بازگشت به خانه

دوشنبه 6 تير 1390 ـ  27 ماه ژوئن 2011

 

ادارهء دمکراتیک بحران در جبهه ملی‌ ایران

فرهنگ قاسمی

همانند هر سازمان سیاسی، جبهه ملی‌ ایران در زندگی خود دچار پستی و بلندی هایی شده، انشعاب ها وائتلاف ها را در جریان مبارزات خود دیده و پذیرفته است. رهبر خردمند آن، محمد مصدق، در سراسر عمر خود، به ویژه در سال های اوج نهضت ملی‌ و در دوران مبارزهٔ علیه امپریالیسم بریتانیا برای ملی‌ کردن صنعت نفت، اندیشه دیگری غیر از خدمتگزاری به ملت ایران را در سرنداشت و هیچگاه بر سر منافع ملت کوتاه نیامد.

متاسفانه، بعد از کودتای ننگین 28 مرداد، جبههء ملی‌ ایران علیرغم کوشش هایش در عرصه سیاست، هرگز توان و فرصت به دست گرفتن قدرت را نیافت. این سازمان در دوران انقلاب چشمگیرترین جانفشانی ها را از خود بخرج داد و درعین حال بزرگترین فرصت ها را از دست داد. بعد از انقلاب ضد دیکتاتوری 1357 نیز به سبب پراکندگی در کنش سیاسی و ضعف در انسجام رهبری سهمگین ترین صدمات را دید. شماری از رهبران و بسیاری از اعضایش به جوخه های اعدام تحویل داده شدند و زندان ها و تبعید ها را تحمل کردند و شماری دیگر گوشه عزلت گزیدند.

اما طرفداران راستین نهضت ملی‌ از آرمان های خود دست بر نداشتند و بر دمکراسی و آزادی و استقلال ایران اصرار ورزیدند. در پهنهء گستردهء ملیون و نهضت ملی‌ برخی‌ از همان ابتدا جدایی دین از دولت را ضرورت عمده دانستند و برخی‌ با تاخیر، اما قاطعانه، چون به این اصل مهم در اداره مملکت پی بردند به دفاع از آن پرداختند.

 

مبارزه برای آزادی

در دهه های اخیر، جبههء ملی‌ ایران، علیرغم خفقان شدید؛ اگر چه در صف اول مبارزهٔ نبود حالت انفعال هم نداشت. طرفداران اش در هر کجا که بودند، زندان یا تبعید، از دادن هشدار به حاکمان اسلامی در امر بیعدالتی ها و عدم رعایت آزادی ها و بی‌ توجهی آشکار‌ به منشور جهانی‌ حقوق بشر و زیر پا گذاردن بی‌ پروای اصل آزادی انتخابات دست برنداشتند.

این همه توسط این جناح یا آن جناح از جبههء ملی‌ انجام نشد بلکه تمامی نحله های فکری آن، چپ میانه، میانه، راست معتدل، سوسیال دمکرات، لیبرال دمکرات، دین باور و نا دین باور در مبارزه علیه جمهوری اسلامی سهیم بودند. اقدامات آنان سبب شد که نه فقط نهضت ملی‌ با تبلیغات و تاریخسازی نظام جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده نشود بلکه باعث گردید تا آرمان های نهضت ملی‌ در حافظه بخشی از نسل جوان جایی‌ یابد و تحولی‌ پیدا کند.

شاید به همین سبب در سال های اخیر جوانان با ارزشی به جبهه ملی‌ ایران پیوستند تا در راستای راه مصدق و آرمان های نهضت ملی‌ گام بردارند. همینطور در سال های اخیر نام دکتر مصدق، علیرغم ادعاها و کوشش های اجیر شدگان خاندان پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی، از خاطره ها نرفت و از زبان ها نیفتاد. محققان و مورخان، حتی سیاستمداران و برنامه ریزان کودتا و بالاخره مسئولان رسمی‌ امپریالیسم امریکا و اسناد دولتی وزارت خارجه بریتانیا از مصدق سخن راندند و مقالات و کتاب های متعدد نوشتند و اقدامات او را ارزشیابی کردند و هر بار بر حقانیت او در مبارزه و استقامت و رعایت اصول اخلاقی‌ و سیاسی اش مهر تایید زدند. به همین دلیل بسیاری از جوانان مترقی و آزادیخواه میهن و روشنفکران جامعه با نزدیک شدن به افکار مصدق از جبهه ملی‌ که ‌سازمان سیاسی او محسوب می شود انتظار حضور بیشتری در حوادث ایران داشتند

بعنوان کنشگری از نهضت ملی‌ ایران که علاقه به تحولات سیاسی ایران دارد و برای سرنگونی جمهوری اسلامی و سعادت و سرفرازی ملت ایران تلاش می‌ کند از خود سئوال می‌ کنم، آیا مناسبات درونی‌ سازمانی که مصدق آنرا بنا نهاد و فاطمی ها و سخایی ها، قشقایی ها، قاسمی ها، و بختیارها... برایش جان دادند، باید همین باشد که هست؟(1) بی‌ آنکه قصد وارد شدن در دسته بندی های موجود را داشته باشیم باید بپذیریم که انتقاد های چشمگیری به برخی‌ از مسئولین جبهه ملی‌ایران وارد است.

سعیدی سیرجانی، یکی از مبارزان پردل میهن ما که در جمهوری اسلامی قربانی عقیده آزادیخواهی اش شد و یادش گرامی باد، در مقدمهء چاپ پنجم تاریخ بیداری ایرانیان، نوشته ناظم الاسلام کرمانی، بیانی دارد از حالات خود در چرایی ننوشتن یک پیشگفتار بر این چاپ که برای تشریح آن از ملا نصرالدین مدد می‌گیرد؛ وی می نویسد: «اما دریغا بر اثر سال ها خاموش نشستن سخن از یادم رفته بود و حال و مجالی باقی‌ نمانده ...نمی‌ دانم به چه مناسبتی به یاد آینهء تمام نمای خودمان، مرحوم ملا نصرالدین، افتادم که معتقد بود نیرویش درجوانی‌ و پیری تغییری نکرده است و در پاسخ انکار و تعجب خلایق استدلال می کرد که هاون سنگی گوشه حیات را در دورهء جوانی‌ نمی‌ توانستم از زمین بلند کنم، حالا هم که پیرِ شده‌ام نمی‌ توانم، بنابراین تغییری در نیرویم حاصل نشده است.»(2) الحق این بیان در مورد برخی‌ صادق است که زورشان در زمان شاه و در دوران انقلاب و همینطور امروز همان است.

در رژیم جمهوری اسلامی آزادی نیست، اما آیا این اختناق است که اجازه نمی دهد تا رهبری جبههء ملی‌ تغییر پیدا کند ؟ بی‌شک این کاستی سدی برای تحول در رهبری ست، زیرا مشروعیت رهبری با عمل سیاسی او گره خورده است. اگر در جامعه ای آزادی در عمل سیاسی نباشد محک سنجشی برای تخمین انجام وظیفهء رهبری وجود ندارد. آیا در این حالت رهبری نباید با اقدامات پیشگام خود فضای اختناق را بشکند؟ بنظر می‌رسد که پاسخ به این سوال مثبت باشد. زیرا رهبری یک سازمان مثل جبههء ملی‌ ایران اهدافی‌ ‌دارد که نخستین آن بدست آوردن آزادی برای شهروندان است. اگر این آزادی توسط رژیم جمهوری اسلامی پایمال می‌ شود، برای رهبری هیچ تأملی جایز نیست غیر از مجاهدت برای بدست آوردن این هدف و دقیقاً در راه و رسم رهبری این اصل واجب است. اگر رهبری به این کار مبادرت نکرد آیا سلب مسئولیت از خود نکرده است؟ طرح این پرسش و یافتن پاسخ به آن مشروع است پس نباید جو ناسالمی را ایجاد کرد و انتظام یک سازمان را در هم ریخت و شایعه پراکنی را گسترش داد، اغراض شخصی‌ را تقویت کرد و سازمان را دچار مشکلات اساسی‌ ساخت و بالاخره شرایطی را باعث گردید که چند سالی‌ است جبهه ملی‌ ایران دچار آنست.

 

بحران و بدیل پذیری

کشمش های‌ درون سازمانی جبههء ملی‌ البته که برای آشنایان با کنش سیاسی تازه و غریب نیستند. لیکن آنچه ناهنجار است نحوه برخورد با آن و مدیریت این بحران در این مرحله حساس از تاریخ ایران است. در عین حال، باید قبول کرد که این کشمکش ها کاملاً طبیعی بوده و، به نوعی، نتیجهء تمایل به تغییر و تحول آن است. همینطور موضع گیری برخی‌ در داخل و خارج از کشور نیز که تمایلی به این یا آن جناح دارند قابل فهم است. اما فراموش نکنیم که نبود آزادی در جامعه، باعث کمبود دمکراسی در اندیشه و کمبود دمکراسی در اندیشه سبب اختلال در عمل دمکراتیک می گردد و، در نتیجه، رقابت سالم در سیاست جای خود را به زد و بند های فرقه ای می دهد. این روش در سیاست برای بیکر بیمار تهی از دمکراسی ایران همانند زهر است. امروز آنطوری که مناسبات درون جبهه ملی‌ ایران مدیریت می‌ شود نه تنها اعتماد برانگیز نمی‌ باشد بلکه حقیقتاً درخور گذشته این سازمان سیاسی پر ظرفیت نیست.

حال سوال اساسی‌ بنده این است که آیا در داخل جبههء ملی‌ رقابت مقوله ای قابل قبول است ؟ در گذشته که بود و ما شاهد بودیم که این رقابت اگر چه گاهی‌ ناسالم اما وجود داشت و بی شک بر خلاف همهء انتقاداتی که به گذشتهء جبهه ملی‌ می‌ شود، این رقابت کمتر در جریانات دیگر وجود می داشت و جبههء ملی‌ از این نظر دمکرات تر از دیگر جریانات سیاسی ایران بود. این رقابت ها را باید امروز با پر بها دادن به اصل رقابت سازنده تشویق کرد و انرژی آن را در جهت تضعیف جمهوری اسلامی بکار انداخت نه بر ضد هموندان خود.

همانطور که یک تنیس باز نیاز دارد با تمرین و پشتکار، با پیروزی و شکست، با مقاومت و یافتن نقاط ضعف و قوت خود، و با کار کردن روی متد و مدیریت انرژی اش بر رقیب خود پیروز شود، یک فعال سیاسی نیز نیاز به تمرین سیاسی و اصلاح اشتباهات و رشد ظرفیت خود دارد. در سیاست هم راه درست همین است. همهء کسانی که با تمرین دمکراسی از کوچه و مدرسه و انجمن های اجتماعی شروع کردند و در احزاب و جامعه آن را کیفیت داده ا‌ند می‌ توانند بر رقبای خود سر شده و در راه آرمان هاشان بجایی برسند. تا رقیبی نباشد سنجش واقعی‌ ارزش ها نامحسوس و ناممکن است.

 

سه کاستی

کسی‌ که به آزادی و دمکراسی اعتقاد دارد به ناچار باید از طریق تحمل دیگران و احترام به رقبای سیاسی خود گذر کند، در غیر اینصورت دمکراسی را گذر کرده است. رهبری‌ که دمکراسی را گذر کند، رهبری مادام العمر را دوست می‌ دارد. از آنجا که در سازمان های دمکراتیک ستون های قدرت در تغییرند و بی گمان رهبری یکی ازاین ستون هاست، پس طولانی بودن عمر رهبری مناسبات دمکراتیک را خدشه دار می‌ سازد. چرا که رهبری مادام العمری با سوء استفاده از سه کاستی به هستی‌ نامشروع خود ادامه می دهد. اول نبود آزادی در جامعه، دوم نبود کنش رقابت در سازمان، و بالاخره، سوم‌، نبود ظرفیت و امکانات کافی‌ در اعضای سازمان برای دستیابی به مقام رهبری. پس اگر رهبری در سازمانی طولانی می شود هم رهبران و هم بقیهء مشترکاً مسئولند. آیا غیر از رهبری کنونی در داخل جبههء ملی‌ افراد دیگری پیدا نمی شوند که لیاقت رهبری را دارا باشند؟ لاجرم هر پاسخی به این سوال، ظاهری انتزاعی پیدا می‌کند. لیاقت را باید کسب کرد. اگر تاکنون افرادی نتوانسته ا‌ند در عمل به رهبری برسند آیا می‌ توان گفت که این لیاقت در عینیت خود موجود است؟

ممکن است برای این کمبود علت هایی را جستجو کرد، اینکه برداشت ها تا چه حد قابل قبول باشند فقط ارزش نظری دارد. اما واقعیت این است که این امر تحقق نیافته است و در شرائط حاضر به سختی تحقق پذیراست. وانگهی همهء مسئولیت را هم نباید به گردن افرادی انداخت که رهبری و قدرت را در دست دارند. تنها رهبران دیکتاتور از رقابت هراس دارند در حالیکه تنها در رقابت است که رهبران آینده یک سازمان سیاسی دمکراتیک رشد می یابند و بزرگ می‌ شوند و کیفیت و ارزش های خود را در خدمت به جامعه به اثبات می رسانند. اگر عمر رهبری در جوامع زیر رشد طولانی است، و اگر قبول داریم که این خلاف دمکراسی است، پس رهبری طولانی مدت و ریاست های مدام العمری در سازمان های سیاسی را با چه صفتی می‌ توان توصیف کرد؟ در جوامع پیشرفته رهبران کهنسال بازنشسته و غیر فعال، با داشتن نقش مشاور، با عزت و احترام به زندگی‌ سیاسی و حرفه ای خود ادامه می دهند و محبوب مردم می‌ مانند. رئیس یک سازمان مهم اروپایی که نگارنده عضو هیات رهبری آن است وقتی برای بار سوم انتخاب شد، استعفا داد. پاسخ اش نسبت به اعتراض اعضاء مجمع عمومی‌ این بود که من نمی خواهم مثل برخی از رؤسای کشور های آفریقایی تا آخر عمر رئیس بمانم .

 

اداره دمکراتیک بحران

در فرهنگ عقب مانده ها هر وقت کسی‌ در اقلیت قرار می‌ گیرد فوراً انشعاب می‌ کند. در سازمان های سیاسی دمکراتیک اقلیت در سازمان می‌ ماند و بر نظریهء خود پا می‌ فشارد و کنار نمی‌ رود. دوام 62 سالهء جبههء ملی‌ ایران حاکی‌ از انتظامی اصولی در گردش آن است. همینطور نشانهء این پیام در وجدان آگاه یا ناخود آگاه اوست که نباید از صفر شروع کرد و دمکراسی، ساختن ذره ذره دستاوردهاست.

اگر ادعا کنیم که تا کنون بزرگترین صدمات را به جبههء ملی‌ خود جبههء ملی ها زده ا‌ند گزاف نگفته ایم. چرا که در «مواقع بحران» دمکرات نبوده ایم که هیچ، انصاف هم نداشته ایم؛ به فکر مردم هم نبوده ایم؛ و با مشکلات برخورد نسبی‌ نداشته ایم. این روش ها بعد از ملی‌ شدن نفت و در زمان حکومت ملی‌ مصدق، در سال های چهل، در زمان نخست وزیری شاپور بختیار، در بعد از انقلاب و... در همهء شرائط بحرانی‌ دیده می‌ شوند. باید انتظار داشت که این سی‌ سال استبداد مذهبی‌ در رفتار و کردار و زیستار ما اثری گذارده باشد. اگر غیر از این باشد پیشرفتی نکرده ایم و هر ایرادی بر ما وارد است.

در وضعیت کنونی ایران فقط یک سازمان زنده و پویا می‌ تواند اعتماد مردم ایران، به ویژه نسل جوان را بدست آورد. عمده ترین ویژگی‌ هر سازمان زنده قابلیت برخورد درست و واقعگرایانهء آن با بحران است. بحران غالباً حاصل تحول است. همینطور تحول بحرانزا است . این هر دو مثبت هستند مشروط بر اینکه مدیریت شوند. مدیریت امر آینده است که در فضای حال و با امکانات امروز عمل می‌کند، باید از تجربیات گذشته درس بگیرد، اما نباید لزوماً بر اساس روش ها و ابزار و معیارهای گذشته عمل کند.

اگر اندکی‌ آزادی در ایران بوجود آید بسیاری از زن و مرد، پیر و جوان، بی دین و با دین به نهادی که منبعث از اندیشه های نهضت ملی‌ یعنی‌ آزادی، استقلال سیاسی، دمکراسی و عدالت اجتماعی است، خواهند پیوست. مستأجرین امروز این خانهء ملی‌ موظفند آنرا به راستی‌ و درستی‌ نگهداری کرده و با افتخار و سربلندی به آیندگان که به گسترهء تمامی‌ آزادیخواهان، دمکرات ها، سکولارها و لائیک ها، و همهء طرفدارن حقوق بشر است، تحویل دهند.

احترام به اساسنامه و رعایت مصوبات سازمانی برای کسانی که خود را مصدقی و طرفدارنهضت ملی‌ می دانند از اصول غیر قابل انکار است. حل مشکلات و اختلافات در اساسنامه پیش بینی‌ شده است. اگر بجای انتشار مقاله علیه یکدیگر مصوبات سازمانی بکار گرفته شوند و بر آن اساس انتخابات درستی‌ انجام گیرد این کار درسی برای دمکراسی‌ و سرمشقی برای نسل جوان خواهد شد. در یک سازمان زنده و دمکراتیک مدیران و رهبران از سرشت تغییر برخوردارند. پس، از واگذاری قدرت مدیریت به رقبای سازمانی نباید هراس داشت؛ بلکه، بر عکس، رها ساختن قدرت و سپردن آن از طریق دمکراتیک به دیگر اعضا، یا رقبا اعتماد به سازمان، به اعضا و به وجدان انسان ها و احترام به خرد جمعی‌ است.

ژوئن 2011 - پاریس

 

۱- ابوالفضل قاسمی، عضو هیات اجرائیه و شورای مرکزی ‌جبههء ملی‌ و دبیر کل حزب ایران بود که خود، برای آرمان های نهضت ملی‌، سال ها زندان های شاه و خمینی را تحمل کرد و علیرغم پیری و بیماری کوچکترین ضعفی از خود در مبارزه نشان نداد. برادرش، ایوب قاسمی در 28 مرداد 1332 و مرتضی‌ قاسمی در خرداد 1360، که هردو از رهبران جبههء ملی‌ شهرستان درگز بودند، تیرباران شدند

۲- تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش اول ، به قلم ناظم الاسلام کرمانی چاپ 5، نشر پیکان، تهران 1376 صفحهء 19.

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com