|
جمعه 20 خرداد 1390 ـ 10 ماه ژوئن 2011 |
تدفين جنازه
مسعود نقرهکار
دوازده نفر از کوشندگان سياسی طی بيانيه ای با عنوان "پيکرهء مردهء جمهوری اسلامی" اعلام کرده اند:
"نظام جمهوری اسلامی پيکره مرده ای است که با تکيه بر عصای پوسيده نفت و به سحر و جادوی دين فروشی عوامانه و دروغ پردازی وقيحانه بر ايوان نظر زنده جلوه می کند. مرگ يک نظام سياسی را بهتر از هرجا در آينه رفتار آن با شهروندانش می توان ديد..."
معنای اين سخن و حکم اين است که جمهوری اسلامی (حکومت اسلامی) پيکره ی مرده ای ست که اگر سريعا" به تدارک دفن اش اقدام نشود بيش از اين عفونت خواهد آفريد و شامه خواهد آزرد.
اين گروه در بيانيه ی خود با اشاره به نمونه هايی از جنايت های سی و دو ساله ی حکومت اسلامی , به ويژه مرگ جانگداز سيامک پورزند و قتل هاله سحابی که دو نمونه از هزاران جنايت مرتکب شده توسط اين حکومت اند، به درستی به نقش کليدی افکار و رفتار آيت الله خمينی در جنايت آفرينی ها و ويرانگری هايی که ميهنمان را آلوده و ويران کرده است، تاکيد ورزيده اند، و بدبن گونه نيزحساب شان را از اصلاح طلبانی که هنوز در حال و هوای خط "امام راحل" به تطهير امام نشسته اند، جدا کرده اند.
در اين بيانيه اما دم خروس هايی بيرون زده اند که پايه های انتساب صفت روشنفکر به اين جمع را سست و لق کرده است:
۱- تشبث به دستاويز "درک خاص از تاريخ اسلام" داشتن آن هم با هدف بر حق جلوه دادن مذهب و فرقه ی خود، مجعول ترين نسبتی ست که مسلمين به مخالفان مسلمان خود می دهند. تاريخ اسلام ، به ويژه تاريخ تشيع، تاريخ عدم تحمل، خشونت، کشتار مخالفان و دگرانديشان، و تاريخ ويرانگری ست. مقايسهء رهبران حکومت اسلامی با حاکمان اموی در معنای بر حق شمردن و انسانی قلمداد کردن افکار و رفتار علی ابن ابيطالب و خاندان اش قلب تاريخ است. کاربرد اين نوع مقايسه ها با هدف تطهير و توجيه مذهبی که يک نمونه از دستاورد های اش موجودی به نام خمينی و حکومت اسلامی ست دور از شاخصه های روشنفکری و اهانت به روشنفکری و روشنفکران است. علی ابيطالب و خاندان اش کمتر از معاويه و خاندان او دست به کشتارمخالفان و دگرانديشان نبردند و دودمان مخالفان بر باد ندادند. علی و خاندان اش نيز به دنبال حفظ حکومت به هر قيمت بودند، و کمتر از معاويه و خاندان او به فريب و خدعه توسل نجستند. تاريخ بر آمده از منبر و روضه و تعزيه تاريخ نيست، ضد تاريخ است. قلب تاريخ بر اساس تمايل و عواطف خويش فعاليتی ضد روشنفکرانه است. سرشت تاريخ آگاهی بر اساس اسناد است نه تمايل های ايديولوژيک و سازه های فکری .
۲- نمی توان خود را روشنفکر خواند اما در بيانيه ای که در آن مرگ يک حکومت دينی ِ جنايت پيشه و ويرانگراعلام شده است به نقش مخرب دين در حکومت اشاره نکرد و بر اهميت جدايی دين (و مذهب) از حکومت تاکيد نورزيد. بخش اعظم جنايت ها و ويرانگری های اشاره شده در همين بيانيه دستاورد های آموزه های اسلام سياسی در حکومت اند.
۳- اين که "ملک به کفر می ماند اما به ظلم نمی پايد"، اگر چه تقبيح ظلم هدف دارد اما مهر کفر ستيزی نيز بر آن کوبيده شده است. نوعی مقايسه ظلم و کفر و تداعی مشابهت سازی اين دو است، و بدين گونه تحقير انديشگی کفر و دگرانديش ستيزی ست. دگرانديش ستيزی پديده ای ضد روشنفکری ست که متاسفانه برخی از امضاء کنندگان اين بيانيه پيش تر هم بارها از خود نشان داده اند. تداوم دگرانديش ستيزی در اين بيانيه هشدار دهنده و نگران کننده است.
باری، عليرغم انحراف ها و لغزش ها ، همين که گروهی از کوشندگان سياسی مسلمان و روشنفکران دينی در تدارک دفن جنازه ی حکومت اسلامی اند ،خوشحال کننده و اميد آفرين است. پيوستن اين گروه را به جمع خواستاران سرنگونی و انحلال و دفن حکومت جهل و جنايت می بايد خوش آمد گفت و به فال نيک گرفت!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |