی، مهارتهای انسانی و توسعهءِ فراگیر امروز و فردایِ ما هماهنگی ندارد، محور اصلی این سیاست ورزی ها و ارزشهای مطلوب نظام اسلامی کشور را به نابودی و فروپاشی هدایت خواهد کرد .
6- استراتژیهای عمومی و ویژه ما باید بر بستر شناخت تاریخ گذشته، تحلیل درست از شرایط حال، و پیش بینی ضرورتهای فردا و آیندهءِ کشور مان بدونِ دخالت دادنِ دین و فرهنگِ اسلامی طرح ریزی شوند.
7- استراتژیها در سیاست خارجی باید بدونِ تأثیر پذیری از دین اسلام ( اسلام سیاسی و اسلام حکومتی) و با در نظر گرفتنِ منافعِ ملّیِ ایرانیان با همسایگان، در ناحیهءِ خلیج فارس، در خاورمیانه، و در جهانِ پیرامونی اتخاذ شوند. روابط دوستانه با احترام متقابل با کشورهایِ جهان، بویژه روابطی تنگاتنگ با اتحادیهءِ اروپا، ایالاتِ متحدهءِ آمریکا، کشور اسرائیل، و با سایر جهانِ دمکراتیک.
8-- فاکتورهایی که با تکیه بر آنها میشود: ساختار حکومتی مناسب و استراتژیهای آینده و چگونگی پیاده کردن عملی آنها را هموار سازد را از هم اکنون معیّن کنیم، جایگاه خود را در محور مختصاتِ جهان گلوبال امروز را بنا به توانایی هایِ چند گانه در نظر داشته باشیم.
9- استراتژیهایِ روابطِ اجتماعی بینِ طبقاتِ مختلفِ جامعه و در بین جغرافیای ایران بصورت عمودی و افقی چه و چگونه باید باشند ؟.
10- جنبس آزادیخواهی و سکولار حتی در کشورهای عربی مانند کشور تونس و مصر و سایر کشورها در جهانِ عرب و خاورمیانهءِ مسلمان همچنان ادامه دارد، دیگر دلیلی ندارد که در کشور ما ایران با فرهنگ غیر عربی و غیر اسلامی، در سرزمینی که نمونهء بارز اسلامگرایی نبوده و نیست، همچنان اسلام سیاسی و حکومتی آخوندیِ شیعه گری با سرکوب و ترور و با تحقیر و نابودی فرهنگ و تاریخ ایرانی حکومت کند.
11- برجسته کردن افکار و ناسیونالیسم سالم ایرانی بیشتر از هر زمانِ دیگر، دوری جستن از تفرقه در میان تیره های ایرانی از اهمیّت خاصی برخوردار هست. ملّت و ملیّت ما فقط ایرانی هست، سرزمینی که گذشتگان هزاران سال از خود برای ما بر جای گذاشتن هم"ایران" نام دارد. استراتژیها بعد از برکناری نظام اسلامی، قانون اساسی و ساختار حکومتی پیشرفته با ظرفیّتهای بالا، رشد و توسعهءِ فراگیر، استراتژی امنیّت ملّی و تمامیّت ارضی، سیستم اقتصادی پویا، استراتزی مواقع بحرانی، سیاست خارجی در برگیرندهء مناسبات سیاسی و اجتماعی امروز و آینده ای درازمدت میباشند.
12- آنچه امروز در نظام جمهوری اسلامی میگذرد، نه بحث دین اسلام هست و نه وارث مسلک روح الله خمینی است، نه با سیاست و کشورداری کاری دارد و نه به ایران و ایرانی ربطی، آنچه هست حاکمیّتِ باند مافیایی و نمایندهءِ پان های قومی شناخته شد در خاورمیانه و منطقه، و داشتن روابط با بانکها و کارتل های نفتی و انرژی در جهان غرب، چپاول سرمایه های ملّی ایرانیان به رهبری رفسنجانی و علی خامنه ای میباشد. رهبران نظام جمهوری اسلامی حتّی بشکل جهان سوّمی آزادانه تن به گذار از استبدادِ سیاهِ دینی به دمکراسی نیمه بندی را هم نمیدهند، تنها با بر هم زدنِ توازنِ قدرتِ سیاسی و اجتماعی در جامعه هست که امکانِ عقب نشینی آنها وجود دارد.
13 – تبلیغ گسترده و افشا گری با ترسیم عواقبِ وخیم مجسمی از فردایِ فروپاشیِ رژیم اسلامی در میانِ افرادِ ارگانهایِ سپاه پاسداران، بسیج، ارتش و سایر نهادهایِ وابسته به نظام جمهوری اسلامی برای ریزش از بدنهءِ نظام جمهوری اسلامی، برای سرپیچی از فرماندهان سر سپرده و پیوستن آنها به جنبش مردم و بازگشت به هویّت ایرانی خود.
14 – اتحّاد و همبستگی بین همهء ایرانیان بدون در نظر گرفتن اختلافات در دیدگاه ها و ساختارها، همکاریِ منظم و سامان یافتهء بهتر بین ایرانیان درون وبرون کشور، وحدت بر سر فقط واژهءِ" ایران" که برای ایرانیان جهانی را در بر میگیرد، همسویی در جهتِ گذار از استبداد به دمکراسی، دامن زدن و ادامه دادن به جنبش سبز کنونی، شعار اوّلی و آخری ما: [1- جنبش سبز سکولار 2- جنبش سبز ایرانی 3- جمهوری ایرانی] میباشند. این سه شعار 1400 سال هست که فریاد زده می شوند امروز هم برای ایرانیان راستین و دمکراتیک این شعارها هم تاکتیک هست و هم استراتژیک.
◄ این نوشتار را با بیانی از یک خانم اندیشمند آلمانی به پایان می برم که گفت: {... امروز که خاورمیانه یکپارچه برخاسته هست، اگر ایرانیان امروز کار جمهوری اسلامی را برای همیشه یکسره نکنند، پس دیگر چه زمانی و چگونه ؟ !!!...}.
|مارس 2011| آلمان]
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |