|
چهارشنبه 29 تير 1390 ـ 20 جولای 2011 |
ناگفته هایی در بارهء شورای هماهنگی راه سبز امید
امین موحدی
چه میگویی که بیگه شد؛ سحر شد؛ بامداد آمد؟
فریبت می دهد؛ بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحر گه نیست!
«شورای هماهنگی راه سبز» در حقیقت بدل رهبری جنبش سبز است که توسط رژیم ایجاد شده و آنچه که ما از جنبش سبز می بینیم نيز بدلی از جنبش می باشد.
پیرامون اصالت و یا وابستگی مورد ادعای شورا به موسوی وکروبی سوالات بی پاسخ فراوانی مطرح می باشد. اما، قبل از هر چیز، باید عنوان کنم که این نوشته مقال و مجالی برای نقد اصلاح طلبان نیست چرا که به عقیده من اصلاح طلبان نیز به عنوان بخشی از جنبش سبزو نه کل جنبش مطرح میباشند که در این مورد بار ها در مقالات قبلی در نقد جریان اصلاح طلبی و ارتباط آن جریان با جنبش سبز نوشته و توضیح داده ام. اگر در این مقاله در جاهایی از اصلاح طلبان اسمی آورده شده است برای توضیح وروشن شدن نقش و جایگاه شورای هماهنگی راه سبز در بین اصلاح طلبان میباشد و لازم است اصلاح طلبان خود در مورد نحوه و میزان ارتباط شان با این شورا توضیح دهند .
باری، این شورا و بیانیه های اش، که در بیشتر آنها از قانون اساسی جمهوری اسلامی دفاع شده است، بلافاصله پس از ناپدید شدن تقریباً خانوادگی آقایان کروبی و موسوی، پا به عرصهء وجود گذاشته است؛ شورایی که دلیل حقانیت خود در «دفاع از قانون اساسی و خمینی و نمایندگی جنبش سبز» را شهادت آقایان موسوی و کروبی در تایید خود عنوان کرده و خود را نمایندهء آنها ذکر می کند. این گونه شاهد آوردن، شبیه شاهدسازی کسی است که از فردی متوفی به عنوان شاهد خویش یاد می کند و پر واضح است که یک مرده هرگز نمی تواند از خود دفاع کرده و شهادت خویش را تایید یا تکذیب کند. این درست که آقایان موسوی و کروبی هنوز در قید حیات هستند اما به دلیل قطع ارتباطشان با دنیای خارج ،عملا نمیتوانند در تایید یا تکذیب ادعای شورای هماهنگی، اظهار نظر فرمایند.
سؤال اساسی اینجاست که آیا این شورا قبل از ناپدید شدن موسوی و کروبی تشکیل شده یا بعد از آن ؟ اگر قبل از ناپدید شدن ایشان بوده است چرا در همان زمان تشکیل ،اعلام موجودیت ننموده که اگر موسوی وکروبی دستگیر شوند ما راه آنها را ادامه خواهیم دادویا در جهت رعایت اصول امنیتی بدون اعلام موجودیت در زمان تشکیل ،چراآقایان موسوی وکروبی ،هیچگونه سند یا مدرکی به جایی نداده اند که در صورت دستگیری آنها ،وظایف و مسئولیتهای جنبش سبز به چنین شورایی تفویض شده باشد و جرا ،ما هیچگونه روایتی از سوی موسوی وکروبی در تایید شورا به عنوان نماینده خود نداریم؟که همین امر میتوانست یک عامل بازدارنده در جهت دستگیری آنها باشد. و امااگر این شورا،پس از ناپدید شدن موسوی وکروبی تشکیل شده ، در این صورت ،قضیه از بیخ و بن دروغ خواهد نمود ،چرا که چگونه میشود فرد یا افرادی ناپدید شده یا در واقع اسیر که در میان حفاظ شدید امنیتی به سر میبرند، قادر باشند نمایندگانی برای خود تعیین نمایند آنهم به شکلی کاملا شفاهی ؟ و آقای امیر ارجمند چگونه به آقای موسوی ویاکروبی دسترسی داشته و حتا از وی نمایندگی نیزگرفته است ،در صورتی که حتا نزدیکترین افراد فامیل آنها نیز نمیتواند به آنها دسترسی داشته باشند ؟
شک و تردید در مورد اصالت چنین تشکل هایی زمانی دو چندان میشود که جمهوری اسلامی طی ماههای اخیر تلاش خود برای موازی سازی در بین اپوزیسیون و ایجاد تشتت و تردید در بین مردم را افزایش داده است . در همین راستاست که وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در آخرین اظهار نظر خویش در این مورد گفته است :{ «ما امروز توانستهایم در مجموعه ضدانقلاب خارجنشین شکاف و تردید ایجاد کنیم. امروز شاهد این شکاف و اختلاف هستیم.»} حیدر مصلحی با اشاره به نمایش اخیر مستند «الماسی برای فریب» از تلویزیون دولتی ایران، افزود: {«در عملیات روانی که بهزودی داریم مجموعههای دیگری از نفوذ در جریان ضدانقلاب و بههمریختگیهایی که در میان آنها بهوجود آمده را اعلام میکنیم.»}
بر همین اساس برای خنثی کردن ادعای رژیم مبنی بر موفقیت در ایجاد شکاف بین اپوزیسیون ؛تنها راه "ایجاد شفافیت و تداوم روشنگری" پیرامون گروه ها و افراد خلق الساعه میباشد ؛چرا که فقط در این صورت میتوان؛ سلاح اصل غافلگیری را از رژیم سلب نمود .
در صورت توقف روند شفاف سازی و روشنگری در واقع به جای رژیم در وهله اول ؛این خود ما خواهیم بود که خود را غافلگیر میکنیم .بنا بر این اگر بتوانیم به موقع راه های نفوذ را ببندیم یا حد اقل خطر آنرا بازگوییم آنگاه ادعای رژیم مبنی بر غافلگیر شدن اپوزیسیون از درجه اعتبار ساقط خواهد شد .
در پیگیری چنین هدفی ناگفته ها و نکات مورد سؤال و تردید پیرامون ظهور و عملکرد "شورای هماهنگی راه سبز" مطرح و بررسی میشود ،به نظر میآید همزمانی ناپدید شدن موسوی و کروبی با ظهور چنین تشکلی که خود را سخنگوی موسوی و کروبی و جنبش سبز مینامد بر اساس دو هدف طراحی و اجرا شده است.
۱- پس از روشن شدن مطالبات اصلی مردم مبنی بر خواست سرنگونی نظام ولایت فقیه و حضور پر رنگ نیروهای سکولار و صحبت از تشکیل جمهوری ایرانی در معنای یک حکومت ملی و غیر دینی ،رژیم سراسیمه با وارد کردن جریانی که در آن جنبش سبز جنبشی معرفی شود که تنهااز سوی اصلاح طلبان راه اندازی و هدایت میشود ،ابتدا سعی در کوتاه کردن دست نیرو های غیر اصلاح طلب و مذهبی از جنبش نمود تا پس از آن با به حاشیه بردن جنبش سبز ،اعتراضات خیابانی را مهار نماید که صد البته در این راه موفق هم گردید .در این مسیر اعلام موجودیت "شورای هماهنگی راه سبز" و بیانیه های آن شورا در دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی و دوران طلایی خمینی ! سبب ساز اعتراض قسمتهای عمده غیر اصلاح طلب جنبش سبز به این شورا شد تا بهانه لازم برای تخریب قسمت عظیمی از جنبش فراهم گردد که این تخریب ظاهرا نه توسط جمهوری اسلامی بلکه بدست کسانی صورت گرفت که خود را مدعی العموم جنبش سبز و نماینده موسوی وکروبی میدانستند و اینک به نام شورای هماهنگی راه سبز به این روش تخریبی ادامه میدهند . بنابر این ،رژیم به خوبی توانست سیاست موازی سازی و ایجاد اختلاف را طراحی و اجرا نماید و در این راه "شورای هماهنگی راه سبز" به عنوان بازوی اصلی چنین سیاستی ،وارد عمل گردید. فراموش نکنیم که این شورا پس از ناپدید شدن موسوی اعلام موجودیت کرده و پیرامون ارتباطش با موسوی وکروبی ،هیچگونه سندی ارائه نمی نماید .
۲- جایگزینی " شورای رهبری تحت کنترل" به جای رهبران نمادین جنبش سبز که حاضر به عقب نشینی از مواضع خود نبودند ،وپر کردن خلا غیبت تحمیلی وبرنامه ریزی شده آنها، دلیل دوم ظهور چنین شورایی می تواند باشد.
رژیم برای جلوگیری از اعتراضات گسترده مردم نسبت به دستگیری موسوی و کروبی ،نیاز به فضایی داشت تا اندکی از بار روانی که خلاء موسوی و کروبی در جامعه ایجادمینمود بکاهد ،لذا جریان موازی شورای هماهنگی سبز ،این وظیفه را بر عهده گرفت و ضمن اعلام نمایندگی موسوی وکروبی در افکار عمومی ، چنین تلقین نمود که با دستگیری موسوی و کروبی ،اتفاق مهمی نیفتاده و جنبش بدون رهبر نمانده است و به اصطلاح اگر موسوی وکروبی نیستند ،ما به عنوان نمایندگان آنها در صحنه هستیم و نقش رهبری را بازی خواهیم کرد .
شورایی که جایگزین گردید، ضمن به حاشیه بردن بدنه اصلی جنبش و تخریب آنها، زمانی پا به عرصه گذاشته وادعای رهبری نمود که رهبران نمادین جنبش ،غیر قابل دسترسی بودند،رهبرانی که هرگز خود را رهبر نمیدانستند و رهبریت جنبش را همانا خواست و اراده مردم ذکر میکردند،حال چگونه رهبرانی پیدا شده اند که ادعا دارند از سوی موسوی و کروبی انتخاب شده اند در حالیکه که آقایان موسوی و کروبی اعتقادی به رهبریت جنبش از سوی گروه یا فردی خاص نداشته اند ،جای یک علامت سؤال بزرگ میباشد.گفتیم که موسوی و کروبی همواره مخالف رهبری متمرکز در جنبش سبز بودند و همین قضیه برای رژیم بسیار خطرناک مینمود چرا که جنبش عملا کسی را نداشت که با مهار آن ،جنبش نیزمهار گردد ،لذارژیم نیاز به جریانی موازی برای ایفای نقشی را داشت که رهبران جنبش هرگز حاضر به ایفای آن نقش نبودند .در مزایای تشکیل چنین جریان موازی برای رژیم ،میتوان صد ها صفحه نوشت به طور مثال آقایان موسوی و کروبی هرگز نقش سایر گروه ها ی سیاسی غیر اصلاح طلب را در جنبش سبز انکار نکردند در حالیکه جریان موازی ایجاد شده تقریبا در بیشتر بیانیه هایش به انکار و تخریب دیگران میپردازند .
افزون بر همه اینها آنچه که مهم می نماید و جای یک علامت سؤال بزرگ می باشد این است که چگونه شخص یا اشخاصی خود را نماینده فرد یا افرادی عنوان میکنند بدون آنکه نسبت به سرنوشت آن فرد یا افراد بی توجه باشند ؟ از بدوبه روی صحنه آمدن شورای هماهنگی سبز ،هیچ بیانیه جدی پیرامون لزوم اعتراض های خیابانی برای آزادی موسوی وکروبی از اسارت ،از سوی آن شورا صادر نگردیده است و هر آنچه بوده است دادن شعار "الله اکبر شبانه" و در تاریکی و یا دعوت به رعایت سکوت بوده و بس.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |