بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 26 فروردين 1390 ـ 15 آوريل 2011

 

تغییر در ایران به دست خود ایرانیان

من    

من نظرم را درباره نقش رضا پهلوی در موقعیت کنونی ایران، نخستین بار در نوامبر 2005 در همین ستون زیر عنوان «شاهزاده و ائتلاف بزرگ» نوشتم. تازه چند ماهی بود که رژیم با روی کار آوردن احمدی نژاد فاتحه پروژه  امنیتی «اصلاح» را خوانده بود و ضرورت «تغییر» چنان جا می‌افتاد که حتا به شعار مراسم رأی‌گیری نامزدهای انتخاباتی رژیم در خرداد هشتاد و هشت تبدیل شد!

امروز همه، از رژیم تا موافقان و مخالفانش نیز، هر یک به نوعی در موقعیت دیگری قرار گرفته‌اند. صف‌ها اگرچه نه کاملا شفاف، لیکن روشن‌تر شده‌اند. و من هنگامی که هفته پیش در «الگوهای فروپاشی و اپوزیسیون‌ها» بار دیگر بر نقش رضا پهلوی به مثابه یک امکان، یک فرصت، یک ظرفیت، تأکید کردم، می‌خواستم به شمشیر دو دم رویدادهای خاورمیانه به مثابه هم خطر و هم فرصت توجه دهم. از همین رو بازنگری در نقش این شاهزاده سیاست‌ورز بر متن رویدادهای جاری خالی از فایده نیست.

 

از شاهزاده و ائتلاف بزرگ

رویدادهای دو سال گذشته پس از خرداد 88 نشان داد مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی تا چه اندازه در هماهنگی و تشکل خود در همراهی با نیروی اعتراضی عظیمی که در ایران وجود دارد، کوتاهی کرده‌اند. یک ائتلاف بزرگ و یک اتحاد عمل گسترده بین دمکرات‌های ایران، با همه تفاوت‌های فکری‌شان که قطعا شامل اعتقاد به دمکراسی نمی‌شود، نه تنها بزرگ‌ترین آرزوی من به عنوان یک ایرانی، بلکه مهم‌ترین ضرورت سیاسی ایران در موقعیتی بوده و هست که فرصت‌های تاریخی را به دلیل همین کمبود از دست داده است. کمبود پشتوانه و پایگاهی که از یک سو مردم بتوانند به آن تکیه کنند و از سوی دیگر هر دو بتوانند در پشتیبانی از یکدیگر وارد اقدام مشترک، مانند اعتراضات خیابانی و اعتصاب همگانی شوند. در سالهای اخیر علاوه بر ناکامی «اصلاح ‌طلبان» در جلب اعتماد مردم (به گونه‌ای که آنها نیز مجبور شدند شعار «تغییر» را برای کسب پشتیبانی مردم در «انتخابات» مطرح کنند) پوچی این افسانه نیز که می‌توان با یکی دو سه چهره، فراگیرترین مردم را در مقابله با حاکمان، همیشه حاضر به یراق نگاه داشت، ثابت شد. بیهوده نیست که جمهوری اسلامی همواره تمام توان خود را حتا تا پای خونریزی و کشتار علیه تشکل‌ها به کار برده است.

این بود که در «شاهزاده و ائتلاف بزرگ» با تأکید بر شکننده بودن مرز خودساخته «جمهوری ‌خواهی» و «مشروطه‌طلبی» که هیچ اهمیتی برای بسیاری از مردم ندارد، تلاش برای تحقق دمکراسی به عنوان مهم‌ترین نقطه اشتراک یک ائتلاف بزرگ معرفی و توضیح داده شد: «منظور از ائتلاف بزرگ همانا اتحاد بین دمکرات های این دو مجموعه است که می توانند با وجود اختلاف به یک ائتلاف سیاسی دست یابند زیرا در برکناری زمامداران کنونی ایران و گشودن راه برای استقرار یک ساختار دمکراتیک اتفاق نظر و اشتراک منافع دارند. این سخن به این معنی نیست هر آن کس مخالف این اتحاد بود، الزاما غیر دمکرات است، بلکه می تواند فرد یا  جریانی باشد که ضرورت زمان، فرصت ها و حساسیت شرایط را تشخیص نمی دهد.»

در عین حال بنا به تجربه تاریخی و تطبیقی، تعارف بر سر مفهوم و ضرورت «رهبری» پذیرفته نیست. ولی «در عین حال نباید فراموش کرد نه کسی می تواند تصمیم بگیرد «رهبر» شود و نه می توان «رهبر» را منصوب کرد و یا به انتخاب گذاشت. «رهبری» در روند مبارزات سیاسی شکل می گیرد و خود را تحمیل می کند. اگر «شاهزاده» توان ادامه مبارزه را نداشته باشد و گفتار و کردار سیاسی او راهی برای وی به سوی «رهبری» نگشاید، هرگز «رهبر» یک ائتلاف بزرگ و مبارزات سیاسی نخواهد شد. ولی اگر سیر رویدادها، به ویژه نقش وی در امر اتحاد، وی را به «رهبری» فرا کشد، دیگر بر عهده مخالفان اوست که این واقعیت را بپذیرند یا با آن به ستیز برخیزند.»

تقریبا شش سال از نوشتن این مقاله می‌گذرد. تازه‌ترین تجربه ایرانیان در مورد جنبش سبز نشان می‌دهد با همه تعارفاتی که بر سر «رهبری» این جنبش در گرفت، به دلیل تفاوت انکارناپذیر مطالبات بدنه گسترده جنبش با هدف کسانی که برخی میل داشتند آنها را به زور به عنوان «سران» و یا «رهبران» جنبش سبز به آن تحمیل کنند، این پیوند بین بدنه جنبش و آقایان موسوی و کروبی، جوش نخورد. واکنش خاموش این جنبش به ناپدید شدن آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان از همین واقعیت سرچشمه می‌گیرد. واکنشی که از نظر انسانی و همدردی «بنی‌آدم» جای اندوه و تأسف بسیار دارد، لیکن از زاویه سیاسی و قوانین اجتماعی کاملا قابل درک است. این واکنش یک بار دیگر نشان داد نمی‌توان پروژه‌های سیاسی را بدون توجه به مطالبات واقعی جامعه به آن تحمیل کرد. با آگاهی بر همین واقعیت بود که در آن مقاله بر این نکته نیز تأکید شد که «جامعه جوان ایران رهبران جدید خود را از میان زنان و مردان داخل کشور بر خواهد کشید. امروز اما نقش رضا پهلوی با این هدف که فضایی ایجاد شود تا آن رهبران بتوانند خود را بنمایانند، اهمیت می یابد.»

 

تکیه‌گاهی برای تغییر

پس از آن هر بار فرصتی دست داد، درباره ضرورت اتحاد نیروهای دمکرات ایران و نقشی که رضا پهلوی می‌تواند بر عهده بگیرد نوشتم. در «راه منحصر به فرد ایران» که الزاما نه نظامی و نه «مخملین» است، در «برای تأمین دمکراسی باید دمکراتها به قدرت برسند» و اینکه « فلسفه وجودی احزاب  و گروه های دمکرات درست مانند احزاب دیگر چیزی جز کسب قدرت نیست. این احزاب اگر قدرت طلب نباشند، در آن صورت جا را برای گروه های غیر دمکرات باز خواهند کرد. آنها بدون قدرت سیاسی، هرگز نخواهند توانست دمکراسی و حقوق بشر را در ایران تحقق بخشند»،  در «چرا دمکراتها در جمهوری اسلامی نمی‌توانند جایی داشته باشند» و اینکه «کسانی که دچار توهم فعالیت در جمهوری  اسلامی هستند، از آنجا که نمی‌توانند تغییری مثبت در این رژیم به وجود آورند، مجبورند حتا از مطالبات حداقل نیز کوتاه بیایند تا بتوانند در چهارچوب رژیم جای گیرند»، در «برگ برنده دست کیست؟» که رضا پهلوی را امکانی برای حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران بر اساس تأمین حقوق همه اقوام ایرانی می‌شمارد، در «شمارش معکوس» که دمکراتهای ایران را تشویق می‌کند متشکل شوند، و برخلاف تعارفات رایج، ادعای رهبری داشته باشند و اراده خود را برای رسیدن به قدرت به نمایش بگذارند! و باز در «اراده قدرت و نقش رضا پهلوی» که این واقعیت انکارناپذیر را توضیح می‌دهد که هیچ ابزاری بیرون از ساختار قدرت قادر نخواهد بود دمکراسی و حقوق بشر را تحقق بخشد و نیز اعتراف به این که «جای خوشحالی نیست، لیکن واقعیتی است که ایرانیان هیچ شخصیت دیگری مانند «شاهزاده رضا» ندارند که بتواند این جای خالی را پر کند»، در «رضا پهلوی، فرصت یا خطر؟» که به افراطیون در صف جمهوری‌ خواهان و سلطنت‌طلبان می‌پردازد و این واقعیت که چگونه این هر دو پیشاپیش تاج پادشاهی را بر سر او نهاده‌اند!

باری، این هم گفته شد که «امروز مردم نه از انقلاب که از باختن خسته اند. در انقلاب باختند. در اصلاحات باختند. در انتخابات باختند. در جنگ و مصالحه، هر دو، نیز خواهند باخت زیرا هیچ کدام بر سر منافع آنها نیست» (از مقاله «نگذارید دیگران برای ما تصمیم بگیرند»).

یک سال و نیم بعد، در خرداد 88 همین مردم خسته که یک بار دیگر از باختن در «انتخابات» خسته شده بودند، انقلاب دیگری را آغاز کردند. و شوربختانه نبودن یک تکیه‌گاه، آنها را در برابر سرکوب رژیم، تنها و بی‌پناه گذاشت. همراهی و هم صدایی موسوی و کروبی که در چهار دیواری‌های خود محبوس شده بودند، نمی توانست جای خالی پشتوانه‌ای را پر کند که تازه خود آن دو نیز به عنوان معترض می‌بایست به آن تکیه می‌کردند! چه بر سر آنها خواهد آمد؟ خودشان چه خواهند کرد و سرانجام در چه جایی بین رژیم و مردم قرار خواهند گرفت؟ کسی نمی‌داند. اما همراهی آنها با مردم تا به امروز سبب می شود تا تنها گذاشتن آنها را که از سوی برخی یاران خودشان و در کمال «نامردی» در حال صورت گرفتن است، به عنوان ناکامی دیگری، از جمله از زاویه اخلاقی، در کارنامه پروژه اصلاحات و طرفدارانش نوشت.

این است که وقتی رضا پهلوی در گفتگو با سیامک دهقانپور در برنامه «افق» صدای آمریکا (26 اسفند 89) به صراحت اعلام کرد «اگر موسوی و کروبی یک حکومت سکولار و دمکرات بخواهند با آنها همکاری خواهم کرد» اوج درک مسئولانه خود را از سیاست و هم چنین موقعیت کنونی ایران و نیز منافع کشور به نمایش گذاشت. به راستی نیز «هیچ کس به اندازه این شاهزاده لال شفاف سخن نگفته است». مشکل اما اینجاست که جمهوری اسلامی با قطع همه روابط موسوی و کروبی امکان هرگونه ابراز نظر را از انها گرفته است. همین واقعیت نشان می دهد که هنگامی که پای ایران و منافع آن در میان است، می‌بایست این مراوده فکری بسی پیش از اینها و فراتر از رژیم‌ گذشته و کنونی و آن سوی منافع فردی و گروهی صورت می‌گرفت. هیچ کس «همین‌جوری» به چهره تاریخی مثبت یا منفی تبدیل نمی‌شود. در هر دو صورت باید خطر کرد. و اتفاقا در هر دو صورت باید هدف و آرمان‌هایی را فراتر از شخص خو در نظر داشت. فقط بدا به حال کسانی که به جای گاندی و ماندلا، به نام هیتلر و خمینی به تاریخ سپرده می‌شوند!

اینک هر چه زمان می‌گذرد، بیش از پیش روشن می‌شود که تغییر در ایران به دست خود ایرانیان تنها زمانی می‌تواند انجام شود که جمهوری اسلامی نه دیوانه‌وار مانند قذافی، بلکه «شاهانه» عمل کند و سرنوشت مردم را به دست خودشان بسپارد. می دانم کم نیستند کسانی که محمدرضاشاه را به دلیل اینکه «نایستاد» و مردم را سرکوب نکرد، سرزنش می‌کنند. این نیز یکی از نمونه‌های پیوند تصمیم و پیامدهای آن است. لیکن کیست که نداند قدرتی که بر سرکوب بنا شده باشد، دیر یا زود از هم فرو خواهد پاشید. شاه بیشتر بر اساس «قراردادهای اجتماعی» روسو رفتار کرد. مردم قراردادشان را با او، به غلط یا درست، فسخ کرده بودند. او این فسخ را پذیرفت و رفت. سرشان کلاه نگذاشت. مشکل در این بود که آن مردم قرارداد بعدی را با کلاهبرداران بستند و حتا تا آنجا پیش رفتند که در عقدنامه قانون اساسی جمهوری اسلامی، خود پیشاپیش حق هرگونه فسخی را از خویشتن سلب کردند! این بزرگ‌ترین درسی است که از انقلاب اسلامی و جمهوری‌اش می‌توان گرفت چرا که نه تنها در فردای ایران بلکه همین امروز در قرارداد ائتلاف و  اتحاد نیز کاربرد دارد.

ایران تنها زمانی خواهد توانست همه ایرانیان را بدون تبعض و با حقوق برابر در آغوش خود جای دهد که همه ایرانیان نیز برایش آستین خود را بالا بزنند. تأکید بر نقش رضا پهلوی تنها در چهار چوب انجام همین رسالت است. رسالتی که تنها داشتن یک موقعیت ویژه و یا شفاف سخن گفتن، برای به انجام رساندنش کافی نیست. گروهی متشکل از مشاوران کارشناس غیرخطی (نباید حتما مشروطه‌خواه باشند) و غیربدنام در زمینه اقتصاد، حقوق، جامعه (زنان، اقوام، مذاهب)، روابط بین‌الملل و امور نظامی از نسل خودش و نسل جوان، با بهره‌گیری از تجارب و توصیه نسل‌های پیشین لازم است. روشنی در هدف و برنامه و هم چنین شفافیت کامل درباره افراد لازم است. راندن بی‌رحمانه چاپلوسان، سودجویان و فرصت‌ طلبان که همه جا هستند، لازم است. تلاش برای فروپاشی رژیم از درون و جلب افراد آن از جمله در میان سپاه و روحانیت لازم است، تلاش برای حمایت مادی و معنوی از لایه‌های زحمتکش جامعه از جمله کارگران و کارمندان فرودست لازم است، تلاش برای جلب نخبگان و دانش‌اموختگان لازم است و...

همه کسانی که در سی سال  جمهوری اسلامی و به ویژه در دو سال اخیر جان و مال و موقعیت انسانی و اجتماعی خود را از دست دادند، فارغ از این که به چه گروه فکری وسیاسی تعلق داشته‌اند، تاوان کمبود پایگاه و تکیه‌گاهی را در برابر رژیم پرداخته‌اند که بسی پیش از اینها باید شکل می‌گرفت و اگر این تکیه‌گاه همچنان شکل نگیرد، هرگز تغییر در ایران به دست خود ایرانیان صورت نخواهد گرفت، بلکه یک تغییر وارداتی خواهیم داشت که ظاهرا شکل‌اش دیگر نباید برای کسی چندان مهم باشد!

8 آوریل 2011

----------------------------------------------------------------------------------------------

همه مقاله‌هایی را که تا کنون درباره نقشی که رضا پهلوی «می‌تواند» در تغییر و تحولات ایران بازی کند نوشته‌ام، از جمله مقالهء «اعلام آمادگی کافی نیست/ نوامبر 2007»  را می توانید در سایت «ژورنالیست/الف ب» بخوانید.

www.alefbe.com

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630