بازگشت به خانه

دوشنبه 20 تير 1390 ـ  11 جولای 2011

 

عدالت صبور است ولي ول كن نيست؛ ديكتاتورها رفتني اند!

كريم قصيم

پشت سرهم وقايعي رخ داده اند كه برآيندشان يك فرآيند انكارناپذير تاريخ كنوني شده است: ديكتاتورها رفتني هستند.

 در طول كمتر از يك سال اخير، در« جهان عرب و اسلام» ، يعني منطقه اي كه بيشترين تعداد و تراكم رژيم هاي استبدادي دنياي كنوني را در برداشت، حنبش حق طلبان و آزاديخواهان، برغم شليك گزمگان و انبوه شهدا، آن قدر بر خواسته هايش پاي فشرد تا ديكتاتورها يكي بعد ازديگري سرنگون شدند يا در سراشيب سقوط دست و پا مي زنند: بن علي در تونس، مبارك درمصر، علي بن صالح در يمن.

 درايران، ام القراء بنيادگرايي شيعي و مركز «صدور اسلام عزيز»، نيز، مارپيچ بحران حاكميت به اوج تازه اي رسيده، پايه هاي قدرت مي لرزد. ولي فقيه و گماشته قبلي اش گوش همديگر را مي جوند و چاقوي خود را تيز مي كنند. كل رژيم تاب تحمل حتي يك تشيع جنازهء آرام را از دست داده...

 رويهمرفته مي توان گفت دنياي كنوني ديگر ديكتاتورها را بر نمي تابد. بخصوص دنياي افقي نسل هاي جوان (اكثريت جهان)، - دختر و پسر - و شبكه هاي اجتماعي شان، دست ديكتاتورها و فاتحه قدرقدرتي – مذهبي و لامذهبي، از اين نگاه فرق نمي كند- را خوانده اند. آنها - مردم ، به ويژه نسل هاي جوان -، با دست خالي، اينها- ديكتاتورها را - با تمام برج و باروي آهنين كه دورخود كشيده اند، با كل سركوب و سلاح قتّاله كه به كارمي گيرند-، ديگر، به سادگي پذيرا نيستند و به حال خود نمي گذارند. به نظر مي رسد كه رفتن ديكتاتورهاي ”پير" و "سنگ شده” شرط حضور و برآمدن نسل جوان و دلبسته پيشرفت و آزادي ست. پيكار آزادي و زدن زيرآب ديكتاتوري ها، داو ِ بزرگ قمار سرنوشت جوانان، تعيين كنندهء مسير آيندهء نزديك  منطقه و جهان شده است.

گفتن ندارد كه حركت كنوني تاريخ به جوانان چشمك مي زند. همين ست كه در پيچ و خم جهاني شدن داد و ستد ِ همه چيز، ديكتاتورها، حتي، نزد ”ارباب بي مروّت دنيا” نيز از سكه افتاده اند. برغم سياست «اپيزمنت» (مماشات اوباما با بنيادگرايي ولايت فقيهي – نمونهء رفتار در عراق،  و استمالت انگليس و...) آدم چشمهاي خود را مي مالد و به دورو نزديك مي نگرد: ياد سال هاي 1939 به بعد مي افتد (ائتلاف عليه فاشيسم)، ياد سال هاي دادگاه نظامي نورنبرگ و محاكمهء سران نازي. خاطرهء دادگاه آيشمن در اورشليم (1960/61 ) به ذهن متبادر مي شود... اكنون تريبونال ملل متحد در لاهه و محاكمه ملاديچ.

يك بار ديگر گام هاي تازه اي جهت تقويت داد و دادگستري جهاني، كه اين بار با اندام هاي اجرايي و در حال رشد كه ديگر نام و طرح مشخص دارند و سال هاي اخير بيشتر به چشم جهانيان آمده اند: قوانين و كنوانسيون هاي بين المللي، اعلام رسمي حق مقاومت در مقابل ظلم (مندرج درحكم منع تعقيب مقاومت ماه پيش توسط دادگستري فرانسه)، نوزاد پرشگوني به نام اصل «آرتوپي» (مسئوليت براي حفاظت)، حكم جلب قذافي و پسرش، حسابرسي تروريسم دولتي (پروندهء قتل حريري در لبنان)...  فشرده مي نويسم، به نظرمي رسد حلزون حقوق بشربين المللي سرش را از مارپيچ خانه بيرون آورده و كمي تندتر راه مي رود: محكوميّت جنايت عليه بشريت و جنايت جنگي، قانون انساندوستانه بين المللي،، مردود شمردن «ژنوسيد» (نسل کشی) و اجراي اصل آرتوپي جلوي چشم جهانيان، همين اصلي كه با امضاي شوراي امنيت بر قطعنامهء مربوطه مبناي آكسيون هاي نظامي غرب در ليبي است و  دارند تسمه از گردهء ديكتاتور كريه و پريشانفكر مي كشند و همه – به جز سازمانده و شركت كنندگان كنفرانس ”ضد تروريسم” در تهران، با اشتياق منتظر نفس هاي آخر طرف هستند.

فقط هم مورد كلنل معمر قذافي، ”مَلك الملوك” شمال آفريقا، نبوده. دههء پيشتر وضعيت اضطراري پينوشه را داشتيم، كه توازن قوا مانع شد و طرف  قـِصِر در رفت. بعد دستگيري و انتقال فلان ديكتاتور خونريز آفريقايي (چارلز تيلر) به دادگاه ويژهء سيئرا لئون در لاهه،  سپس دستگيري و تحويل ميلوسويچ به دادگاه/ تريبونال يوگسلاوي ملل متحد(در لاهه)، محكوميّت دميانوك  در دادگاهي در مونيخ، تقريباً 70 سال پس از وقوع هولوكاست. هم اكنون نيز در اشتوتگارت آلمان ايگناچه مورواشياكا، سردستهء باندهاي آدمكش «روآندا»، بر صندلي ”اتهام كشتار و فرمان كشتار از راه دور” نشسته است، موردي جديد. وي سال ها در مانهايم آلمان مستقر بود و از آن جا دستور ترور و آدمكشي جمعي مردم عادي بي دفاع را صادر مي كرد. اين اولين دادگاه بين المللي است كه (بر اساس قانوني از حقوق بين الملل كه از سال 2002 بدينسو اعتبار اجرايي يافته) در آلمان تشكيل مي شود، و يقنيناً آخرين آن هم نخواهد بود. و بالاخره، همين دو سال پيش دستگيري رادوآن كاراچيك، و اكنون بعد از 16 سال اختفاء و اغماض صاحبان قدرت، سرانجام دستگيري و انتقال ”ژنرال ملاديچ” به لاهه. ديديم كه آن ژنرال متكبر و گردنكش، كه به سادگي فرمان كشتار و  تصفيهء قومي مي داد، اكنون سر تراشيده و مات، خفيف  و خوار بر صندلي اتهام نشسته، بلند كه حرف مي زند از سالن دادگاه اخراج مي شود!

عدالت صبور است ولي ول كن نيست. هر يك از اين دادگاه ها كه برشمردم  گامي از حركت همان حلزون به راه افتاده است: نمودي از مدنيّت معاصر و نمونه اي از ديناميسم جديد داد و عدالت.  مردان جنايتكاري كه زماني در تصور مصونيّت ابدي ديكتاتوري بي محابا فرمان كشتار مي دادند و يكته تازي مي كردند... مالكي و عاملان جنايت ها براشرف  نيز نوبت شان خواهد رسيد... نه به انگيزهء انتقام، بلكه براي حصول عدالت است كه فراموش نمي كنيم.

روندي كه اشاره كردم داشت افتان و خيزان پيش مي رفت كه ناگهان «توفان عرب» درگرفت؛  فرآيندي قطعاً تاريخي كه بي ترديد بر ”عجم” نيز  تأثيرات خاص خود را دارد:

 پيش روي نسل بيشماران ايران، جملهء ديكتاتورهاي فرتوت جهان عرب سريعاً به هزيمت افتادند. دانه درشت ها، پشت سر هم، از تخت  سرنگون شدند... پس «مي توان و بايد»! شمارش معكوس سلطهء مطلق بقيه هم كه قدرت خود را صاحب مطلق قانون و حق مردمان مي دانستند شروع شده است. حالا جلوي چشم ايران و جهان قذافي دارد  نفس هاي آخر را مي كشد و بشار اسد هم در غرقاب نفرت عمومي، تحريم  و انزوا... دست و پا مي زند.

****

همين نمونهء ”دكتر بشار اسد” ، چشم پزشك سابق مقيم لندن و قصّاب كنوني مردم شهرهاي به پاخاستهء سوريه را بگيريد. 29 سال پيش حافظ اسد، پدر وي و ديكتاتور سابق سوريه، در مقابل مخالفاني كه در شهر «حنا» دست بالا را داشتند، در موقعيت مشابهي قرار داشت. چه كار كرد؟ ابتدا درب كشور را روي خبرنگاران و رسانه هاي خارجي بست، سپس گردان هاي توپ و تانك و 12 هزار نيروي تا دندان مسلح، بعلاوه هواپيماهاي پر از بمب به آن شهرفرستاد و فرمان آتش داد، نه تنها به سمت مخالفان مسلح، بلكه به روي محله هاي مسكوني در تقريباً سراسر شهر حنا. حتي به كودكان هم رحم نكرد. با شكيك از زمين و هوا و قتل عام دست كم سي / چهل هزار نفري از اهالي بي دفاع شهر، ميخ خود را در خون كوبيد. آن زمان دنيا و قدرت هاي بزرگ كه هيچ، حتي ممالك همسايه هم اعتراضي نكردند.  ديكتاتوري حزب بعث سوريه (در رأس اش حافظ اسد و خاندان اش) در”قدرت” تثبيت شد. خبرگزاري ها و سخنگوهاي رسمي و نيمه رسمي شرق و غرب (به جاي حقوق بشر) قتل عام را توجيه كردند، كه  «حافظ اسد و دولت سوريه عامل ثبات در منطقه» بوده است! همان دولتي كه به لبنان هم لشگر كشيد! خب، آن زمان هنوز دههء آخر «جنگ سرد» بود و ژنرال اسد با برژنف  عكس مي گرفت.

 در پايان دههء نود، كه اردوي شرق فروپاشيده بود، در آستانه جنگ كويت، اسد (ديكتاتور و رهبر حزب بعث سوريه) ترجيح داد – به جاي پشتيباني حزب بعث عراق - با طرف قويتر (يعني با ايالات متحده- بوش پدر) بسازد. مدتي اين ديكتاتوري خونريز سوگلي دوم آمريكا در منطقه بود، 1994حتي مستر بيل كلينتون هم به زيارت حافظ اسد راهي دمشق شد و دست هاي خونين وي را به گرمي فشرد. خلاصه، حافظ اسد، با وجودي كه روابط خوبي با ولايت فقيه بهم زده بود، كماكان به عنوان «ستون ثبات منطقه» تر و خشك مي شد. تركيه هم لام از كام باز نمي كرد كه هيچ، روابط  برادري با سوريه داشت.

حافظ اسد كه مرد، خاندان اسد و...، كه ده ها سال بود عمود خيمهء قدرت و ثروت مملكت به شمار مي رفت، براي تثبيت اليگارشي حاكم، پسر دوم ديكتاتور را از لندن و مطب چشم پزشكي به دمشق فراخواند. بشار اسد همه كاره شد. ديگر اقوام و نزديكان اش هم در رأس ارتش، پليس و سازمان امنيت و... معلوم شد دولت بشار با رنگ و روغن جديد، اما با همان ساختارها و رويه كاري،  همان الگوي ديكتاتور مرحوم ابوي را ادامه مي دهد، البته منهاي شمايل نظامي.

بعدها كه انقلاب اطلاعات جهان را كمي متحوّل و به هم نزديكتر كرد. مردم منطقه و جهان، بخصوض جوانان، افقي بهم وصل شدند. نسيم آزادي عقيده و حقوق بشر به همه جا پيچيد. ديگر، رفته رفته، موقعيت ديكتاتوري هاي خونريز و ساختارهاي عمودي يك طرفه متزلزل شد. زير پوستهء خشن استبداد، همه جا زمزمهء «نان و آزادي» به جنب و جوش آمده بود. سرانجام بيكاري، ستم و تحقير كار را به انفجار كشاند. توده هاي جوان، دلير و حق طلب، به ميدان آمدند و جملهء ديكتاتورها به هزيمت افتادند. توفان عرب كه پيش آمد، بادهاي تند سرنوشت بر سوريه، «ستون ثبات منطقه»،  نيز وزيدن گرفت. مردم، رفته رفته به خيابان ريختند، ابتدا كم شمار، بشار اسد با تاكتيك هاي پيش پا افتادهء فريب، - وعده و وعيد در عين سختگيري امنيّتي -  مانور داد: هم تيراندازي و هم سخنراني! اما توفان فرو ننشست، جمعيت خيابان و شمار شهرهاي معترض بيشتر و بيشتر شد.  درگيري و شعارهاي تند و مارش خياباني شهر به شهر تمام كشور را گرفت. بشار اسد بار ديگر توپ و تانك را جمع و جور و به شهرها و خيابان هاي كشور فرستاد. همان رويهء ابوي و ديكتاتوري سابق...

اما زمانه عوض شده بود. خبرها در لحظه به سراسر دنيا مي رفت و مشت اش باز مي شد.  وانگهي، جهان ديگر آن جهان دوقطبي نبود و جنگ سرد  نقشي نداشت. ديگر «عامل ثبات در منطقه» نيز مثل سابق مهم نبود. اصلاً از «تفاهم» بيروني خبري نبود. برعكس، برخلاف زمان پدرش، ملل متحد  و سازمان هاي حقوق بشري به سرعت موضع گرفتند، عليه جنايت هاي جاري خاندان اسد. متحدي چون ولايت فقيه هم براي «پرستيژ» اش منفي بود. البته سپاه قدس و شاخه هاي سوري اش در شليك و كشتار مردم فايدهء « اتحاد استراتژيك» خود را نشان مي دهد، حتي عراق هم  اين كاره است(1). شايد ، حتي، وجود اين آليانس عجيب الخلقهء مذهبي- لامذهبي ( سوريهء لاييك + ”جمهوري هاي اسلامي عراق و ايران”) قدرت ها را كمي مجاب كند! چرچيلي كه در آن طرف نيست، چمبرلن ها را مي شود به راه آورد. لابد همين فكر است كه بشار اسد را در ادامهء كشتار جسور كرده. ولي جهان جديد و جوانان – سوريه و منطقه و..- چه كار مي كنند؟ آن طرف مرز، تركيه را چه كند، كه برخلاف زمان پدرش مرزهاي خود را به روي مخالفان و اپوزيسيون باز كرده است؟ گروه هاي مخالف ديكتاتوري اسد در تركيه دور هم جمع شدند و صداي نمايندگان و سخنگويان شان در جهان مجازي پيچيد. پس آلترناتيوي وجود دارد.  تظاهرات خياباني هم، با سوزاندن تصاوير خامنه اي- احمدي نژاد، جواب اتحاد جنايتكاران عليه بشريت را مي دهند. ملل متحد و نهادهاي حقوق بشري هم طرف مردم موضع مي گيرند(2). وانگهي، با افشاي دخالت سپاه قدس در كشتارها، با موضع رسمي ولايت فقيه عليه حركت مردم سوريه، اكنون ديگر افكار عمومي منطقه و جهان فهميده كه آن «حاكميت ملي» خاندان اسد روي «آليانس ديكتاتورها» سوار است!

 آيا نيروها، احزاب و گروه هاي آزاديخواه كل منطقهء خاورميانه و شمال آفريقا  نيز به صرافت مي افتند، ضرورت همبستگي / بلكه همگامي و نوعي تجمع و  اتحاد منطقه اي را در دستوركار قرار مي دهند؟

 سازمان ملل، سازمان هاي حقوق بشري، سياست هاي اروپايي و حتي، لنگان لنگان سياست آمريكايي نيز عليه بشار اسد، ديكتاتور خونريز سوريه، پرچم نشان مي دهند. «تحريم» و، شايد، در صورت پايداري پيكار آزادي در خيابان، حكم جلب بين المللي ديكتاتور سوريه نيز مطرح شود. مبارزه براي آزادي آينده دارد و ديكتاتورها رفتني اند.

***

همين الان كه اين سطوررا مي نويسم خبرگزاري ها گزارش داده اند که واحدهاي توپ و تانك بشار اسد، با همان طرح و برنامهء قتل عام مردم بي دفاع (به سياق پدر)، اين بار وارد شهر « حَماه» شده اند. خبر، ثانيه اي پس از ورود تانك ها به جهان پخش شده. خبرنگاران، فعالان حقوق بشري،  رسمي يا گمنام، به علاوهء نسل جوان، با تلفن دستي هاي دوربين دار، كمپيوتر و انترنت و ماهواره و.... همه جهاني شده اند، كشتار را نمي شود در خفاء پيش برد. تاوان دارد. ديگر توده هاي معترض و شورشگر، بعد از هر كشتاري در انزوا و بي خبري فراموش نمي شوند. با هرقتلي، تصويرقاتل و مقتول، روي آنتن هاي جهان همه را به اعتراض مي خواند. دنيا و وجدان هاي بيدار و نگران، مردم عادي و  سازمان هاي حقوق بشري فعالند. جهان ديگر مثل سابق بي خبر و ساكت نمي ماند. صداي اعتراض، در شليك گلوله و زجر زندان و شكنجه محو و خاموش نمي شود. شبكه هاي اجتماعي زنده و گسترده اند، فشار از پايين (بني آدم اعضاي يكديگرند)  بالايي ها را هم آرام و بي عمل به حال خود نمي گذارد. ”مرزهاي بسته” ی بشار اسد، گره از كار فرو بستهء او نخواهد گشود. نفرت از فرمان كشتار بيشماران حق طلب جهاني مي شود و دامن او و حاكميت اش را خواهد گرفت. با ادامهء توفان عرب، توازن قواي استراتژيك منطقه اي آشكارا به زيان بشار اسد است، سقوط اش دير و زود دارد، قطعاً سوخت و سوز ندارد. شمول زمان و «فراموشي جنايت ها» واقعيت ندارد.

اكنون همهء اين وقايع اتفاقيه، نسبت به دوران جنگ سرد و يخ زدن حقوق بشر،  وضعيت متفاوتي را، به سود مردم آزاديخواه، رقم مي زند. جمع كه مي زنيم مي بينيم فرآيند جاري، رشد و نموّ «پايهء دوم سيستم دموكراسي» را جدّي تر مي كند. محض فايده تكرار اشاره مي كنم: پايهء نخست دموكراسي  همان ميزان هاي كلاسيك است (انتخابات آزاد، حكومت قانون و كثرت گرايي)؛ اما پايهء دوم، رو به رشد آشكار، مؤلفه رعايت حقوق بشر بين المللي توسط دولت ها است. حقوق بشر و مراعات تعهدات و كنوانسيون هاي بين المللي. اين دوّمي كه پيشترها جنيني، فقط  در سند و نوشته هاي اوليه حبس بود، اكنون سر از تخم تاريخ بيرون زده، صداي جيك جيك اش در « لاهه» به گوش مي رسد.

 اكنون، شهر لاهه، به اعتبار شمار و موارد كاري در دادگاه هاي كيفري بين المللي اش، معبد و مكهء ستمديگان و حق طلبان، شهر افتخار داد و دادگستري بشري شده است.

 ديكتاتورها از اين شهر و دادگاه هايش، از دادستان ها و قضات اش مي ترسند –  و بگذار بيشتر بترسند! از ترس و لرز همين عدالتخانه ها ست كه خامنه اي، جبّار فرتوت و شاخ شكسته، بانكدار تروريسم جهاني، به « كنفرانس ضد تروريسم» در تهران دعوت مي كند  و بسياري جانيان شناخته شده عليه بشريّت، مجرمان مارك خوردهء گذشته و حال و آينده، در ام القراي تروريسم، كنار او ”كنفرانس” مي دهند. اما ولي فقيه بي خود زور مي زند. تدبير چرخ گردون فراتر از اينهاست. و نسل بيشماران منطقه و جهان آشكارا بر اين خيمه شب بازي ها اشراف و برتري عملي دارد. دنيا تجربهء خودكشي، يا محاكمه و مكافات ديكتاتورهاي قرن بيستم را مي شناسد. در قرن كنوني نيز سرعت وقوع  و شمار رويدادهاي آموزنده بيشتر شده: بعضي از اين ديكتاتورها را  كد بسته تحويل قانون دادند و برخي را  سرتراشيده بر خاك ذلت مي بينيم!

 ديگر برتري ”قدرت” بر قانون قطعاً مطلق نيست. سمت و سوي جنبش ها اثبات كرده كه هدف  فراسوي سقوط استبداد است: پيش به سوي آزادي. ديكتاتورها بدون ترديد رفتني اند!

 

پانويس:

1 - خبرگزاري فرانسه 7/4/90: نخست‌وزير عراق گفت، ثبات منطقه‌اي با ثبات سوريه مرتبط است، وي درحالي که اتحاديهء اروپا و آمريکا تحريم ها عليه دمشق را افزايش داده‌اند، خواستار روابط اقتصادي قويتر شد. دفتر وي در بيانيه‌اي گفت، نوري مالکي به هيأتي از تجار سوري روز دوشنبه در بغداد گفت، ”ثبات منطقه در کليت آن به ثبات و امنيت سوريه بستگي دارد ”.

2 – بي بي سي- فارسی - جهان – 5 ام ژوييه: عفو بین الملل سوریه را متهم به جنایت علیه بشریت کرد.

عفو بین الملل می گوید سرکوب معترضان و طرفداران دمکراسی در سوریه احتمالاً جنایت علیه بشریت است و خواستار تحقیق درباره این خشونت ها شده است.

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com