جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

جمعه 19 فروردين 1390 ـ 8 آوريل 2011

esmail@nooriala.com

بازگشت به خانه

                 

روند تشکيل يک «تيم ملی»

آمدن دوستم، ورزشکار فراموش ناشدنی وطنم، پرويز قليچ خانی، به امريکا برای چاپخش نشريه اش «آرش»، و مطرح شدن ديگربارهء رسانه ای سابقهء ورزشی او، هم در تيم های داخلی و هم در تيم ملی ايران، خاطرات شيرينی از جوانی را در ذهن من زنده کرد و آن هيجانات زنده را، که پا به پای "قليچ" تماشاچيان امجديه را به آتش می کشيد، ديگرباره در جانم بر افروخت. اما، با فروکش کردن شعله های خاطره و بازگشت به زندگی روزمره، ذهنم پرسشی تازه را پيش رويم نهاد: «در عالم ورزش فوتبال، تفاوت بين تيم های مختلف يک کشور و تيم ملی آن چيست؟ و چگونه می توان، با توسل به تجربه های ورزشی، به امر سياست نيز نظری ديگرگونه داشت؟»

ساعت ها به اين پرسش مشغول بودم؛ به نظرم می رسيد که پاسخ ابتدائی اين پرسش امری بديهی است: «تيم های يک کشور عليه يکديگر بازی می کنند اما تيم ملی آن کشور ـ که از بازيکنان تيم های مختلف اش ترکيب شده ـ عليه تيم ملی کشورهای ديگر به ميدان می آيد».

اما آنگاه ديدم که، بدين سان، همه چيز در اين دو حوزه با هم متفاوت اند. اعضاء تيم های يک کشور در مسابقات داخلی با همديگر رقابت می کنند اما، در برابر تيم ملی يک کشور ديگر، بهم دست دوستی و اتحاد می دهند و می کوشند تا با همکاری و هماهنگی بر تيم رقيب پيروز شوند. يعنی، هر چقدر که در سطح بازی تيم های داخلی رقابت و حسادت و گاه دشمنی برقرار است، لازمهء پيروزی يک «تيم ملی» وجود همکاری و همدلی بازيکنانی است که تا پيش از تشکيل اردوگاه تيم ملی چندان دل خوشی از هم نداشته اند. «رقابت» نام اصلی روابط بين تيم های داخلی است، و «رفاقت» نام اصلی فضائی است که بر اردوگاه تيم های ملی چتر می زند.

انتظارها نيز در مورد اين دو نوع تيم فوتبال متفاوت است. آيا می توان تصور کرد که مربیان تيم های فوتبال بازيکنان تيم های خود را نصيحت کنند که دست از رقابت با تيم های حريف برداريد و با هم دوستی کنيد؟ آيا می توان داوری را مجسم کرد که با بازيکنان دو تيم مذاکره کند تا به هم گل نزنند؟ اما همان بازيکنان، وقتی برای شرکت در تيم ملی انتخاب می شوند، بايد اختلافات و چشم هم چشمی های خود را کنار بگذارند و با هم دست دوستی و اتحاد بدهند.

اما ذهنم به همين مختصر نيز بسنده نکرد و بلافاصله پيشنهاد کرد که حال بيا و همين تجربه را در امر مبارزهء سياسی پياده کن و به يک «جمع اپوزيسيون» بيانديش که از اشخاص، گروه ها و احزاب گوناگون تشکيل شده است.

در يک محيط آزاد و دموکرات سياسی، اين «واحد»ها (تيم ها)، بطور طبيعی، هم استقلال خود را دارند و هم رقابت با همديگر را. هر واحد سياسی می کوشد اهداف و برنامه های خود را به پيش ببرد و  زمام «دولت» را از تيم حريف به در آورد و تا می تواند به رقيب «گل بزند» (تفسير سياسی گل زدن بين احزاب و اشخاص رقيب هم بماند برای خود شمائی که خوانندهء اين سطور هستيد). وقتی هم مصالح کشور در خطر افتد (مثلاً وقتی بحث امکان حملهء نظامی کشوری خارجی به ميان آيد و يا منافع اقتصادی ملی بخطر افتد) معمول اين واحدهای رقيب آن است که در يک روند همگرائی وطن دوستانه عليه چنان اقداماتی متحد شوند.

اين وضعيت در رژيم های ديکتاتوری بکلی فرق می کند و اغلب اوقات اينگونه رژيم ها، بجای ظهور در جايگاه برندهء «موقت و زمانمندِ» مسابقات داخلی، تبديل به تيم بيگانه ای می شودند که در برابرش بايد يک «تيم ملی» تشکيل داد. اما ـ و دريغ ـ که نتايج اين وضعيت در عالم سياست با عالم ورزش فرق پيدا می کند چرا که يکباره شاهد آن می شويم که در جمعی که «اپوزيسيون» خوانده می شود شکاف های عمده ای بوجود می آيند که ناشی از نوع تفسير هر واحد سياسی از ماهيت رژيم اند.

بگذاريد شرح اين نکته را با يک تکهء خواندنی از خاطرات ايرج دانايی فرد، يکی ديگر از بازيکنان تيم عقاب و تيم ملی ايران آغاز کنم و تفسيرش را هم بر عهدهء خوانندگانی بگذارم که تا پايان اين مقاله را تحمل می کنند. دانايی فرد می گويد: «يادم می آيد برای تيم عقاب (متعلق به نيروی هوائی) بازی می کردم و آن روز ها در تيم دو دستگی بوجود آمده بود. قليچ خانی تيم خودش را درست کرده بود و مصطفی عرب هم مال خودش را. ما دو تيم داشتيم! چند بازی مانده بود به پايان ليگ و ما با ملوان يازی داشتيم. شب قبل از مسابقه ما را منزل عرب شام دعوت کردند. قرار بر اين شد که فردای آن روز تيم عرب به ميدان برود. درست قبل از مسابقه خبر آوردند که تيم قليچ خانی به زمين می رود. قليچ خانی فقط برای اينکه عرب کاپيتان نشود آمد و گفت دانايی فرد را می کنيم کاپيتان و مي رويم به زمين! من مانده بودم چه کار کنم. به پدرم گفتم و ايشان گفت با هر تيمی که به زمين رفت بازی کن. آمدم بازی کنم که عرب پرسيد کجا؟ گفتم قرار بر اين شده که تيم قليچ خانی بازی کند. نشان به آن نشانی که من بازی کردم و روز بعد از طرف نيروی هوايی من را فرستادند، جزيره کيش

علت اختلاف قليچ و عرب را نمی دانم اما وجود اين دو دستگی را بخوبی می توان مشاهده کرد. نکته در اين است که همين دو دستگی در اردوگاه سازندهء «تيم ملی اپوزيسيون» شکل منطقی تری هم بخود می گيرد چرا که حاصل پاسخ گفتن به يک پرسش کليدی است بدين مضمون که: «آيا اين رژيم ديکتاتور را بايد يک تيم بيگانه دانست يا يک تيم خودی اما بدرفتار؟»

آنها که در برابر اين پرسش به پاسخ های مشابهی می رسند می توانند در مسير مبارزات خويش دست به اتحاد و ايجاد چند نوع تيم ملی بزنند که، آنگاه، بايد در چند و چون «ملی بودن» اين تيم ها نيز تعمق کرد. آنها که رژيم را «خودی بدرفتار» می دانند عليه «رفتار» رژيم با هم اتحاد می کنند؛ اما آنها که رژيم را «بيگانه ای اشغالگر» می بينند عليه خود رژيم به «وحدت در عمل » می رسند.

در عين حال، تقريباً غيرممکن است که بين اين دو تيم مدعی «ملی» بودن بتوان اتحادی ايجاد کرد؛ چرا که يکی خواهان تصحيح بدرفتاری رژيم است، که طبعاً لازمه اش پابرجا ماندن رژيم خواهد بود، و ديگر خواهان شکست کامل رژيم است، که لازمه اش به انحلال و گاه تلاشی حريف است، و می کوشد اين کار را با کمترين هزينه برای مردم به سامان برساند.

اين ها که می گويم قانون جامعه شناختی و طبيعی کار سياسی است و ظهور آنها را می توان در هر جامعه ای محتمل دانست. مثلاً اغلب در مورد ايتاليا و اسرائيل گفته می شود که، در پی انتخابات و برای تشکيل دولت، احزابی که پيروز شده اند ناگزيرند با يک ديگر «ائتلاف» کنند و دولت ائتلافی تشکيل دهند، چرا که تنها از طريق اين ائتلاف است که واحدهای سياسی متفرق می توانند در برابر واحد (يا تيم) سياسی بزرگ تری که صندلی های بيشتری را در پارلمان اشغال کرده پيروز شوند.

تشکيل دولت ائتلافی، و بیرون کشيدن زمام قدرت از دست حزب گسترده تر، تنها يا در رژيم های مبتنی بر دموکراسی ممکن است و يا در ميان احزابی که خواهان ابقای يک رژيم غيردموکراتيک و جابجائی قدرت در سطح دولت منبعث از قانون اساسی آن هستند. در اردوگاه گستردهء اپوزيسيون مخالف يک حکومت استبدادی اما يک چنين يکدستی مفيدی وجود ندارد.

دليل روشن است: گفتم که، برخی از تيم های سياسی تيم رژيم را «خودی بدرفتار» می دانند و برخی ديگر آن را «بيگانه» می بينند و، لذا، بر اساس اين بينش های متضاد راهکارهای متضادی را در پيش می گيرند و، در نتيجه، اپوزيسيون به دو تکهء متضاد تقسيم می شود: اصلاح طلبان و انحلال طلبان.

می خواهم بگويم که، بر خلاف مسابقات فوتبال، در برابر يک رژيم استبدادی نمی توان به يکپارچگی کامل اپوزيسيون اميدوار بود و توقع داشت که از دل واحدهای شاکلهء اپوزيسيون يک «تيم ملی» منسجم بوجود آيد.

نتيجه اينکه تيم های رقيب داخلی که تيم رژيم را بيگانه نمی پندارند و معتقد به لزوم تصحيح رفتار آن هستند با هم متحد می شوند، و تيم های معتقد به ضرورت شکست کامل تيم رژيم هم به سوی هم گرايش می يابند و در نتيجه، در زمين سياست يک کشور دو تيم ملی بوجود می آيد.

حال چرخشی ديگر نيز در کار می آيد: از آنجا که تيم اصلاح طلبان خواستار «حفظ رژيم اما تصحيح آن» هستند، خود بخود، و در يک نگاه بلند مدت، تيم شان خود به تيم رقيبی برای تيم انحلال طلبان تبديل می شود و انحلال طلبان ناگزيرند با دو رقيب مقابله کنند: تيم رژيم حاکم و تيم خواستار حفظ و اصلاح آن.

بر اين اساس است که فکر می کنم لازم است تا کسانی که می کوشند بين تيم های اصلاح طلب (که مآلاً در يک تيم ملی اصلاح طلب به همگرائی می رسند) و تيم های انحلال طلب (که عاقبت ناگزير به تشکيل تيم ملی خود می شوند) رابطه و همکاری برقرار کنند به اين نکته توجه داشته باشند که در زير چتر استبداد چنين اتحادی برقرار شدنی نيست و ايجاد هرگونه تيم ملی واحد از بازيکنان اين دو دسته عاقبت به شکست می انجامد، مگر اينکه يکی از طرفين تحليل و تفسير ديگری را بپذيرد و دو تيم در هم ادغام شوند.

نکتهء ديگر هم اينکه وجود يک رژيم استبدادی، در عين حال، در روند شکل گيری اين دو تيم موجب پيدايش دو نوع روند می شود: تجميع اصلاح طلبان و تشکيل يک تيم ائتلافی بسيار راحت تر از گردهمآئی انحلال طلبان صورت می پذيرد؛ چرا که اصلاح طلبان انحلال طلب نيستند و توان بازی کم خطرتری را دارند و، از سوی ديگر، همواره می توانند رژيم را از تيم انحلال طلبان بترسانند و از آن به نفع خود امتياز بگيرند. حال آنکه در تيم انحلال طلبانی که خواستار برافکندن رژيم هستند واحدهائی که خود را جانشين احتمالی آيندهء حاکميت می دانند بسيارند که خود را يگانه شکست دهنده و جانشين تيم رژيم می بينند و اين تلقی سطح رقابت بين آنها را بشدت بالا می برد. رژيم نيز از اين رقابت مشروع اما نابجا سوء استفاده کرده و می کوشد تا تشکيل يک چنين «تيم ملی انحلال طلبی» را به عقب بياندازد. بطور طبيعی، اصلاح طلبان نيز به همين صورت مشغول سنگلاخ کردن جاده ای می شوند که انحلال طلبان را به وحدت در عمل سوق می دهد.

در اينجا ذهن من متوجه ساز و کار اتحاد اصلاح طلبان نيست و بيشتر می کوشد تا راهکاری برای اتحاد انحلال طلبان بيابد. در اين راستا، بنظر من، تنها دليلی که ممکن است «انحلال طلبان» را هم در يک «تيم ملی» جداگانه گرد هم آورد نوميد شدن از پيروزی احتمالی واحدهای منفرد آنها است و کنار نهادن اختلافات خود ـ لااقل تا زمان سقوط رژيم استبدادی و برقرار شدن امکان انجام انتخابات آزاد و رسيدن به مرحلهء مسابقات داخلی در بازی دموکراسی و در استاديوم ملی سياست کشور.

در اينجا است که بايد به يک عامل ديگر نيز انديشيد: گروه عمده ای از اشخاص و گروه ها و احزاب انحلال طلب، که برای سال ها دور از هم فعاليت کرده و برای خود گسترهء فعاليت و هواداران و اعضائی دارند و، در نتيجه، در يک «منطقهء راحت ِ مرز بندی شده» کار می کنند و، در عين حال، با سر کردن در تبعيد و دوری از به مراکز قدرت، آيندهء روشنی برای بقدرت رسيدن خود نمی بينند اغلب دو راه را پيشه می کنند، يکی کوشش برای عقيم کردن کوشش های رقبای خود در اردوگاه انحلال طلبی و ديگری تمايل به اعمال تعديل در نظرات انحلال طلبانه شان برای يافتن راه هائی در زمينهء نزديکی به اردوگاه اصلاح طلبان؛ به اين خيال خام که اگر در بازی های بين تيم حاکم و تيم اصلاح طلبان و تيم خودشان، به اصلاح طلبان کمک کنند تا بر تيم حاکم فائق آيند در رژيم اصلاح طلبان آنها نيز جايگاه و مقامی خواهند داشت.

در کنار اين گروه البته گروه های معتقد به لزوم انحلال رژيم و ضرورت اجتناب از همکاری با تيم اصلاح طلبان نيز هستند که ناگزيرند در ميانهء دو تيم ديگر به استراتژی و تاکتيک های خود بيانديشند، آنها را ارائه دهند و بکار گيرند. اين تمهيدات ناگزير نحوه و روش بازی خاصی را بر انحلال طلبان واقعی تحميل می کند؛ آنها از يکسو ناگزيرند انحلال طلبان مردد و متمايل به اصلاح طلبان را افشا کنند و، از سوی ديگر، بکوشند تا، با کار تبليغی و تفهيمی، بازيکنانی را از تيم رقيب جدا کرده و به پيوستن به تيم خود ترغيب و تشويق کنند.

در جريان اتخاذ اينگونه استراتژی ها است که «انحلال طلبان واقعی»، خودبخود، به تاکتيک سوم خود می رسند که عبارت باشد از «رجوع به مردم» و کوشش برای کشاندن آنها به صحنهء فعال سياسی. چرا که انحلال طلبان واقعی بدون پشتيبانی کثيری از مردم نمی توانند اميدی به ساقط کردن رژيم استبدادی داشته باشند. و اين در حالی است که مردم ساکن در زير بام استبداد بيشترين هزينه را برای اين پشتيبانی خواهند پرداخت و از جانب اصلاح طلبان نيز ملامت خواهند شد که چرا شعار انحلال طلبی، (يا، بقول اسلاميست ها، «شعار ساختار شکن») سر می دهيد؟ شما بايد خواستار حفظ رژيم اما تصحيح آن باشيد و رهبری شما نيز تنها با ما خواهد بود.

بدينسان، و باز بطور طبيعی، می توان ديد که نزدیکی بین انحلال طلبان واقعی از یکسو و مردم داخل کاری بسیار سخت و مشکل است انحلال طلبان داخل کشور در معرض سرکوب قرار دارند و مردم عادی نيز، بخاطر فقدان رهبری آنان، ملعبهء دست اصلاح طلبانند. و اينجا است که، در اغلب موارد، امر ايجاد تريبونی برای انحلال طلبان واقعی داخلی به خارج از مرزهای رژيم استبدادی منتقل می شود. اين روندی هميشگی و تاريخی است. تيم انحلال طلبان واقعی تنها زمانی می تواند بعنوان يک «تيم ملی انحلال طلب» تشکيل شود و دست بکار زند که از قدرت قاهرهء رژيمی ـ که به جای تن دادن به روندهای دموکراتيک دست به سرکوبگری می زند ـ به دور باشد و، در عين حال، بتواند نشان دهد که دارای ريشه های مردمی است.

بر اين اساس می توان ديد که نحوهء تشکيل، منبع حقانيت و مأموريت، استراتژی و تاکتيک ها و ترکيب درست «تيم ملی اصلاح طلبان» با «تيم ملی انحلال طلبان» کاملاً متفاوت است. تيم اصلاح طلبان قصد شکست دادن تيم رژيم اشغالگر را ندارد و اگر گمان پيروزی تيم انحلال طلبان برود، بنا بر طبيعت شاکلهء خود، با تيم رژيم همدست خواهد شد و، از آنجا که در عين کوشش برای حفظ رژيم می تواند وعده هائی تعميرکارانه ای به مردم بدهد، در غياب تيم انحلال طلبان، قدرت جلب پشتيبانی بيشتری از مردم را دارد.

«تيم ملی انحلال طلبان»، در بی وسيله گی و دور افتادگی ناشی از تبعيد، تنها در صورتی می تواند از پشتيبانی هموطنان خود برخوردار باشد که نخست از ساکنان خارج کشور حقانيت و مأموريت بگيرد و سپس، تکيه زده به اين امتيازات، بتواند در سطح بين المللی خود را بعنوان حريف قدری در برابر تيم رژيم بشناساند. در آن صورت، بطور طبيعی، هر پيروزی اين تيم ـ که بصورت مطرح ساختن خواست های مردم سرکوب شدهء خارج کشور ظهور می کند ـ موجب آن خواهد شد که امکانات تماس با انحلال طلبان داخل و يارگيری سازنده از ميان رهبران بالقوهء آنها بيشتر شود.

در عين حال، اگرچه در بادی امر چشم انداز آيندهء مبارزاتی «تيم انحلال طلبان واقعی» چندان روشن نيست و معاندان حسود و مخالفان تکيه داده بر اصلاح طلبان می کوشند دربارهء طرح های آن تخم يأس بپاشند و تشکيل چنين تيمی را ناممکن جلوه دهند، از آنجا که اين تيم برای مردم بازی می کند و هر پيشرفت آن ضربه ای بر پايه های استبداد محسوب می شود، بشرط آنکه بازيکنان تيم دل به بازی همدلانه دهند، و برای کار خود تاکتيک های مناسب انتخاب نمايند، هيچ دليلی برای ناکامی آنها در شرايط عادی وجود ندارد.

حال اگر به شرايط سياسی کشورمان در دو سال گذشته برگرديم و حوادث آن را از منظر اين ديدگاه مورد بررسی قرار دهيم، می بينيم که تحولات سياسی کشور ما نيز قدم به قدم اين مسير محتوم را طی کرده است. در اين صورت، اگر بتوان صحت عملی شدن پيش بينی های اين ديدگاه تا به امروز را نشان داد و اثبات کرد، خودبخود، در اذهان مردم امکان عملی شدن بقيهء اين طرح هم از صلابت بيشتری برخوردار خواهد شد. قوانين علمی کار خود را می کنند اما اين انسان است که با کشف آن قوانين زندگی را بر خود هموارتر و جهان را برای ساکنان اش خرم تر می کند.

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا  را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630