بازگشت به خانه

چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390 ـ  4 ماه مه 2011

 

جهنم کجاست؟

ونداد زمانی

آخرین ‌باری که عظمت خوفناک جهنم را حس و تصویر دهشتناک آن را در ذهنم ساختم، در یک جلسه سخنرانی در یکی از دانشکده‌های علوم انسانی دانشگاه تورونتو بود. مرد میانسال و لاغر اندامی که استاد تاریخ و فرهنگ «رنسانس» بود و گویی اصلاً حوصله حاضران در سالن را نداشت، بدون رغبت به سمت تریبون رفت و بلافاصله با فشار دکمه‌ای روی کامپیوترش که از قبل آماده شده بود، نقاشی‌های مربوط به «جهنم» را روی پرده منعکس کرد.

رنگ‌های قرمز و آبی و خطوط نامنظمی که بر چهره‌اش افتاده بود، سر طاس و چند شوید مویی که در دو گوشهٔ سرش به چشم می‌خورد به او هیبتی شیطانی می‌داد. چشمانش برق می‌زد. دیری نگذشت که ضمن قرار گرفتن در میان نور و رنگ تصاویر پرده، با سرعت تمام تبدیل به جادوگر قبیله‌ای شد که با آرایش مخصوص خود درحال رقصی روحانی است.

به راحتی و با اعتماد به نفس ناشی از دانش گسترده‌اش نسبت به اندیشه‌های مذهبی موجود و به کمک تصاویر روی پرده، توانست مخاطبین خود را با انواع مجازات‌های بشری افسون کند.

سخنران از مذاهب بسیار بدوی شروع کرد؛ مذاهبی که به اعتقاد او سنگ بنای «شعور تجریدی» بشر را با تعریفی که از جهان داشتند برپا ساختند. او توضیح داد که چگونه اولین شیوه‌های اهدای قربانی به خدایان، و دعا و پرستش توسط انسان وحشت‌زده اولیه به آن‌ها کمک کرد تا به درک اساسی از «خود» برسند.

به نظر او، انسان مرعوب و محاصره شده در طبیعتی وحشی و مقتدر، به کمک تخیل، به خود فرصت می‌داد تا جواب روانی و قانع‌کننده‌ای برای عذاب زندگی در طبیعت پیدا کند. از‌‌ همان موقع بود که بشر «بهشت» و زندگی جاودان در باغی که خبری از قتل و شکار و جنگ در آن نیست را به آینده خود هدیه داد. به همین دلیل بود که انسان اولیه برای گریز از توحش اطراف و به ویژه مرگ «زودرس و ناخواسته» در کنار بهشت، توانست «جهنم» را نیز بیافریند؛ جهنمی که در حقیقت بدل مشابه ناگوارایی‌هایی بود که بشر از‌‌ همان ابتدا با آن سخت دست به گریبان بود.

سخنران سپس تصویر چند نقاشی مشخص با موضوع جهنم را که در اوایل دوره «رنسانس» کشیده شده بودند روی پرده افکند. جهنمی که بسیار به شیوه تفکر و خیالات و اوهام بشر اولیه نزدیک بود.

به اعتقاد سخنران، جهنمی که در این نقاشی‌ها به تصویر کشیده شده ترکیبی از ناملایمت‌های طبیعی نظیر آتش‌سوزی، گرسنگی، تشنگی، زخم، درد، کنده شدن دست و پاهای انسان در نبرد تن به تن با جانوران و همسایگان است.

سخنران سالن که از دقایق نخست، بیشتر شبیه جادوگران خودنمایی کرده بود با هیجانی که در آن رضایت و غرور ناشی از تاثیرگذاری بر حاضرین در سالن مشهود بود به آرامی به شیطانی آکادمیک تبدیل شده بود که با حرارت و اشتیاق تمام از غرق شدن انسان‌های مفلوک اولیه در سیلاب‌ها، له شدن و مدفون شدن آن‌ها در زیر سنگ‌ها و درون غار‌ها می‌گفت. در ادامه و در حین نشان دادن عناصر و نمونه‌های موجود در نقاشی‌ها، نشانه‌های مربوط به بیماری‌های مرموز، رعد و برق، آتشفشان، طوفان، زلزله و شکنجه مداوم ناشی از زندگی اولیه را نیز در تعریف و توقع بشر از جهنم شناسایی کرد.

تصاویر مربوط به محل قرار گرفتن «جهنم» را از مسیحیت قبل از کپرنیک و کشف گرد بودن زمین عاریه گرفته بود. چیزی شبیه لایه‌های پیاز که زمین در وسط آن قرار داشت. جهنم هم در پایین‌ترین بخش تصویر و بهشت در بالا‌ترین بخش آن علامت خورده بود. جایگاه بهشت و جهنم و زمین، رابطه تنگاتنگی با فضای خیالی و آرزومندانه‌ای داشت که برآمده از دل نیاز، ضرورت، دفاع روانی و گریز گول‌زننده از طبیعت مرگبار بود. جهنم در اعماق تاریک و خطرناک دره‌ها، رودخانه‌ها و غار‌ها جاسازی شده بود.

سخنران که تاکنون در هیبت یک شیطان آکادمیک برایم جلوه گر شده بود با فشار دادن دگمه‌ای، رنگ و نور پرحرارت را از صورت خود پاک کرد. تصویری روی پرده نبود. او بلافاصله کتاب قطوری به دست گرفت و بدون توضیح خاصی شروع به خواندن کرد. لحن متین و مسلطش بلافاصله در زیر نور آرامی که روی محل سخنرانی انداخته بود او را از شاعری شیطان‌گونه به شاعری آرام تبدیل کرد.

هنوز چند جمله‌ای نخوانده بود که نگارش زیبای «جیمز جویس» با قدرت تمام به سالن مسلط شد. سخنران در حال خواندن بخشی از «پرتره هنرمند جوان» بود. فصلی که «استفان» قهرمان داستان، با تمام وجود تلاش دارد به دامان مسیحیت کاتولیک پناه ببرد ولی گویی تلاش عبثی است. در همین فصل است که استفان باید موعظه بسیار ترسناکی را بشنود که کشیش طی آن با قدرت تمام در حال توصیف «جهنم» است. ادعا شده است که موعظه نوشته شده توسط جیمز جویس در رمان، با موثر‌ترین موعظه‌های کلیسا برابری می‌کند. این‌بار همه خون و شکنجه، درد و ترس، شرم و حقارت بشر اولیه از قول یکی از بهترین نویسندگان جهان برای مخاطبین در هیبت «جهنم» تکرار شده بود.

باور نکردنی بود ولی سخنران، در پایان برنامه به سمت کامپیوترش رفت و تصویر یک فروشگاه سرپوشیده شیک و زیبا را به روی پرده سالن انداخت و با تعظیمی کوچک سالن را ترک گفت. من هنوز متوجه ماجرا نشده بودم. این احساس گنگ و نشانه پرسش‌ را در چهره بخشی از حاضرین‌ نیز دیدم. آیا تصویر آخر، یک جهنم جدید بود یا یک بهشت، یا حتی شاید یک بهشت جهنمی؟ نمی‌دانم.

http://radiozamaneh.com/society/haftkoocheh/2011/04/29/3623

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com