|
دوشنبه 22 فروردين 1390 ـ 11 آوريل 2011 |
نامهء سرگشاده ای به آقای محمد امینی
کيا جاويد
استاد محترم، جناب آقای محمد امینی،
مقاله شما را، همچون سایر مقالات تان، با اشتیاق خواندم و به چندين دلیل تصمیم به نوشتن این نوشتار بلند ـ همسان نوشتار خودتان ـ گرفتم، با اين اميد که شاید در مقاله ای و یا مصاحبه ای پاسخی از سوی شما بشنوم و بيشتر بیاموزم.
استاد محترم؛ من دليل نگارش مقالات تند تیز شما در مقابل افراد «جدایی طلب» را می فهمم اما نمی توانم دليل این همه نیش و کنایهء شما را در ارتباط با اقدام شبکهء سکولارهای سبز دمکراسی خواه بفهمم، چرا که معتقد هستم شما فردی آزاده و دانش طلب و با کوله باری از پژوهش های تاریخی در مورد ایران عزیزمان هستيد. به اين ترتيب اکنون، با این مقالهء شما، دچار تناقض شده ام.
واقعاً دليل این نیش و کنایه زدن ها از سوی شما به این جریان چيست؟ شما بعنوان یک قربانی این رژیم ضد بشر، به مانند ملیون ها ایرانی دیگر، ناگزیر به ترک ایران شده ايد و، آن چنان که من از مقالات و مصاحبه های رادیوئی و هفتگی شما آموخته ام، فردی سکولار و خواهان جدایی دین از دولت، و برقراری حاکمیت مردم در چارچوب يکپارچگی ارضی ایران می باشید. همین خواسته ها را در جمع سکولارهای سبز دمکراسی خواه می توان دید. یعنی من اختلافی بین خواسته های شما و این گروه نمی بینم. حتی خود شما در مقاله تان نوشته اید که دوستان نویسندهء این طرح آلترناتیو سازی را می شناسید «و باور ندارید که در سودای فریب مردم اند و یا انگیزه ای جز رهیافت یک راهکار برای برون رفت از این بحران سیاسی و ...»
پس آیا بهتر نبود شما، بعنوان یک پژوهشگر و وطن دوست و آزادیخواه، بجای این ترساندن ها و نیش زدن ها، گفتاری منتقدانه و البته سازنده با آنان می داشتید؟ مگر خودتان ننوشته اید: «با شناختی که از تنی چند از ایشان دارم، جز این هم نمی توانم گمانه زنم که با انگیزهء پاکی به این کوشش بر خاسته اند.»
استاد محترم، من نيز بعنوان یک ایرانی با وجدان و مسئول و بدون هیچ انتظار و توقعی، به نوبه خودم، بیش از نیمی از زندگی خود و خانواده را در راه مبارزه علیه این رژیم آدم نما و ضدبشر صرف کرده ام، با این امید که در آینده ای نزدیک، همگی شاهد یک ایران آزاد با حکومتی مردمی باشيم که نوع نظام آن با انتخاب مردم شکل گرفته شود و در آن جوانان اش، همانند سایر جوانان کشورهای آزاد، بتوانند با عشق پاک خود، با شور و شادی، و با آموزش های علمی افرادی همچون شما، با سرافرازی ایران را ساخته و به جایگاه اصلی آن در میان جامعه ملل سرافراز معرفی نمایند. این جوانان بعد از 32 سال سرکوب وحشیانه نیاز به افرادی دارند که از سر عشق به انسانیت و آزادی خواهی و سرافرازی ایران، آنها را با اندیشه ای پاک، گفتارهای دوستانه و کردارهای سازنده آشنا گردانند.
در این سن و سال، و با تحمل دوری ها و شاهد بودن زجر کشیدن ها و شنیدن زجه مادران و پدران، فرزندان بی خانواده، تجاوزها به دختران و پسران، فروش آنها و تاراج آب و خاک و تاریخ ایران، دیگر از شما و سایر عزیزان آزادیخواه گذشته است که این چنین با کنایه و نیش زدن و تمسخر زحمات و انگیزه های انسانی دیگران را، که همانند شما خواهان پایبندی به اصول و رعایت مفاد و مندرجات حقوق بشر سازمان ملل و تمامیت ارضی ایران و داشتن حکومتی با انتخاب مردم هستند، مورد حمله قرار داده و این چنین نامهربان قلم فرسایی کنید و آنها را به زیر سوال ببرید. مطمئن باشید که با این کار شما و یا هر فرد دیگر که چنین علیه یکدیگر و این جنبش سکولار سبز دمکراسی طلب قلم فرسایی می کند، آگاهانه و یا ناآگاهانه، تخم نفاق و بی اعتمادی را می افشاند. و باور کنید که این رژیم خونخوار بیشترین بهره را در اين ميان خواهد برد.
بخاطرم هست که بعد از اتمام دادگاه میکونوس و مجرم شناختن این رژیم تروریست، خبرنگاری با یکی از مقامات آلمانی مصاحبه ای کرد. در این مصاحبه خبرنگار گفت که «حتماً بعد از محکومیت سران رژیم ایران، دولت آلمان با اپوزسیون این رژیم وارد گفتگو خواهد شد!» و آن مقام آلمانی در جواب گفت که: «متاسفانه در مقابل این رژیم یک اپوزسیون منسجم و آلترناتیو قوی وجود ندارد که ما بخواهیم با آنان وارد گفتگو شویم». او کاملاً درست می گفت و بهای اين کمبود را هم آن مردمی که در ایران بدنبال آزادی می گردند داده اند و می دهند.
شما در ابتدای مقاله اتان چنین آورده اید «در این آشفته بازار سیاست و اندیشه در برونمرز، هر از چندگاه پیشنهاد و راهکاری برای اتحاد ایرانیان برونمرز یا رهایی ایران از چنبره جمهوری اسلامی پراکنده می شود. یکی از تازه ترین چنین راهکارهایی، طرح آلترناتیوسازی است که ویراست چهارم آن از سوی "شبکهء سکولارهای سبز" در...»
سوال: آیا به لحاظ حقوقی این کار خلاف است؟ آیا اين ها به لحاظ استفاده از حق دمکراتیک خود دست به عملی غیر اخلاقی زده اند؟ آیا جای کسی را تنگ کرده اند؟ آیا تهمت و اهانتی به کسی روا داشته اند؟ آیا باید این گردهمائی ها و تشکل های آزادیخواه و دمکرات را تشویق کرد و یا با تیغ و نیش قلم سرکوب شان نمود؟ آیا باید برای همفکری و نزدیکی این تشکل ها قدم برداشت و یا باید به آنها پشت پا زد؟
طبق نظرسنجی های سازمان های بین المللی، مردم در این اروپا، در دانمارکی که من در آن زندگی می کنم، شادترین مردم دنیا هستند و علت اين امر را وجود دمکراسی عنوان کرده اند. در این کشور، در هر مجموعهء مسکونی، مدرسه، و محل کار برای تشکیل انجمن ها کوشش می شود. آیا این تشکل ها به پیشرفت این کشور کمک کرده و یا مانعی برای دستگاه حاکمه شده اند؟ آیا من و شما باید گروهی را که صادقانه و عاشقانه گرد هم آمده و علیه یک رژیم ضد بشر قدم برداشته اند سرکوب کنیم یا تشویق؟
شما، در پاراگرافی دیگر، چنين از طرح سکولارهای سبز انتقاد کرده اید که «در یک جا چیزی گفته اما در جای دیگر چیزی دیگر را». استاد محترم، من مقالات و مصاحبه های شما را دنبال می کنم تا از آن بیاموزم اما در این بین هر از گاهی در مصاحبه های شما با تناقضاتی در موضعگیری هایتان روبرو می شوم اما این تناقضات باعث به تمسخر گرفتن و به زیر سوال بردن شما نشده است. داشتن یک یا چند ایراد و یا جابجایی یک بند از این طرح از نظر من تمام طرح را نمی تواند به زیر سوال ببرد. بلکه با تفکر و مشاوره و شنیدن انتقادات سازنده می توان کمی و کسری آن را جبران کرد.
شما خیلی بهتر از من به معنا و مفهوم واژهء «طرح» آشنا هستید و چه بسا ساعت ها راجع به آن نیز حرف بزنید. این هم، همانگونه که گفته و نوشته شده، یک «طرح» است و، تا آنجا که من اطلاع دارم، هنوز در بین اعضای آن در گردش است و جهت تکمیل و تصحیح آن تلاش می شود و از دیگران نیز برای هرچه بهتر فرموله کردن و کم و کاستی آن را برطرف کردن پرس و جو می شود. در کشورهای آزاد برای اینکه یک طرح نوشته و تصویب شود بعد، از اعلام آن، در رسانه ها و کمیته ها و دانشگاها بحث و گفتگو می شود و اين کار گاه به چندین ماه به درازا می کشد و این احتمال هم وجود دارد که در نهایت و بعد از تکمیل آن به تصویب نرسد. حال ما ایرانیان در خارج که از چنین امکانات دولت ها برخوردار نیستیم چه باید بکنیم؟ در اینجاست که بنظر من افرادی چون شما باید به نیازهای تاریخ پاسخ داده و با انتقادات سازندهء خود نسبت به کمک تشکل هایی که سعی بر انجام کاری عملی دارند و همچون شما آزادی مردم در بند را خواهان هستند همراه شوید.
آیا هر روز که ما وقت خود را به بحث و گفتگو و نیش و کنایه زدن به یکدیگر می گذرانیم این رژیم سرکوبگر چندین قرارداد نامشروع به امضا نمی رساند؟ آیا سرکوب جوانان، اعدام و ... و دیگر جنایت ها اتفاق نمی افتد؟ آیا ما با توجه به شرایط، نیاز به آن نداریم که وقت بیشتری را برای تهیه امکانات خود و سرعت بخشیدن به روند نزدیکی باورهای سیاسی خويش صرف نماییم؟
در مورد بند یازدهم طرح به نیش قلم نوشته اید که: «شمشیر قلم را از رو بسته و از انگیزهء خود با خامه ای نچندان فروتنانه آشکار ساخته...»
باید بگویم این عمل برای من، بعنوان یک مخالف سیاسی رژیم، و همچنین برای سایر ایرانیان آزادیخواه باید به فال نیک گرفته شود؛ چرا که طراحان در چند محور بسیار اساسی و در عین حال مشخص و بسیار شفاف انگیزهء خودشان را آشکار کرده اند. تاکنون اگر فرد و یا نیروی سیاسی با حرف و شعار خود را پشت این محورها مخفی می کرده حق اين بوده که در عمل پایبندی خود را به اثبات برساند. در این رابطه مقالهء بسیار پر محتوای آقای نوری علا ـ "وزن کشی سیاسی" ـ نیز یک ترازوی بسیار خوبی برای همه می باشد.
این چه زبانی ست که شما علیه افرادی که صادقانه و بدون هیچ ایدئولوژی و یا ایسمی خواهان آزادی و دمکراسی بر مبنای اصول مندرج حقوق بشر سازمان ملل و تمامیت ارضی ایران هستند بکار می برید؟ بهتر نبود که شما، بعنوان یک پژوهشگر تاریخ و آزادیخواه، و بعنوان یک نگهبان آزادی و دمکراسی، نه تنها این طرح و گردانندگان اش را بلکه هر ایرانی دیگری را که در چارچوب تمامیت ارضی و مفاد حقوق بشر برای ایران و ایرانی قدم بر می دارد مورد تشویق خود قرار می داديد؟ و اگر انتقادی بر آنها وارد است مانند یک استاد و همراه نقدی سازنده می کرديد؟ و هشدارهای آزادیخواهانه خود را در جهت تصحیح طرح به آنان و به مردم ارائه می داديد.
شما بدرستی افراد را پاسخگوی اعمال شان می خواهید، اما آیا زمانی که خودتان، در هنگامهء معرفی کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری در ایران، در گفتگو با آقای حسین مهری، همين گونه نیش ها را در مورد کاندیدای مورد نظرتان، آقای کروبی، که برای ساکت کردن مطبوعات در مجلس حکم حکومتی را خواند، به کار برديد؟ آیا شما در نوشتارهای خود به مردم ایران و اصلاح طلبان این هشدار را می دهید که در تیرماه 88، زمانی که با گفتن یازهرا دانشجویان را از ساختمان به پایین پرتاب می کردند، رهبر تمامی اصلاح طلبان، آن سید خندان، همین دانشجویان را گروهی آشوبگر نامید؟ شما نمی توانید این انتقاد را بکنید که «چگونه است که نویسندگان این طرح اکنون بیاد این کنگره و آلترناتیو سازی افتاده اند؟» چرا که این سوال را می شود از خود شما هم کرد که چه شده که این طرح شما را به چنین عکس العملی واداشته است؟
حمایت از کروبی و ديگر رهبران مذهبی جنبش حق شماست ولی ای کاش شما این حمایت تلویحی را از نیروهای دمکراسی خواه نیز بعمل می آوردید. برای من بسیار عجیب است که شما این چنین با کلمات بازی می کنید تا به خوانندهء خود بقبولانید که این اقدام سکولارهای سبز فاجعه ای است که مردم باید نسبت به آن هشیار باشند.
اما، به نظر من، رسیدن به اين نقطه که طرحی عنوان شود تا از طریق آن ایرانیان ساکن خارج کشور بتوانند، هم از سوی خود و هم به نمایندگی سمبلیک از سوی مردم در بند ایران، طی یک وزن کشی سیاسی، افرادی را انتخاب نمایند تا اهداف و صدای آنان را به گوش جهانیان برسانند چیزی جز تبلور سازمان یافتگی و بلوغ تمامی آن زجر و شکنجه ها و خواسته های بر حق مردم ایران نیست؛ خواسته ای که طی آن حتی اشخاص و افراد مورد نظر و تایید شما ـ که تا کنون همدلی و همراهی و همکاری نکرده اند ـ نیز می توانند در ادارهء امور کشور شرکت کنند. در این رابطه من یک قدم از شما فراتر برمی دارم و از دیر جنبیدن روشنفکران و رهبران سیاسی مخالف واقعی رژیم ضد بشری حاکم در ایران انتقاد می کنم، بدلیل سهل انگاری در طول تمامی این سال ها در ایجاد یک اتحاد فراگير علیه ظالمین حاکم بر ایران و بابت بی عملی در برابر تمامی زجرها و دردهائی که بر این ملت رفته است.
اما سوال اینجاست، استاد محترم، با قبول همهء انتقادها، حال که این افراد آگاه شده اند، امیدوارتر شده اند، بالغ تر شده اند، با توجه به تغییرات منطقه تشویق شده اند، و یا به هر دلیل دیگری که به ذهن شما و من می رسد اکنون می خواهند چنین کاری و طرحی را به انجام برسانند، با آنان چه باید کرد؟
گروهی به این باور رسیده اند که چنین کاری می تواند تاثیر گذار باشد و برای هر چه بهتر انجام دادن آن طرح خود را عنوان کرده و از من و شما همیاری خواسته اند و برای این کار موقعیت اجتماعی خود را در یک وزن کشی سیاسی در معرض داوری قرار داده اند. شما چه راه حلی دارید؟ چگونه باید از این مردم تحت ستم دفاع کرد و صدای آنان را به نمایندگی به گوش جهانیان رساند؟ آیا تخطئه کردن آن، راه حل شما می باشد؟ آیا نمایندگان و سخنگویان آقایان موسوی و کروبی که اکنون در فرانسه و انگلیس و یا در امریکای نئوکانها بسر می برند آن جوانان و مردمانی را که در 25 بهمن با فریادهای مرگ بر خامنه ای و جمهوری ایرانی در کوچه و خیابان حضور يافتند، نمایندگی می کنند؟ چه باید کرد تا به مانند آقای چلبی در واشنگتن و دولت موقت لیبی در پاریس نشد؟
در ارتباط با ایجاد امکانات برای «بازگشت نیروهای مسلح به آغوش ملت» هم با کلمات بازی کرده ايد. من، همچون سایر ایرانیان، و بعنوان یک مخالف حیات سیاسی این رژیم، حساب ارتش را، بدلیل عملکرد رژيم در طی این 32 سال، از این نظام جدا دانسته ام و همچنین بخشی از نیروهای سپاه پاسداران را که بدلیل جنگ علیه عراق(و تا قبل از عیان نمودن چهرهء زشت خود به تمامی مردم ایران) مورد احترام بخشی از مردم بوده اند. اکنون نیز نمی توان تمامی سپاه را با چوب جنایات رژیم زد چرا که بوده و هستند سپاهیانی که مخالف اعمال این حاکمان ظالم هستند و توسط همین رژیم به قتل رسیده اند. در فردای ایران آزاد این نیرو باید در یک ارتش منظم سازماندهی گردد تا از تمامیت ارضی ایران و نه از رهبر آن و یا منافع شخصی فرد و گروهی حراست نماید. و همین که شما اعلام می دارید که سپاه و بسیج و یا ارتش از رهبران اصلاح طلب حمایت می کنند ادعائی در مقابل ادعای دیگر است و بغیر از گل آلود کردن فضای ایجاد شده و مانع تراشیدن برای ایجاد یک اتحاد به کمک سکولارهای سبز دموکراسی خواه چیزی دیگر نمی تواند باشد.
آیا شما استاد محترم با یادآوری «پردهء نخست پس از انقلاب» منظورتان آن دوران قتل های 30 خرداد و آن انقلاب فرهنگی و حجاب اجباری بر سر زنان ایران است و در «پرده های دوم و سوم» می خواهید به مردم ایران بگوئید که جنایت های انجام گرفته در تمامی این دوران توسط عامران و مجریان این رژیم، همگی بدلیل خواسته های بی مورد مردم بوده و، لذا، حقشان بوده است و اکنون شما این هشدار را می دهید که مواظب باشند تا پرده و یا خواسته دیگری، اين بار از سوی ایرانیان مخالف رژیم در خارج کشور، صورت نپذیرد. شما این هشدار را می دهید که مردم چه نکنند؟ آيا به آنهائی که در داخل کشورند پيغام می دهيد که: «به خارج کشور و ایرانیان اش دل نبندید و از آنان فقط بعنوان یک بلندگو استفاده کنید. نظر آنان اهمیت ندارد چه رسد به رأی شان. اشکالی ندارد که اينها بدلیل مبارزه علیه رژیم ددمنش مجبور به ترک وطن شده و یا خودشان تبعید را برگزیده اند. اشکالی ندارد که زندان و شکنجه را از سر گذرانده اند. اشکالی ندارد که پدر یا مادر و خواهر و برادرسان بدلیل فعالیت تآنها به زندان افتاده و مورد آزار و شکنجه قرار گرفته اند. شما در داخل کار خودتان بکنید. نظر 5000 نفر سیاسی خارج کشور، که از جمعيت ساکن اسفرایین کمتر است، اهمیتی ندارد و مهم نیست. اينها حق رای ندارند. حق تصمیم گيری برای فردای خودشان را هم ندارند!» و چرا؟ چونکه شما استاد محترم این گونه تشخیص داده اید و بجای آن یک «رستاخیز بزرگ» را در چشم انداز می بینید!
استاد محترم، چند سال پیش، گروهی از ما بمنظور دعوت یکی از نمایندگان حزب سوسیال مردمی دانمارک برای سخنرانی به دیدار رییس گروه اين حزب رفتیم و همچنانکه از اوضاع ایران صحبت می کردیم وی گفت: «چند وقت پیش به همراه همسرم و یک ایرانی آشنا به ایران رفتیم». ایشان از زیبایی ها و مهمان نوازی ایرانیان و نيز شرایط سخت آنجا تعریف کرد. وی گفت «یکی از بدترین لحظات برای من زمانی بود که، در جريان تماس با یک دانشجوی ایرانی و افراد دیگر، آنان از من می خواستند که از آمریکا بخواهيم تا به ایران حمله کند». این خواستهء آنان برای وی بسیار ناراحت کننده بود و می پرسيد که: «چگونه است که چنین قشری از جامعه چنین خواسته ای دارد؟» رستاخيز شما در کجای اين تصوير جا می گيرد؟
استاد محترم، در جایی دیگر از نوشتار زهرآگین تان به «زیان رسانی طرح آلترناتیو سازان» به جنبش نیرومند دموکراسی خواهی ایران اشاره کرده ايد. حقیقت این است که با این هشدار شما، مو بر تن آدم سیخ می شود و دچار عذاب وجدان شده حیران می ماند که اصلاً آيا باید در خارج کشور کاری کرد یا بايد منتظر ظهور «برجسته ترین گفتمان سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران» بود و صبر کرد تا از جانب اين جمع برجسته گان دستوری برسد؟ شما می نويسيد که نويسندگان طرح سکولارهای سبز: «برجسته ترین گفتمان سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران را که اینک در درون کشور در راستای گذر از یک دولت دینی به یک جمهوری حقوق بشری و بنای یک ساختار حقوقی سکولار در جریان است، با یک پروژهء ساده لوحانه دولت سازی در تبعید که کامیابی آن در گرو پشتیبانی کشورهای غربی و برخی کشورهای خاورمیانه است، جایگزین می کنند».
آيا شما ممکن است اين «برجسته گان» را به ما معرفی نمایید و بگوئيد که خودتان چگونه و توسط چه کسانی از امری به این مهمی مطلع شده اید؟ آیا ما خارجه نشینان در نزد شما «ناخودی» هستیم؟ من که مانند شما این اخبار را دنبال می کنم تا کنون چیزی از این افراد نشنیده و نام شان را نمی شدانم. آیا منظورتان زندانیان سرنگونی طلب و خواهان جدایی دین از حکومت می باشد؟ آیا منظور آن جوانان و سالخوردگانی است که مرگ بر خامنه ای می گویند؟ آیا در این «مشروطهء دوم» شما همچنان ملایان نقشی دارند و همچنان اقلیت های دینی ما از زرتشتی، یهودی، مسیحی، بهایی و سنی و ... در آن مورد لعن و نفرین و آزار و تعقیب قرار می گيرند؟
چگونه است که در این مشروطهء دوم شما افرادی که توانسته اند «تا دو سال پیش در امنیت حقوقی و سیاسی جمهوری اسلامی زیست» نمایند اکنون اعمال گذشته شان محو و نابود می شود و مانند سیاوش پاک و منزه از آتش بیرون آمده و به هیچ عنوان مورد خشم و نیش قلم شما و نگرانی تان قرار نمی گیرند، اما نگران دوستانی هستید که خود باور ندارید به دنبال فریب مردم باشند اما «شوربختانه راهی نادرست برگزیده و در پیگیری راهی که برگزیده اند، به خود و به جنبش نیرومند دموکراسی خواهی ایران زیان می رسانند؟» يعنی یا خود چلبی می شوند و یا یار نئوکان ها؟
استاد محترم؛ به این شاگرد مشتاق یادگیری از شما بگویید که نام این ناجیان و این رهبران نیرومند دمکراسی خواهی ایران چيست تا من به آنان زیان نرسانم، چرا که ديگر نمی خواهم عکس آنان را در ماه و یا تار موی شان را در لای قران پیدا کنم، بلکه می خواهم قدردان آنان باشم. برای من سخت است که قبول کنم گذراندن 30 سال از عمرم در راه مبارزه علیه رژیم به خطا بوده چرا که بگفته استاد محترم همچنان نادان بوده ام و ندانسته ام که شما، با توجه به آموخته های خود از جنایات رهبران سیاسی پیش از انقلاب که استادان شان قذافی ها، انورخوجه ها، حافظ اسدها، جمال عبدالناصرها، مائوها، استالین ها، فیدل کاستروها، عرفاته ا، صدام ها و خمینی ها و سایر رهبران جانی و تروریست بوده اند، نمی خواهید دوباره ایران و مردمان اش توسط همان رهبران آواره گردند. اما شما اين رهبران را به ما نمی شناسانيد. شايد آنها هم فعلاً در غیبت صغرا به سر می برند.
ولی بهر حال شما بر سر ما منت می گذاريد و جای خوشحالی دارد که نوید رستاخیزی بزرگتر و ماندگارتر از انقلاب مشروطه ایران را به ما می دهید. شايد همين برای ما کافی ست. با این نوید شما این احساس بوجود می آید که دیگر احتیاجی نیست که ما خارج کشوری ها کاری بکنیم زیرا از سوی شما این اطمینان را حاصل کرده ايم که کارها دارد به درستی پيش می رود. واقعاً هم رستاخیزی به این بزرگی به اين معنی است که من يکی به آرزوی خودم نزدیک و نزدیکتر می شوم. فقط دلم می خواهد قدری بیشتر در مورد افراد تشکیل دهندهء رستاخیز بدانم.
نيز ناگفته نگذارم که آرزو و اميد داشتم که خود شما را ـ بعنوان یکی از پژوهشگران وطن دوست و آزاده کشورم ـ بعنوان یکی از اعضای ین کنگرهء ملی ايرانيان و یکی از اعضای آلترناتیوی که علیه این رژیم بوجود خواهد آمد ببینم.
با صمیمی ترین درودها و بهترین آرزوها
کیـآ جاوید
31.03.2011
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |