بازگشت به خانه

دوشنبه 5 ارديبهشت 1390 ـ  25 آوريل 2011

 

تولدی دیگر: ولایت فقیه!

جزوه ای کوچک از خ. د. از تهران

مقدمه:

اصل این اثر متعلق به من نمی باشد و اینجانب با اضافه کردن و بهتر کردن متون و بازنویسی و تدوین دوباره نسبت به پربار تر شدن این مجموعه تلاش نمودم امیدوارم که این مقاله یا بهتر بگویم کتابی که در حال حاضر مشغول خواندن آن هستید، در اصل به ریتم و آهنگ یک کتاب نگاشته نشده است. بلکه بیشتر با جمع آوری و تدوین و ترتیب بندی زمانی مطالب مطرح شده، در جامعه فعلی ایران نسبت به شناسائی رهبری انقلاب 1357 و نطق ها و خطابه های وی در قبل و بعد از زمامداری و طی طریق و مسیری که رهبر و بنیانگذار ولایت فقیه پیمود، گردآوری شده است. و خواننده پس از مطالعه پیشینه این شورش و سوء استفاده جریان های مستعد مذهبی، پس از پیروزی و در دست گرفتن همه شریان های حاکم و با حس برخورداری از موج بپا خواسته مردم در رژیم شاهنشاهی، روبروست.

از این حیث، قضاوت در مورد مطالب مطرح در این مقاله، که به نوعی آسیب شناسی شماتیک ولایت فقیه را دنبال می کند، به عهدهء خواننده واگذاشته شده است. جملاتی که در بین گیومه «» ها قرار دارد موارد واقعی از بیانات رهبران و سخنرانی ها و یا بریدهء روزنامه ها در غالب شیوه های کار و طرز فکر و عملکرد جریان حاکم بر کشور است که در گذر زمان، برای چیره شدن بر قدرت و دستیابی حداکثری، از ادبیاتی مردم فریب که بعد از سوار شدن بر مسند قدرت و نشان دادن ذائقه و منویات و چنگ و دندان نشان دادن حس درونی و واقعی خود، آرام آرام به بسترهای زیرین و لایه های اجتماعی خود را تحمیل می نمایند.

اکنون که سی و دوسال از آن تاریخ می گذرد، و با پدیده ای بنام دولت مهرورز دهم، که در راس آن احمدی‌نژاد و به کارگردانی رهبر فعلی جمهوری ولایت فقیه و با استفاده از همه ظرفیت های مادی و معنوی کشور در همه حوزه ها نشسته اند، بد نخواهد بود که با مروری بی طرفانه، هدفها و استراتژی این پدیده‌های نوظهور را با نوشته های مقاله مقایسه کنیم.

خواندن و مطالعه این مجموعه مقالات را به دوستانی که در بدو انقلاب در شرایط سنی موجهی نبودند و یا بعد از رویداد انقلاب چشم به جهان گشوده اند بیشتر توصیه مینمایم.

 

ولایت فقیه

مکتب «ولایت فقیه»، بر مبنای بررسی های محقق برجسته آلمانی آغاز قرن حاضر، J. Wellhausen، ریشه اسلامی ندارد، بلکه یک مکتب مذهبی و سیاسی یهودی است که بصورت پیغمبران پادشاه یا پادشاهان پیغمبر در تورات شکل گرفته و از آنجا بصورت کلی به اسلام منتقل شده است و بخصوص در جهان تشیع با هدفهای حکومتی روحانیت شیعه تطبیق داده شده است.

این واقعیت که کشوری چون ایران، که تقریبا همه مورخان آنرا بنیانگذار نخستین سیستم واقعی حکومتی در تاریخ جهان دانسته اند، کشوری که هگل از آن بعنوان اولین حکومت تاریخ ساز جهان و ناپلئون بعنوان سرمشق همه امپراتوریهای بزرگ تاریخ و تویین بی، بعنوان اولین کشوری که اصل آزادی مذهب و عقیده را وارد حکومت کرد نام میبرند. در طی سالهای پایانی قرنی که در آن، جهان بشری در راه مبارزه با فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم، صد میلیون نفر قربانی داد، و هم اکنون سراسر این جهان در راه استقرار نظمی دمکراتیک گام بر میدارد! که سازمان ملل متحد و منشور جهانی حقوق بشر بهمراه نمایندگان آن، در سطح بین المللی حضور دارند، در ایران، با سیستم حکومتی منحصر بفردی در روی زمین اداره میشود! که همه افراد جامعه، بصورت صغیران شرعی، تحت قیومیت یک ولی فقیه قرار داشته باشند و قوانینی بنام قوانین ثابت و تغییر ناپذیر الهی بر آنان تحمیل شده باشد که در دنیای متمدن امروز مطلقا قابل اجراء و شایسته اجراء نیستند! وجود دارد!

اگر بزرگترین تراژدی تاریخ سه هزارساله ایران نباشد! مسلما یکی از بزرگترین این تراژدی هاست!

رژیمی بنام ولایت فقیه که به استثنای کشور ذره‌بینی واتیکان، تنها رژیم حکومتی برسمیت شناخته شده در جهان امروز و معاصر است که آخوند های آن مستقیما برآن حکومت میکنند و همه دستگاههای اجراییه و مقننه و قضاییه آن، بطور اتوماتیک و دربست در اختیار آنان قرار دارد.

بهمان اندازه که از دیدگاه موازین حقوقی و اجتماعی جهان حاضر ما، یک رژیم واپسگرای قرون وسطائی است، از دیدگاه اصالت مذهبی نیز، یکی از نا‌اصل‌ترین رژیمهای مذهبی است که تاکنون  تاریخ جهان بخود دیده است.

از این نظر، اعتباری بیش از سیستم مذهبی مورمون ها یا گواهان یهوه در جهان مسیحی ندارد.

اساس ایدئولوژیک ولایت فقیه بر این متکی است که دنیای اسلام پس از درگذشت بنيانگزار آن، میباید شرعا بدست خاندان مستقیم او، یعنی امامان شیعه اداره شده باشد! و چون این سلسله امامان، در قرن چهارم هجری با غیبت کبری امام دوازدهم قطع شد! این امام پیش از غیبت خود بموجب« توقعی» به راویان حدیث خود وکالت داد که در تمام دوران این غیبت« حجت » وی بر مسلمین باشند! چنانکه خود او حجت خدا بر آنان  است!

در فاصله قرون چهارم  تا دهم هجری، روحانیت شیعه که هنوز نفوذ سیاسی نداشت، از این «ولایت» فقط بصورت حقی که رعایت نشده است سخن میگفت! ولی در دوران صفوی که تشیع اثنی‌عشری آیین رسمی کشور شناخته شد! این توافق میان سلطنت و روحانیت برقرار شد که فقها بعنوان جانشینان برحق امام غایب، حق خود را در امر حکومت به پادشاهان این سلسله تفویض کنند.

در عصر قاجار نیز این سنت عملا برقرار ماند و حتی قانون اساسی مشروطیت ایران دارای متممی شد که بموجب آن، تا ظهور حضرت صاحب الامر، علمای دین، این قانون اساسی را در نظارت مستقیم خویش داشته باشند.

این موضوع پس از دوره بیست ساله عصر رضا‌شاه، دوباره در سالهای  پس از جنگ جهانی دوم، مطرح شد. هرچند که به عقیده برخی مفسران معاصر، تقارن این امر با طرح معروف کمر‌بند سبز از جانب جهان غرب و با برنامه‌های نفتی بریتیش پترولیوم، امری بکلی اتفاقی بوده است.

بهرحال، حوادث، بصورتی جریان یافت که با پایان سلطنت دومین پادشاه سلسله پهلوی، برای نخستین بار در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلامی ایران، آخوندهای شیعه، مستقیما حکومت را در دست گرفتند و تشکیل « اولین حکومت الله در روی زمین» را اعلام کردند.

این حکومت « ولایت فقیه» شاید اولین حکومت خدا در روی زمین نبود، ولی مسلما اولین حکومتی بود که در آن، خدا تا بدین حد از جانب گروه محدودی از بندگان خود، مورد بهره‌کشی قرار گرفت.

ارزیابی کوتاهی که در صفحات آینده این مقاله به آن خواهم پرداخت، تنها به همین ویژگی این «حکومت الهی» مربوط است، زیرا ارزیابی های سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی آن، نه کار صفحات محدود این مقاله است، و نه با توجه به گزارشهای فراوانی که منظما در این راستا در مطبوعات فارسی زبان و در رسانه‌های گروهی بین‌المللی منتشر شده است و میشود، ضرورتی خاص دارد.

برداشتهای عقیدتی مکتب ولایت فقیه از همان آغاز بر هیچ واقعیت پذیرفته شده‌ای متکی نبوده است. حتی برداشت زیر‌بنایی آن که به اصل وجود امام دوازدهم مربوط میشود. امروزه بیش از نیمی از جمعیت شش میلیارد نفری جهان، به سه مذهب معروف توحیدی، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، تعلق دارند. از این عده، دو میلیارد نفر مسیحی هستند،  و وجود پیامبری بنام عیسی مورد قبول همه آنها، و نزدیک به یک میلیارد و دویست میلیون نفر آن، مسلمان میباشند. و وجود پیامبری بنام محمد، مورد قبول بخش یک میلیارد و دویست میلیون نفری آن، به استثنای اقلیت کوچکی، پانزده میلیون نفر نیز یهودی و وجود شخصیتی بنام موسی، که علی‌الاصول مورد قبول همه آنهاست.

در این بخش مسلمان نیز وجود اصولی یازده امام اول شیعه مورد تصدیق عمومی است، هرچند که مقام امامت آنها، مورد قبول نه دهم (9/0) آنان است. یعنی بیش از یک میلیارد نفر بخش سنی مذهب این جهان اسلامی نیست، ولی نه تنها اسطوره امامی غایب مطلقا مورد قبول هیچیک از این عده نیست! بلکه اساسا وجود خارجی چنین کسی مورد انکار آنان است. زیرا که هیچ مدرک قابل قبولی بر آن وجود ندارد و از هزار و  صد سال پیش نیز وجود نداشته است. و هرچه در این باره گفته شده و یا نوشته شده است، صرفا از ناحیه خود روحانیت شیعه بوده است. هرچند حدیثی نیز که نقل شده، توسط راویان شیعه نقل شده است.

نه تنها در قرآن ذکری از مهدی موعود نشده است، بلکه در هیچ اثر مذهبی، در دوران امامان شیعه نیز نیز از چنین موضوعی صحبت نشده است و در این مورد هرچه به آنان نسبت داده شده، توسط محدثان شیعه قرن چهارم هجری به بعد نسبت داده شده است.

راویان مسلمان، تا بیش از آنکه اسطوره امامی بنام امام غایب طرح ریزی شود، بر این اتفاق داشته اند که امام یازدهم پیش از آنکه در جوانی درگذرد! مردی عقیم بوده و امکان فرزند آوردن نداشته است و اسطوره فرزندی که بعلت عدم تامین جانی، هفتاد سال در غیبت صغرای خود از پشت پرده توسط کسانی بنام ابواب یا وکلا  با شیعیان خویش مربوط بوده  و بعد هم به غیبت کبری رفته است درست به همین دلیل ساخته شده است که جای او را در جهان تشیع خالی نمانده باشد، زیرا اصل بنیادی در این جهان تشیع این است که دنیا نمیتواند بدون امام در گردش باشد.

حتی در کتاب کافی، معتبرترین کتاب شیعه، که درست در همان زمان تالیف شده، نیز تصریح شده است که تا شبی که مهدی موعود زاده شد، اثری از بارداری در مادر ایرانی او« نرجس خاتون» دیده نشده بود. صدها حدیث معتبر و غیر معتبر، که در این باره در جهان تشیع نقل شده، و همه نقل قولها و تفسیرهایی که در کتب مختلف شیعه به روایت از قرآن و پیامبر و علی و دیگر ائمه نسبت داده شده، فقط بمنظور تثبیت این اسطوره  بعمل آمده است! و هیچ کدام از آنها بر مدرکی واقعا فقهی و ادله تاریخی استوار و متکی نیست و بدون استثناء جملگی، کار خود راویان شیعه بوده است و مورد قبول روایات جهانی اهل تسنن یعنی اکثریت عظیم علمای دنیای مسلمانان نیست.

گفتگویی دیگر بر سر اصالت « توقیعی»است که امام دوازدهم شیعیان در این باره به چهارمین «وکیل» خود یعنی «علی بن محمد سمری» فرستاده و به او خبر داده است که بزودی خواهد مرد و خود امام نیز به امر خداوند به غیبت کبری خواهد رفت و در غیاب او« راویان حدیث» وی تا زمان ظهور مجدد، مورد مراجعه شیعیان خواهند بود.

چنین سند سرنوشت سازی با امضاء امام عصر، حقا میبایست با قداستی نظیر قرآن حفظ شده باشد! و با این وجود، این توقع نه در جایی ضبط شده است و نه کسی آنرا به چشم خود دیده و نه کسی بر آن دیده، مدعی شده است و همه آنچه در طول بیش از هزار سال در باره آن گفته شده و یا نوشته شده، تنها از دو کتاب حدیث شیعه مایه گرفته است که مدتها بعد از «غیبت کبری» امام نوشته شده‌اند.

گفتگوی سوم بر سر نحوه تعبیر « مراجعه به راویان احادیث» است. زیرا که از نظر بسیاری از محققان حتی بفرض صحت چنین نوشته‌ای، این مراجعه به هیچوجه، معنی زمامداری سیاسی این راویان حدیث و حکومت آنها را بر ملت یا بر « امت» اسلامی نمیدهد. بلکه تنها این مفهوم را دارد که این شیعیان، میباید در مورد مسائل و مشکلات مذهبی خود، به این راویان احادیث، مراجعه کنند.

نه تنها در گذشته، بلکه در همین دوران ولایت فقیه، نیز فقهای با صلاحیت متعددی، در عین آنکه به اقتضای « آیت‌الهی» خود، بر صحت چنین توقیعی، صحه گذاشته‌اند، بر این نیز تاکید نهاده‌اند که چنین وکالتی، فقط مسائل مذهبی را شامل میشود و حکومت سیاسی از آن مستفاد نمیشود. در یکی از صریح ترین نظراتی که در این مورد ابراز شد، نظریه آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری بوده است که از نظر مرجعیت مذهبی، در مقامی بالاتر از آیت‌الله سید روح الله خمینی قرار داشت.

البته هیچکدام از این واقعیتها مورد قبول خمینی نبود. زیرا نظر واقعی او را تامین نمیکرد و آنچه وی از دوران طلبگی خود در قم به دنبال آن بود، فقط کسب قدرت بود و در ضمیر خداگاه و ناخداگاه او، همه مسائل و واقعیتهای دینی در همین قدرت طلبی خلاصه میشد، و ارضای چنین خواستی، طبعا مستلزم تعبیری از « مراجعه به راویان حدیث» بود که حکومت سیاسی آنانرا نیز شامل شود.

بدین جهت، همان کسی که در دوران طلبگی خود در مدرسه فیضیه قم در « کشف الاسرار» خویش تاکید کرده بود که « مجتهدین اصولا خواهان ولایت و حکومت نیستند و حدودی که برای خود تعیین میکنند فقط فتوی و قضاوت و دخالت در حفظ مال صغیر و قاصر است، و بیرون از اینها هیچ اسمی از حکومت نیست و ابدا نامی از آن نمیبرند».

به محض اینکه باد در جهت مخالف وزید! با قاطعیت تمام نوشت« معنی اینکه مردم در زمان غیبت امام در تمام امورشان رجوع کنند به راویان حدیث این است که اطاعت از آنها کنند. چه؛ امام آنها را حجت خود کرده و جانشین خویش قرار داده است» و جانشین امام، جانشین پیغمبر و حجت امام عصر در روی زمین است و خدا اطاعتش را واجب فرموده است ».

وی در جای دیگری نیز مینویسد:

 

« اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت، بعهده فقهاست، یعنی پاسداری از حدود و ثغور مسلمانان، و گرفتن خمس و زکات و جزیه، و اجرای حدود و قصاص، و حفظ مرزها و نظم شهرها و همه چیز!»

و باز مینویسد:

« فقهای اسلام، حجت بر مردم هستند، همانطور که حضرت رسول حجت خدا بود. حجت الله، کسی است که خداوند او را برای انجام امور مقرر فرموده است و فقها نیز از طرف امام، حجت بر مردم هستند».

یعنی! همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است .

در مورد نحوه و مفهوم این واگذاری نیز، خود او مشخص کرد که؛ وقتیکه فرد لایقی که دارای دو خصلت علم به قانون و عدالت باشد، بپا خیزد و تشکیل حکومت دهد، او همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم در امر اداره جامعه را داشت، دارا میباشد و بر همه مردم لازم الاجراء است که از او اطاعت کنند. بعد از آن اعلام کرد که« همه اینهایی که با ولایت فقیه مخالفند! اصولا با خداوند تبارک و تعالی مخالفند».

با اینهمه شرایط امروز در جهان مترقی در قرن بیستم با شرایط ایران دوره صفوی قرن شانزدهم، قابل مقایسه نیست! تا چنین ادعایی بتواند به آسانی پذیرفته شود.

بدین جهت در دوران صد روزه نوفل لوشاتو ( دوران اقامت در تبعید قبل از عزیمت به ایران سال 1357)، کارگردانان تبلیغاتی فقیه اعظم! که بعدا یکی از آنها به دستور وی اعدام گردید!« صادق قطب زاده» و دیگری از مقام ریاست جمهوری به مقام جاسوس استعمار تنزل یافت« ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور انقلاب اسلامی» و فرار را بر قرار ترجیح داد و از ایران به فرانسه گریخت! و سومی نیز از مسند وزارت به زباله دان تاریخ فرستاده شد. ابراهیم یزدی!»

همین اطرافیان نامبرده در همان ایام در تبعید، به او فهمانیدند؛ که برای جلب افکار عمومی در داخل و بخصوص در خارج از ایران، می باید بصورت تاکتیکی راه را عوض کند و در مصاحبه ها و گفتگوهای حضوری خود بر آن ضوابطی تکیه بگذارد که مورد قبول و علاقه جهان متمدن باشد و نه آنچه واقعا مورد خواست خود اوست!

بعدها، ابوالحسن بنی صدر که « امام پیش آنکه مسلمانی او را انکار کند و او را خادم آمریکا بداند، وی را فرزند معنوی خود برشمرده بود!» در کتاب «خیانت به امید» خود مینویسد:

«پرسش های عموم خبرنگاران و روشنفکران در نوفل لوشاتو، کلا از 19 مورد تجاوز نمیکرد، و قرار شد که پاسخ های آنها را پیشاپیش آقایان ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده، سید احمد خمینی (فرزند روح الله خمینی)، موسوی خوئینی‌ها و خود من (ابوالحسن بنی صدر) تهیه کنیم تا او ( روح الله خمینی) در پاسخ به خبرنگاران، بر اساس آنها جواب بدهد. از نادانی های آقای خمینی نه تنها نگران نبودیم! بلکه گمان میداشتیم که او، در جای دیگر همین کتاب، در باره کتاب (ولایت فقیه) خمینی نقل قول کرده که «ما در پاریس کتاب ولایت فقیه آقای خمینی را که مجموعه درسهای او در نجف بود را خواندیم و آنرا بی محتوا یافتیم. آقای بهشتی نیز در آن زمان که هنوز کسی بعنوان سرنگونی رژیم شاه نامی نمیبرد، مجموعه درسهای ولایت فقیه را خوانده و آنرا مایه بی آبرویی شمرده بود».

درست از همین هنگام بود که برنامه یک بام و دو هوایی ولایت فقیه بر پایه ضوابط سنتی مکتب ماکیاولیسم طراحی شد. رژیمی که میبایست اولین حکومت الله در روی زمین باشد، یکسره بر شالوده دروغ بنیاد نهاده شد. بطوریکه احتمالا در تمام تاریخ اسلام، با آنکه هرگز دروغ و فریب کم نبوده است! در هیچ مقطع زمانی و هیچ مقطع مکانی نیز، نمونه دیگری نمیتوان یافت که در آن و در مدت تنها سی و دو سال، به مردم کشوری اسلامی و به همه جهانیان و به عدد تاریخ بشریت، به این اندازه دروغ گفته باشد که در عمر جمهوری ولایت فقیه گفته شده است.

پیش از روزهای نوفل لو شاتو، روح الله خمینی در مقام حجت اسلامی در قم و در کتاب کشف الاسرار خود می نویسد:

« فقها و مجتهدین، هیچوقت نه تنها با اساس سلطنت مخالفت نکردند، بلکه بسیاری از علمای عالی مقام با سلاطین همراهیها نیز کردند و آنها که میگویند اسلام با سلطنت مخالف است! نیت فتنه انگیزی دارند و میخواهند دولت را به آنها بدبین کنند».

« ولی همین شخص در مقام آیت الله کشف کرد! که « سلطنت اصلی است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است و خداوند امر فرموده است که مردم به سلاطین کافر شوند، به همین جهت است که فقها و علما همیشه از سلاطین اعراض کرده اند».

در نوفل لوشاتو، در هفده مورد مختلف تاکید کرد که در ایران اسلامی شخصا هیچ نقشی را در اداره امور کشور و مملکت، بعهده نخواهد گرفت و رئیس جمهور یا رهبر نخواهد شد و تنها به ایفای نقش ارشادی، اکتفا خواهد کرد.

ولی به محض بازگشت به ایران، هم بر مسند قدرت و هم رهبری نشست! هم مقام ریاست جمهوری را تبدیل به یکی از ادارات تابعه دفتر رهبری کرد و هم کلاه  فرماندهی کل قوا را بر سر خود گذاشت!

در نوفل لوشاتو سیزده بار تصریح کرد که در ایران اسلامی، روحانیون خودشان هیچیک از مناسب دولتی و حکومتی را بر عهده نخواهند گرفت! و نقش آن نیز مانند نقش خود او، صرفا نقشی ارشادی خواهد بود!

ولی در ایران اسلامی او! عمامه داران، کلیه مقامات بالای حکومتی، ریاست جمهوری، نخست وزیری، وزارت خانه ها، سفارت، ریاست دیوان عالی کشور، استانداری، فرمانداری، اداره امور مقننه، قضاییه، و رسانه‌های گروهی را در انحصار خود گرفتند! و رهبر عالیقدر انقلاب، اعلام نمود که آنهاییکه میگویند روحانیون نباید مصادر امور حکومتی باشند! دشمنان خدا و رسولند و میخواهند اسلام را از بین ببرند.

در نوفل لوشاتو بیست و یکبار قول داد، که دولت اسلامی، دولتی کاملا دمکراتیک خواهد بود. همه نهادهای فشار و اختناق در آن از میان خواهد رفت. هرکس خواهد توانست، عقیده خودش را آزادانه بیان کند. مطبوعات و رادیو تلویزیون، در نشر همه واقعیات جامعه آزاد خواهند بود. تشکیل هر گونه احزاب و اجتماعات، حتی احزاب کمونیستی، مجاز خواهد بود! تمام اقلیتهای دینی و مذهبی، برای اجرای آداب دینی خود، آزادی کامل خواهند داشت.

دولت اسلامی، تمام منطقها را با منطق، جواب خواهد داد و تمام مسائل فقط به استناد متمم قانون اساسی مطرح خواهد شد و برنامه سیاسی آن و دمکراسی حقیقی خواهد بود.

ولی هم او، در همان نخستین ماه بازگشت خود به ایران، در همین باره گفت؛ به اینهایی که از دمکراسی حرف میزنند گوش ندهید. اینها با اسلام مخالفند. هر کس جمهوری بخواهد؟ دشمن ما است! هر کس صحبت از جمهوری دمکراتیک بکند؟ دشمن اسلام است! اینهایی که فریاد میزنند که باید دمکراسی باشد! اینها مسیرشان غیر از ما است! مگر شما انقلاب کردید که مثل سوئیس بشوید؟! ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت از ملی گرایی و حکومت دمکراتیک و اینها را میکنند! میشکنیم! به این روشنفکران هشدار میدهیم که اگر از فضولی دست برندارند؟! سرکوب خواهند شد.

در نوفل لوشاتو بارها تاکید کرد که « در حکومت اسلامی ما، از نظر حقوق انسانی؛ تفاوتی میان زن و مرد نخواهد بود. زنها در جمهوری اسلامی، در نوع پوشش خود، نوع تحصیلات خود، نوع فعالیت خود، کاملا آزاد خواهند بود. به همانگونه که مردها آزادند ».

«در حکومت اسلامیه او» زنان به صورت صیغه ها به درون چادر فرستاده شدند. و اعلام شد که از نظر شرعی زنان باید از تفکرهای سنتی در مورد حقوق زن و مرد پرهیز کنند، زیرا این امر به عهده روحانیون و آگاهان مذهبی است و نه خود آنها، و گشودن «مبحثی بنام حقوق زن! یک پدیده غربی ناشی از یک بینش غیر توحیدی و نشانی از یک بیماری غرب زدگی است ».

وقتی گفته آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور (وقت) و بلند پایه‌ترین مرجع قضایی جمهوری اسلامی در خطبه های نماز جمعه که وظیفه زن در اسلام این است که « کنیز مرد» باشد مورد اعتراض خانم گوهر الشریعه دستغیب (دختر آیت الله دستغیب شیرازی که امام جمعه وقت شیراز و نماینده مجلس شورای اسلامی ) قرار گرفت. مقام عالی قضایی جواب دادند که آنچه گفته است، دقیقا قانون اسلام است و جای عذرخواهی ندارد!

در نوفل لوشاتو، مدعی شد که فقط مطالبه حقوق اولیه بشر را در ایران دارد و چیزی بجز اجرای دقیق بیانیه جهانی حقوق بشر نمیخواهد! ولی در همان نخستین روزهای پس از بازگشت به ایران! در مدرسه فیضیه قم در طی سخنانی مبسوط، حقوق بشر را ساخته و پرداخته استکبار دانست و ادعا کرد که همه اینهایی که صحبت از حقوق بشر میکنند، از عمال استکبار هستند.

در نوفل لوشاتو قول داد که در حکومت اسلامی هر فردی در دادن و یا ندادن رای آزاد خواهد بود و رای او هرچه باشد محترم شمرده خواهد شد. ولی هم او در فردای رفراندم فروردین 1358 اخطار کرد که ما همه اینهایی که به جمهوری اسلامی رای ندادند  و یا انتخابات را تحریم کردند، منافق میدانیم و طوری سرکوبشان میکنیم که از این جرثومه های فساد اثری باقی نماند. ( رجوع به متون سخنرانی های آن دوران).

در نوفل لوشاتو تعهد کرد که در ایران اسلامی حقوق هر متهمی در جریان دادرسی، بطور کامل رعایت خواهد شد و امکانات قانونی از هر جهت برای او فراهم خواهد بود. ولی در تهران همین مدافع عدالت، فتوا صادر نمود که؛ اینهایی که بازداشت هستند( مقامات عالی رتبه رژیم پیشین) متهم نیستند بلکه مجرمند و باید فقط هویتشان را ثابت کرد و بعد آنها را به سزای اعمالشان اعدام کرد. اصلا احتیاجی به محاکمه آنها نیست و هیچگونه ترحمی هم در باره آنها موردی ندارد. ما معتقدیم که مجرم اصولا محاکمه ندارد و باید اورا کشت.

در همان روزهایی که حضرت آیت الله در نوفل لوشاتو بطور پیگیر روزنامه ها و رادیو و تلویزیونهای سراسر جهان را در باره تعهد صادقانه خود به رعایت دمکراسی و آزادی و عدالت و حقوق بشر قول شرف میداد! بسیاری از بزرگواران روشنفکر و واقع‌بین، کشورهای صاحب این تلویزیونها و رادیو ها و روزنامه ها به صدها میلیون نفر از مردم این کشورها با همین اطمینان قول شرف میدادند که در صحت گفته های حضرت آیت الله تردیدی نمی باید کرد.

آندریو یانگ، رئیس هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد و نماینده شخصی پرزیدنت جیمی کارتر، اطمینان میداد که:

« نهضت خمینی تحت تاثیر مستقیم آموزشی ایالات متحده آمریکا بوجود آمده است و از آن الهام میگیرد» چیزی که میتوانم با اطمینان بگویم این است که آرمانهای انقلاب ایران، همان آرمانهای نهضت های جهانی حقوق بشر است. وقتیکه، این انقلاب، جا بیفتد همه جهانیان درخواهند یافت که خمینی یکی از قدیسان عصر ما بوده است».

ریچارد فالک، استاد دانشگاه و کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه و جهان اسلام، در روزنامه نیویورک تایمز می‌نویسد؛ بسیارند کسانی که از این انقلاب به عنوان زیباترین تاریخ لحظه اسلام نام میبرند! زیرا این انقلابی است که توانسته است سرمشق تازه‌ای را از یک انقلاب صلح‌جویانه و بدون خونریزی را ارائه کند و در آینده نیز مسلما خواهد توانست نمونه‌ای از یک حکومت کاملا انسانی، که خود ما هم به آن احتیاج مبرم داریم! به کشورهای جهان سوم عرضه کنیم!

ریچارد کاتم استاد دیگر دانشگاه و مشاور ممتاز وزارت امور خارجه ایالات متحده، با قاطعیت میگفت؛ میتوانم اطمینان بدهم که آیت‌الله خمینی به هیچوجه خواستار حکومت نیست و به محض مراجعت به ایران به حجره درس خودش باز خواهد گشت!

ویلیام سولیوان، سفیر ایالات متحده در ایران و مسئول مستقیم بسیاری از اشتباهات فاجعه آمیز سیاست خاورمیانه‌ای این کشور، به دولت خود گزارش میداد که « آیت‌الله خمینی ایفای نقشی را همانند نقش گاندی به عهده خواهد گرفت و برقراری جمهوری اسلامی منجر به تشکیل رژیمی با گرایشهای بسیار قوی غرب‌گرایانه خواهد شد».

در همان گرماگرم، بانوی جدید الاسلام انگلیسی، فاطمه خانم نیز، در مصاحبه‌ای پر سرو صدا با مجله اسلامی زن روز، جای تردیدی باقی نمیگذاشت که ؛ امام خمینی اصلا یک معجزه است، رهبری مانند او در تمام تاریخ نبوده است و فکر نمیکنم که بعد از این هم پیدا شود « در اوئل قرن ما، William Yeats شاعر نامی ایرلندی و برنده جایزه ادبی صلح نوبل سال 1923 نوشته بود، » وقتی که روشنفکران چیره دست، کارشان را بخوبی انجام داده باشند، یعنی توانسته باشند بهترین مردمان جامعه خویش را از باورهای دیرینه خود جدا کنند و دلهای بدترین آنها را از کینه و نفرت بینا کنند! مطمئن باشید که وحی جدیدی در آستانه نزول است! و چیزی به ظهور یک مسیح تازه باقی نمانده است. و در همین سالهای خود ما نیز regis Debray متفکر چپگرای فرانسوی کمابیش در همین زمینه در ماهنامه معروف لوموند دیپلماتیک نوشت؛ درسهای اخلاقی که بسیاری از بزرگان جهان ما، در ایفای رسالتی پیامبر‌گونه به مردم جهان سوم میدهند، شباهت به گلهایی دارد که در گورستانها میرویند. زیرا بهرحال وجدان مسیحی اقتضاء دارد که پیش از اعدام محکومین به مرگ کشیشی برای آنها موعظه کند.

هم صداقت اسلامی یک « انقلاب صلح جویانه و بی خونریزی» که میبایست نمایانگر زیباترین لحظات تاریخ اسلام باشد و هم روش گاندی‌وار رهبر ارشد این انقلاب، درست در همان روزها در خیابانها و میدانهای پایتخت و شهرستانهای ایران به نمایش گذاشته شد.

گزارش مبسوطی از آنرا در کتاب « تاکتیکها و تکنیکهای انقلاب» نوشته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و کاندیدای انتخابات دهم ریاست جمهوری میتوان خواند:

استفاده از تکنیک رنگ کردن لباسهای افراد معین با جوهر قرمز یا خود گوسفند به منظور ایجاد جنون خون که در تحریک اجتماعات اثری معجزه آسا دارد. بکار گماشتن شیون کنان حرفه‌ای زن و مرد در قبرستانها برای جلب توجه وسائل ارتباط جمعی یعنی خبرنگاران مطبوعات خارجی و رادیوها و تلویزیونها و خبرگذاریها که میباید به تعداد هرچه بیشتر و زیادتر به این قبرستانها آورده شوند و بوجود آوردن این احساس که اختناق دولتی بسیار شدید و شمار قربانیان آن بسیار زیاد بوده است، استفاده وسیع از تکنیک « تابوت» از راه ترتیب دادن مراسم ساختگی تشییع جنازه شهدا، جا دادن یک یا چند آخوند در صفوف مقدم تظاهرات برای نشان دادن نقش رهبری روحانیت در انقلاب....»

کارگردان این انقلاب « اسلامی» که با آنکه به سربازی هم نرفته بود، بعد از پیروزی انقلاب، مقام سرلشکری یافت! نتیجه گیری کرده است که « این شیوه هایی که ما در انقلاب ایران بکار گرفتیم! بطوری نتایج رضایت بخشی ببار آورده است که میباید در آینده سرمشق سایر انقلاب های! کشورهای اسلامی و حتی در دنیا قرار گیرد».

یکی از فجیع ترین جنایات همه تاریخ انقلاب ها و مبارزات سیاسی در جهان، در همین راستا و با همین طرز فکر، در گرما گرم نخستین فعالیتهای انقلابی در تابستان سال 1357 بوقوع پیوست! و آن ماجرای حریق سینما رکس آبادان بود که در آن بیشتر از چهارصد زن و مرد و کودک در سالن این سینما زنده زنده در آتش سوختند. زیرا درهای سینما طبق نقشه قبلی بسته شده بود و از بیرون قفل شده بود  سیمهای تلفن نیز از خارج ساختمان کاملا قطع شده بود!

دستگاههای تبلیغاتی پیامبر نوفل لوشاتو در داخل کشور، با پولهای بی حساب که از بازاریان و از دیگر مراجع مختلف داخلی و خارجی در اختیار داشتند. از امام حاضر رونوشتی از امام غایب ساخته بودند. چند روز پیش از آنکه خمینی با پرواز مخصوص هواپیمایی ارفرانس به ایران بازگردد، روزنامه جنبش، جارچی انقلاب، در صفحه اول خود نوشت:

امام میآید. با صدای نوح، باطلیسان ابراهیم،با عصای موسی، با هیئت عیسی، با کتاب محمد و دشتهای سرخ شقایق را می پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتیکه امام بیاید! دیگر کسی دروغ نمیگوید، دیگر کسی به خانه خود قفل هم نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم میشوند و نان و شادی هایشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. صف های نام نویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق بجای خود بنشیند و باطل و جنایت و نفرت در روزگار نماند. این را من از کلام خدا میگویم، در سوره مبارک اسرا.

صاحب طیلسان و عصا و کتاب، خود در همان هفته های آغازین بازگشت، از همه مستضعفان چشم براه فرستاد که:

« فقط به این دلخوش نباشید که ما برایتان مسکن میسازیم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی میکنیم، اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی میکنیم! البته همه اینها را میکنیم، اما دلخوش به همین مقدار نباشید. ما همانطور که دنیایتان را آباد میکنیم، آخرتتان را هم آباد میکنیم! و اندکی بعد از آن، به مناسبت آغاز سال نو، اعلامیه داد که «بزودی همه مردم ایران صاحب خانه و مسکن شخصی خواهند شد».

البته روزها و هفته ها و ماهها گذشت، و نه مستضعفی صاحب مسکن شد و نه آب و برقی رایگان و مجانی شد و نه نفتی به رایگان به کسی تحویل داده شد و نه اتوبوسی برای طبقه مستمند مجانی شد و در عوض هم« صفهای نان و گوشت و هم صفهای نفت و بنزین، طولانی تر شد و نه تنها بهای خانه و وسائط نقلیه و پوشاک و بلکه بهای ضروریات و مایحتاج روزمره زندگی در مقیاس نجومی افزایش یافت!

و وقتی کاردها به استخوان رسید، همین بس که مستضعفین از همین امام شنیدند که؛ هی میگویید گرانی است، هی میگویید کمبود است. هست که هست، بیاییم  نوامیس خودمان را، بخطر بیندازیم که گوشت گران است و میوه گران است و مردم ناراضی هستند؟ بیاییم و همه زحمتهای انبیاء علیه السلام را بباد فنا بدهیم؟ چرا آدم نمیشوید؟ « و در پیام سالگرد چهارمین سال جمهوری اسلامی، این هشدار را دریافت داشتند که ؛ » خداوند تبارک و تعالی عنایت خاصه غیبیه خودش را بر شما ارزانی فرموده، اگر از وضعی که الان دارید شکرگزار نباشید، خوف آن را دارم که خداوند قهار بر شما غضب فرماید و خدای نخواسته، ترو خشک را با هم بسوزاند و راه گریزی هم برایتان نباشد».

سریال تکراری وعده دروغ، در دوران پس از نوفل لوشاتو نیز با همان آهنگ پیشین ادامه یافت. در دوازدهم فروردین ماه 1358، پس از رفراندم عجیب و غریبی که در آن برای نخستین بار در جهان از مردم خواسته شده بود به رژیمی رای بدهند که در باره مشخصات و مرام‌نامه و هدف های آن هیچگونه اطلاعی به آنان داده نشده بود، رهبر انقلاب در پیام رادیویی خود از ملت خواسته بود که « اکنون با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود به مجلس موسسان، قانون جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید که این وظیفه شرعی است»  ولی همین رهبر، در آستانه تشکیل مجلس موسسان دبه درآورد و  مجلس ساختگی به نام خبرگان را که صرفا عمامه داران دستچین شده خود او تشکیل شده بود، جانشین آن کرد و این بار رای دادن به این یکی را فریضه شرعی دانست و بعنوان محکم کاری در مجلس معارفه با نمایندگان همین مجلس خبرگان هشدار داد که ؛ « کسانی که به خیال خودشان روشنفکر هستند و مجلس موسسان میخواهند و با مجلس خبرگان موافق نیستند، اساسا با اسلام مخالفند و ما با آنها به همین صورت عمل خواهیم کرد».

در پیام رادیویی سالروز پیروزی انقلاب، اعلام کرد که باید به هر قیمت شده باشد انقلاب خودمان را به همه ممالک اسلامی صادر کنیم، ولی هم او تنها یکسال در پیام رادیویی دیگری اطمینان داد که ما قصد صدور انقلاب خود را نداریم و این شایعه ای است که دشمنان ما پراکنده اند.

در منشور هشت ماده‌ای در تابستان 1361 فتوا داد که کسی حق ندارد بر دیگران جاسوسی کند، زیرا قرآن میفرماید که بعضی از اهل ایمان بر بعضی دیگر جاسوسی نکنند، ولی هم او در پاییز همان سال به « دانش آموزان عزیز» پیام فرستاد که معلمین خود را زیر نظر بگیرند و انحرافات آنها را محترمانه به مسئولان امنیتی گزارش دهند و از معلمان خود نیز خواست که کارهای مشکوک شاگردان خود و اولیای آنها را به همین مسئولان گزارش کنند.

در پیام رادیویی دومین سالگرد انقلاب گفت« حق رای دادن برای همه آحاد و افراد جمهوری اسلامی وجود دارد. چرا باید نظامیان از حق دخالت در تعیین سرنوشت خودشان ممنوع باشند؟ اینها از دوره طاغوت است» ولی هم او تنها دوسال بعد در مراسم سالروز تولد امام هشتم اظهار داشت؛ « برای نظامیها جایز نیست که وارد بشوند در سیاست. اون طرفدار یکی، اون طرفدار یکی دیگر. اصلا به شما چه ربطی دارد که در مجلس چه میگذرد؟ انتخابات به ارتش چه مربوط است؟ به سپاه پاسداران چه مربوط است؟ برای هیچکدام جایز نیست این»

در زمان حجت الاسلامی خود در قم به « حضور مبارک اعلیحضرت همایونی » تلگراف کرده بود که بقراط مسموع دولت درصدد است در انجمنهای ایالتی و ولایتی به زنها حق رای بدهد و این بر خلاف شرع مبین و موجب نگرانی علما و عامه مسلمین است، و در نوروز سال 1342 بنام روحانیت قم اطلاعیه داد که « دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام و قرآن تجاوز کرده و میخواهد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب کند.» ولی هم او، در مقام ولایت فقیه از زنان عضو کمیته های اسلامی خواست که با رفتن خودشان بر سر صندوقهای انتخابات و دادن آراء هر چه بیشتر وظیفه اسلامی خودشان را انجام دهند تا توطئه های دشمنان اسلامی را خنثی کنند.

در همان زمان حجت الاسلامی خود، در کشف الاسرار نوشته بود؛ « سنیان خود را در محکمه عدل و انصاف و شرافت و انسانیت محکوم کرده اند و عمربن الخطاب یاوه سرایی بود که تا قیامت نمونه کفر و زندقه است» ولی هم او بعدا در مقام ولی فقیه جمهوری اسلامی فتوی داد که « آنها که در میان شیعه و سنی اختلاف می اندازند نوکران استعمارند و ماموریت دارند تا نگذارند اتحاد بین تشیع و تسنن صورت بگیرد.

اندکی بعد از این اظهار نظر، معمر قذافی رئیس جمهوری جنجالی جماهیری لیبی که خودش داعیه رهبری اسلامی داشت، در مصاحبه ای با نشریه کویتی القبس گفت:

« این موضوع سنی گری و شیعه گری بعد از نازل شدن قرآن بوجود آمده است و هیچ ربطی با مذهب ندارد اگر اهل تسنن سنت پیغمبر است ؟ پس همه مسلمانان باید سنی باشند. این مسئله شیعه گری افسانه ای است که با علی بن ابیطالب پایان یافت و هرچه مربوط به بعد از آن است افسانه است. اگر رهبران ایران بگویند که انقلاب آنها شیعه است، در آنصورت این فقط یک جریان فرقه ای است، و یک انقلاب نیست. از نظر من فرقه گرایی شیعه و فاشیسم و صهیونیسم در خطی واحد قرار دارند. مسئله ولایت فقیه هم از همین جعلیاتی است که در اسلام صحبتی از آن نشده است و ولی فقیه این گفته کفر آمیز را شنید و آنرا به روی خود نیاورد، زیرا معمر قذافی در مورد موضع گیریهایی سیاسی در جبهه او قرار داشت و مصلحت سیاسی بر منطق « امر به معروف و نهی از منکر » می چربید.

در دو مقام بلند پایه، یک رئیس جمهوری و یک نخست وزیر، که هردو از جانب رهبر انقلاب بعنوان مردانی مؤمن و خدمتگزار اسلام به سمتهای خود منصوب شده بودند شانس معمر قذافی را نداشتند.

در هنگام انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری، وی در فرمان خود نوشت که « چون جناب آقای مهندس بازرگان مردی است فاضل و متین و متدین، ایشان را بواسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم به ریاست دولت معرفی میکنم و بر ملت واجب میدانم که از او اتباع کند. زیرا مخالفت با او مخالفت با شرع اسلام است و مخالفت با اسلام، قیام بر ضد خدا است». و تنها بعد از یکسال بعد، در باره همین مردی که خودش مخالفت با او را قیام بر ضد خدا دانسته بود گفت: این آدم اصلا صلاحیت حکومت نداشت و افکار انحرافی داشت و مصلحت شرع اقتضاء میکرد که از کار برکنار شود و در هنگام ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر، در پیام نوروزی خود تاکید کرد که « آقای بنی صدر مسلمان است مؤمن است، خدمتگزار است، و هر کس در هر مقامی شرعا باید انسان را تایید کند. مخالفت با ایشان کار اشخاصی است که تعهد به اسلام ندارند» و هم او، چند ماه بعد در پیامی دیگر گفت: این آدم از اول ادعا میکرد که مسلمان هستم ولی من هم از اول میدانستم که دروغ میگوید. بعد هم گفت مخالف آمریکا هستم ولی خودش عامل آمریکا بود. این دولتهای بزرگ از اولی که نقشه استعمار را همه جا کشیدند هر جا ماموریتی دارند».

در تمام حکومت خود، این ولی فقیه بهمان آسانی که چهره عوض کرد، فتاوی شداد و غلاظی را نیز که قبلا همه آنها از جانب خود او ضوابط تغییر ناپذیر شرعی اعلام شده بود در هر مورد که ممکن بود پافشاری در اجرای آنها محظوری برای حکومت او بوجود آورد یا باعث دردسری شود به آسانی نادیده گرفت یا عوض کرد.

در سالها پیش از « ولایت»، در توضیح المسائل خویش قانون حمایت از خانواده را که در رژیم سلطنتی وضع شده بود شدیدا نفی کرده و در باره آن نوشته بود:« این قانون بر خلاف احکام اسلام است و زنانی که بحکم این قانون طلاق داده میشوند، طلاق آنها باطل است و آنها کماکان زنهای شوهر داری هستند که اگر شوهر کنند زناکارند، و کسی هم ندانسته آنها را بگیرد زناکار و مستحق حد شرعی است، و اولادهای آنها اولاد غیر شرعی هستند و ارث نمیبرند، و احکام اولاد زنا بر آنها جاری است» ولی در دوران ولایت فقیه، در مواجهه با شرایط و نیازهای یک جامعه قرن بیستمی، این حکم شرعی با چند تغییر کوچک تبدیل به همان قانون پیشین حمایت از خانواده‌ای شد که بر خلاف اسلام بود.

همین ولی فقیه در آغاز جمهوری اسلامی اعلام شرعی کرد که « از مهمترین چیزهایی که مغز جوانها را خراب میکند و آنها را به فساد و هرزگی میکشاند، موسیقی است. اگر بخواهید مملکت شما مستقل باشد؟ باید موسیقی را کنار بگذارید و آنرا از رادیو و تلویزیون بکلی حذف کنید. موسیقی خیانت است به مملکت» و علیرغم این فتوای قاطع، با گذشت زمان هم آواز و موسیقی در رادیو و تلویزیونها دوباره برقرار شد، هم کنسرواتور موسیقی دوباره بکار پرداخت. هم گروههای خواننده متعددی از جانب جمهوری اسلامی برای اجرای برنامه های موسیقی به دیگر کشورهای جهان فرستاده شدند.

خوردن خاویار و خرید و فروش آن در همان نخستین روزهای جمهوری اسلامی ممنوع شد، زیرا ماهی خاویار فلس نداشت و طبق قوانین یهودی- و اسلامی» این ماهی حرام بود، ولی وقتیکه به ولی فقیه گزارش داده شد که از این بابت زیان سنگینی به ارزهای وارداتی وارد آمده است، چند تن از علمای عظام فلس مختصری در آن یافتند که بر رفع حرمت از آن انجامید.

تغییر ساعات زمستانی و تابستانی که قبلا از جانب وی غیر شرعی شناحته شده بود، در دوران ولایت فقیه او بصورت امری شرعی و بلا اشکال پذیرفته شد. همچنانکه در زمینه فرهنگی اشکالی دیده نشد که برای بزرگداشت همان فردوسی که در روزهای آغازین جمهوری اسلامی طرفدار مجوسان  و شاهنامه او کتاب ننگ و دروغ دانسته شده بود، کنگره ای بین المللی در تهران ترتیب داده شود یا ستونهای همان تخت جمشید که حجت الاسلام شیخ صادق خلخالی کمر به ویران کردن آن بسته بود آرم نشریات جهانگردی جمهوری اسلامی قرار گیرد و حتی تازه ترین اوراق تبلیغاتی این سازمان توریستهای بیگانه را به دیدار«ایران» سرزمین پادشاهان و شاعران گلهای سرخ دعوت کنند.

با آنکه در اسلام کشیدن تصویر صورت انسان منع شده است، و با آنکه علامه مجلسی در احادیث معتبره از حضرت رسول اکرم روایت کرده است که جبرئیل گفته است ما گروه ملائکه داخل خانه ای نمیشویم که در آن سگ باشد یا تصویری بر دیوار باشد یا ظرفی باشد که در آن بول کنند، و از حضرت امام موسی کاظم نقل شده است که نماز مکن در خانه ای که تصویری در آن باشد و اگر چاره ای نداشتی پس اول سر آن تصویر را قطع کن یا چشمش را کور کن و بعد نماز بکن! وزارت ارشاد اسلامی ولایت فقیه ترسیم شمایل امام حسین را با تعیین جایزه نقدی رسما به مسابقه گذاشت و از روی تصویر برنده مسابقه هزاران نسخه چاپ و توزیع کرد تا در خانه ها به دیوار نصب شوند و برنده این مسابقه همان هنرمند معروفی بود که در طول سالها متخصص ترسیم مینیاتورهای ساقی و شراب و رباعیات خیام شناخته شده بود.

در اینجا طبعا فرصت نقل همه نمونه های این تغییر جهت های اسلامی نیست، ولی مجموعی از آنها را در دو هزار صفحه کتاب مجموعه بیانات امام خمینی از سال 1340 تا 1367 که با عنوان « کوثر » توسط موسسه تنظیم آثار امام خمینی در قم گردآوری و از طرف وزارت فرهنگ و آموزش عالی جمهوری اسلامی در تهران بچاپ رسیده است، میتوان یافت.

در مکتب ولایت فقیه، ملاک انتخاب ولی فقیه این است که اعظم وافقه باشد، هرچند که معلوم نیست فقیهی که عالمتر از دیگران است برای رهبری سیاسی مملکت نیز صلاحیتی بیش از دیگران داشته باشد! و هرچند که در دوران سی و دو ساله جمهوری ولایت فقیه، هیچیک از این دو نفری  که این مقام را بر عهده داشته اند! نه عالم تر و نه صالح تر از دیگران بوده اند. ولی آنچه مهمتر است این است که در قاموس این کتاب، « علم اصولا آن معنی را که در جهان حاضر از این کلمه مفهوم می شود را ندارد.» بلکه آن مفهومی را دارد که در احادیث معتبره از حضرت امام جعفر صادق روایت شده است و قبلا در باره آن در همین مقاله توضیح لازم داده شده است.

اطلاعات تاریخی و جغرافیایی این فقیه اعلم در این حد بود که « دو هزار سال آمریکا ما را استعمار کرده است» ( در دیدار با دانشجویان خط امام پس از گروگانگیری در سفارت آمریکا) و اطلاعات فلسفی او در این حد که « سقراط فیلسوف عظیم الشان الهی در غاری به اعتزال پرداخت و مردم را از شرک به خدا نهی کرد و افلاطون که معروف به توحید است از اساتید بزرگ الهیات بود، و فیثاغورث حکیم حکمت را از حضرت سلیمان نبی فرا گرفت، و انبد قلس فیلسوف بزرگ، حکمت را از داود نبی اخذ کرد و ارسطاطالیس بن نیقوماخوس و اسکندر ذوالقرنین از زمره دیگر حکما و فلاسفه بزرگ الهی بودند».

اطلاعات ریاضی او هم در این حد بود که :

شما یاوه گویان با زندگی  معنوی و سعادت اجتماعی صدها هزار میلیون نفر ( صد میلیارد نفر) مسلمان بازی میکنید! « و» مقصود این قلمهای مسموم این است که چندین هزار میلیون ( چندین میلیارد) بزرگان دین را جماد و پوسیده بدانند « و» میلیونها ( چند هزار میلیارد) سلاطین و بزرگان و فلاسفه در عالم آمده اند که ما نام و نشان آنها را فراموش کرده ایم« و اطلاعات نظامی او هم در این حد که» این صدام عفلقی که میگوید من مسلمان هستم! همانهایی است که با سید الشهداء حرکت کردند و آنها را به تفنگ بستند» و اطلاعات فنی او هم در این حد که » اسلام مجازات راهزنان هوایی را اعدام قرار داده است».

اطلاعات او از گذشته کشورش از این بیشتر نبود! که میگوید:

مجوسان کتابی داشته اند بنام پازند که آنرا سوخته اند و پیغمبری داشته اند زرتشت نام اورا گذاشته اند و جهاد با این فرقه واجب است تا آنکه مسلمان شوند یا جزیه قبول کنند با شرایط، و از جمله این شرایط است که با زنان مسلمان زنا نکنند و کفار بر اسرار مسلمانان واقف نسازند و چهارپای سواری ایشان غیر از چهارپای سوار مسلمانان باشد و بر آن چهار پا نیز یکطرفه سوار شوند . یعنی هر دو پای خود را بر یکجانب او بزنند. و اطلاعات او در باره واقعیتهای امروزی جهان در این حد که:

حالا خدای تبارک و تعالی به ملت ما توفیق این را داده که اسلام تا کاخهای کرملین هم کشیده شده، تا کاخهای سفید هم کشیده شده، به آمریکای لاتین هم کشیده شده، به افریقا هم رفته است حتی به مصر هم رفته است(!) و ملزم کرده است همه آنها را که اطاعت به اسلام بکنند.

احساس انسانی او در مورد کشوری که در آن زاده شده  و پرورش یافته بود و در باره مردمی که هموطنان او بودند نه تنها از احساس طبیعی یک روستایی بی سواد بلکه حتی از احساس غریزی بسیاری از حیوانات نیز پایین تر بود و شاید در این موارد یادآوری پاسخ معروف او به روزنامه نگارانی که در هواپیمای حامل او از پاریس به تهران، احساس او را در بازگشت به وطن پس از سالهای دراز و دوری، از آن جویا شدند، نمونه روشنی باشد بر این مدعا.

در تمام دوران «ولایت» او، نه تنها این بی علاقگی مطلق به وطن ادامه یافت، بلکه بصورت دشمنی آشکار با هویت تاریخی و ملی و فرهنگی ایران و اصولا با ایران در مفهوم ملی آن پدیدار بود.

«این حسابهایی که پیش مردم مادی مطرح است  که ما ایرانی هستیم و برای ایران چه باید بکنیم درست نیست. ما در خارج از اسلام اصولا کشوری بنام ایران را نمیشناسیم» و : « اینهایی که میگویند ملت و ملیت، بروند گم شوند، این ملیت نقشه ایست که مستعمرین برای ما کشیده اند، میخواهند شما را منحرف کنند از اسلام عزیز، تنها از پس مانده گبرهای متعددی میخورند که صحبت از شئون ملی و پان ایرانیسم میکردند».

و بموازات این، از دیگر کارگردانان دست اول ولایت فقیه در همین زمینه شنیده شد که : « تکیه بر تاریخ هخامنشیان و ساسانیان در ایران قبل از انقلاب سوغاتی بود که بمنظور اسلام زدایی از فرهنگ صادر شده بود. برگزاری هزاره فردوسی در سال 1313 و پیراستن زبان فارسی از عربی نیز توطئه ای از سوی غربی ها برای نابودی اسلام بود. با توسل به باستان شناسی خرابه های تخت جمشید از خاک بیرون آورده میشد تا برای ملت ما تاریخی ساخته شود، در حالیکه آن تاریخ، تاریخ کاملا بیگانه ای از اسلام بود. هنرمندان ایرانی از آرش کمانگیر صحبت میکردند، ولی یک کلمه ای از داستان کربلا نمی گفتند «میر حسین موسوی، نخست وزیر وقت».

نمونه گویایی از این دشمنی ابلهانه با تاریخ و مفاخر ملی را می توان در رساله ای منعکس دید که در همان نخستین سال روی کار آمدن جمهوری اسلامی، بقلم یکی از مقربین مخصوص رهبر انقلاب، و اولین حاکم شرع برگزیده او در باره کوروش کبیر، به نام « کوروش دروغین و جنایتکار » منتشر شد و در آن زندیگینامه کوروش چنین خلاصه شده بود که : «کوروش در 2500 سال پیش از یک تیره وحشی برخاست. چون مادرش یهودی بود در 13 سالگی تورات را آموخت و با خط و زبان یهودی آشنا شد و بعدها دانیال را منصب قضا داد. خواند میر میگوید که بهمن شاه او را به دیار فلسطین والی گردانید و قزوینی میگوید که اصولا مادر کوروش یکی از انبیاء بنی اسرائیل بود. کوروش با سپاه وحشی خود به غارت همسایگان پرداخت و در گیرو دار قتل عام با دخترک زیبا روی یهودی که در تاریخ به استر معروف است روبرو گردید و به حکم شهوت جنسی او را سوگلی و معشوقه خود قرار داد. در متون اخبار مسطور است که کوروش از والده خود کیفیت عظیم الشأن بیت المقدس را شنید و با اموال بی حساب و سی هزار نفر استاد بنا و هنرمند به آنجا شتافت و تمام خرابی های آنرا مرمت نمود. ناگفته نماند چون نژاد کوروش از یهود و فارس است! لذا او را قاطر یعنی دو رگه لقب داده اند. در تواریخ نوشته اند که کوروش در جوانی از شدت احتیاج مجبور شد لواط بدهد. چون بکارهای پست اشتغال می ورزید، مکرر تازیانه میخورد. اصولا اینجور آدمها همیشه مبتلا به انحرافات اخلاقی بوده و از تن دادن به انواع ذلت ها که لواط هم جزو آنهاست مضایقه ندارند». و بعد از نقل تمام این اطلاعات دقیق تاریخی، حجت الاسلام اضافه کرده است که : « اصولا کسی بنام کوروش وجود تاریخی ندارد و آنچه در باره او در تورات آمده است و پرداخته یهودیان بابل است که میخواستند به قصد ترویج فحشاء در این مملکت داستانهای سراپا دروغ اوستا و زرتشتی و آتش پرستی درست کنند، مثل اینکه ملت ایران سرگذشت حماسه انگیز کربلا را ندارد! »

سالهای سال ولی فقیه اعظم، قوانین قضایی و حقوقی همه جهان متمدن را قوانینی نامید که «از مغزهای سفلیسی مشتی بی خرد درآمده» است، در حالی قانون اسلام را خداوند جهان برای همیشه و برای همه بشر نازل کرده است و بجز آن هیچ قانونی را در جهان قانون نمیداند» و تصریح کرد که : « قانونهای کلی اسلام مانند قانون مالیات و قضا و نظام و ازدواج و طلاق و حدود و قصاص  و قانون جلوگیری از ساز و نواز و زنا و لواط و قوانین تطهیر و تنطیف همه اینها  قوانین  ثابت و لایتغیر الهی است« و » در اسلام حتی برای مستراح رفتن و مجامعت کردن چندین حکم خدایی و فرمان آسمانی آمده  و برای معاشرت با همسایه و اولاد عشیره تا مقررات جنگ و صلح و قوانین جزایی و حقوق تجارت تکلیف معین شده است».

این احکام آسمانی که برای مستراح رفتن و مجامعت کردن و ساز و نواز صادر شده اند کدامند؟ خود آیت الله قسمتی از آنها را در رساله توضیح المسائل خویش مشخص کرده است؟ « واجب است انسان در دارالخلاء عورت خود را از کسانیکه بالغ شده اند، اگر چه خواهر و مادر او باشند و همچنین از دیوانه و از بچه هایی که بد و خوب را میفهمند بپوشانند. تخطی در محل وقف و در روی قبور مؤمنین حرام است. در صورتی که نجاست دیگر خون همراه با غایط بیرون نیامده باشد یا نجاستی از خارج به مخرج غایط رسیده باشد یا اطراف مخرج بیش از مقدار معمول آلوده شده باشد، در آنصورت باید مخرج را با آب شست،‌در غیر اینصورت میشود آنرا با پارچه و یا سنگ پاک کرد.

نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلی کراهت دارد، اما زیر درخت بی میوه اشکالی ندارد و مکروه است چیز خوردن و حرف زدن در موقع تخلی، اول پای چپ را بگذارند و در موقع بیرون آمدن اول پای راست را همچنین مستحب است که در حالت تخلی سر را بپوشانند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیاندازند».

و در آنچه مجامعت کردن مربوط میشود، همچنان قسمتی از احکامی را که مستقیما توسط خداوند صادر شده است در توضیح المسائل، رساله شرعی آیت الله میتوان یافت: « اگر انسان جماع کند و به اندازه ختنه‌گاه یا بیشتر داخل شود، چه در زن باشد و چه در مرد، چه در پیش باشد و چه در پس، چه بالغ باشد و چه نابالغ، چه منی بیرون آید و چه نیاید، بر هر دو طرف غسل واجب میشود، ولی اگر شک کند که بمقدار ختنه‌گاه داخل شده  یا نه، غسل واجب نمیشود. کسی که آلتش را بریده باشند اگر کمتر از ختنه‌گاه را هم داخل کند(!) روزه اش باطل میشود، ولی اگر شک کند که دخول شده یا نه، روزه اش صحیح است و اگر منی از جای خود حرکت کند ولی بیرون نیاید، یا انسان شک کند که منی از او بیرون آمده یل نه، غسل بر او واجب نمیشود. اگر مرد با زن نامحرمی که در حال حیض باشد به گمان اینکه عیال خود اوست( ! ) جماع نماید احتیاط واجب آن است که کفاره بدهد . باید در زنی که در حال حیض است بمقدار ختنه‌گاه را داخل نکند اگر چه منی هم بیرون نیاید، و احتیاط واجب آن است که مقدار کمتر از ختنه‌گاه را هم داخل نکند. دخول کردن در مقعد زنی که در حال حیض است نیز کراهت شدید دارد، ولی کفاره ندارد. اگر شماره روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود، و مرد در قسمت اول آن با زن خود جماع کند 18 نخود طلا کفاره بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع کند 9 نخود، و اگر در قسمت سوم جماع کند 4 نخود و نیم بدهد. ولی در دبر( پشت) او کفاره ندارد. در « جامع عباسی » معروف این مقررات نیز افزوده شده است که برهنه مجامعت کردن با زنی، یا مجامعت کردن در کشتی و جای بی سقف و زیر درخت میوه دار و در وقت زردی طلوع آفتاب و وقت ظهر بجز روز پنجشنبه، و شب اول هر ماه مگر رمضان، و وقتی که ماه یا آفتاب گرفته باشد یا بادهای سرخ و سیاه و زرد بوزد یا در جریان زلزله، مکروه است.

دانش پزشکی در جهان امروز یکی از پیشرفته ترین رشته های دانش بشری است. در جهان حاضر ما، بیش از یکصد و هشتاد کشور جهان که همگی عضو سازمان جهانی بهداشت وابسته به سازمان ملل متحد هستند، در حدود سیصد هزار بیمارستان و کلینیک عمومی و خصوصی با بیش از پانزده میلیون پزشک و جراح و پرسنل پزشکی و پرستار مشغول بکارند. روزانه بطور متوسط یکصد میلیون نفر تحت درمان پزشکی یا عمل جراحی قرار میگیرند و تقریبا همه اینها با استفاده از دستگاههای فنی مجهز و گاه بسیار مجهز انجام میشود و ششصد هزار نشریه تخصصی یا عمومی در کشورهای جهان در ارتباط با مسائل پزشکی و بهداشتی منتشر میشوند. تقریبا همیشه بخش مهمی از برنامه های رادیویی و تلویزیونی کشورهای پیشرفته جهان به گزارشهای بهداشتی اختصاص دارد.

با اینهمه، از دیدگاه مکتب ولایت فقیه، هیچیک از قوانینی که این ساختار سراسری بهداشتی و پزشکی جهان کنونی را میگردند قوانین قابل قبول نیستتند، زیرا همه آن قوانینی« سیفلیسی» هستند که با هیچیک از قوانینی که خداوند بطور ثابت و تغییر ناپذیر برای همه بشر نازل کرده است تطبیق نمیکنند و گوشه ای از این قوانین اصیل الهی را، درآنجا که به پزشکی و بهداشت ارتباط دارد، خود ولی فقیه در «توضیح المسائل » خویش مشخص کرده است:

اگر طبیب برای معالجه زن نامحرم بتواند تنها با نگاه کردن، اورا معالجه کند! نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه کند؟ نباید به عورت او نگاه کند و اگر طبیب برای معالجه کسی ناچار شود که به عورت او نگاه کند؟ باید آئینه را در مقابل عورت او گذاشته و در آن نگاه کند و به خود عورت نگاه نکند و اگر زنی بخواهد زن دیگری یا مرد غیر از شوهر خود را تنقیه کند یا عورت او را آب بکشد باید چیزی در دست کند که دست او به عورت آن مرد نرسد و همچنین است اگر مردی بخواهد مردی دیگر یا زنی غیر از زن خود را تنقیه کند که دست او به عورت او را آب بکشد. اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتیکه بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد، پاک است. پس اگر آب اماله با آب آن در مقعد کسی وارد شود ولی بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده  نباشد نجس نیست و لازم نیست که تطهیر شود و چیز نجسی که عین نجاست در آن نباشد اگر آن را زیر شیری که به آب کر متصل است یکدفعه بشویند پاک میشود و اگر در عین نجاست در آن باشد ولی ابی که در آن شسته شده رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است اما اگر ان آب بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد باید از آب شیر در آن بریزد تا آبی که از آن جدا میشود بو یا رنگ یا مزه نجاست نداشته باشد. اب کر مقدار آبی است که اگر در ظرفی که درازی و پهنا و گودی آن هر یک سه وجب و نیم باشد بریزد آن ظرف را پر کند. در غیر این صورت اگر نجسی مانند بول و خون به آب کر برسد چنانچه آن آب رنگ یا مزه نجاست را بگیرد نجس میشود و اگر رنگ و بوی آن تغییر نکند نجس نمیشود و آبی که به اندازه کر باشد، اگر انسان شک کند که از کر کمتر شده است یا نه، حکم آب کر دارد یعنی نجاست را پاک میکند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمیشود و کر بودن آب به یکی از دو راه ثابت میشود: اول آنکه خود انسان یقین کند، دوم آنکه دو مرد عادل شهادت دهند« بول و غایط حیوانی که انسان با آن لواط کرده باشد و بول و غایط گوسفندی که گوشت آن از خوردن شیر خوک محکم شده باشد نجس است و همچنین عرق شتر نجاست خوار نجس است ولی عرق حیوانات دیگر که نجاست خوار شوند نجس نیست و از جمله چیزهایی که نجاست را پاک میکنند و آنها را مطهرات گویند اب است و برطرف شدن عین نجاست و اسلام برای درمان دردها، جهان پزشکی پیوسته داروهای موثرتر و راه‌های تازه تری را میجوید و بدینجهت هر روز  فرآورده های داروئی کاملتری به بازارها عرضه میشوند ولی برای بسیاری از بیماری ها قبلا داروهای مشخص از منابع آسمانی تعیین شده اند که وصف آنها از زبان ائمه اطهار توسط محدثان عالیقدر مکتب ولایت فقیه به ما رسیده است:

« از امام جعفر صادق منقول است که از ایشان پرسیدند: آیا به حضرت عیسی علیه السلام هم میرسید دردهایی که به سایر فرزندان آدم میرسد؟ فرمود بلی، به او غالبا درد مقعد عرض میشد و در این مواقع به مادرش میگفت که عسل و شاهدانه و روغن زیتون را با یکدیگر خمیر کند و برایش بیاورد و میگفت که این معجون را به علم پیغمبری طلب کرده است که اما از بد مزه‌گی آن کراهت دارد و نیز در حدیث است که مفضل به خدمت آن حضرت شکایت کرد از تنگی نفس، فرمود که بول شتر بخور تا ساکن شود و فرمود که برای معالجه زکام پنبه ای را به روغن بنفشه آلوده کنند و در وقت خواب در مقعد گذارند و نیز منقول است  که شخصی به آن حضرت علیه السلام  شکایت کرد که از بسیار بول آمدن آزار میکشم، فرمود که من خودم هم همین گرفتاری را دارم چاره کار اینست که در آخر شب شاهدانه بخوری که برای تب و درد‌ سر و آزار چشم و درد شکم مفید است»

و از آن حضرت امام باقر منقول است که فرمود چون مرض پیسی در میان بنی اسرائیل بسیار شد، حق تعالی به موسی علیه السلام وحی فرمود که به ایشان بگو گوشت گاو را با چغندر بخورند و از آن حضرت امام موسی کاظم روایت است که خوردن انجیر تر و خشک علاج بواسیر است و از آن حضرت امام علی النقی منقول است که فتح بن خاقان وزیر خلیفه متوکل کس به نزد ایشان فرستاد که زخمی بر بدن خلیفه بیرون آمده است که مشرف بر هلاک است و چه چاره باید کرد؟ حضرت فرمود که سرگین گوسفند را مخلوط با گلاب بر آن زخم بگذارند! پس چنین کردند و زخم گشوده شد.

در موارد متعدد حتی نیاز به داروهای خوردنی یا مالیدنی برای درمان بیماریهایی اغلب اساسی نیست، زیرا همه این بیماریها را با خواندن ادعیه ای خاص میتوان علاج کرد برخی از این موارد از زبان ائمه اطهار با خود پیامبر در معتبرترین آثار ولایت فقیه مشخص شده اند:

«در حدیث معتبر از امام محمد باقر علیه السلام روایت است که شخصی به آن حضرت شکایت کرد از درد مقعد، فرمود چون نماز فارغ شوی دست بر مقعد گذار و این آیات را بخوان......... راوی گفت چنین کردم دردم برطرف شد. و ابی بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت دارد که هرکس پس از نماز صبح و مغرب هفت بار این دعا را بخواند خداوند عزوجل بادهای بدبو و پیسی و دیوانگی را از او دور کند و از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که فرمود هر کس که هر شب سوره قل اعوذ برب الفلق را سه بار  و سوره قل هوالله احد را صد بار یا لااقل پنجاه بار بخواند خدای عزوجل هر گونه دیوانگی و جن زدگی و مرض تشنگی و فساد معده و جوشش خون را از او بگرداند تا زمان پیری و از حضرت رسول الله علیه و آله روایت شده است که هرکس که در روز ده مرتبه لاحول و لا قوه الا بالله بگوید حق تعالی خوره و پیسی و فلج را از او دفع کند و از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت است که شخصی شکایت کرد که شکم من پیوسته قراقر میکند و مردم صدایی را که از ان بیرون می آید می شنوند، آن حضرت فرمود هرگاه فارغ شدی از نماز شب این دعا را بخوان، بدرستی که قرقره شکمت خاموش می شود.»

در ارتباط با مسائل بهداشتی‌، در جهان امروز جای مهمی به تغذیه داده شده است. هزاران مرکز تخصصی و آزمایشگاهی، از راه نشریات ویژه و یا رسانه های گروهی یا اطلاعیه های دولتی منظم، اطلاعات لازم را در باره مواد غذایی طبیعی یا فرآورده های مصنوعی غذایی در دسترس عمومی میگذارند و هزاران کتاب و نشریه افکار عمومی را بطور منظم با خواص یا مضار خوراکی های گیاهی و یا گوشتی یا فرآورده های ماشینی و در درجه کالری و ویتامین و پروتئین و سایر مشخصات آنها آشنا میکنند و همه این اطلاعات طبعا بر مبنای بررسی ها و آزمایشهای کم و بیش دقیق علمی تنظیم میشود. ولی در این مورد نیز « قوانین ثابت و لاتغییر الهی» غالبا با این تحقیقات زمینی تطبیق نمیکنند. گوشه ای از این قوانین آسمانی را باز در رساله اجتهادی خود آیت الله خمینی میتوان یافت:

« خوردن فضله و آلت نری و فرج و بچه دان و حدقه چشم و ذات الاشاجع حیوانات حرام است. همچنین سرگین و آب دماغ، ولی اگر مقداری از آن با حلال مخلوط شود خوردن آن اشکالی ندارد. خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ در شرایط عادی مکروه ولی اگر با آنها لواط کرده باشند حرام است. اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیکی کرده باشند بول و سرگین آنها نجس میشود و خودشان را نیز باید بی آنکه تاخیر بیفتد بکشند و بعد بسوزانند و کسی که با آنها لواط کرده پولشان را به صاحبش بدهد.

ماهی مرده ای که معلوم نیست آنرا زنده از آب گرفته‌اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد حلال است و اگر در دست کافر باشد حرام است اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند و یک قسمت آن در حالیکه زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی که بیرون از آب مانده مانعی ندارد. اگر ملخ را زنده بگیرند بعد از جان دادن خوردنش حلال است ولی اگر ملخ مرده ای در دست کافر باشد حلال نیست»

مسائل قضایی هم بنوبه خود جای ممتازی در قوانین لایتغیر آسمانی دارند.زیرا مذاهب قبل از هر چیز بر پایه عدالت بنیاد شده اند. البته در جهان امروز مقام بسیار مهمی به امور قضایی داده شده است، زیرا که حسن جریان زندگی روزمره بشری بیش از هرچیز در گرو اجرای عدالت است. به همین جهت به موازات مسائل بهداشتی و پزشکی، مسائل قضایی نیز یکی از ارکان نظام گرداننده جامعه بشری بشمار آمده اند، که دستگاههای قضایی کلیه کشورهای جهان و صدها اتحادیه و انسیتو و فدراسیون حرفه ای قضایی و چند هزار نشریه رسمی خصوصی کشورهای مختلف دنیا نمایانگر آن هستند. ولی در این مورد نیز، قوانین « سیفلیسی» این مراکز تقریبا هیچوقت با مقررات ثابت و تغییر ناپذیر آسمانی تطبیق نمی کنند و در نتیجه عدالت واقعی در روی زمین اجرا نمیشود. گوشه ای از مقرراتی که باید واقعا به اجرا درآیند تا عدالت به مفهوم آسمانی آن تحقق یابد، همچنان در مکتب « ولایت فقیه» میتوان آنرا یافت:

«...و اگر کسی استخوان کون آدمی را بشکند و سبب شود که همیشه غایط از او بدر آید، یا اگر یک خایه مردی را، یک طرف فرج زنی را، یا یک طرف مقعد کسی را ببرد، یا پشت او را چنان بشکند که از جماع کردن بیفتد، بر همه اینها خون بهاء تعلق میگیرد و بریدن خایه راست کسی دو ثلث خون بهاء دارد و بریدن خایه چپ او یک ثلث و دادن ده مثقال طلا لازم است در صورتیکه منی را بی رخصت زن آزاد و دائمی در بیرون فرج او بریزند، اما اگر زن کنیز یا متعه باشد منعی نیست و در خون بهای ولدالزنا بین مجتهدین عظام اختلاف نظر است، بعضی برآنند که خون بهای ولدالزنا مثل خون بهای جهودان( یهود) است و خون بهای مرد جهود( یهودی) هشتصد درهم شرعی و خون بهای زن جهود چهار صد درهم شرعی است. بر کسی که خود را کشته باشد کفاره واجب نیست(!) و در قصاص ذکر ( آلت تناسلی مردانه) یک مرد جوان را به عوض ذکر(آلت تناسلی مردانه)  یک مرد پیر میتوان برید، ذکر ختنه شده را نیز عند الزوم میتوان به عوض یک ذکر ختنه نشده برید........ و هرگاه کسی کاری کند که منی شخصی در موقع جماع( هم بستر شدن) به دشواری بیرون آید، باید خون بها بدهد و اگر کسی ذکر کسی دیگر را از بیخ یا از حشقه( قسمت فوقانی و سر آلت تناسلی مرد)  ببرد؟ یا خایه کسی را قطع کند یا هر دوطرف فرج زنی را ببرد، خواه آن زن بکر باشد یا نباشد و خواه فرج او بزرگ باشد یا کوچک و نیز اگر زنی را چنان دخول کند که موضع بول و غایط یا مخرج بول و حیض او را بدراند و هر دو را یکی کند خواه شوهرش باشد و خواه اجنبی، و خواه زن بالغ باشد یا هنوز بالغ نشده باشد، بر همه اینها دیه واجب میشود، ولی اگر مردی موضع بول و غایط زن خودش را درانیده باشد دیه بر او واجب نیست.»

قانون قصاص جمهوری اسلامی که چند سال پیش توسط مجلس شورای اسلامی وضع شد و به تصویب شورای نگهبان نیز رسید. این قوانین آسمانی را در مواردی که احتمالا مبهم بوده تکمیل کرده است:

«حد زنا در مواردی که با محارم نسبی یعنی مادر و خواهر و عمه و خاله و زن پدر صورت گیرد رجم کردن است، یعنی تا کمر در زمین فرو کردن و سنگسار کردن، مگر اینکه به شبهه بر آنان دخول کرده باشند یا آلت در فرج زن یعنی در پیش یا در پس  او( قبل یا دبر) بطور کامل غیب نشده باشد و فرقی نمیکند اگر زنی که با او زنا کرده باشند زنده یا مرده باشد. بزرگی سنگ رجم نباید در حدی باشد که فقط با یک اصابت یک یا دوتای آن شخص مجرم کشته شود و باید که در سنگسار سنگهایی که میزنند کوچک باشد تا آنکه زود او را نکشد و اگر بر شخصی هم رجم و هم جلد ( سنگسار و تازیانه) واجب باشد، باید عورتین مرد را بپوشاند و زن را پوشیده بزنند و باید که سخت تازیانه بزنند ولی تازیانه بر فرج او نزنند. زنای مرد با زنی که همسر دائمی دارد ولی در اثر مسافرت یا حبس و مانند آن به همسر خود دسترسی ندارد موجب رجم نیست. هرگاه زنی همجنس بازی کند برای هر بار مساحقه تا سه بار صد تازیانه میخورد، ولی در مرتبه چهارم به قتل می‌رسد و هرگاه دو زن بدون ضرورت زیر یک پوشش بخوابند، ولو مساحق نکنند، تازیانه میخورند، هرگاه کسی به شخصی بگوید زن قحبه یا یا خواهر قحبه نسبت به کسی که زنا به او نسبت داده محکوم به حد قذف می شود، ولی اگر آن مرد واقعا خواهر قحبه یا زن قحبه باشد حد تغزیر وارد نمی شود، هرگاه کسی دیگری را از روی شهوت ببوسد تعزیر می شود، همچنین هرگاه شخصی مقداری از گوش کسی را قطع کند و مجنی علیه قسمت جدا شده را به گوش خود پیوند دهد. ولی هرگاه دندان کسی را بشکند ولی مجنی علیه قبل از قصاص دندان درآورد در صورتیکه دندان تازه او سالم باشد مجرم فقط تعزیر شود و اگر دندان جدید معیوب باشد باید تفاوت قیمت بین دندان سالم و معیوب را نیز بپردازد.

واحد پرداخت دیه در هر حال شتر است، حتی اگر فی المثل جرم در جامعه مسلمانان فنلاند یا اسکیمو ها صورت گرفته باشد، زیرا که اسلام بدون شتر مفهوم ندارد. بر اساس قانون 10 ماده‌ای قصاص که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده، دیه شکستن گردن کسی بطوریکه گردنش کج شود 100 شتر و دیه معیوب کردن چشم یا یک دست و یک پا 50 شتر و دیه زخمی که به شکم کسی وارد آید 33 شتر و دیه قطع انگشتان او 10 شتر است.

در مورد مجازات سنگسار، مسئولان عالیرتبه دادگاههای شرع اسلامی افزودن توضیحات بیشتری را بر فتوای « امام خمینی» در رساله تحریر الوسیله او ضروری دانسته اند: « قتل از طریق سنگسار لازمه اسلام است، و جایز نیست که رجم تبدیل به قتل با شمشیر یا اعدام با گلوله و امثال اینها بشود و به ناچار باید عمل سنگسار انجام گیرد تا منشاء نزول برکات الهی گردد. چنانکه مکرر در اخبار آمده است که اقامه رجم در روی زمین از نزول چهل شبانه روز باران پر برکت تر است. کسی که باید سنگسار شود حد الهی در مورد او اجرا میشود، خواه مریض باشد و یا سالم، چرا که منظور این است که او کشته شود و هیچ لزومی ندارد که صبر کنیم تا از نظر مزاجی بهبودی یابد در این مورد حضرت امام خمینی مدظله التعالی در رساله تحریرالوسیله خود مخصوصا تاکید فرموده اند« محمدی گیلانی، حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز».

بلند پایگان قضایی دیگر ولایت فقیه در باره نحوه اجرای عدالت اسلامی توضیحاتی اضافه داده اند:

« هیچ حکومتی در دنیا نیست که همه مردم آن بروند به دادگستری، اگر بخواهیم حکومت ما اسلامی باشد باید محاکمی داشته باشیم که در آنها بشود مجرم را فورا کشت. در جمهوری اسلامی ما دادگاهها و دادسرای انقلاب این کار را انجام میدهند« یوسف صانعی دادستان کل دادگاههای مرکز»

( فعلا در کسوت مخالفین نظام و از سران فتنه و جزو رهبران نیروهای سبز و حامی میرحسین موسوی بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری میباشند و سایت رسمی ایشان و همچنین دفتر و منزل ایشان تحت مراقبت و حفاظت دستگاه امنیتی می باشد(!)

« این همه  طول و تفصیل لازم نیست. وقتیکه اینها را در کوچه و خیابان دستگیر کردیم، بجای اینکه معطل بشویم که چند ماه در زندان بخورند و بخوابند و بیت المال را مصرف کنند، همان تویه خیابان محاکمه‌شان میکنیم و همینقدر که دو سه نفر پاسدار به ضرر آنها شهادت بدهند بدون معطلی تیر بارانشان می کنیم . اصلا پاسدار برای همین کار است. ( موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور)« ایشان نیز بعد از انتخابات متقلبانه و  مسئله دار ریاست جمهوری دهم که موجب روی کار آمدن احمدی نژاد شد، مورد غضب رژیم و از رانده شدگان بیت ولایی و رحمانیت مقام عظمای ولایت شده اند»

« در دادگاههای انقلاب اسلامی، بعد از تشخیص هویت مجرم برای او فرصتی جایز نیست. یعنی اینکه اجرای حکم خدا در دادگاههای انقلاب تاخیر ندارد« قربانعلی دری نجف‌آبادی، رئیس دادگاه انقلاب اسلامی آذربایجان» وزیر اطلاعات دوره اول ریاست جمهوری  خاتمی که مجموعه قتلهای زنجیره ای در مدیریت ایشان در وزارت اطلاعات رخ داد»

« از نظر اسلام یک دختر نه ساله بالغ شمرده میشود و اسلام اجازه میدهد که چنین کسی را در صورت دستگیری در تظاهرات ضد انقلاب همانجا کنار دیوار بگذاریم و گلوله بزنیم« اسد الله لاجوردی دادستان انقلاب تهران»

« ما در اینجا کسانی را در زندان داریم که حدود شش هفت ماه حتی یکسال است در بازداشت هستند و هنوز اسم خودشان را هم به ما نمیگویند. میگویید چندتا ضربه شلاق هم به اینها نزنید؟ امام فتوی داده‌اند که اینها اگر زیر تعزیر جان هم بدهند کسی ضامن مردنشان نیست بفرض پانصد نفر از اینها در زندان بمانند. کجای دنیا خراب میشود؟« موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور»

« اشخاصی به دادگاه شرع اطلاع دادند که در تشخیص هویت بعضی از اعدام شد‌گان اشتباه شده و آنها بجای کسان دیگری گرفته شده اند. به آنها گفته شد اشکالی ندارد، در عوض اینها در آن دنیا شهید محسوب خواهند شد. « یوسف صانعی دادستان کل دادگاههای مرکز»

«دادگاههای انقلاب اسلامی در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده اند، زیرا از پیروزی انقلاب به بعد آن اندازه که باید اعدام نکرده‌اند. ما از بابت این مسامحه کاری از امام و از مردم معذرت میخواهیم« محمد گیلانی، حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز».

با این وجود، اینها همان دادگاههائی هستند که یکی از خود آیت الله ها در حوزه علمیه قم در باره آنها گفت« به این آسانی که در دادگاههای انقلاب آدم میکشند گوسفند هم سر نمیبرند« مکارم شیرازی، امام جمعه قم».

در نخستین سخنرانی خود در بازگشت به تهران( بهشت زهرا، 12 بهمن 1357) روح الله خمینی ادعا کرد که حکومتی فاشیستی اقتصاد مملکت را بکلی خراب کرده و ایران را بصورت ویرانه‌ای در آورده است، و بر عهده دولت  اسلامی است که اقتصاد سالمی را بر اساس اسلامی در مملکت پایه ریزی کند. در این باره حسینعلی منتظری، « ولیعهد امام» به رئیس کل بانک مرکزی ایران رهنمود داد که « برای اداره امور اقتصادی آینده و آشنا کردن مامورین بانکها و مردم با معاملات شرعی، باید مسئولین این امور به رساله فقهی حضرت امام خمینی مراجعه کنند تا حدود و شرایط مضاربه و مضارعه و جعاله را خوب درک کنند و مثلا خیال نکنند که فرقی بین ربا و مضارعه نیست»

این حضرت امام خمینی به غیر از حکم اقتصادی معروفی که در سومین سال ولایت خود صادر کرد و در آن اقتصاد را خاص الاغ دانست و در مدت تبعید خود در نجف سه اثر به زبان عربی در باره مسائل اقتصاد اسلامی نوشته بود! که « المکاسب المحرمه» و « المسائل المستحدثه» و « کتاب البیع» نام دارند. وجه مشترک این هر سه کتاب و احکام آنها این است که امام با واقع بینی فراوان عصری را در آن زندگی میکند با عصر صدر اسلام عوضی گرفته و قرن بیستم  مسیحی را قرن دوم هجری دانسته است:

« مالیاتهای اسلامی باید منحصرا از طریق خمس و زکات یا جزیه یعنی مالیات بر نفوس و اراضی یهودیان و مسیحی ها که در پناهه اسلام بسر میبرند و همچنین خراج از اراضی کشورهایی که دولت اسلامی فتح کرده است و میراث آنهایی که مرده‌اند و وارث نداشته‌اند وصول شوند. وصول هر مالیات دیگری، از هر راه که باشد خلاف شرع است. از جمله وصول مالیات گمرکی خلاف شرع است و نه تنها برای کشور لازم نیست بلکه خیلی هم ضرر دارد و باید لغو شود»

« ارتفاعات کوهها و گیاهان و درختان و سنگها، مال امام است، همچنین دریاها و شهرها و جزیره‌ها جزو انفال است و تماما مال امام است. غنائم برجسته مانند اسب عالی و لباس گرانبهاء و شمشیر گرانقیمت و کنیز خوبرو مال امام است و همچنین ارث هر کسی که بمیرد و وارث نداشته باشد مال امام است.

معادن طلا و نقره و مس و آهن و سرب و نفت و گوگرد و ذغال سنگ و نمک و گل سرشور و گل سرخ، اگر منافع حاصله از آنها 20 دینار، معادل 15 مثقال طلای سکه دار، برسد مشمول مالیات خمس میشوند، همچنین است مال گنج، چه شهرهای کفار و چه در زمین اسلام، چه در اراضی بایر و چه در زیر آثار اسلامی پیدا شود، آنچه در شکم ماهی پیدا شود.

اینکه صنایع را برای مخترع آن به ثبت میرساند و دیگران را از تقلید آن منع میکنند از نظر شرع باطل است، فقط امام که والی مسلمانان است حق دارد صنعتی را به ثبت برساند تا نرخ ثابت برای آن معین بماند»

وقتیکه در عمل این رهنمودهای امام، با همه اهمیت آنها و با همه اسلامی بودن آنها مشکلات اقتصادی یک جمهوری قرن بیستمی را حل نکرد، دست اندرکاران بفکر آن افتادند که از تخصصهای جانبی دیگر نیز کمک بگیرند. در مجلس شورای اسلامی گفته شدکه:« تنها راه حل ایجاد یک اقتصاد سالم و شکوفا مراجعه به تحقیقات و نظریات حضرت آیت الله منتظری و حضرت آیت الله مشکینی و خطبه های نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی است« ( مجلس شورای اسلامی، جلسه 7 خرداد 1362) و روزنامه ارگان حزب جمهوری اسلامی نوشت:

«کتاب سیاست اقتصادی حجت الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی که در این هفته منتشر شده آثار اقتصاددانان استکبار شرق و غرب و لاطائاتی را بوسیله مغزهای مخبطی چون آدام اسمیت و کارل مارکس نشر یافته بی اثر کرده و آفاق جدید بر روی مستضعفان عالم گشوده است. اجرای دقیق رهنمودهای این کتاب نه تنها جمهوری اسلامی را در مسیر صحیح رشد اقتصادی قرار میدهد، بلکه راه را برای نجات دنیا از ورطه بحران اقتصادی حاصله از استکبار نیز روشن مینماید».

آنچه در عمل نشان داده شده این بود که اگر این رهنمودهای اقتصادی برای جمهوری اسلامی ایران جز چهل میلیارد دلار وام خارجی (در شرایطی که ایران سالهای پیش از انقلاب خودش کشوری وام دهنده بود) و سقوط درآمد سرانه از 2600 دلار به 1200 دلار و اعلام اضطراری اینکه اگر وام گرفته نشود پرداخت حقوقهای دولتی از آبان 1377 به بعد مقدور نخواهد بود! حاصلی به بار نیاورد، در عوض برای خود آیت الله ها و حجت الاسلامها نتایج بسیار رضایت بخشی داشت که نمونه هایی از آنرا جسته و گریخته در افشاگریهای مطبوعات مهم بین‌المللی میتوان یافت، مثلا در ماهنامه بسیار معتبر لوموند دیپلماتیک که: « بر اساس بررسیهایی که در آمریکا بعمل آمده، تاکنون حدود 10 میلیارد دلار از ایران به حسابهای مخصوص ملاهای سرشناس به بانکهای آمریکایی انتقال یافته است ( البته این آمار مربوط به همان سال 1377 است که رقم فعلی در سال 1390 در دولت مهرورز احمدی نژاد بیش 200 میلیارد دلار با احتساب ریخت و پاشهایی که به خزانه داری کل اعلام نشده و جریان عدم واریز پولهای نفت به فروش رسیده و مفقود شدن آمار آن از حجم گسترده‌ی منابع ملی! هنوز در اذهان عمومی و مرکز آمار ایران باقی است و پرونده آن در مجلس شورای اسلامی به بوته فراموشی سپرده شده است) و البته جدای از ارقام  جابجایی از سال 1377 تا سال 1390 باید خاطر نشان کرد آن ارقام ربوده شده به غیر از مبالغی است که در بانکهای سوئیس و دیگر کشورهای اروپایی به حسابهای آنها ریخته شده است» یا گزارش هفته‌نامه آلمانی «اشپیگل» که با قید شماره چکهای صادره، از واریز شصت میلیون مارک به حساب آیت الله بهشتی در هولتس بروکه بانک هامبورگ و دویچه بانک فرانکفورت خبر داد، یا گزارش واشینگتن پست در باره دو میلیارد دلار سهام حجت الاسلام رفسنجانی در بیش از سیصد شرکت مختلف بین‌المللی یا گزارش جروزالم پست اورشلیم در باره هواپیماهایی که بطور منظم گنجینه‌های هنری و تاریخی ایرانی را از جانب روحانیون ارشد یا سپاه پاسداران از ایران به ترکیه  و از آنجا با هواپیماهای ال عال به اسرائیل انتقال داده و در حال حاضر غرفه ایران را در موزه باستان شناسی اورشلیم غنی ترین غرفه این موزه کرده‌اند، ماجرای دزدی 123 میلیارد تومانی بنیاد مستضعفان در خود ایران نیز که پس از سرو صدای بسیار بر آن سرپوش گذاشته شد به نوبه خود تنها یک نمونه از بیش از یکصد مورد سوء استفاده هایی با ارقام نجومی است که در همین سالها و با همین رهنمودها در داخل« از اولین حکومت الهی روی زمین» صورت گرفته است، حکومتی که بنیانگذار آن نوشته بود: « ای بی خردان، مملکت دین بهشت روی زمین است و آن با دست پاک و روحانی تاسیس میشود، فسادها، دزدیها، غارتگریها، همه کار آن دسته از افراد این کشور است که با روحانیت سرو کار ندارند»

در همان نخستین سالهای برقراری جمهوری ولایت فقیه، در گرماگرم جنگ خارجی و سوء قصدها و کشتارهای پیگیر داخلی و مشکلات گسترده اقتصادی و انزوای سیاسی روزافزون ایران در صحنه بین‌المللی حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در دیدار با نمایندگان اتحادیه انجمنهای اسلامی بشارت داد که:

« امروز پایه های سیاسی و اجتماعی یک جامعه اسلامی در ایران ریخته شده است و کلیه ارگانهای این کشور متشکل از ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و دولت و نهادهای انقلابی تحت رهبری امام امت دست اندر‌کارند تا در این دنیای زشت جامعه ای بسازند که برای آینده بشریت یک الگوی واقعی باشد»

در چنین آینده امید بخشی طبعا موضع زنان، یعنی نیمی از «بشریت» مورد بحث، نقشی در درجه اول اهمیت داشت. بدین جهت آیت الله شهید صدوقی، از بنیانگذاران درجه اول ولایت فقیه و دوست نزدیک امام و نماینده مخصوص او در یزد، لازم دانست در مجلس خبرگان که خود عضو آن بود در باره مقام زن در این الگوی آینده بشریت، توضیحات بیشتری بدهد:

« شنیده ام که میگویند همانطور که زن میتواند ولی صغیرش بشود، پس میتواند رئیس جمهور هم بشود و نخست وزیر هم بشود. حالا این چه حسابی است؟ چون زن میتواند بچه را باز بکند و پاکش بکند و از کثافات برکنارش بکند و پستان در دهانش بگذارد پس میتواند رئیس جمهور و نخست وزیر هم بشود؟ یعنی یک روز صبح برویم و ببینیم که ریاست جمهوری یا نخست وزیری تعطیل است . چرا؟ برای اینکه دیشب خانم زایمان فرموده اند. آیا این برای ما ننگ و عار نیست؟  یا یک نفر زن را در اسلام به استانداری فرستاده باشند؟ آیا یک سرلشکری را شنیده اید که زن قرار داده باشند؟ در یزد حدود 24000 قنات وجود دارد، آیا کلنگ یکی از آنها را زن زده است؟»

در همین زمینه علامه معروف « طباطبایی» در کتاب تعدد زوجات در اسلام دلائل دیگری در همین حد از اهمیت ارائه کرده است:

« یکی از عنایات اسلام این است که در ناحیه اقتضائات لازم الطبع و ارضای خواهشهای حتمی نفس، محرومیتی ایجاد نشود، یعنی شهوت مردان انباشته نشود تا سر به منکرات بزند و لازمه اسلام این است که در رفع حاجات شهوت تسریع شود. بدین جهت شخص مسلمان اگر کار قضاء شهوتش روزی بر او سخت شد، میتواند با خیال راحت زن دیگری بگیرد. در اصول کافی در همین بابت حدیثی  از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: غیرت مخصوص مردان است و لذا خداوند بیش از یک مرد را بر زن حرام فرموده، ولی به مرد چهار زن را اجازه داده است، زیرا خداوند بزرگوارتر از آن است که به زن حمیت و غیرت دهد!» و علامه بزرگ تنها این نتیجه را از این حدیث گرفته است که « پس معلوم میشود که غیرت از اخلاق حمیده و ملکات فاضله است»!

آنهایی که به سنت دیرینه آخوندان بر سر خوانی گسترده نشسته بودند، به همان اندازه که از صلاحیتهای علمی و فرهنگی جهان پیشرفته امروز بی بهره بودند، درلاف زنی  و گزافه گویی یدی طولا داشتند، بخصوص با آن اطمینان که در هر صورت کسانی در پای منبرشان فریاد « الله اکبر خمینی رهبر» بر خواهند داشت. شمار سخنان ابلهانه ای که در کشور ابن سینا در سی و دو سال حکومت «الهی» ولایت فقیه از جانب مسئولانی غالبا بلند پایه گفته شد احتمالا بزرگترین رقم سخنان نوع خود در یک کشور عصر حاضر است:

« موسسه هواپیما سازی طیرا ابابیل با رهنمودهای انقلابی حضرت آیت الله منتظری طرح ساختن هواپیماهای « کبوتر سفید» را در دست تکمیل دارد که با اتکا به امدادهای الهی جهان کفر را به خاک سیاه خواهد نشانید» ( رئیس موسسه بررسیهای هواپیما سازی طیرا ابابیل در مصاحبه وقت با نشریه رسمی وزارت ارشاد اسلامی)

« دانشگاه خلبانی ما برای اولین بار بصورتی تکمیل خواهد شد که بتوانیم در جهت زمینه سازی ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی اقدام کنیم» ( فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در مراسم تحلیف خلبانان)

«امروز ما از چنان قدرتی برخورداریم که آمریکا و روسیه مسئله تضاد با یکدیگر را از یاد برده اند و در حال حاضر هر دو ابر قدرت برای مقابله با قدرت روز افزون جمهوری اسلامی ایران در کنار همدیگر قرار گرفته اند» ( فرمانده سپاه پاسداران در مصاحبه تلویزیونی)

«ما در مورد اینکه چه چیزهایی برای ساختن موشک اهمیت دارد همه چیز را میدانیم. حالا میخواهیم در آینده انواع موشکها را بسازیم. باید به صراحت بگویم که در آینده ما قدرت بزرگ موشکی دنیا خواهیم شد و دومین قدرت موشکی بعد از ابر قدرتها خواهیم بود. در زمینه رادار و سیستم دفاعی هاوک نیز ابتکارهایی کرده ایم که اگر آمریکاییها بفهمند از غصه دق میکنند» (رئیس مجلس شورای اسلامی در مصاحبه با تلویزیون ژاپن)

«بچه های حزب اللهی ما توانسته اند موشکی را که آمریکا 16 سال برای ساختنش وقت صرف کرده بود تنها در مدت یک سال بسازند» ( وزیر سپاه پاسداران در سمینار آماده سازی ده میلیون دانش آموز برای جنگ) در رژیم طاغوت حتی یک پشه هم از مراسم نماز جمعه نمی ترسید ولی امروز تمام آمریکا از هیبت این نماز به لرزه درآمده است» ( آیت الله احسان بخش امام جمعه وقت گیلان)

تمام شرق و غرب عالم امروز متحد شده اند که جامعه ای را که 2500 سال است بدون ولایت فقیه بوده است کماکان از داشتن ولایت فقیه در رأس خود محروم کنند» ( امام جمعه رفسنجان در خطبه های نماز جمعه)

«استعمار برای کشورهای جهان سوم برنامه ریزی میکند و یکی از برنامه هایش ورزش است. اگر ما بتوانیم ورزش را در جهتی هدایت کنیم که جهانیان را به زهد بکشاند، فقط آنوقت است که ورزش ما دارای ارزش میباشد» ( عاتقه رجایی همسر محمد علی رجایی رئیس جمهوری در چهارمین دوره مسابقات قهرمانی دختران در استادیوم تهران) ( البته همین خانم رجایی! بعد از انتخابات  دهم ریاست جمهوری با طرفداری از کاندیداتوری میر حسین موسوی به وضع موجود گله کرد! و اکنون به چنان وضع فجیعی خانه نشین و تهدید به مرگ از جانب ولایت فقیه گردیده است که با مثال زدن آزادی های مطرح در دوران شاه  و اقدامات پر شائبه و کفر آمیز بسیجیان در قلع وقمع معترضان دیگر صدایش در گلو خفه شده است)

« این اروپاییان چون امام ندارند میروند دنبال حزب درست کردن، ما بحمد الله چنین امامی داریم، به حزب درست کردن احتیاجی نداریم» ( آیت الله صادقی در خطبه نماز جمعه)

« جامعه بشری بدون اصل ولایت فقیه مترادف با توحش است و با ولایت غیر فقیه مترادف با بربریت است» ( آیت الله مشکینی رئیس مجلس خبرگان در گشایش سمینار ولایت فقیه در دانشگاه)

«سیاست ناشیانه سوسیالیستها در مورد ایران، قرنهاست که مورد انتقاد ماست» ( مخبر کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی)

« دمکرات ترین کشور دنیا امروز ایران است. این را از ریگان، میتران، از تاچر و از هر کس دیگر میخواهید بپرسید» ( هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، خطبه های نماز جمعه تهران)

« ابر قدرتها میدانند که حجاب اساس حکومت اسلام است، و برای غارت منابع نفتی خلیج فارس، نخست باید حجاب را از میان ببرند» ( زهرا رهنورد، همسر میر حسین موسوی نخست وزیر و نماینده مجلس در دیدار با بانوان کشورهای عرب)

«سرو صدایی را که در باره گرانی هندوانه براه افتاده با توطئه ابر قدرتها در خلیج فارس مربوط است» ( میر حسین موسوی نخست وزیر در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی)

«منافقین به خیال خودشان می خواهند خدا و پیغمبرش را گول بزنند و آنها را بدوشند، در حالی که این خود خدا است که به آنها نیرنگ میزند یعنی آزادشان میگذارد تا خلافکاری بکنند و بعد به کیفر برسند. منافقین فکر می کنند که به خدا حقه زده‌اند، غافل از اینکه خودشان از خدا حقه میخورند» ( آیت الله دستغیب شیرازی، در مصاحبه با روزنامه اطلاعات)

«بی سبب نیست که آمریکائیها کاخ ریاست جمهوری خود را برای توهین به سیاهان کاخ سفید مینامند»( رئیس دادگاههای شرع مرکز)

«در طول تاریخ، شمشیر برند‌ه ای که فرعونیان را وادار به عجز و لابه نموده است، رکن رکین ولایت فقیه بوده است. تنها نیرویی هم که در تمام تاریخ با مثلث امپریالیسم و صهیونیسم و کمونیسم پنجه نرم کرده است مرجعیت شیعه و قبله دائم محرومین جهان یعنی ولایت فقیه بوده است، نه تنها در محدوده ایران بلکه در سرتاسر گیتی هر نهضتی که به وقوع پیوسته در طلیعه آن یک فقیه قرار داشته است» (هاشمی نژاد، شهید محراب)

«یک میلیارد نفر مسلمان جهان امروز چشم امید خود را به مجلس خبرگان و به ولایت فقیه دوخته‌اند» (حجت الاسلام حسنی امام جمعه آذربایجان)

« جامعه ورزشی ما باید سرنوشت خودش را پیوند بزند با حرکت امت حزب الله در نماز جمعه‌ها. آنوقت است که این جامعه ورزشی خواهد درخشید» ( میر حسین موسوی، نخست وزیر)

متفکران و آزادیخواهان جهان بطور دسته جمعی به ما می گویند: شما ابر قدرت دنیا هستید» ( سید علی خامنه ای رئیس جمهور)

« خیلی گرفتاریهای ما از رواج سگ بازی و سگ پرستی در دنیا می آید که عامل آن صهیونیست ها هستند» (از سر مقاله روزنامه اطلاعات 5 اسفند 1363)

«معامله و خرید و فروش صفحات موسیقی و نوار آنها حرام است، مگر آهنگی که اخیرا بمناسبت شهادت آقای مطهری ساخته اند. احضار جن و تسخیر ملائکه و ارواح حرام است و همچنین خبر دادن از آینده جهان به عنوان اخباری که از اجنه دریافت شده است» ( خمینی، سخنرانی در جماران)

کمتر از دو سال پس از رو ی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران، ارتش عراق به خاک ایران حمله کرد و جنگی در گرفت که اگر ارتش ایران از مقام نیرومندترین ارتش خاور میانه به مقام یک ارتش از هم فرو پاشیده سقوط نکرده بود، اصلا آغاز نمی شد. با این وصف، ارتش و ملت ایران پس از نخستین دوران غافلگیری، با احساس غریزی و از تمامیت مرز و بوم خویش، و نه مطلقا بخاطر جنگ اسلام و کفر؛ در شرایطی که اساسا با هیچ کافری طرف مخاصمه نبودند بطور یکپارچه بپا خاستند و در  جنگی حماسه آمیز، در طول کمتر از یکسال متجاوان را تا آنسوی  مرز به عقب راندند.

ایران در آن هنگام هم سنگینی حق را بجانب خود داشت و هم اعتبار پیروزی را، به همین جهت وقتیکه صدام حسین شکست خود را پذیرفت کشورهای نفتی عرب خلیج فارس حاضر شدند برای  اینکه صلح در منطقه برقرار شود، دهها میلیارد دلار غرامت جنگی عراق را به ایران  بپردازند و اگر چنین شده بود، ایران هم خسارات جنگی خود را جبران میکرد و هم دوباره بزرگترین قدرت نظامی منطقه می شد، ولی درست در همین موقع، رهبر کبیر انقلاب که خواب شمشیر کشی صدر اسلام را میدید، اعلامیه صادر کرد که:

«ملت عزیز عراق! ما برای نجات شما آمده ایم تا این رژیم کافر و ستمگر را به جهنم بفرستیم. قیام کنید و به استقبال برادران  مؤمن خود بیایید و دست عفلقی های کافر را از بلاد خود کوتاه کنید. تکلیف اسلامی و میهنی شما اقتضاء دارد که جوانمردانه بسوی جبهه‌ها هجوم آورید و بکوشید تا جامه ذلت نپوشید. بسوی نبرد با کفر بشتابید و برادران جان برکف رزمنده جمهوری اسلامی را کمک کنید که فردا خیلی دیر است. روح الله الموسوی الخمینی، 22 رمضان المبارک 1402»

بدین ترتیب جنگ ویرانگر هفت ساله ای آغاز شد که در آن ایران آشکارا جنبه متجاوز داشت، و در نتیجه نه تنها تمام سرمایه معنوی بین المللی را با پیروزی افتخار آمیز خود بدست آورده بود از دست داد، بلکه سرمایه مادی دهها میلیارد دلاری غرامت جنگی را نیز که میتوانست دریافت دارد دریافت نداشت، و این سیاست تهاجمی کوته بینانه در عین آنکه صدام حسین را از سقوط حتمی نجات داد، سپاه پاسداران آموزش ندیده و بی تجربه ایران را در سرزمینی بیگانه به جنگی فاجعه آمیز کشانید که بجای پیروزی صدر اسلامی، بزرگترین کشتار تاریخ ایران را از دوران بعد از مغول، و تلخترین انزوای سیاسی این کشور را در صحنه بین المللی، باضافه نزدیک به یک میلیون نفر کشته و معلول و به برآورد رسمی دولت اسلامی سیصد میلیارد دلار خسارت و ویرانی ببار آورد و سرانجام نیز با تسلیم ایران به متارکه‌ای بی افتخار و نوشیدن جام زهر کذائی از جانب آغاز کننده این جنگ تهاجمی بی معنی به پایان رسید و روشن ترین خاطره‌ای که از آن در افکار عمومی جهانیان و در صفحات تاریخ باقی ماند این گزارش خبرگذاری های بین المللی بود که:

« اعزام چند صد هزار بچه به کشتارگاه از جانب جمهوری اسلامی ایران بزرگترین کشتار کودکان در تاریخ جهان است. در این فاجعه تاکنون 300000 کودک ایرانی به قتلگاه فرستاده شده‌اند. این کودکان غالبا از کلاسهای درس روانه کشتارگاه می شوند و به آنها گفته می شود که پس از شهید شدن با کلیدی که از طرف نایب امام زمان در اختیارشان گذاشته شده است درهای غرفه های خاص خویش را در بهشت خواهند گشود و در آنجا آماده پذیرایی از خانواده های خود خواهند بود»

روزنامه هرالد تریبیون در 7 اکتبر 1985 خود گزارش داد که « منابع تحقیقاتی خارجی شمار تلفات ایران را در جنگ با عراق هشتصد هزار نفر و شمار تلفات عراق را ششصد هزار نفر برآورد کرده‌اند که جمع آنها از مجموع تلفات اروپای غربی در جنگ جهانی دوم بیشتر است» و هفته نامه اکسپرس در همان هنگام محاسبه کرد که فاکتورهای خرید اسلحه برای دو طرف از 200 میلیارد دلار فراتر رفته است. «انستیتوی بین المللی بررسیهای صلح» که در مدت جنگ ایران و عراق، موسسات دولتی یا شرکتهای خصوصی 31 کشور آمریکا، شوروی، چین، آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، یونان، اسپانیا، پرتقال، چکسلواکی، بلغارستان، لهستان، یوگسلاوی، اتریش، سوئیس، اسرائیل، سوریه، یمن جنوبی، کره شمالی، کره جنوبی، فیلیپین، تایوان، ویتنام، پاکستان، آفریقای جنوبی، آرژانتین، برزیل، الجزایر، لیبی، اتیوپی، به جمهوری اسلامی ایران اسلحه فروخته اند. کتاب پر سرو صدای جاسوس اسرائیلی» ( اری بن مناشه) که در سال 1992 در باره معاملات اسلحه اسرائیل با ایران توسط خود او در نیویورک منتشر شد( و ترجمه فارسی آن در آمریکا به چاپ رسیده است)رقم پرداختی جمهوری اسلامی را بابت خرید اسلحه در عرض هفت سال جنگ 82 میلیارد دلار برآورد کرده است. در باره نحوه این معاملات وی می نویسد: « کالایی را که فقط سی هزار دلار ارزش داشت به 450 هزار دلار به ایران می فروختیم و پولش را هم نقد دریافت میکردیم»

با همه اینها، دولتمردان اسرائیلی که هشتاد میلیارد دلار سلاح فروختند، هیچ گاه حق شناسی نسبت به این مشتری دست و دل باز نشان ندادند:

« باید صریحا بگویم که جنگ ایران و عراق مستقیما به منافع اسرائیل خدمت میکند» ( اسحاق شامیر، نخست وزیر وقت اسرائیل)

«جنگ ایران و عراق مسلما ما را به دردسر مزمن دچار نمیکند. البته ایران مدعی است که میخواهد بیت المقدس را آزاد کند، ولی برای رسیدن به آنجا باید از عراق و اردن بگذرد، یعنی اول باید این دو کشور را ویران کند و این درست همان چیزی است که ما میخواهیم، زیرا در این راه ایران هم ویران خواهد شد» ( رافائل ایتلان، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل)

«امیدواری همه ما اسرائیلیان این است که بنیاد گرایی ایران در این جنگ پیروز نشود، زیرا در آنصورت همه خاورمیانه در ظلمت قرون وسطایی فرو خواهد رفت. البته ما خواهان پیروزی عراق هم نیستیم و به این ترتیب با دو رویاروئی مختلف نظامی و استراتژیک روبرو هستیم» ( شیمون پرز، نخست وزیر اسرائیل)

«واقعیت این است که برنده واقعی جنگ ایران و عراق، اسرائیل است. درست به همین جهت است که زمامداران اسرائیل ادامه این جنگ پایان ناپذیر را با کمال خوشوقتی استقبال میکنند»( لوموند 23 سپتامبر 1984)

این تراژدی مرگ و خون از آغاز تا پایان با فریبکاریهایی نفرت انگیز، نیز  همراه او بود. که در همه آنها پیامبران و امامان در خدمت هدفهای تبلیغاتی کارگزاران ولایت فقیه بکار گرفته می شدند و از جمله این فریبکاریها، حدیثهای تازه ای بود که به شیوه سنتی هزارساله جعل میشد و به همان شیوه سنتی« حدیث معتبر» شناخته میشد، از نوع حدیثی که حجت الاسلام رضوانی، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون دفاع این مجلس، در جلسه عمومی مجلس قرائت کرد:

« حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: همانا که قبل از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، مردی از ذریه پیغمبر در ایران قیام میکند و سپاهیان او به مدت هشت ماه یا هجده ماه میجنگند و پس متوجه بیت المقدس می شوند و دیری نمیگذارد که از قم به فلسطین میرسند و در آنجا خانه به خانه و سنگر به سنگر بسراغ یهودیان صهیونیست می روند و آنها را بیرون میکشند و سرشان را مثل گاو میش میبرند»

شرم آورترین این فریبکاریها، تقلبی بود که ماههای پیاپی بطور پیگیر، از طریق همه رسانه های گروهی، روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، و از فراز همه منبرها و در همه نماز های جمعه صورت گرفت برای اینکه شمار بیشتری از نوجوانان و جوانان ساده دل و ساده لوح را غالبا از روی نیمکتهای مدارس به مردابهای دجله و بر روی مین های عراقی و از آنجا به کام مرگ بفرستند.

خود خمینی در کتاب ولایت فقیه در نقل از «توقیع» امام زمان و در باره راویان احادیث، تصریح کرده بود که امام در این توقیع فرموده اند که تا ظهور مجدد خود از انظار غایب خواهند بود و آن کسانی که پیش از ظهور، ادعای دیدار امام غایب را بکنند، دروغگو و مفتری هستند. ولی خود او در زمان جنگ با عراق، همه دستگاه های تبلیغاتی رژیم را مامور کرد یا لااقل با این طرح فریبکارانه آنان موافقت کرد که صدها بار مدعی آن شوند که همین امام زمان بصورت سید نورانی یا با اونیفرم پاسداران انقلاب، سوار بر اسب سفید یا بر تانک چیفتن با کلاشنیکف یا با مسلسل فرماندهی« سربازان اسلام» را در جنگ با قوای کفر صدام عفلقی بعهده گرفته و با آنها آبگوشت خورده است. در همان آغاز جنگ وی خطاب به سپاه پاسداران گفت:

« شما الان تحت فرماندهی مستقیم امام زمان هستید که شما را شخصا مراقبت میکنند. گزارش اعمال شما را هم صبح به صبح برای ایشان علیه السلام میفرستند» و چند هفته بعد در پیام خود بمناسبت روز ارتش تاکید کرد که : فرق است میان آنهاییکه فرمانده مستقیم شان را صاحب الزمان روحی ارواح انا فداه شخصا بعهده دارد و آنهاییکه صدام عفلقی فرمانده آنها است»

از آغاز جنگ عراق، تا روزیکه صاحب الزمان از پر مدعایی این جنود خود خسته شد و آنها را در بیابانهای بصره و لجن زارهای کوت العماره بحال خود گذاشت و دیگر نشانی از او دیده نشد، صدها گزارش ساختگی بطور منظم در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون منتشر شد که هرکدام از آنها صحنه سازی تازه ای برای شرکت دادن امام زمان در یکایک حوادث کوچک و بزرگ جبهه جنگ بود و برخی از آنها بقدری ناشیانه بود که حتی برای یک کودک دبستانی نیز قبول آن دشوار بود و با وجود این تقریبا کلیه کارگردانان حکومتی ولایت فقیه بر آنها صحه نهادند و همه وعاظ و روضه خانان نیز در بالای منبرها و در نمازهای جمعه در باره آن داد سخن دادند بی آنکه بعدها معلوم کرده باشند که چرا با همه این دخالتهای شخصی صاحب الزمان قوای اسلام مجبور شدند با دادن صدها هزار تلفات و چند برابر بیشتر زخمی و ناقص العضو در طول هفت سال، سرانجام دست از پا درازتر به پشت جبهه ها بازگردند. نه بخاطره اینکه خود مردانه نجنگیده و فداکاری نکرده بودند، بلکه بخاطره اینکه آخوند اعظم و آخوندهای بزرگ و کوچک وابسته به او نتوانسته بودند بفهمند که در یک جنگ قرن بیستمی با تکنولوژی پیشرفته تری بر حریف می توان پیروز شد و نه با فرستادن امواج بیشتری از بچه ها و نوجوانان به روی مین های دشمن و احتمالا تکرار پیاپی همین جهالت و افزایش منظم شمار قربانیان آن بود که حوصله امام زمان را به سر رسانیده بودند و او را به ترک نهایی این میدان واداشت.

ماهها و سالها سازمان ملل متحد و زمامداران مختلف اسلامی و اروپایی کوشیدند تا در شرایطی که منافع و حیثیت سیاسی ایران را تامین میکرد این کشور را به قبول متارکه جنگ وادارند ولی هر بار این کوشش با پاسخ منفی شخص خمینی روبرو و غالبا علیرغم نظر مسئولان ارتش نیز روبرو شد. حتی یک ماه پیش از اعتراف به شکست وی با ستیزه جوئی لجوجانه گفت:« به ما میگویند صلح بکنیم. چجوری صلح بکنیم؟ با کی صلح بکنیم؟ مگر می شود پیغمبر اسلام با ابوجهل صلح بکند؟...... ما که ادعا میکنیم مسلمانیم بنشینیم سر میز و با صدام مصالحه کنیم؟ حالا جواب خدا هیچ که باید بدهیم، ولی جواب ملت عراق را چه بدهیم؟ چه صلحی ما داریم که بکنیم؟ اینقدر شهید داده ایم حالا بنشینیم سر یک میز و با آنها صحبت کنیم؟ ما با اینها هیچ مصالحه ای نداریم که بکنیم. به این آدمهایی که برای صلح رفت و آمد میکنند بگویید نیایند اینجا، ما هیچوقت این جنگ را رها نخواهیم کرد. ما مثل حسین وارد جنگ شدیم و مثل حسین هم جنگ خواهیم کرد. این دنیایی که هی فریاد میزنید که بیایید با هم مصالحه کنید اینها مثل اینکه اسلام را نشناخته اند»

تنها یک ماه بعد از آن، همین فرمانده رجزخوان در شرایطی حقارت آمیز، هم قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد را پذیرفت و هم پیروزی نهایی صدام عفلقی را، منتها این بار همه تقصیرها را گردن خدا گذاشت.:

« بواسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن خودداری میکنم با قبول قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در زمینه آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آنرا به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است ولی همه ما باید به رضایت حقتعالی گردن نهیم و من نیز راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما امروز به امید رحمت و رضای خدا از هرآنچه گفته بودم گذشتم و اگر آبروئی داشتم با خدا معامله کردم. میدانم که در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله مطرح نمایند که پس ثمره آنهمه خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟ ولی یقینا اینها از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی خبرند.

خداوند! تو میدانی که ما سر سازش با کفر را نداریم، ولی استکبار جهانی و آمریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تورا پرپر کردند. خودت تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیه الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء جبران فرما!»

دشمنی غریزی روح الله خمینی با هرگونه دانش غیر مذهبی جهان امروز، بازتابی از دشمنی سنتی آخوندهای همه مذاهب در هر مقطع زمانی و مکانی با همه مردان واقعی دانش، با ابن سینا ها، رازی ها، گالیله ها، داروین ها، اینیشتاین ها است. خود فقه اعظم از این واقعیت چنین پرده برداشت:

« ما دانشگاهی را که شعارش این باشد که میخواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم نمیخواهیم. این جور دانشگاه ما را وابسته به خارج میکند. ما با دانشگاه از اساس مخالفیم. ما اساتید دانشگاهی را میخواهیم که رو به غرب و شرق نداشته باشند. آتاتورک نباشند، تقی زاده هم نباشند.»

در همان نخشتین ماههای جمهوری ولایت فقیه، وی تصریح کرد که : « همه گرفتاری های ما از این دانشگاهها و دانشگاه دیده ها است. هرچه میکشیم از این طبقه‌ای است که ادعا میکند روشنفکریم و حقوقدانیم و دانشگاه دیده ایم.»

هر چه ما میکشیم از اینهاست« وقتی به او گفته شد که بر اثر سیاست سختگیرانه آخوندها فرار مغزها از ایران شدت گرفته است، جواب داد:

« میگویند مغزها فرار میکنند. به جهنم که فرار میکنند، چه بهتر که این مغزهای پوسیده فرار کنند. اینها که همه‌اش دم از علم و تمدن میزنند بگذارید فرار کنند. ما علم و دانشی را که اینها از غرب می آورند نمیخواهیم. اگر شما هم فکر میکنید که در اینجا جایتان نیست فرار کنید، راه باز است» و این باز بودن راه، ده ها هزار نفر از آنهایی را که برای آموزش و تخصص هر کدام از آنها میلیونها ریال از دارایی ملی یا از داراییهای خصوصی خرج شده بود را به بیرون از مرزها فرستاد و به رایگان تحویل کشورهایی دیگر و ملتهایی دیگر داد که برای مغز بیش از عمامه ارزش قائل بودند. وزیر خارجه همین جمهوری ولایت فقیه، صادق قطب زاده، شمار پزشکان ایرانی را که پس از انقلاب در ایالات متحده و کانادا مشغول بکار شده اند را بیش از 17000 نفراعلام کرد و مسلما نیازی به این تذکر نیست که این مغزهای فراری بغیر از پزشکان، مهندسان، فیزیکدانان، شیمی دانان، ریاضی دانان، معماران، استادان دانشگاهها، اقتصاد دانان، حقوق دانان، کارشناسان کشاورزی و صنعتی، پژوهشگران و هنرمندان و بسیار متخصصان دیگر را نیز شامل می شدند که اکنون همه آنها در رده ها و رتبه های بسیار موفق کشورهای مختلف جهان مشغول بکار می باشند.

و درست در همین سالها، بموجب گزارش جامعه معلمان ایران، در خود ایران 5000 نفر استاد و استادیار و 65000 نفر دبیر و آموزگار مشمول پاکسازی قرار گرفتند که 2000 نفر از آنها اعدام و 6000 نفر دیگر زندانی شدند. محمد علی رجایی وزیر آموزش پرورش وقت که بعدا به سمت ریاست جمهوری رسید در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که در دوران خدمت او 20000 نفر معلم از کار بیکار و برکنار شده اند. سید علی خامنه ای در زمان ریاست جمهوری خود اظهار نظر کرد که « طبیب ایرانی باید از درون جامعه اسلامی خودش بجوشد« و محمد بهشتی اعلام کرد که معتقدات مکتبی افراد برای احراز مشاغل مهمتر از تخصص علمی و فنی آنهاست. کاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش وقت، وظیفه نظام آموزشی را برای پرورش خلیفه‌الله دانست و نه تربیت متخصص، و سوالات امتحانی دانشگاهها بر این طراحی شد که « شیطان نر است یا ماده؟ و خوراکیهای بهشتی تفاله دارد یا ندارد؟ و اصحاب حضرت مهدی در هنگام ظهور او به عدد اصحاب کهف خواهند بود یا اصحاب کربلا؟ و شکل عزرائیل از نظر محتضرین زشت است یا زیباست؟ و مواد مسابقه ورودی دانشکده فنی امام جعفر صادق شرعیات و تاریخ اسلام و قرائت و صرف و نحو زبان عربی اعلام شد.

واقعیتی که در خود  ایران تقریبا بر همه ایرانیان  ناشناخته است، ولی از نظر بین المللی بارها مورد ارزیابی قرار گرفته است، این است که مردی که نزدیک به ده سال بر ایران حکومتی مطلقه داشت و عملا صاحب اختیار جان و مال همه افراد بود، از دیدگاه روانپزشکی همه آثار یک بیماری روانی از نوع سادیسم را به صورت پیشرفته ای از کینه توزی و انتقامجویی و عطش خون و کشتار در جمع خود داشت و شاید از همین بابت بود که در آغاز زمامداری خود بیماران روانی سابقه دار دیگری چون شیخ صادق خلخالی و لسدالله لاجوردی را به مناصبی گماشت که بیش از همه مستلزم خونریزی بود. روانپزشکان متعدد بعدها در تحلیل و تجزیه نوشته های او شواهد بسیاری از گرایش ناخداگاه وی به خون و مرگ را  مورد بررسی قرار دادند که چندین گزارش در باره نتایج این بررسیها منتشر شده است.

نخستین ارزیابی واقعبینانه از مشخصات روانی روح الله خمینی را در توصیفی میتوان یافت که محمد حسین هیکل روزنامه نگار و سیاستمدار سرشناس مصری، پس از دیدار خود با وی در مصاحبه ای با هفته نامه انگلیسی زبان سندی تایمز از وی نقل کرد:

«خمینی پدیده ای است از چهارده قرن پیش که با سرعت گلوله به قرن بیستم برخورد کرده است و آنچه از آن با عنوان بحران یاد می شود دقیقا این است که این گلوله در مسیر خود چه چیزهایی را درهم خواهد کوبید. آنچه میان خمینی و ایرانیان تحصیلکرده میگذرد بحث یا گفتگویی به مفهوم واقعی کلمه نیست، گفتگویی میان تاریخ و تعصب است»

در تحلیل دیگری که چندین روانپزشک آمریکایی و اروپایی بر اساس بررسیهای متعدد روانشناسی از وی یاد کردند و گزارشی از آن در نشریه آمریکایی us news and world reports بچاپ رسید، خمینی به نوبه خود چنین توصیف شده بود:

« انتقامجو، یک دنده، لجوج، بدگمان، لبریز از حس کینه توزی در حدی که این حس در او جای همه عواطف بشری را گرفته است»

مهمترین بازتاب این کینه توزی بیمارگونه، عطش خون و خونریزی بود که وی آنرا به حد یکی از فرائض بنیادی مذهبی بالا برد و رکن رکین قرآن و اسلام دانست در حدی که درجه اصالت پیامبران همه مذاهب و امامان جهان تشیع را فرع شماره شمشیرهایی دانست که کشیده اند و دستهایی که بریده اند و قتل عامهایی که کرده اند و آدمهایی که کشته اند. در سخنرانی شگفت آور او بمناسبت سالروز تولد پیامبر اسلام در دیدار با مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی، این طرز فکر او را بخوبی منعکس شده است:

«یوم الله واقعی روزی است که امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیرش را کشید و خوارج را از اول تا به آخر درو کرد و تمامشان را کشت. ایام الله روزهایی است که خداوند تبارک و تعالی یک زلزله ای را وارد میکند، یک سیلی را وارد میکند، یک طوفانی را وارد میکند، به این مردم شلاق میزند که آدم بشوید. امیرالمؤمنین اگر بنا بود مسامحه بکند شمشیر نمیکشید تا هفصد نفر را یک دفعه بکشد. در حبس های ما هم بیشتر این اشخاصی که هستند مفسدند. اگر ما آنها را نکشیم هر یکی شان که بیرون بروند آدم میکشند. آدم نمیشوند اینها» شما آقایان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه میروید؟ چرا هی آیات رحمت را در قرآن میخوانید و آیات قتال را نمیخوانید؟ قرآن میگوید بکشید، بزنید، حبس کنید، چرا شما فقط همان طرفش را گرفته اید که صحبت از رحمت میکند؟ رحمت مخالفت با خداست»......... محراب یعنی مکان حرب، یعنی مکان جنگ، از محرابه باید جنگ پیدا شود، چنانکه بیشتر جنگهای اسلام از محرابها پیدا میشد» « پیغمبر شمشیر دارد تا آدم بکشد. ائمه ما هم، علیه السلام، همگی جندی بودند، همگی جنگی بودند، شمشیر میکشیدند، آدم میکشتند.»

« ما خلیفه میخواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند، همانطور که رسول الله صلی الله علیه دست می‌برید، حد میزد، رجم میکرد، و همانطور که یهود بنی قریصه را چون جماعتی ناراضی بودند قتل عام کرد. اگر رسول الله فرمان داد که فلان محل را بگیرید، فلان خانه را آتش بزنید، فلان طایفه را از بین ببرید، حکم به عدل فرموده است»

« زندگی بشر را باید به قصاص تامین کرد، زیرا حیات توده زیر این قتل قصاص خوابیده است. با چند سال زندان کردن درست نمیشود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید»

عطش خونریزی خمینی برای نزدیکان خود او واقعیتی ناشناخته نبود. در کتاب خیانت به امید( ابوالحسن بنی‌صدر) در این باره خاطره جالبی را میتوان خواند:

« یکی دو هفته پیش از بازگشت ما به ایران، یکی از نزدیکان خمینی از قول فرزندش آقا مصطفی برای من نقل کرد که او گفته بود: من همیشه دعا میکنم ما بجای شاه زمامدار نشویم، زیرا این پدری که من میشناسم بسیار بیشتر از شاه آدم خواهد کشت» خود خمینی پس از احراز قدرت، با همه سیل خونی که با اعدامها و کشتار های دسته جمعی براه انداخت در مجلس معارفه با نمایندگان مجلس خبرگان در قم این کشتارها را کافی ندانست و با تاسف گفت:

«ما اشتباه کردیم که از اول مثل سایر انقلاباتی که در دنیا وارد میشود چند هزار از این فاسد ها را در مراکز عام سر نبریدیم و آتش نزدیم تا قضیه تمام شود و اشکال برطرف شود»

این برداشت خمینی از دین و از سیاست به اتباع او در قلمرو خود ولایت فقیه محدود نمیشد، بلکه هر جای دیگر «دنیای اسلام» را هم که ولی فقیه میتوانست در آن امکان وجود داشته باشد در بر میگرفت. یاسر عرفات، دوست بسیار نزدیک نخستین روزهای حکومت او، بعدا در مصاحبه ای با کیهان چاپ لندن در این باره گفت:

«شک نیست که پس از ماجرای خونین کشتار فلسطینیها بدست شیعیان در جنوب لبنان، نام خمینی نیز در کنار حافظ اسد بعنوان قصاب فلسطین ثبت خواهد شد. حقیقت این است که در همان حال که آیت الله خمینی مدعی است تسخیر بیت المقدس از طریق کربلا را دارد! در کربلای فلسطین دو رژیم تهران و دمشق ایفای نقش یزید و ابن الزیاد را علیه ملت فلسطین بعهده گرفته اند. دیروز اریل شارون و آدمکشان فالانژ او در صبرا و شتیلا به قتل عام فلسطینیها پرداختند و امروز حافظ اسد و خمینی هستند که این کار را میکنند. ای کاش این آقای خمینی همانطور که در روزهای اول دعا میکرد واقعا به مصالح اسلام و مصالح فلسطینیان علاقه داشت»

این نحوه عمل که ایران« اسلامی» در کشتار پناهندگان فلسطینی در « تل زعیتر» توسط سربازان حافظ اسد و فالانژهای بشیر جمایل با سوریه دست اتحاد دهد، در سیاست خارجی ولایت فقیه مورد استثنایی نبود، زیرا این سیاست خارجی هیچوقت واقعا از منافع« امت مسلمان» دفاع نکرد، فقط از منافع سیاسی آخوندان ایران دفاع کرد و هر جا که این منافع با هم تطبیق نمی کرد، بدون احساس گناهی، جانب منافع خودش را گرفت. وقتیکه مسلمان متعصبی بنام خالد اسلامبولی به جرم ترور انور سادات به زندان افتاد، جمهوری اسلامی بانگ اعتراض برداشت که اخوان المسلمین در مصر مورد سرکوبی قرار گرفته اند و به نشان حمایت از خالد اسلامبولی تمبر ویژه ای در بزرگداشت او منتشر کرد ولی هنگامی که حافظ اسد، دیکتاتور سوریه، همین جماعت اخوان المسلمین را در شهر حما در فوریه 1982 به محاصره گرفت و به مدت دو هفته باران  گلوله و خمپاره و بمب از زمین و هوا بر آنها بارید و در یکی از خونین ترین کشتارهای قرن 25000 نفر از آنها را به قتل رسانید، نه خود ولی فقیه زبان به اعتراض گشود و نه مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی او، واکنشی نشان دادند. تمبر یادبودی نیز به افتخار این اخوان المسلمین چاپ نشد.

همین سیاستمداران ولایت فقیه، در اختلاف سالهای اخیر ارمنستان مسیحی و آذربایجان مسلمان بر سر ناحیه قره باغ جانب ارمنستان را گرفتند و در ماجرای مبارزه استقلال طلبانه مسلمانان چچن علیه روسیه ارتدکس، بخاطر حفظ روابط دوستانه با روسیه، موضوع چچن را اصولا نادیده انگاشتند، همچنانکه در لبنان بخاطر حزب الله دست پرورده خود، از سیاست دولت مسیحی مرکزی شیعیان غیر حزب اللهی پشتیبانی کردند. در مراسم حج سال 1366 سیصد زائر ایرانی را در درگیری عمدی با نیروهای انتظامی سعودی به کشتن دادند ولی چند سال بعد خودشان با این دولت سعودی، علی رغم وصیت صریح امام راحل« از در دوستی و برادری» در آمدند. البته در بسیاری از این موارد بر سیاستهایی که اتخاذ شد، جای ایرادی نبود، زیرا با منافع ملی تطبیق میکرد، ولی آنچه پذیرفتنی نبود، ریاکاری آنهایی بود که بنام دفاع از حقوق مسلمانان اشک تمساح می ریختند و خود از پشت به آنان خنجر میزدند.

چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران، هر صدایی که در همه این مدت از جانب کارگردانان «جمهوری الهی» ولایت فقیه برخاست، صدای تعصب  و کینه توزی بود و هر آوایی بگوش رسید آوای وحش. فضای اجتماعی ایران، مانند فضای سیاسی آن، روز بروز بیشتر بصورت بازتابی از فضای فکری و روانی خود فقیه اعظم، یعنی فضای مرگ و خون درآمد. بجای هزاران فواره‌ای که در پایتختها و شهرهای جهان متمدن طراوت و آرامش می پراکنند، تهران پایتخت، با فواره خون بهشت زهرا آراسته شد و بجای سرودهای خسروانی کهن و نغمه های سخنوران شیراز و طوس، غریو گوش خراش پاسدارانی که از بام تا شام فریاد مرگ بر این و مرگ بر آن بر میداشتند و از خمینی عزیز اجازه خون ریختن میخواستند طنین انداخته شد و بجای آنکه شمار دانش اندوزان و آزمایشگاهها افزایش یابد، شمار زندانها و زندانیان در بند و اعدام شدگان و قربانیان جنگ و در ازای صفهای نان و آب افزایش یافت و....... و بموازات همه اینها، فهرست القاب و عناوینی که درست در همان ایام از جانب بت سازان اسلامی به بت کده بت بزرگ جماران و بهشت الزهرا داده می شد.:

«جامعه اسلامی ما سرافراز به رهبری امامی است که ملاک رهبری او جز با پیامبران الهی قابل مقایسه نیست» (علی خامنه ای در خطبه نماز عید قربان) « جهش های نبوغ آمیز امام فراسوی رسالت پیامبران است، آنطور که در قرآن آمده است و آنطور که انبیاء مجری آن بوده اند» ( مهدی بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت) «رهبر ما یک نفر بیشتر نمیتواند باشد. قبل از خمینی این رهبر پیامبر خدا بود، حالا امام خمینی است» (میر حسین موسوی در مصاحبه با روزنامه لبنانی النهار) «امام خمینی همان زیتونه مبارکه ای است که در قرآن از آن یاد شده است. نورالله در زجاجه پیشانی بلند او پیداست. مصباح وجودش تجلی آیت الهی است. آمده است تا مشیت الهی را در سرتاسر کره ارض تجلی بخشد. ای فرزند علی که ذوالفقار در دست داری، ایران برای تو تنگ است کره ارض ارزانی حکومتت باد! ای سلیمان زمان، بر مسند حکومت بنشین! ای داود عصر، قضاوت کن» (فخرالدین حجازی، نماینده اول تهران در مجلس شورای اسلامی) «امام ما سرور سروران است. تالی تلو معصوم است. والاترین انسان پس از امام زمان است. استقامت را از ابراهیم، عبادت را از زین العابدین، دانش را از امام صادق فرا گرفته است. آن کس انسان کاملی است که تا قیام قیامت دم روح الهی اش با فریاد رسا اعلام میکند که دیگر هیهات من الذله!» ( ماهنامه پاسداران اسلام)« پس از گذشتن چهارده قرن پرتلاطم بر اسلام، دنیا را پیامبرگونه ای دیگر نیاز بوده است و چنین است که خمینی بپا می خیزد تا بار دیگر انسان را با خود خدائی اش باز آورد و انقلاب محمدی را تکرار میکند، با دم مسیحیایی،  صبر ایوبی، و عصای موسی، زیرا که خدا او را برای ولایت بر همه زمین برگزیده است» ( سرمقاله کیهان تهران) « از عصر حضرت علی تا کنون سابقه نداشته است که رهبری ارتش اسلام را شخصیتی به صلاحیت امام خمینی عهده دار شده باشد» (هاشمی رفسنجانی) «خدا گلستانی در ایران درست کرده که امروز رهبری آنرا ابراهیم خلیل الله عصر ما در دست دارد. ای ملت، کاری کنید که شایسته درک عظمت چنین امامی باشید (آیت الله مشکینی در خطبه نماز جمعه)

فراموش نکنیم که حتی پس از مرگ این رهبر، در چرخش این ماشین دروغ، کاهشی روی نداد، زیرا میراث‌بران وی به نام مردی که در تمام عمر خود نه یک جمله صحیح فارسی نوشته و نه یک جمله صحیح فارسی بر زبان آورده بود، دیوان اشعار عارفانه ای منتشر کردند که احتمالا اگر خود او زنده بود حتی معنی بسیاری از آنها را نمی فهمید و یا نمیتوانست آنرا صحیح تلفظ کند!

با اینهمه دوران بت سازی برای خمینی مانند هر بت ساز دیگری به پایان رسیده است، زیرا صغیران روز بروز بیشتر انسانهایی با شعور میشوند و مغز‌شوئی شدگان جای خود را به کسانی میدهند که با مغز خودشان فکر میکنند.

خیلی زودتر از آنچه آیت الله ها و حجت الاسلام های ولایت فقیه فکر میکنند، هنگام آن خواهد رسید که چون در داستان معروف دوموپاسان، نیم شبی دستی ناپیدا نوشته، سنگ گور فقیه اعظمی را که از جانب بت‌سازان تلوتالی معصوم و تجلی قدس و لاهوت لقب گرفته بود، پاک کند و در جای آن بنویسد:

این آرامگاه حجره‌نشین فزون طلبی است که خدا  و دین را در راه کسب قدرت به بهره‌کشی گرفت و ملتی زود باور را به فلاکت مطلق کشانید و صدها هزار نوجوانش را به کام مرگ فرستاد و اسلام را تنها در چهره مرگ و خون به جهانیان عرضه کرد و در پایان این همه، نیز بدنبال سرشکستگی حقیرانه ای که از کوته‌بینی خود او مایه گرفته بود و نه از کوتاهی مردم او، جام زهر را بر سر کشید و اگر در دادگاه ملی محاکمه نشد، در تاریخ، هم یکی از برترین ویرانگران تاریخ ایران و هم یکی از برترین ویران گران اسلام و دژخیم ترین سفاکان بدنام ترین بدنامان تاریخ بشر لقب گرفت و شناخته شد.

علیرغم همه کشتارها و ستمگریها و دروغ ها، جمهوری ولایت فقیه نمیتواند آینده ای برای خود انتظار داشته باشد. بدین دلیل روشن که ساختار آن یک ساختار قرون وسطایی است، در صورتیکه دنیای امروز دنیایی قرن بیست یکمی است و میان این دو جهان قرون وسطایی و قرن بیست و یکمی همان اختلافی بنیادی وجود دارد که میان ملا باقر مجلسی و اینشتاین وجود دارد. وقتی که آخوند بخواهد بنام اجرای قوانین الهی مقررات قرون وسطایی خودش را به یک جامعه امروزی تحمیل کند، درست مثل این است که بخواهد با شمشیر و سپر صدر اسلامی به جنگ با مسلسل و موشک هزاره سوم برود، یا بخواهد با گذاشتن پنبه آلوده به روغن بنفشه بر مقعد، سرطان خود را درمان کند.

داعیه اجرای مقرراتی چون دست بریدن و سنگسار و قصاص و دیه و تعزیر در جهان متمدن امروزی به همان اندازه ناشیانه و فریبکارانه است که ضوابطی چون حجاب زنان و تعدد زوجات و بردگی و حرمت موسیقی و ضوابط دیگری چون سم و نشخوار و فلس در حلال و حرام غذاها و قوانین مربوط به بول و غایط و حیض و جماع و تطهیر و کر و خمس و زکات، زیرا که قوانین چه آسمانی و چه زمینی باشند، الزاما باید همراه تحولات جوامع بشری متحول شوند، چنانکه در جهان مسیحیت تحول یافته اند. فراموش نکنیم که تقریبا همه این قوانین سنگسار و قصاص و بردگی و نشخوار در کتاب مقدسbible نیز وجود دارند، که قوانین اسلامی در غالب این موارد فقط رونوشتی از آنهاست( و تازه خود این قوانین توراتی نیز فقط رونوشتی از قوانین بابلی کهن هستند) با این وصف در هیچ جای جهان مسیحیت، با همه آنکه کتاب مقدس مرتبا خوانده میشود و با آنکه هر یکشنبه میلیونها نفر به کلیسا می روند، نه مجازاتها بر اساس قوانین توراتی انجام میگیرد و نه کسی به سراغ خریداری برده  و برده فروشی میرود  و نه دست به قربانی های توراتی میزند. حتی در جامعه یهودی نیز، در جمع قوم برگزیده خداوند جز خاخام ها و دست پروردگان تلمودی آنها قسمت اعظم از این قوانین ابدالابدی رعایت نمی شوند.

در آمریکای بسیار مسیحی، در همان هنگامی که آبراهام لینکلن الغاء و پایان دوره بردگی را اعلام میکرد، در کلیساها این سخن انجیل بر منبرهای روز یکشنبه قرائت میشد که « شما بردگان از اربابان خود به همانسان اطاعت کنید که از عیسی مسیح اطاعت میکردید» و منشور جهانی حقوق بشر که در آن تساوی کامل حقوق مردان و زنان برسمیت شناخته شده است. توسط همان کشورهای مسیحی تدوین شده است که به موجب انجیل آنان« سر مرد، مسیح است و سر زن، سر شوهرش، لاجرم زنان باید اطاعت کامل از مردان بکنند»

تلاشهای رژیم ولایت فقیه برای اینکه زنان ایران را که هزار و پانصد سال پیش در کشور خودشان به پادشاهی رسیده بودند و دو هزار و پانصد سال پیش به فرماندهی نظامی و امروز در خارج از کشور استادان سرشناس دانشگاهها و کارشناسان پژوهشهای هسته ای خبرنگاران تلویزیونهای بزرگ جهان و آرشیتکت و حقوقدان و بازرگان و نویسنده و روزنامه نگار و هنرمندند، در زندان اسلامی خود به درون چادر بفرستد و به دوران ضعیفگی باز گرداند، تلاش بی فردایی است، زیرا که چرخ تمدن در نهایت به عقب باز نمیگردد ولو روزی چند چوب لای چرخش گذاشته شود.

ولی واقعیتی باز هم برتر، این است که نه تنها مکتبی بنام ولایت فقیه، بلکه اساسا طبقه ای بنام آخوند شیعه، دیگر در ایران امروز علت وجودی ندارد. روحانیت شیعه در نخستین قرن هجری در شرایطی پایه گذار شد که ایران برای رویاروئی با خلافت بنی امیه و سیاست نژاد پرستانه آن نیاز به یک ایدئولوژی مذهبی جدا از ایدئولوژی خلافت دمشق داشت، و این ایدئولوژی را بر اساس امامت که نوح اسلامی شده رژیم موروثی ایران ساسانی بود و انتقال آن به خاندان علی، دشمن اعلام شده خاندان بنی امیه، پی ریزی کرد و با افسانه همسری حسین بن علی با دختر یزدگرد این امامت را به نوعی استمرار پادشاهی ایران دانست. مبارزه ایدئولوژیکی ما بدین ترتیب شکل گرفت، سنگ زیربنایی مبارزه ملی استقلال طلبانه ای شد که چند قرن ادامه یافت و با اعلام استقلال ایران توسط یعقوب صفاری پایان گرفت.

کسانی که مدعی شده اند که تشیع پدیده ای بود که در داخل خود دنیای عرب بوجود آمد و نه توسط ایرانیان، این نظر شاید تا آن حد که به پیدایش گرایشهایی بنام شیعه ابوبکر و شیعه عثمان و شیعه علی پس از گذشت هر یک از این خلفا توسط شماری معدود از پیروان خاص آنها مربوط می شود صحیح باشد ولی واقعیت تاریخی این است که تشیع مربوط به علی تنها از آنجهت شکل گرفت و با مرور زمان بصورت گرایش سیاسی نیرومندی در داخل جهان اسلام در آمد که ایرانیان آنرا زیر حمایت خود گرفتند و در همان زمان که گرایشهای مشابه یعنی شیعه ابوبکر و عثمان تدریجا مضمحل شدند، اینها تشیع علوی را بصورت ابزار مبارزه استقلال طلبانه خود علیه خلافت عرب در آوردند.

با پایان عصر امامان، در زمان امام دوازدهم ناپیدایی که اسطوره او به ارزیابی تقریبا همه پژوهشگران، از اسطوره سائو شیانس زرتشتی سر بر آورده بود و کپی اسلام نجات دهنده موعود ایران ماقبل اسلامی بود، عصر تشیع مبارز پایان گرفت و دوران تشیع حدیث سازان و کاسبکاران آغاز شد، زیرا در نبودن امام زنده فقط راویان احادیث او میتوانستند رابط شیعیان با حقایق الهی باشند و بخصوص فقط اینان میتوانستند وجود بریه ای را که قبلا برای امام زنده فرستاده میشد دریافت دارند. نقش واقعی این حدیث سازان که در طول شش قرن شمار احادیث« معتبر» را از 300 حدیث نخستین به بیش از دو میلیون احادیث کتاب بحارالانوار رسانیدند، بیش از هر چیز این بود که به موازات سایر مکتبهای مذهبی جهان تسنن، مکتب تشیع را به نشان جدایی اسلام ایرانی از اسلام عربی زنده نگاه دارند. با آغاز دوران صفوی، سومین مرحله از تاریخ روحانیت شیعه آغاز شد و آن رسمیت در ایران و «حکومتی شدن» آن بود، که صرفا با هدفی سیاسی و نه مذهبی صورت گرفت، زیرا شاه اسماعیل صفوی و جانشینان او برای مبارزه با استیلاجوئی امپراتوری عثمانی که جانشین خلافتهای اموی و عباسی شده بود، به دوگانگی کامل تشیع و تسنن و رویاروئی آشتی ناپذیر آنها، نظیر آنچه در جهان مسیحیت میان کاتولیکها و پروتستانها اتفاق افتاده بود احتیاج داشتند و این حسابگری سیاسی که بر اشتراک منافع متقابل پی ریزی شده بود، در عین آنکه روحانیت شیعه را بکلی  از مفهوم روحانیت دور کرد، آنرا از نفوذ مادی و امکان بهره برداری مالی گسترده ای برخوردار کرد که بعد از سقوط سلسله صفوی نیز همچنان ادامه یافت.

متاسفانه این نفوذ مخرب همزمان با دورانی شد که جهان غرب، با جهش بی سابقه، بخصوص بدنبال « عصر فروغ اروپا»( قبلا از آن سخن رفت)، دوران استیلاجوئی جهانی خود را همراه با دوره پیشرفت های فراگیر علمی و صنعتی و آموزشی و فرهنگی خویش آغاز کرد و روحانیت شیعه ایران بطور منظم بخاطر تامین وجودیت و حاکمیت خود را بر هرگونه تماس ایران با این جهش مترقیانه بست. در قرن سرنوشت ساز نوزدهم، که شکل گیری نظم قرن بیستمی جهان در آن پایه گذاری میشد، همان قرنی که در نیمه دوم آن ژاپن آینده شکوهمند خود را پایه گذاری کرد، ایران با نفوذ شوم یک روحانیت فاسد طماع و واپسگرا روز بروز بیشتر رو به ضعف و انحطاط رفت، در حدی که به آستانه سقوط وجودیت تاریخی خود رسید، بخصوص که در نیمه دوم این قرن، روحانیت شیعه شریک تازه ای نیز در این راه در قالب دستگاه استعماری انگلستان یافت که ارزیابی مفصلی از آنرا در کتاب ارزشمند محمود محمود بنام تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس و در کتاب sir Arthur Harding سفیر انگلستان در ایران( یک دیپلمات در شرق، چاپ لندن، 1928) میتوان یافت: « وجوهی که در اختیاره من گذاشته شده بود، در دست من حکم اهرمی را داشت که با آن میتوانستم مجتهدین شیعه نجف و کربلا و داخل ایران را در ایران و در بین النهرین خریداری کنم و با این اهرم هر مشکلی را از میان بردارم»

حقیقت این است که از پایان دوران صفوی به بعد دیگر هیچ علت وجودی برای روحانیت شیعه باقی نمانده بود، نه مانند قرون اول اسلامی به وجود این روحانیت برای مبارزه استقلال طلبانه نیاز بود، نه مانند دوران صفوی به وجود او برای تشدید جدائی شیعه و سنی. در شرایط حاضر جهان که اساسا نه برای جهان سنی قدرتی مانده است و نه برای قدرت شیعه، و نقش آخوندان هر دو مجتمع به تلاش برای حفظ موجودیت قرون وسطائی خودشان محدود شده است، دیگر هیچیک از این شرایط وجود ندارد، موضع استثنایی آخوند شیعه در ایران پایان قرن بیستم نیز، که به شرایط خاص خود ایران مربوط میشود، تغییری نهایی در این قانون کلی که برای دستگاههای روحانیت سنتی هیچیک از مذاهب جای زیادی در دنیای قرن بیست و یکم باقی نمانده است، نمیدهد.

به سخن معروف آبراهام لینکلن، همه را میتوان برای مدتی فریب داد، عده ای را هم میتوان برای همیشه فریفت، اما همه را برای همیشه فریب نمیتوان داد.

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com