بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 30 ارديبهشت 1390 ـ  20 ماه مه 2011

 

 

حالا فهمیدید رأی‌تان کجاست؟!

الاهه بقراط

همان جایی که رأی احمدی نژاد رفت! همان‌ جایی که پیش از این آرای حجت‌الاسلام محمد خاتمی رفته بود و همان جایی که آرای موسوی و کروبی ‌رفت و خیلی ها فکر کردند واقعا به حساب احمدی نژاد واریز شده در حالی که مستقیم به جیب گشاد نظام و مقام معظم رهبری رفته بود. بجا ‌بود اگر پس از دخالت (قانونی؟! غیرقانونی؟!) ولی فقیه در عزل و نصب وزرای دولت، کسانی که به احمدی نژاد رأی دادند نیز به خیابان می‌آمدند و می‌پرسیدند: «رأی من کجاست؟»! ولی از آنجا که آنها از تبار دیگری هستند و با توجه به آنچه هر روز از درگیری وحشیانه و فاشیستی بین طرفداران خامنه‌ای و رییس جمهورش روی می‌دهد، آنها ظاهرا ترجیح می‌دهند رأی خود را با چوب و چماق و... پس بگیرند.

 

هیچ انتخابی ابدی نیست!

«انتخاب» ابدی همان است که گمان می‌کند با یک انقلاب اسلامی به سرنوشت ایران و ایرانی تبدیل شده است. به یاد دارید که خمینی در نامه خود به گورباچف (11 دی 67) با گستاخی به او توصیه کرده بود اسلام را به جای کمونیسم بنشاند: « جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌تواند خلاء اعتقادی نظام شما را پر نماید». گورباچف اما در پاسخ، بر یک نکته سزاوار تأمل تأکید کرد: ««انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از این همیشه پشتیبانی کرده و می کنیم. ملت ما نیز انتخاب خود را به عمل آورده و این در سال 1917 بود!»

پاسخی بس متین که دیگر واقعیت نداشت! آن هم در سال 89 و در شرایطی که بوی مُردار حتا به مشام خمینی هم رسیده بود که سبب نوشتن آن نامه شد.  نسل‌های بعدی اتحاد شوروی در آن «انتخاب» که گورباچف آن را هنوز پس از هفتاد سال معتبر می‌دانست، همان گونه بازنگری کرده و خواهان تغییر بنیادین اوضاع شده بودند که امروز نسل‌های بعدی جمهوری اسلامی آن «انتخاب» ناشی از انقلاب را به عنوان پیامد ناگزیر آن قبول ندارند. البته اگر بتوان انقلاب کمونیستی در روسیه و انقلاب اسلامی در ایران را با خشونت سرکوبگرانه و بی رحم‌شان یک «انتخاب» نامید.

با وجود همه روشنگری‌ها نیز سرانجام این خود جمهوری اسلامی بود که دستش را باز کرد و نشان داد هرگز و در هیچ دور از بازی انتخابات هرگز «گُلی» در کار نبوده است. اینک با «فتنه جدید»، کسانی که هر بار مردم را تشویق به رأی‌دادن می‌کردند تا شاید بتوانند رژیم را «اصلاح» کنند، باید درباره نقش ولی فقیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی و نقش «انتخابات» در این نظام به مردم توضیح دهند. وظیفه‌ای که پیش از این به دلیل «خط سیاسی» و منافع فردی و گروهی و حتا خانوادگی نادیده‌ می‌گرفتند.

این نوع دلبستگی و وابستگی به نظام کنونی، غیر از آن بخوربخورهای اقتصادی تازه به دوران رسیدگان و پیوندهای نسبی و سببی خانواده‌های حاکم است که دنباله‌شان تا سطح استانداری‌ها می‌رسد.  در خارج کشور نیز افراد و گروه‌هایی وجود دارند که مستقیم و نامستقیم از سوی حکومت پشتیبانی و حتا خریده می‌شوند و فعالیت آنها گاه پنهان و گاه آشکار است. افراد و گروه‌هایی نیز وجود دارند که برخی از آنها به دلیل دفاع از «اصلاح‌طلبی» از یک سو در دوره‌ اصلاحات از آخور جمهوری اسلامی خورده‌اند، بعد، در داخل یا در خارج، از پشتیبانی «منتقدان» متمول نظام مانند رفسنجانی برخوردار شده‌اند و هم چنین از توبره امکاناتی می‌خورند که کشورهای خارجی بر اساس توهمات خود در اختیار آنها می‌نهند.

اینان در همه جا حضور دارند، از رسانه‌ها گرفته تا دانشگاه‌ها و بورسیه‌ها و حتا دم و دستگاه‌های جدیدی که به طور فوق‌العاده برای اشتغال و به کار گرفتن خدمات آنها به راه انداخته می‌شود. اگر همه این امکانات در جهت روشنگری همه جانبه به کار گرفته می‌شد البته بسیار مفید می‌بود. اما همه اینها خرج یک خط سیاسی یک طرفه می‌شود که پیشینه‌اش به تئوری «خط امام» می‌رسد و تا کنون نیز از همه فرصت‌هایی که در اختیار این «خط» قرار گرفت، ناکام بیرون آمده است.

در این میان، کار من و شما، خواننده عزیز، به عنوان مخالفان جمهوری اسلامی، اگر جزو هیچ کدام از این گروه‌های یاد شده نباشیم و به هیچ کدام تن ندهیم، بسی مشکل‌تر از هر زمان دیگر است چرا که ما با کمترین امکانات به گروهی تعلق داریم که به آن «انتخاب» ابدی تن نداده‌ایم و برای آینده‌ای فراتر از جمهوری اسلامی تلاش می‌کنیم.

از یادآوری این نکات می‌خواهم به این نتیجه برسم که امروز چه در صف اصولگرایان که خود چند شقه شده‌اند و چه در صف اصلاح‌طلبان که آنها نیز به انواع مختلف تقسیم شده‌اند (به همراه سیاهی لشکرهایشان) هیچ کس تردید ندارد که «ملت» ایران «انتخاب» خود را در سال 1357 یک بار برای همیشه به عمل آورد! همه اینان در عمل هیچ حقی برای کسانی که خواهان بازنگری در آن «انتخاب» ناشی از «انقلاب» هستند قائل نیستند! ولی آیا تغییر و تحولات جامعه در همان جهتی سیر می‌کند که ذهن سیاستمداران و دولتمردان می‌پرورد؟

زمانی بسیار کوتاه لازم آمد تا «پروسترویکا» (علنیت) و «گلاسنوست» (شفافیت) گورباچف با شتابی تصورناپذیر به محو اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از نقشه جغرافیا بیانجامد و نام روسیه و پرچم تزاری را از پستوی تاریخ بیرون بکشد و طبقه نوظهور فعالان حزبی را که بیش از نیم قرن به زندگی انگلی مشغول بودند و در آسمان هفتم تخیلات کمونیستی از بهترین امکانات زمینی بهره‌مند می‌شدند، با روبل‌هایی که «اقتصاد برنامه»شان اجازه گردش سودآور به آنها نمی‌داد، خیلی زود به میلیونرهای تازه به دوران رسیده و یا لایه جدید سیاستمداران یک دمکراسی ناقص و علیل تبدیل کند که از یک سو نان «وتو» و «ابهت» اتحاد شوروی و «خطر سرخ» را می‌خورَد و از سوی دیگر از «اردوگاه زحمتکشان» به پشتیبان واپسگراترین حکومت‌های جهان تبدیل شده است.

 

از جمهوری ناقص به دمکراسی ناقص

من یک بار دو سال پیش در ژوئن 2008 در مقاله «گورباچف ایران کیست؟» و یک بار بیش از یک سال پیش در سپتامبر 2010 در مقاله «پوتین ایران کیست؟» تلاش کردم راهی را که ایران با تکیه بر نیروهای موجود در جمهوری اسلامی، در بهترین حالت، از یک جمهوری ناقص به یک دمکراسی ناقص می‌پیماید، با نمونه برداری از آنچه پس از فروپاشی حکومت توتالیتر اتحاد شوروی پس از گورباچف روی داد، البته با برخی چشم‌پوشی‌هایی که به ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی هر کشور باز می‌گردد، نشان دهم. در این دو مقاله، گورباچف از نظر تسریع فروپاشی نظامی که به آن تعلق داشت، بنا به استدلال مسافری که همان زمان از ایران آمده بود، همانا احمدی نژاد است و پوتین نیز فردیست که به تدریج از سایه به روشنی جلوی صحنه می‌آید، با این تفاوت بزرگ که امروز در جمهوری اسلامی سخن نه بر سر «علنیت» و «شفافیت» بلکه بر سر «اسلامیت» و «ایرانیت» است، آن هم در نبرد با یکدیگر! نبردی که آتش‌اش نه از سوی مردمی که در سال‌های گذشته به دنبال هویت ملی خود بیش از پیش به تاریخ روی آوردند، بلکه از سوی گروهی از خود حکومت که توسط مقام معظم رهبری در قدرت نصب شد تا آب پاکی را روی دست «اصلاح‌طلبان» بریزد.

اما راهی که بنا بر تجربه و قوانین اجتماعی پیش‌بینی‌پذیر بود، امروز با آنچه در کشورهای عربی و خاورمیانه از جمله ایران روی می‌دهد، هر روز بیشتر چهره مشخص می‌یابد. خالی از فایده نیست اگر نکاتی از دو مقاله یادشده مرور شود:

«امروز بلوکه شدن بازار وسیع خاورمیانه و دورماندن منابع مادی و انسانی آن از بازار جهانی به دلیل عدم ثبات و امنیت، سرمایه‌داری جهانی را بیش از هر زمان دیگر به فکر چاره می‌اندازد تا بخشی از راه حل غلبه بر بحران‌های خود را در آن منطقه بجوید.‌ به این ترتیب شاید حرف آن مسافر ایرانی در مورد فروپاشی‌ها و مسببان آن بیجا نباشد که معتقد بود نه خاتمی بلکه احمدی‌نژاد «گورباچف» ایران است!»

«در این تغییر و تحول «هویت «روسی» همان گونه به داد بازماندگان و باقیماندگان نظام کمونیستی در روسیه رسید و سبب برآمدن نیروهایی گشت که خود در بطن سازمان های امنیتی و اطلاعاتی رژیم کمونیستی پرورده شده بودند که امروز «ایرانیت» نظام جمهوری اسلامی به یاری «اسلامیت» آن شتافته است. «اسلامیت» رژیم ایران را همان گونه خطر رانده شدن به پشت صحنه تهدید می کند که «کمونیسم» روسیه از صحنه خارج شد بدون آنکه به اقتدار داخلی و خارجی روسیه ضربه کاری وارد آید.

این «روحانیت» خواهد رفت، همان گونه که آن کمونیست ها در روسیه رفتند، ولی دمکراسی و لیبرالیسم نخواهد آمد، همان گونه که در روسیه نیامد. «روحانیت» دیگری اما در پس پرده خواهد ماند، همان گونه که کمونیست های دیگری در روسیه ماندند، و مناسبات دیگری شکل خواهد گرفت، همان گونه که در روسیه شکل گرفت. این روندیست که اگر شکل بگیرد، باز هم آزادی خواهان، دمکرات ها و لیبرال ها، نخستین قربانیان همیشگی آن خواهند بود. همان گونه که در روسیه هستند!»

ایران واقعا به «آخرین پیچ» جمهوری اسلامی نزدیک می‌شود و در این پیچ تند کسانی بنا به فیزیک ساختار حکومت، از چرخه قدرت سیاسی به بیرون پرتاب می‌شوند. درگیری شدید دو نسل بنیانگذار و وارث انقلاب اسلامی و جمهوری‌اش را که به یکدیگر وعده نابودی می‌دهند، جز با فروپاشی‌هایی که مانند انقلاب‌شان الزاما به دمکراسی نیانجامیدند، نمی‌توان مقایسه کرد. و ما هر چه بیشتر تجربه می‌کنیم، بیش از پیش روشن می‌شود که دمکراسی در خاورمیانه،  آرمانی دست یافتنی است که الزاما به سود همه، از جمله کشورهای دمکرات عملا موجود نیست! نیروهای واپسگرا و کسانی که خواهان «اصلاح» این واپسگرایی هستند از همین واقعیت تلخ تغذیه می‌شوند که من در فرصتی دیگر بیشتر به آن خواهم پرداخت.

12 مه 2011

-------------------------------------------------------------------------

دو مقاله «گورباچف ایران کیست؟» و «پوتین ایران کیست؟» را در نشانی‌های زیر بخوانید:

http://alefbe.com/Articles/2008/kayhanlondon_08_06_12.htm

http://www.alefbe.com/Articles/2010/article_kayhanlondon_23Sep10.htm

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630