|
چهارشنبه 3 فروردين 1390 ـ 23 مارچ 2011 |
پنج نکته پیرامون آشتی ملی
آرش سبحانی
1- در 10 دوره انتخابات ریاست جمهوری گذشته طبق آمار وزارت کشور حد آقل 21% و حد اکثر 49% از واجدین شرایط در انتخابات شرکت نکرده اند، این درصد بالا از تحریم کنندگان در اکثر دوره ها، تعدادشان از آرا کاندیدای منتخب و پیروز بیشتر بوده است . در دوم خرداد 76 و دوره دهم، درصد مشارکت بالا بیشتر به خاطر "نه گفتن" به حاکمیت بود تا دفاع از کاندیدای خاصی، و با توجه به سازکار غیر عقلی و غیر دموکراتیک انتخابات میتوان از همین آماری که به احتمال زیاد صحیح نیست، و منبع آن خود بزرگترین ارگان سازمان دهنده تقلبهای بسیار در انتخابات مختلف بوده است نتیجه گرفت، که در یک رفراندم عادلانه حکومت اسلامی موجود، از مردم ایران رای قبولی نخواهد گرفت، فکر میکنم کمتر کسی با این گفته مشکل داشته باشد، حتا درون حاکمیت وقتی صحبت از بی ارزشی رای مردم و استفاده از عبارات غیر دمکراتیکی مثل (خواص بی بصیرت، و خودی و غیر خودی....) به این صراحت به میان میاید، یعنی خود امثال آقای مصباح و خامنهای از غیر مشروع بودن حکومت به خوبی آگاهند.
2- در بین نیروهای فعال سیاسی مخالف رژیم، از مجاهدین و کمونیستها تا مشروطه خواهان و جمهوری خواهان سکولار دمکرات و اصلاحطلبان بریده از حکومت هیچکدام سابقه روشن و قابل دفاعی ندارند، رفتن مجاهدین به عراق، حمایت حزب توده از خمینی، اشتباهات قبل از انقلاب سلطنتطلبان و از همه نزدیکتر اشتباهات و کارنامه غیر قابل دفاع نیروهای چپ حکومتی که بعدها به اصلاحطلبی پرداختند و امروز مدعی رهبری جنبش مردم هستند. به ما میگوید که هیچکدام نمیتوانند خود را پاک و منزّه نشان دهند، عذر خواهی آقای تاج زاده بیانگر این است که نیروهای شجاع و جسور اصلاحطلب به این اشتباهات واقفند. در این میان بی عملی و رخوت ملی گراها، بی تدبیری جمهوری خواهان در تشکل دهی به یک جریان پویا و دگم بودن کمونیستها و نادیده گرفتن واقعیتهای جهان پس از سقوط شوروی همه و همه دست به دست هم داده اند تا در کمال تأسف امروز شاهد انحطاط کشوری باشیم که همه این نیروها و همه ما خواهان سرفرازی آن هستیم.
3- از بین نیروهای سیاسی مخالف رژیم تنها نیروی سیاسی که به شکل مشخص و شفافی موضع خودش را در قبال آینده ایران روشن کرده و رهبری متمرکز و مشخصی نیز دارد (هر چند سازماندهی ندارد)، همین جریان مشروطه خواه است. دوستانی که مصاحبههای هفته اخیر رضا پهلوی را در صدای آمریکا در برنامه افق و پارازیت دیده اند به گوش خود شنیدند که نظر جریان مشروطه در قبال آینده ایران چیست: سکولار بودن به معنی جدایی نهاد دین از حکومت، دموکراسی، قانون اساسی بر پایه منشور حقوق بشر و نظام پارلمانی مشروطه، که البته از این به عنوان کاغذ دیواری و دکوراسیون خانهای که موجود نیست تعبیر کردند، ولی مهمترین حرف این جریان این بود که ایشان حاضرند با هر جریان سیاسی که قائل به تغییر رژیم و پی ریزی نظامی سکولار و دمکرات در ایران هست همکاری کنند. نکته مهم دیگر این واقعیت است که چه ما خوشمان بیاید یا نه درصد قابل توجهی از مخالفین حکومت طرفدار نظام مشروطه هستند و کسانی که شعار ایران برای همه ایرانیان سر میدهند باید موضع خودشان را روشن کنند که آیا مشروطه خواهان هم جزو همه ایرانیان هستند یا "خودی " نیستند. آقای مهاجرانی در سخنرانی اخیرش مشخصا در این مورد موضع گیری کردند و شورای هماهنگی سبز امید که به غیر شفافترین صورت در حال عمل کردن است در بیانیه خود تصریح کرد که ایران مال همه ایرانیان است ولی این که چه کسی ایرانی است را ایشان تشخیص میدهند و گویا مجاهدین و مشروطه خواهان فعلا ایرانی نیستند.
۴- تفکر سکولار دمکرات غیر اصلاح طلب غیر مشروطه خواه شاید از همه گرایشهای سیاسی پر طرفدار تر باشد، ولی این که بعد از سی سال هنوز به یک تشکل واحد یا یک رهبری حتا گروهی نرسیده است نشان دهنده این واقعیت تلخ است که در بین اندیشمندان این جریان ابتکار عملی موجود نیست و اعتقادی هم به کار گروهی ندارند و بیشتر واکنش به اتفاقات درون ایران داشته اند تا برنامه ریزی برای خارج شدن از انفعال، ضمن این که بدبینی عجیبی بین طرفداران این گروه نیز مشاهده میشود.
۵-ا صلاحطلبان حکومتی که خوب تکلیفشان معلوم است منتظرند تا آقا ظهور کند بلکه نظام سر انجام گیرد و به دوران طلایی امام راحل برگردیم! ولی اصلاحطلبانی که از نظام خارج شدهاند و متوجه این اصل شدهاند که نظام نه تنها اصلاح پذیر نیست بلکه علاقهای هم به اصلاح ندارد، هنوز در یک توّهم بزرگ به سر میبرند. پس از اعتراضات خود جوش خیابانی اینان با استفاده از امکانات رسانهای موجود به سرعت برای جریان اعتراضی شناسنامه صادر کردند، و خود را صاحب آن معرفی کردند. غافل از این که ایشان تنها بخشی از اکثریتی هستند که خواهان حکومتی دموکراتیک است، و متأسفانه دقیقا آن بخشی هستند که نه حاضر به همکاری با بقیه هستند، نه موضع شفافی در قبال آینده ایران دارند. هر چند بنده شخصا به این جریان نقدهای جدی وارد میبینم، ولی هدفم از این نوشتار چیز دیگری است.
سخن آخر:
واقعیت اصلی این است که اکثریت جامه ایرانی از حکومت اسلامی خسته و خواهان تغییر آن است، ولی این اکثریت شامل گرایشهای بسیار مختلف حتا در مواردی متضاد سیاسی، عقیدتی و قومی است. اگر آینده ایران بر پایه دموکراسی قرار است بنا شود، یعنی در آینده این گروه ها، در کنار هم قرار است فعالیت و رقابت کنند، اگر به شعار ایران برای همه ایرانیان باور داریم، یعنی در آینده ایران، یک طلبه شیعه می تواند روزنامه داشته باشد همانطور که یک بهایی می تواند انجمن داشته باشد، پس چه گونه است که امروز بیرون از ایران و در شرایطی که دشمن مشترکی در حال نابودی کشور است، نمی توانیم یک دیگر را تحمل کنیم؟ آیا آقای امیر ارجمند و شورای هماهنگی سبز امید و دیگر اصلاح طلبان و یا دوستان کمونیست و غیره به این دموکراسی معتقد نیستند؟ یا از تاثیر به وجود آمدن چیزی شبیه یک کنگره ملی برای نجات و تمرکز رهبری بی خبرند؟ برای من به عنوان یک ایرانی چیزی زیبا تر از این نیست که امروز تمام جریانهای سیاسی گذشته را فراموش کرده، بدون بغض و به حرمت خون کشته شدگان راه آزادی و زندانیان سیاسی دست در دست هم بدهند تا جبهه واحدی برای ایجاد تغییر در ایران ایجاد کنند. کاری که در کشورهای دیگری مثل افریقای جنوبی شاهد آن بوده ایم، یعنی نگاه به آینده در سایه یک آشتی ملی. این آشتی ملی باید حتا برای طرفداران نظام فعلی هم جا داشته باشد، چرا که اینان نیز ایرانی هستند. حزب توده روزگاری یکی از پر اقبالترین جریانهای سیاسی ایران بود، در میان اندیشمندان و هنرمندان کمتر کسی بود که حد آقل برای مدتی در این حزب نبوده یا سمپات نبوده باشد، ولی این خود بزرگبینی، غیر شفاف بودن و فاصله گرفتن از مردم یا شاید تعبیر غلط کردن از آنچه "مردم" بودند به آنچه توده "مردم" میپنداشت، بلائی بار سر توده آورد که نه تنها امروز جریانی بد نام به شمار میرود بلکه همه نیروها و فعالین قدیمی در صدد تبری جستن از آن هستند. امیدوارم در این نوروز شاهد بلوغ نیروهای سیاسی و انجام قدمهای مشخص برای شکل گیری یک کنگره ملی باشیم.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |