|
دوشنبه 24 مرداد 1390 ـ 15 اگوست 2011 |
خلاء گفتمانی جنبش دانشجویی
عباس حکیم زاده
گفتمانهای حاکم بر جريانات دانشجويی در ايران در هر دوره تحت تاثير شرايط، فضای سياسی آن عصر، تفکرات و فضای روشنفکری آن دوره، چگونگی احساس وظيفه و رسالتی که دانشجويان برای خود در آن مقطع احساس میکردند و شيوه پيگيری و به ثمر رساندن آن اهداف بوده است.
در واقع فضای گفتمانی حاکم بر جريانات دانشجويی در هر دوره به جهتگيری فعاليتها و استخراج استراتژی عمل متناسب با آن کمک میکند و تقريباً کليهء فعاليتها را تحت چتر واحدی درمیآورد. طبق تعريف، گفتمان عبارت است از "مجموعهای از احکام و قضايای منطقی به هم پيوسته و مرتبط (مانند مفاهيم، مقولات، طبقهبندیها و قياسها) که جهان اجتماعی را معنادار میسازد؛ به گونه ای که بعضی از رفتارها و کردارها ممکن و مشروع و برخی ديگر نامشروع و غيرممکن میشوند"(1).
"بر اثر فرآيند تکثير معانی، معنا همواره در معرض تغيير و تحول است. بنابراين هيچ گفتمانی يک کل واحد، بسته و نفوذناپذير نيست. گفتمان هميشه در يک ميدان گفتمانی قرار دارد که منازعه و مبارزه بر سر تعيين معنا در جريان است. همواره عناصر و اصولی وجود دارند که گفتمانهای گوناگون بر سر تعيين معنا و مدلول آنها، با هم اختلاف نظر و رقابت دارند"(2). بر همين مبنا فضای فعاليت دانشجويی در هر دوره تحت تاثير تنها يک گفتمان خاص نبوده و گفتمانهای مختلف در کنار يکديگر و در رقابت با هم فضای فعاليتهای دانشجويی را تحت پوشش قرار میدادند.
به عنوان مثال در زمانهای که دفتر تحکيم وحدت، به عنوان يک جريان عمده دانشجويی، در دههء هفتاد شمسی به دنبال حضور در عرصهء قدرت و مشارکت در اين حوزه در قامت يک حزب و جريان حرفه ای سياسی بود، گروههای راديکالتر و کوچکتری، مانند جبههء متحد دانشجويی، اهداف و رسالتهای جنبش دانشجويی را از مسير ديگری دنبال میکردند و گفتمان حاکم بر فعاليتهای آنها با گفتمان حاکم بر فعالان دفتر تحکيم متفاوت بود. يا وقتی دفتر تحکيم وحدت به دنبال حضور در جامعهء مدنی بود و جايگاه فعاليت دانشجويی را ديده بانی جامعهء مدنی، حضور در اجتماع و نقد قدرت تعريف میکرد، گفتمان حاکم بر جريانات دانشجويی مثل انجمنهای اسلامی دانشگاههای تهران، شهيد بهشتی و تربيت مدرس همچنان پيگيری اصلاحات سياسی در چارچوب قانون و پيگيری مطالبات از طريق نيروهای سياسی اصلاح طلب بود. در همين زمان همچنين شاهد حضور گفتمان متفاوت ديگری نيز که حامل تفکرات چپ بود و جريانات چپ دانشجويی را تحت پوشش قرار میداد بوديم.
البته در ذيل هر گفتمان عمده شاهد خرده گفتمانهايی نيز هستيم. اگر توجه و ريزبينی بيشتری به خرج دهيم، میتوان ديدگاهها و نگاههای مختلف و حتی گاه متضادی را در درون هر يک از اين گفتمانها بيابيم. اما میتوان با در نظر گرفتن مخرج مشترک ديدگاههای موجود در جريانات دانشجويی، جمعی از آنها را ذيل يک گفتمان کلی تعريف و تحليل کرد. در واقع در دنيای ايدئولوژیزدايی شده امروز گفتمان حاکم بر جريانات اجتماعی بعضا کارکردی که در گذشته ايدئولوژی داشت را به همراه دارد. با اين تفاوت که ايدئولوژی چارچوبی از پيش تعريف شده، مشخص و متصلب دارد.
اما گفتمان حالت سيال تری دارد و نو به نو مورد نقد، بررسی، تکميل و حتی تغيير و تطور قرار میگيرد. "گفتمان بر خلاف ايدئولوژی، واجد ويژگیهای تقليل گرايانه، حقيقت مدارانه، جهانشمولی و هژمونی نبوده و جهان بينی را توجيه نمیکند. از اين رو گفتمان مفهومی فراتر و عامتر از ايدئولوژی است. طبق نظريه فوکو گفتمان امری شامل و فراگير است که خارج از آن نمیتوان انديشيد. همچنين گفتمان يک شبکه معنايی به هم پيوستهای است که ذهن جمعی را میسازد که اين ذهن جمعی دائما در حال تنازع و تحول است. لذا گفتمان علاوه بر توضيح، استمرار و ثبات امور، مبين تغيير و دگرگونیها نيز هست"3.
سير تحول گفتمانهای غالب بر بخشی از جنبش دانشجويی
نگاه اصلی در اين مقاله بر انجمنهای اسلامی دانشجويان و دفتر تحکيم وحدت، به عنوان يکی از جريانات عمدهء دانشجويی در طول 50 سال اخير در ايران، و گفتمانهای حاکم بر آن در طول زمانهای مختلف است. به عنوان گريزی تاريخی میتوان گفت در پيش از انقلاب گفتمان عمدهء حاکم بر انجمنهای اسلامی دانشجويان عبارت بود از تلاش برای سرنگونی رژيم شاه که عمل معطوف به اين هدف نيز تحت تاثير آموزهها و تفکرات اسلامی با چاشنی ايدئولوژی چپ حاکم بر کليت فضای آن دوران، بود. پس از انقلاب اين گفتمان به حفظ و تقويت جايگاه روحانيت در عرصهء قدرت، خصوصاً ولی فقيه، تغيير پيدا کرد و انجمنهای اسلامی نقش بازوهای ولايت فقيه در دانشگاهها را پيدا کردند که در جهت تقويت فرهنگ جبهه و جنگ و ترويج ايدئولوژی حاکم در دانشگاهها تلاش میکردند.
با پايان جنگ و فوت آيت الله خمينی، در دهه هفتاد فضای گفتمانی دفتر تحکيم به تقويت جناح چپ حاکميت، ارتباط تشکيلاتی با اين نيروها و شکلدهی و قوام نيروهای موسوم به خط امام، مشارکت در قدرت، نقد جناح راست و دولتهاشمی تغيير پيدا کرد. اوج اين فضای گفتمانی را میتوان در حمايت از کانديداتوری سيدمحمد خاتمی در انتخابات رياست جمهوری هفتم به وضوح ديد.
تحولات موجود در ساختار حاکمیت، برخود سخت و متصلب هسته سخت قدرت با روند اصلاحات و نحوه مديريت بحرانها توسط اصلاح طلبان، که يکی از نقاط عطف آن ماجرای حمله به کوی دانشگاه در 18 تير 1378 بود، اندک اندک بخش عمده ای از جنبش دانشجويی و دفتر تحکيم وحدت را به اين نتيجه رساند که پيگيری اصلاحات از درون ساختار نظام روندی بی نتيجه است.
همچنين آنها کم کم با آشنايی با تفکرات روشنفکران و تحليلگران به اين نتيجه رسيدند که بايد جايگاه جديدی برای فعاليتهای دانشجويی تعريف کنند و از مشارکت فعال در عرصه قدرت پرهيز کنند. چرا که رسالت جنبش دانشجويی را در تضاد با اين مسئله میديدند. لذا انجمنهای اسلامیبا بازتعريفی که به تدريج از فعاليتهای دانشجويی به دست آوردند، شروع به فاصله گرفتن از قدرت و نيروهای سياسی کردند و در آن سو به تمرين دموکراسی، مدارا و ايستادگی بر اصولی چون رعايت و دفاع از حقوق همه اقشار و حاملان هر انديشه و مرام سياسی در عرصه عمل در درون دانشگاهها پرداختند.
در همین مقطع است که میبينيم دفاع از حقوق دگرانديشان و نيروهای موسوم به ملی، ملی-مذهبی، نهضت آزادی و همچنين روشنفکران دينی و غيردينی در دستور کار انجمنهای اسلامیقرار میگيرد و برگزاری جلسات سخنرانی در دانشگاهها با حضور اين نيروها به رسمیرايج بدل میشود. فعالان دانشجويی که در اين زمان به نقد جدی اصلاح طلبان نيز مشغول شدند، جايگاه خود در سمت فعال حرفه ای سياسی را رها نکردند و از مشارکت مستقيم در قدرت به جايگاه اپوزسيون تغيير جهت دادند. اوج اين رويکرد را میتوان در تحريم فعال انتخابات رياست جمهوری سال 1384 ديد.
از سال 1385 به اين سو اندک اندک و در اثر پختگی تدريجی که فعالان دانشجويی از پس سالها فعاليت و تجربه به دست آورده بودند و همچنين فشارهای بی امان حاکمیت بر دانشگاهها و جريانات دانشجويی، جنبش دانشجويی جايگاه خود را در بين نهادهای اجتماعی و مدنی تعريف کرد و از فعاليت حرفه ای سياسی به صورت معناداری فاصله گرفت.
فعالان دانشجويی بيش از پيش به متن دانشگاههای خود بازگشتند و بر مطالبات درون دانشگاهی و صنفی انگشت تاکيد نهادند. همچنين نقد بی پروای قدرت را در کنار پيگيری مسائلی چون دموکراسی خواهی، استبدادستيزی و پيگيری حقوق همگانی را نيز رها نکردند. نگاهی عبرت جو به سياست داشتند و مسايل سياسی را ديگر به شکل حرفه ای دنبال نمیکردند. مثالهای متعددی برای اين مسئله وجود دارد.
اما به عنوان نمونه میتوان پيگيری مشکلات سياسی-اجتماعی و همچنين مشکلات حاکم بر دانشگاهها را در قالب سوالات دفتر تحکيم وحدت از رئيس جمهور در ابتدای شروع چند سال تحصيلی در همان دوران ديد. در واقع از نيمه دهه هشتاد به اين سو گفتمان جنبش دانشجويی بيشتر ذيل اطلاع رسانی در خصوص مشکلات سياسی-اجتماعی و فرهنگی موجود و تلاش برای فراگير کردن اين مطالبات در سطح جامعه و فضای سياسی کشور، حفظ فضای حداقلی فعاليت دانشجويی در دانشگاهها، با کنترل هزينه، به امید فراگير شدن اين فعاليتها در سطحی بزرگ تر و در نهايت به کار انداختن موتور بزرگ تر تعريف میشد.
در چند سال اخير يکی از بزرگترين آمال فعالان دانشجويی در مقابل هزينههای گزافی که برای فعاليت مدنی و مسالمت آمیز خود میپرداختند، اين بود که شعله ای هر چند کوچک از صدای حق طلبی دانشجويان به ميان جامعه راه پيدا کند. که روزی شعارها و مطالباتی که همواره پشت میلههای دانشگاه سر داده میشود و بر سر آن هزينههای گزاف پرداخته میشود، به گوش مردم برسد.
در ذهنيت فعالان دانشجويی، و بسياری ديگر، اين تصور وجود داشته که اگر، نه حتی چند میليون نفر، بلکه چند هزار نفر از مردم عادی کوچه و خيابان حاضر باشند بر سر مطالبات و شعارهايی که دانشجويان و فعالان دانشجويی و ديگر فعالان مدنی و اجتماعی به دنبال آن هستند به خيابان بيايند و هزينه بدهند، نصف بيشتر مسير دموکراسی خواهی و رسيدن به نقطه مطلوب در ايران هموار شده است.
تصور بر اين بوده که اگر روزی فعالان سياسی منتقد در کنار فعالان مدنی و اجتماعی، يک صدا مطالبه آزاديخواهی و استبدادستيزی سر دهند، بدون آن که بده بستان پشت پرده ای با اقتدارگرايان وجود داشته باشد، و آن گاه که همه به صحنه بيايند و آماده هزينه دادن شوند ديو استبداد گام به گام عقب خواهد نشست.
از اين رو تولد جنبش سبز برای جنبش دانشجويی به مثابه دست يابی به آرمانی بود که سالها برای آن مبارزه کرده بود و هزينه داده بود. دانشجويان حاصل تلاشهای چندين ساله خود و ديگر کوشندگان سياسی، مدنی و اجتماعی و ثمره خون دل خوردنهايی که سالها ماموران امنيتی بيخ گوششان خوانده بودند که اين تلاشها جز سر به ديوار کوفتن نيست و نتيجه ای در پی ندارد، به چشم میديدند و بر ديده مینهادند. اين گونه بود که مشتاقانه به جمع مردم معترض پيوستند.
مردمیکه حالا خيلی شبيه دانشجويانی شده بودند که تا ديروز پشت حصار دانشگاه اين شعارها را سر میدادند. دانشجويان تلاشهای خود را با شجاعتی بيشتر و توانی چند برابر ادامه دادند. از همین رو بود که در جنبش سبز هم جريانات و فعالان دانشجويی نقش بارزی داشتند و هزينههای گزافی نيز در مدتی کوتاه پرداختند.
مسأله کنونی: خلاء گفتمانی از يک سال پيش
خيل گسترده ای از فعالان دانشجويی که در چند سال اخير برای روشن نگه داشتن شعله ای از فعاليتهای دانشجويی و حفظ فضای حداقلی در دانشگاه به اميد فراگيری اين مطالبات در سطح جامعه و همچنين همراه کردن نيروهای سياسی با اين مطالبات، هزينههای مختلف را به جان خريده بودند، اين آرمان و اين آرزوی خود را از زمان تولد جنبش سبز برآورده شده میبينند.
هدفی که موجد فوايد و ثمرات مبارک و فراوانی نيز بود، ثمراتی که در همین مدت کوتاه میتوان آنها را مشاهده کرد. اما مسئله مهم اين است که با وجود برآورده شدن اين هدف باز مشکل اصلی، که استمرار استبداد در ايران است، بر سر جای خود استوار و پايدار است و استمرار دارد. از اين رو فعاليتهای دانشجويی، و شايد ساير فعاليتهای مدنی نيز، با مشکلی فنی و تکنيکی مواجه شده است که آن هم خلاء گفتمان مورد کاربرد در فضای فعلی است.
فعاليتهای دانشجويی ذيل چتر گفتمانی گذشته قابل تعريف و تداوم نيست. اما از سوی ديگر فعاليتهای دانشجويی هنوز محمل جديد و مناسبی برای بازتعريف خود در فضای جديد حاکم نيافته است. اگر تا ديروز با کنترل هزينه و به امید همراه کردن فعالان منتقد سياسی و مردم عادی، دانشجويان شعلهء اعتراضات و پيگيری مطالبات را در داخل دانشگاه روشن نگه میداشتند، امروز هم اين هدف تا حد زيادی برآورده شده است و هم فضای دانشگاه به کلی دگرگون شده و هزينهء فعاليت دانشجويی به شدت بالا رفته است.
اگر تا ديروز تصور بر اين بود که اگر اين آرمان محقق شود به اهداف و آرمانهای ديگری چون برقرار دموکراسی در ايران و رعايت حقوق همگانی مسافت چندانی باقی نمیماند، امروز اين اشتباه محاسبه و تحليل در عمل خود را نشان داده است. جنبش دانشجويی از سويی رسالت خود را پايان يافته نمیداند، اما از سوی ديگر نمیداند با چه تحليلی، تحت چه گفتمانی و با اتخاذ چه استراتژیها و تاکتيکهايی بايد فعاليتهای خود را بازتعريف و دوباره سازماندهی کند.
اين گونه است که به نوعی شاهد از هم گسيختگی و تشتت و حتی افول فعاليتهای جنبش دانشجويی در طول يک سال اخير هستيم. در ايام متاخر شاهد اتفاقات و تحولات مهمیدر سپهر سياسی کشور بوده ايم. از آن جمله میتوان به مسايل مربوط به جنبش سبز، حصر خانگی رهبران اين جنبش، تحليلهای مختلف موجود در خصوص نحوه ادامه مسير حرکتهای اعتراضی، مسئله انتخابات مجلس و شيوه برخورد اصلاح طلبان و استراتژی عمل آنها در اين خصوص و... اشاره کرد.
از سوی ديگر شاهد درگيریهای گسترده و تحولات مختلف در سمت حاکمیت و اقتدارگرايان نيز هستيم. علاوه بر اين شکل گيری اعتراضات گستردهء مردمی و موج دموکراسی خواهی در منطقه مصيبت زده خاورمیانه و کشورهای عربی فضای سياسی ايران را نيز به شدت تحت تاثير خود قرار داده است. اما جريانات دانشجويی در اين موارد يا سکوت اختيار کرده يا اگر گاه سخنی مطرح میشود، نمیتوان آن را برآيندی از کليت جريان دانشجويی دانست.
همچنين در حوزههای ديگری چون اقتصاد و اجتماع نيز شاهد بحرانها و تحولات گسترده ای هستيم. قتلها و جنايات فراگير، تجاوز گسترده و وحشيانه به زنان، کودک آزاری و... . ولی باز دانشجويان در اين موارد فاقد موضع و حرکتی منسجم هستند. از آن بدتر شاهد اتفاقات و محدوديتهای فراوان در خود دانشگاه هستيم. از جمله، سير شتابنده بازنشسته کردن اساتيد، محرومیت ادامه دار دانشجويان از تحصيل، جراحی بی سرانجام علوم انسانی، تفکيک جنسيتی، پايين بودن کيفيت آموزشی و خدمات صنفی- رفاهی در دانشگاهها و بسياری مشکلات ديگر. ولی باز فعالان دانشجويی در اين خصوص نيز حرکت و حتی موضعی يکپارچه ندارند. همان طور که پيش از اين نيز گفته شد بخش قابل توجهی از اين سردرگمیو انفعال ناشی از عدم تعريف و شناخت درست از فضای جديد حاکم بر ايران و جايگاه و رسالت جنبش دانشجويی در اين فضاست.
البته سخن فوق به اين معنا نيست که ما شاهد هيچ گونه فعاليتی در سطح دانشگاهها و توسط فعالان دانشجويی در اين مدت نبوده ايم. اتفاقا در فضای سرکوب شديد حاکم يکی از معدود صداهايی که همچنان به گوش میرسد از دانشگاه است.
نمونههای مثال زدنی آن نيز فراوانند و اگر نگاهی گذرا به آرشيو اخبار دانشجويی از اول مهرماه سال گذشته تا به امروز بيندازيم با فعاليتهای چشم گيری در مقاطع مختلف از بازگشايی دانشگاهها، روز دانشجو، حوادث حول 25 بهمن ماه تا اعتراضات صنفی در بهار امسال در چند دانشگاه و... مواجه خواهيم شد.
اما سخن اين است که اين فعاليتها در يک چارچوب نظام مند و تحت يک گفتمان مشخص شکل نگرفته است. به همین علت تحليل مقومی پشت فعاليتهای انجام شده و ارتباط منطقی بين تحولات جاری در جامعه و دانشگاهها با فعاليتهای انجام شده نمیتوان پيدا کرد. لذا فعاليتهای انجام شده از قوت، پايداری و استمرار لازم برخوردار نبوده و نيستند. اين مسئله را میتوان با بررسی دقيق سير و متحوای بيانيههای منتشره توسط دفتر تحکيم وحدت، انجمنهای اسلامیدانشجويان و حتی جمعهای موسوم به دانشجويان سبز دانشگاههای مختلف در طول دو سال گذشته مشاهده کرد.
بحثی پيرامون راه حل
در اين زمینه بعضاً پيشنهاداتی برای حل مشکل مطرح میشود. که از آن جمله میتوان به موضوعاتی چون تلاش برای آزادی زندانيان سياسی با محوريت شکستن حصر آقايان کروبی و موسوی، پيگيری بحث انتخابات آزاد و يا بازگشت به دانشگاه و پرداختن به مسايل مبتلا به دانشگاه و دانشجويان به عنوان چتر گفتمانی جديد برای جنبش دانشجويی اشاره کرد. اما اين موضوعات تا هم اکنون قابليت آن که بتواند بدل به گفتمان غالب و فراگير جهت بازتعريف فعاليتهای دانشجويی در فضای جديد بشود را نداشته است.
همچنين تلاشهايی هم برای بازتعريف فضای فعلی فعاليت دانشجويی انجام شده که از آن جمله میتوان به بيانيه دفتر تحکيم وحدت در خصوص استراتژیهای جديد برای فعاليت دانشجويی(۴) در پاييز سال گذشته اشاره کرد. اما همان بيانيه نيز چون بيشتر به استراتژیهايی در حوزه عمل، که حتی گاه به تاکتيک بيشتر شبيه بود، پرداخته بود، بدون آن که در پی تبيين و خلق فضای گفتمانی جديدی برای فعاليتهای دانشجويی باشد، چندان راهگشا نشد.
البته به وجود آمدن فضای جديد گفتمانی نيازمند زمان و شناخت دقيق شرايط جديد حاکم بر جامعه، فضای سياسی و دانشگاههاست. در طول دو سال گذشته آن چنان سير تحولات و حوادث سريع، شتابناک و بی ثبات بوده که فرصت هر گونه تمرکز و تحليل جامع از شرايط جديد حاکم را از سوی تحليلگران و فعالان عرصههای مختلف ستانده است. يافتن رهيافت جديدی برای تعريف جايگاه، ترسيم حدود و توجيه فعاليتهای دانشجويی در اين فضا نيازمند بحث و بررسی شرايط فعلی حاکم بر فضای سياسی-اجتماعی ايران و وضعيت دانشگاهها و بضاعت و توان فعالان دانشجويی در فضای فعلی است. اين مسئله نيازمند بحث و مداقه جدی فعالان دانشجويی و همچنين تحليلگران و صاحبنظران در حوزه جنبش دانشجويی و فعاليتهای دانشجويی در ايران است.
1390/05/18
1- سيد جلال دهقانی فيروزآبادی ، گفتمان عدالت در سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران: بخش چارچوب نظری، تحليل انتقادی گفتمان معرفت سياسی، شماره 1، بهار و تابستان 88، ص152
2- ارنستو لاکلاو، برگرفته از همان ص 164
3- همان، صص 160-161
4- "راهبرد جديد فعاليت های دانشجويی: استفاده از پتانسيل شبکه های غيررسمی در دانشگاه"، 24 آبان 1389، سايت دانشجو نيوز
http://www.daneshjoonews.com/optinion/۳۰-articls/۴۱۳۷-۱۳۸۹-۰۸-۲۳-۲۳-۵۹-۵۴.html
http://www.radiofarda.com/content/f3_student_movement_discourse_iran/24291764.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |